پنجشنبه 27 آذر 1382

چگونه از تكرار پديده صدام جلوگيري كنيم

روزنامه شرق-27/9/1382 سرمقاله

تيتر اصلي مقاله چنين بود:ما همه صدام بالقوه ايم.مقاله با تغيير يا حذف كلمات و عباراتي در شرق به چاپ رسيد.متن اصلي در زير مي ايد.

خواري يك ديكتاتور شايد از مسرت بخش ترين اخباري باشد كه انسان ها را با هر ايدئولوژي و عقيده و مليتي به واكنشي مشابه برمي‌انگيزد. كسي كه تا ديروز مي كشت و تحقير مي كرد اكنون خود تحقير مي شود و در چنگال عدالت مي افتد. بسياري از تصاوير بيش از يك بار ديدن جذابيت ندارند اما تصوير صدام كت بسته پس از دهها بار ديدن باز هم براي نگارنده تازگي داشت و از حيرت‌ام نمي كاست. رويدادي عظيم بود كه در ظرف عكس و پندار ما نمي گنجد هر چند چرخ بازيگر تاريخ از اين بازيچه ها بسيار دارد. مردم عراق نيز ماههاي گذشته را در خوف از بازگشت ديكتاتور بسر مي بردند اما از روز 23 آذر 82 / 14 دسامبر 2003 به بعد احساس آزادي و امنيت خود را به كف آوردند و از اين پس براي ساختن عراق آباد و آزاد فعال خواهند شد. شايد چهار دهه بود كه ملت عراق چنين شادماني ملي و از عمق جان را تجربه نكرده بود. با شنيدن خبر دستگيري صدام در نيمروز 24 آذر ميليونها عراقي خودجوش در سراسر سرزمين به خيابان ها ريختند و به جشن و پايكوبي پرداختند و تا پاسي از شب به خانه ها نرفتند. هر چند برخي رسانه هاي ملي ما گويي كه از دستگيري يك رهبر ديكتاتور آزرده خاطر باشند از نمايش تصاوير پر هيجان شادماني مردم عراق طفره رفتند و در چند بخش خبري فقط به تكرار يك صحنه از تجمع گروه اندكي پرداختند كه پرچم هاي حزب كمونيست عراق را به اهتزاز درآورده بودند. انگار مسلمانان از دستگيري صدام عزادار بودند كه شادماني حزب كمونيست تصوير مكرر شود. رسانه‌اي كه حاضر است تمام شادماني عراق را به اين تجمع كوچك تقليل دهد تا مبادا صحنه‌هاي پرشور پايكوبي مردم را نمايش دهد.
در حالي كه اگر نگاه ايدئولوژيك و آزردگي خاطر نبود از حيث حرفه اي اين واقعه يك خبر مهم در سراسر جهان بود و تمام رسانه‌هاي بين المللي لحظه به لحظه گزارش تصويري داشتند اما رسانه ملي ايران در هر بخش خبري تنها چند ثانيه تا يك دقيقه مانند ساير اخبار عادي بدان مي پرداخت و شگفت تر اينكه به كرات گزارشگري از عراق اعلام مي كرد كه مردم عراق از اين شادمانند كه صدام توسط كساني دستگير شده است كه قبلاًَ حامي او بوده اند و مستند اين خبر مصاحبه با يك راننده تاكسي بود كه هرگز پخش نشد و فقط ادعاي آن صورت گرفت. واقعيت اين است كه مردم عراق در آن لحظه غرق در شادي از دستگيري صدام بودند و از كجا معلوم كه به چيز ديگري مي انديشيدند؟ در يك لحظه به ياد عباس عبدي و حسين قاضيان افتادم. آنها نظر سنجي انجام داده بودند و يكي از اتهاماتشان اين بود كه نظر سازي كرده و تمايل 70 درصد مردم به مذاكره با آمريكا را اعلام كرده اند و نقطه آغاز برخورد با آنان همين خبر بود كه توسط ايرنا مخابره گرديد اما اينك يك رسانه سراسري نظر يك راننده تاكسي فرضي را به عنوان نظر ملت عراق جلوه مي دهد.
همزمان با شادماني ملي عراق و مسرت مردم جهان بدون شك كساني هم بودند كه از اين واقعه مغموم شدند. به هر حال صدام آئينه اي براي آينده ديكتاتورها بود. اما با دستگيري صدام آيا پايان ديكتاتورها رقم خورده است؟
هيتلر و موسوليني نيز با آنهمه خونريزي و اقتدار به ذلت افتادند چنانكه وقتي در اوج بودند نه در باور خودشان نه ستمديدگانشان نمي گنجيد. تاريخ بشريت سرشار است از تكرار ظهور اين ديكتاتورها و نگون بختي شان اما با مرگ و خواري هر يك از آنها، اين پديده پايان نيافته است و نخواهد يافت.
درست در اوج شادي بخاطر خواري صدام، بي ترديد صدام هاي ديگري در حال ساخته شدن هستند و حتي در لابلاي آنانكه امروز جشن پايان ديكتاتور را مي گيرند صدام هاي بالقوه فراواني وجود دارند وشايد دوباره روزگاري سربرآرند. دكتر شريعتي در بحث انسان شناسي خويش در كتاب اسلام شناسي، خلقت انسان از روح خدا و لجن را تفسير نمادين كرده و مي گويد انسان موجودي است ميان دو بينهايت. در ميان دو قطب بينهايت مثبت و بينهايت منفي. از يك سو مي‌تواند به مقام خليفه اللهي رسد و از سوي ديگر به حيواني ترين صورت سقوط كند. «فالهمها فجورها و تقواها» يعني انسان موجودي است كه بالقوه آمادگي و استعداد اُسوگي خير و شر را دارد و از اين رو هر يك از ما انسانها مي توانند يك صدام باشند، يك ديكتاتور و جاني. اين كاراكتر، ناگهاني ساخته نمي‌شود و آنقدر آرام مي آيد كه انسان نمي فهمد. ذره ذره آن با توجيه همراه مي شود. توجيه ايدئولوژيك، توجيه مصلحت حكومت، مصلحت ملت و ... .ديكتاتور هم براي خود منطقي دارد اما چنان در درياي نفرت مردماني كه بواسطه او تحقير شده اند غرق مي شود كه كسي صدايش را نمي شنود.
بنابراين مهم تر از خودكشي هيتلر و مرگ موسوليني و استالين و بازداشت ميلوسويچ و دستگيري صدام اين است كه چرا و چگونه اين ديكتاتورها ساخته مي شوند و با چه ساز و كارهايي بايد از بالفعل شدن صدام هاي بالقوه و از بيداري ديو خفته درون فرد فرد آدميان پيش گيري كرد. به قول مولانا:
نفست اژدهاست او كي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است
مولانا نفس انسان را به ماري تشبيه مي‌كند كه در سرما خفته است و مارگير گمان دارد او مرده است و اين مرده را چون موجودي بي آزار صيد مي كند اما هنگامي كه آفتاب برآيد اين اژدهاي خطرناك بيدار مي‌شود. اين سخن كه نفس، اژدهايي افسرده از غم بي آلتي است عبارت ديگري از آن ضرب المثل عاميانه است كه «آب نيست و گر نه شناگر خوبي است».
بسياري از آنانكه دشمن ديكتاتوراند و تنزه طلب اما از غم بي آلتي چنين اند و اگر خود به قدرت رسند معلوم نيست چندان بهتر از او باشد. بدون فتنه و آزمايش و در صورت فقدان قدرت، دشمني ورزيدن با ديكتاتورها هنري نيست. هر يك از آدميان، در بند شهرت و منزلت و قدرت و ثروت‌اند و هر يك از اين عوامل براي بيداري ديو خفته درون كفايت مي‌كند . اگر همه آدميان در عرصه قدرت حكومتي نيستند كه نشان دهند به كدامين قطب بينهايت مي‌روند. اما در مقياسي كوچكتر از خانواده و انجمن و گروه و اداره‌اي كه به آن تعلق دارند و در قضاوت هايشان درباره انسان ها‌ي ديگر مي توان اين استعداد را مشاهده كرد و ستم ها و بي عدالتي ها را ديد. ميليون ها پرونده قضايي در محاكم از چه خبر مي دهند؟
اين سطور را نبايد يك گفتار صرفاًَ اخلاقي تلقي كرد زيرا فقط با هوشياري و التفات به اين نكته كه همه آدميان صداميان بالقوه‌اند مي توان به راهها و سازو كارهايي انديشيد كه مانع از ظهور ديكتاتوري در مقياس ملي و مسند حكومتي شود. فقط با جلوگيري از تمركز قدرت و دموكراسي تمام عيار، گردش آزاد و مستمر قدرت و موقتي بودن مسئوليت ‌هاي حكومتي، توزيع كامل قدرت و گسترش و تقويت نهادهاي مدني كه بازرس اعمال كارگزاران حكومت باشند مي توان از تكرار ظهور ديكتاتورها جلوگيري كرد.
ساختار دموكراتيك و التزام به حقوق بشر مي تواند مهار كننده كشش انسان ها به قطب بي نهايت منفي باشد و بروز فجايعي كه توسط صاحبان قدرت رخ مي‌دهند را باز دارد. در پي دستگيري صدام، دشمنان ديكتاتوري در گفته‌ها و نوشته‌هايشان بر حريف طعنه اي به جا زدند كه از سرنوشت اين ديكتاتورها عبرت بگيريد ولي اگر قرار بر عبرت گيري بود كه آنها مي‌توانستند از سرنوشت ديكتاتورهاي پيشين عبرت بگيرند. جناح ديگر نيز بر حريف خويش چنين طعنه مي‌زد كه بهتر است «عوامل امريكا از سرنوشت صدام عبرت بياموزند» كه چگونه او در حالي كه مدت ها مستهظر به حمايت امريكا و غرب بود امروز چنين به دست آنها گرفتار مي شود. اينان نشان دادند كه چگونه به واقعه از زاويه اي ديگر مي نگرند كه نه تنها عبرت نگيرند بلكه به ديگران توصيه پندگيري كنند اما در وراي اين عبرت پراني ها آنچه مهم است اينكه چرا صدام پديد آمد و چگونه بايد مانع تكرار ظهور صدام شد؟