چهارشنبه 16 اردیبهشت 1383

تاريخ وارونه:پاسخي به نقد هاي اخيربر كتاب بررسي انقلاب ايران


شرق16/2/1383ص30ويژه نامه كتاب

برخلاف آن كه گفته مي شود دعوت تبريزيان از اشغالگران روس در هيچ كتاب و سندي نيامده و اين سخن را وهن آن مردم پنداشته اند اما مي توان گفت اين تاريخ وارونه است و در بسياري از منابع مربوط به جنگ هاي ايران وروس و تاريخ دوره فتحعلي شاه قاجار اين گفتار به صورت هاي مختلفي آمده است. اين كه مردم جان به لب رسيده از جور اولياي امور همچون غريقي هستند كه نيازمند اندك هوايي براي تنفس و حيات اند يك موضوع اخلاقي نيست كه مصداق حسن و قبح قرار گيرد بلكه يك قانونمندي اجتماعي است.

در يك گزاره مي توان گفت «بيگانه گزيني محصول سركوب داخلي»1 و اين پديده اي نه جبري است نه انتخابي و از سر طوع و رغبت. يكي از خصلت هاي قانون اجتماعي اين است كه افراد و جوامع در زمان ها و مكان هاي متفاوت رفتار يا واكنش يكساني نسبت به يك عامل بروز مي دهند. از اين رو مي توان نمونه هاي متعددي را در تاريخ اروپا و يا مشرق زمين نشان داد كه مردم در برابر نيروي خارجي سكوت، انفعال يا استقبال نشان داده اند و مردم در همه اين نمونه ها تحت سيطره حكومتي سركوبگر بوده اند.


شرق16/2/1383ص30ويژه نامه كتاب

برخلاف آن كه گفته مي شود دعوت تبريزيان از اشغالگران روس در هيچ كتاب و سندي نيامده و اين سخن را وهن آن مردم پنداشته اند اما مي توان گفت اين تاريخ وارونه است و در بسياري از منابع مربوط به جنگ هاي ايران وروس و تاريخ دوره فتحعلي شاه قاجار اين گفتار به صورت هاي مختلفي آمده است. اين كه مردم جان به لب رسيده از جور اولياي امور همچون غريقي هستند كه نيازمند اندك هوايي براي تنفس و حيات اند يك موضوع اخلاقي نيست كه مصداق حسن و قبح قرار گيرد بلكه يك قانونمندي اجتماعي است.

در يك گزاره مي توان گفت «بيگانه گزيني محصول سركوب داخلي»1 و اين پديده اي نه جبري است نه انتخابي و از سر طوع و رغبت. يكي از خصلت هاي قانون اجتماعي اين است كه افراد و جوامع در زمان ها و مكان هاي متفاوت رفتار يا واكنش يكساني نسبت به يك عامل بروز مي دهند. از اين رو مي توان نمونه هاي متعددي را در تاريخ اروپا و يا مشرق زمين نشان داد كه مردم در برابر نيروي خارجي سكوت، انفعال يا استقبال نشان داده اند و مردم در همه اين نمونه ها تحت سيطره حكومتي سركوبگر بوده اند.

1- فقر و ستم در ايران عهد ساسانيان دژهاي مقاومت را پيش از تهاجم خارجي فرو ريخته بود و ايرانيان به آساني دروازه ها را در برابر هجوم اعراب گشودند و مقاومتي نكردند.

2- رژيم صفويه در آغاز از چنان اقتداري برخوردار بود كه چندين دهه با امپراتوري عثماني هماوردي كرد و در جبهه شرق نيز همواره غالب بود و سلحشوري ايرانيان را با خود داشت اما فروريختگي اعتبار رژيم صفويه در واپسين سال هاي عمر به حدي رسيد كه محمود افغان با سواران اندك شماري ايران را فتح كرد و سلطان حسين را بر كنار و طهماسب صفوي را جايگزين و سرانجام صفويه را منقرض ساخت.

3- رضا خان در آغاز قدرتش به خاطر لياقت هايي كه در اعاده امنيت ايران نشان داد محبوبيت و نفوذ شگرفي يافت اما به واسطه غرور و خشونت و سركوبگري هايش تنها كمتر از 20 سال بعد به حدي از نزول مشروعيت و همراهي مردم رسيد كه وقتي قواي متفقين (انگليس، آمريكا و روس) ايران را اشغال كردند، نه مردم و نه حتي ارتش وابسته به رضا خان مقاومتي نكردند و تماشاگر رژه ارتش هاي بيگانه در خيابان هاي شهر خود بودند، نيروهاي اشغالگر رضا خان را كه روزگاري چنان ابهت و قدرتي داشت از ايران اخراج و به جزيره موريس تبعيد كردند و مردم ايران جشن گرفتند و تجدد و مدرنيزاسيون رضا خان هم او را افاقه نكرد.

4- ناپلئون بناپارت چنان محبوبيت و قدرتي داشت كه فاتح تمام جنگ هاي اروپا شده و سراسر آن را به تسخير و فرمان خود درآورد و به خاورميانه و آفريقا هم دست اندازي كرد اما خستگي مردم از شعارهاي جنگ طلبانه و رجزخواني براي ديگران و فقر و سركوب نارضايتي ها كه ناشي از غرور ناپلئون بود چند سال بعد چنان معادله را وارونه ساخت كه وقتي ارتش هاي فاتح وارد پاريس شدند مردم فقط نظاره گر عبور آنها در خيابان ها بودند و واكنشي نشان ندادند و ناپلئون دستگير و تبعيد شد.

5- براي واپسين نمونه ها مي توان از افغانستان ياد كرد. رژيم طالبان حاكم بر افغانستان توانسته بود مجاهداني را كه بر ارتش شوروي غلبه كرده بودند و قلمرو وسيعي از افغانستان را در اختيار داشتند عقب براند و سراسر افغانستان را به فرمان خود درآورد به جز قسمت كوچكي كه هنوز در دست مجاهدان بود و اهميت استراتژيك نداشت.

دولت هاي بزرگ همسايه نيز از مقابله با طالبان عاجز بودند اما در سال 1380 ارتش آمريكا توانست به فاصله كمتر از سه ماه اين رژيم هراس انگيز را نابود كند. مجاهدان در كنف حمايت آمريكا پيشروي كردند و مردم افغانستان اين پيروزي را جشن گرفتند.

6- تازه ترين آن هم سرنگوني رژيم مخوف صدام حسين بود. ايران با داشتن ارتش انقلابي و وسيع ترين حمايت هاي مردمي فقط توانست ارتش اشغالگر صدام حسين را با 8 سال جنگ خونين از خاك خود بيرون براند و وعده هاي سرنگوني نه تنها عمل نشد كه او كويت را هم اشغال كرد و...

اما اين رژيم با تشكيلات آهنيني كه داشت در برابر تهاجم ارتش مدرن و مجهز به آخرين تكنولوژي ها در مدت 20 روز از هم پاشيد و حتي مرحوم حكيم رهبر مجلس اعلاي عراق پيش از تهاجم آمريكا از آنها دعوت به سرنگون ساختن صدام كرد و سرانجام مردم عراق نيز سقوط صدام را جشن گرفتند.

بنابراين در صورت عدم مقاومت در برابر بيگانه اين مردم نيستند كه سزاوار سرزنش اند بلكه اين حكومت هاي مغرور و سركوبگر هستند كه گناهكار و عامل سوق دادن مردم به سوي بيگانه اند. بيان يك قانونمندي اجتماعي توهين به جامعه نيست، تعليل و تحليل اين قانونمندي راه پيشگيري از بروز ناهنجاري بيگانه گزيني است. بنابراين اصل ماجراي دعوت مردم تبريز از روس ها نه تنها توجيه جامعه شناختي دارد بلكه يكي از مسلمات تاريخي است كه در توضيح چرايي و چگونگي آن اختلاف نظر وجود دارد.

يكي از مورخان آن روزگار در يادداشت هايش پيرامون جنگ هاي ايران و روس و وقايع آذربايجان آورده است:

«احسان خان با مكاتبات پي در پي اهالي آذربايجان را به سازش با اجنبي تحريك مي كرد و هماره مردم را از طريق اطاعت دولت منحرف مي ساخت و به طور پوشيده به عده اي كه در داخل تبريز روح آشوب طلبي داشتند مكتوب مي نوشت و به همين رويه سبب اغتشاش در داخله تبريز مي گرديد. در همان موقع كه ارستوف در قلعه صوفيان متوقف بود روش تحريك به وسيله محركين داخله ادامه پيدا نمود و جمعي از ارامنه ساكن تبريز كه با خائنين [اشاره به غير ارمني ها] همدست بودند مردم را به بعضي نويدها از طرف دولت روسيه اميدوار مي كردند. در نتيجه خيل ارامنه داخله تبريز ميرفتاح را كه فرزند ميرزا يوسف مجتهد بود و جواني خراباتي و حيله باز به شمار مي رفت تحت نفوذ خود در آورده... اغوا نمودند. مشار اليه... به واسطه نفوذ پدرش در تبريز شهرت كامل داشت... ميرفتاح با جمعي از مردمان ناستوده، مردم را به اطاعت روسيه تحريك، برملا زبان به دعاي دولت روسيه و تنقيد از دولت ايران گشودند. با اين روش در اندك مدت يك مشت اوباش و الواط شهر را به دور خود جمع نمود و بر له دولت روسيه وسيله غوغاي عام و شورش ولايات تبريز را فراهم آورد، سپس با يك عده با صداي هلهله رو به قلعه صوفيان نمود كه آرستوف روسي در آنجا توقف داشت و با كمال بي شرمي سردار روس را با سپاهيانش به دخول در شهر دعوت كرد»2

نويسنده فوق جزو تاريخ نگاران درباري بوده و طبيعي است كه به جاي مذمت كه مردم را به اين نقطه رسانيده زبان به سرزنش مردم بگشايد و تاريخ را اينگونه روايت كند. اصل دعوت روسيان توسط مردم يا بخش قابل توجهي از مردم تبريز را همگان گفته اند. گرچه برخي آنها را خائن و الواط و اوباش و برخي جان به لب رسيده دانسته اند، اما در اصل قضيه تفاوتي وجود ندارد. نويسنده ديگري هم كه براساس منابع رسمي آن دوره قلم زده است چنين مي گويد:

«يكي از افرادي كه در شهر تبريز منشاء دورويي و تزويز و بلكه خيانت بود، ميرفتاح نام فرزند حاج ميرزا يوسف مجتهد معروف تبريز بود. حاج ميرزا يوسف عالم و روحاني جليل القدر و متنفذي به شمار مي آمد كه متأسفانه در آن ايامي كه روس ها از رودخانه ارس عبور كرده و به سوي شهرهاي آذربايجان سرازير شده بودند در گذشته بود و ميرفتاح كه جواني خودخواه و سبك مغز و جاه طلب بود جاي پدر را اشغال كرده و در امور مهمه و خطير شهر تبريز اظهار نظر مي كرد... آصف الدوله هم كه با احترامات ظاهري و تشريفات صوري قانع بود و در آن ايام سخت به جاي به خود آمدن و به امور دفاعي شهر پرداختن و تقويت لشگريان، مشغول خوش گذراني بود.

آصف الدوله مسئول دفاع شهر تبريز در بي خبري فرو رفته بود كه كم و بيش به گوش مي رسيد كه چند تن از خوانين مرند با فرمانده دشمن ژنرال «ارستوف» كه از طرف پاسكيويچ فرماندهي نيروهايي را كه مأمور حمله به بعضي از شهرهاي آذربايجان بود به عهده داشت مراوده و مكاتبه دارند. آنها به ارستوف خاطر نشان ساخته بودند كه شهر تبريز بدون جنگ و خونريزي تسليم مي شود و به محض اين كه طلايه نيروهاي شما در نزديك اين شهر ظاهر شدند تبريزيان به نفع روس ها شورش خواهند كرد و حكام و دولتيان را مسلوب الاختيار مي كنند... وقتي طلايه سپاهيان روس در نزديك شهرتبريز آشكار شدند در شهر تبريز هيجان و جنبش فوق العاده اي براه افتاد. هيچ كس پيش بيني چنين حادثه شوم و دردناكي را نمي كرد و انتظار نداشتند كه دشمن به اين سادگي و سهولت بتواند وارد مرز و بومشان شود.

شهر به هم ريخته و آشفته شده بود و كسي تكليف خود را براي چگونگي دفاع و پايداري در مقابل دشمن نمي دانست، جمعي مردم را به پايداري و استقامت مي خواندند و گروهي دفاع را بي فايده دانسته از تسليم شهر و جلوگيري از هرگونه خونريزي گفت وگو مي كردند.

در اين هنگام ميرفتاح به استقبال ارستوف شتافته و در مقابل عصبانيت و هيجان زايد الوصف مردم شهر به فرمانده دشمن خوش آمد مي گويد.»3

جميل قوزانلو نيز بدون اشاره به موضوع نارضايتي مردم تنها اشاره مي كند «قواي روس بدون زد و خورد به تبريز وارد شدند»4

اما محمود محمود يكي از مورخان برجسته چنين روايت مي كند:

«بايد اعتراف نمود با تمام تجربه هاي تلخي كه فتحعلي شاه و نايب السلطنه و دربار ايران از جنگ هاي گذشته با روس ها حاصل نموده بودند، دراين موقع هيچ مفيد واقع نشد و مجددا با تمام ضعف و ناتواني كه از حيث قواي جنگي دارا بودند با روس ها درآويختند. از زمان جنگ سابق كه با معاهده گلستان خاتمه پيدا كرد تا اين تاريخ قريب چهارده سال گذشته بود.

در اين چهارده سال اقلا به فكر دفاع صحيح نيفتادند تا بتوانند در مقابل بيست هزار قشون روس مقاومت كنند. عيب ديگر اين بود كه نتوانستند سرداران قفقاز را به طوري كه شايد و بايد تحبيب نمايند... موضوع ديگر كه بيش از هر موضوعي داراي اهميت است عدم رضايت سكنه اين نواحي از اولياي امور آن دوره است.

اهالي تبريز كه در تاريخ ايران براي حفظ وطن خود بيش از سكنه ساير نواحي معروف به فداكاري و وطن پرستي مي باشند در اين موقع با ميل و رضا روس ها را به تبريز دعوت نمودند. در صورتي كه مكرر اتفاق افتاد كه قشون دولت هاي وقت از قشون اجنبي شكست خورده آذربايجان را رها نموده رفته اند، ولي سكنه تبريز با جانبازي و فداكاري قابل تمجيدي در مقابل حملات آنها ايستادگي نموده و از اماكن خود دفاع كرده اند. خوب روشن است كه در اين هنگام اهالي آذربايجان از دولت خود دل خوشي نداشتند و همين كه روس ها وارد تبريز شدند قشوني كه با عباس ميرزا در اطراف تبريز بود همه متواري شده هر يك به محل خود رفتند و عباس ميرزا نايب السلطنه با عمله خلوت خود باقيمانده.

سكنه آذربايجان اين امتحان را كرارا در جنگ هاي بين ايران و عثماني داده اند. گاهي اتفاق افتاده كه قشون دولتي ناچار به تخليه تبريز شده اند ولي سكنه تبريز از شهر دفاع نموده و تسليم دشمن نشده اند. ولي در اين قضيه خود اهالي به پيشوايي علماي خود روس ها را به گرفتن تبريز دعوت نمودند و آنها را با سلام و صلوات وارد تبريز كردند.»5

بنابراين با پناه گرفتن در قفاي احساسات ملي و ناسيوناليستي نمي توان بر حقايق تاريخي چشم پوشيد بلكه اولي اين است كه از آن پند بياموزند تا تاريخ تكرار نشود.

پي نوشت ها:

1 - در مقاله اي با همين عنوان كه در روزنامه همشهري 20 و 21 سال 1382 به چاپ رسيده است علل جامعه شناختي بيگانه گزيني توضيح داده شد. متن كامل در كتاب جنبش اصلاحات دموكراتيك آمده است.

2 - تاريخ جنگهاي ايران و روس، يادداشت هاي ميرزا محمدصادق وقايع نگار. گردآورنده: حسين آذر. مصصح: امير هوشنگ آذر (تهران . ناشر مصحح چاپخانه حيدري 1369 .269 و 270)

3 - ايران در ميان طوفان يا شرح زندگاني عباس ميرزا نايب السلطنه و جنگهاي ايران و روس. تاليف : ناصر نجمي. (تهران. كانون معرفت. 1363. تلخيص صفحات 239 تا 242)

4 - جنگ ايران و روس 28 1827 جميل قوزانلو. (تهران . طلوع . 1314) ص 83

5- تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس. محمود محمود. (تهران اقبال . 1344) تلخيص ج 1، ص 267 و 268.

خبر ويژه كيهان