یکشنبه 28 دی 1382

روايت پرونده جديد باقي


روزنامه ياس‌نو، شنبه 27 دي 1382، سال اول، شماره 256

بار دومي بود كه عمادالدين باقي را مي‌ديدم نخستين بار به هنگام ورودش به دادگاه و اين بار بعد از گذراندن دوره زندان. اين بار براي گفت و گو درباره حكم جديدش. به راستي كه جاي پاي زندان را بر موهايي كه به سفيدي گذاشته مي توان ديد.
سوال را از همين نقطه آغاز مي كنم كه چگونه بار ديگر احضار شديد و نحوه اطلاع از احضاريه‌اش...
زماني كه آخرين دوران محكوميت زندانم را سپري مي كردم اين پرونده براي نخستين بار گشوده شد.

روزنامه ياس‌نو، شنبه 27 دي 1382، سال اول، شماره 256

بار دومي بود كه عمادالدين باقي را مي‌ديدم نخستين بار به هنگام ورودش به دادگاه و اين بار بعد از گذراندن دوره زندان. اين بار براي گفت و گو درباره حكم جديدش. به راستي كه جاي پاي زندان را بر موهايي كه به سفيدي گذاشته مي توان ديد.
سوال را از همين نقطه آغاز مي كنم كه چگونه بار ديگر احضار شديد و نحوه اطلاع از احضاريه‌اش...
زماني كه آخرين دوران محكوميت زندانم را سپري مي كردم اين پرونده براي نخستين بار گشوده شد.
يك ماه قبل از آزادي به واسطه آيت الله كروبي، رئيس مجلس، يكي از مقامات قضايي با همسرم گفت و گو كرد و درباره زمان آزادي ام جويا شده بود. وقتي مطلع شد كه 15 بهمن زمان آزادي من است گفته بود «اين طور نمي شود» بايد قبل از آزادي چنين چيزي بنويسد. اين سخن با اعتراض همسرم رو به رو شد و گفت اگر قرار بود عفوي نوشته شود همان روز اول عفونامه مي نوشت كه به زندان فرستاده نشود. ضمنا محكومت باقي رو به اتمام است و با پايان محكوميت نبايد چيزي بنويسد، ضمنا اگر چند سال ديگر هم در زندان بماند نه چيزي مي نويسد و نه ما اجازه چنين كاري مي دهيم. همسرم ادامه داده بود باقي حبس را تحمل مي كند اما چيزي نمي نويسد و من هم در بيرون قضيه را اعلام مي كنم ولي اين مقام قضايي مخالفت كرده بود كه نبايد چيزي گفته شود.
خبر در زندان به من رسيد، مطمئن شدم كه به زودي اتفاقي رخ مي ‌دهد معمولا زنداني وقتي دوران محكوميتش را پشت سر مي گذارد، هم خود و هم خانواده اش در شرايطي هستند كه اگر متوجه شوند كه قرار است زنداني از زندان آزاد نشود و درهمانجا نگهداري شود به نوعي خود و خانواده اش تحت فشار قرار مي گيرند و تسليم مي شوند. اما اين گونه برخوردها در مورد ما نتيجه نداد و در نتيجه پرونده جديدي برايم گشوده شد. يكي، دوهفته قبل از زمان آزادي، از زندان به دادگاه انقلاب شعبه شش به رياست حقاني برده شدم.
* برخورد رئيس شعبه چگونه بود؟
از در كه وارد شدم بدون هيچ توضيحي و حتي سلام و عليك عادي بلافاصله تفهيم اتهام كرد. پرسش من درباره شاكي پرونده بدون پاسخ ماند و تنها گفته شد من متهم به اقدام عليه امنيت كشور و اهانت به «مقام عظماي ولايت» هستم و بايد از خود دفاع كنم.
* آيا در گذشته در مورد اين اتهام توضيح داده يا تفهيم اتهام شده بود؟
خير، به صورت بسيار كلي اين موضوع مطرح شد و من يك خط نوشتم كه اتهام را وارد نمي دانم، در خصوص مستندات مندرج در پرونده پرسيدم. پرونده قطوري نشانم داد كه حاوي مجموعه مقالاتي به عنوان مستند اتهام اقدام عليه امنيت و اهانت به رهبري بود، البته تمام مقالات پرونده اول مقالاتي بود كه پيش تر رسيدگي شده و حكم آن صادر شده بود.
* يعني همان مقالاتي كه به اتهام آن يك دوره حبس را تحمل كرده بوديد؟
بله ـ در دادگاه قبلي مورد رسيدگي قرار گرفته بود، پرونده قطوري كه عمده مقالات آن مربوط به قتل هاي زنجيره اي بود كه از روزنامه‌ها كپي شده و در پرونده گذاشته شده بود، گرچه درباره پرونده دوم در دادگاه قبلي بحث شده بود اما اتهام «اهانت به رهبري» بررسي نشده بود.
* آيا در دادگاه قبلي نسبت به اتهام اهانت به رهبري تبرئه نشديد؟
اصلا رسيدگي نشد، لذا فقط دو پرونده قطور را يك ورق زدم و چون كپي‌ها خوانا نبود، قرار شد خودم چند نسخه آماده كرده و تحويل دهم كه هنوز نتوانستم اين كار را در مورد اكثر مقالات انجام دهم.
تاريخ بعدي را براي 15 اسفند تعيين كردند يعني دقيقا يكماه پس از آزادي در تاريخ مقرر مراجعه كردم و چند مقاله را نيز به همراه بردم، دوباره وقت جديدي تعيين شد.
* دادگاه 15 اسفند شما نيز به رياست حقاني بود؟
بله اما وقت بعدي دادگاه از طرف شعبه 26 صادر شد.
* رياست آن بر عهده چه كسي بود؟
در ابتدا اصلا نمي دانستم و وقتي از رئيس دادگاه نامش را پرسيدم، گفت بهتر است ندانيد. در خلال صحبت ها در خصوص پرونده دكتر يزدي متوجه شدم كه نامش آقاي بابايي است. در 14 آبان ماه به همراه وكيل خود به دادگاه مراجعه كردم. آقاي صالح نيكبخت تمامي مدارك براي وكالت من از قبيل ابطال تمبر و گواهي را ارائه كردند اما ايراد گرفتند كه مدارك بايد 24 ساعت پيش ارائه مي شد و براي وكالت استعلام مي شد.
آقاي نيكبخت گفت مدارك مورد نياز را به همراه دارد و نيازي به استعلام نيست. ولي اگر نمي پذيريد، مدارك تحويل داده مي شود و 24 ساعت بماند تا استعلام كنيد.
با اين وجود اجازه داده نشد وكيل من داخل شود و به همين سبب بيرون دادگاه نشست، در حالي كه آقاي نيكبخت تازه از بيمارستان مرخص شده بود و از لحاظ پزشكي مجاز به حركت نبود اما براي دادگاه من آمد.
قبل از ورود من به دادگاه بين مسوول دفتر شعبه 26 با برادرم و وكيل بگومگويي صورت گرفت كه در يك برخورد تند مسوول دفتر دادگاه برادرم را با تعبير ناپسندي مورد خطاب قرار داد و وكيل من موقع پادرمياني با پرخاش روبه رو شد.
با ورود قاضي، مسئول دفتر عنوان كرد كه از سوي آقاي نيكبخت با عصا مورد حمله قرار گرفته است. او نيز دستور تنظيم صورت جلسه داد و در نتيجه پنج روز بازداشت .
وارد اتاق شدم. من و آقاي بابايي تنها بوديم. او پرونده‌ام را باز كرد و گفت جلسه دادگاه است، پرسيدم پس خبرنگاران، هيأت منصفه و علاقه‌مندان به حضور در دادگاه كجا هستند، اين دادگاه غير علني است؟
او بلافاصله گفت: متهم به اقدام عليه امنيت كشور و اهانت به رهبري هستيد دفاع كنيد.
پاسخ دادم اين دادگاه نيست، ثانيا به صورت كلي تفهيم اتهام شده در حالي كه تمامي مطالب كلي در مراحل بازجويي پرسيده شده است. در حال حاضر بايد بگوييد كدام مطالب در چه تاريخي و در چه روزنامه اي به چاپ رسيده كه سند اتهام است، بر اساس كدام عبارت و پاراگراف و بر اساس كدام قانون متهم هستم؟
قاضي با اشاره به پرونده روي ميز گفت: اتهامات اين است! من هم جواب دادم چه مطلبي، در چه بخشي و به طور كلي من اين دادگاه را خلاف اصل 168 قانون اساسي مي دانم. دادگاه قانوني نيست و دفاع من از يك فعل غير قانوني به معناي مشاركت در عمل غير قانوني است. بنابراين دادگاه را قانوني ندانسته و دفاعي نمي كنم. بابايي اين چند سطر را نوشت و من هم امضا كردم، سپس او گفت از نظر من دادگاه برگزار شده است.
البته دوباره سوالي مطرح كرد كه پاسخ من همين بود. بنابراين آنچه اسمش را دادگاه گذاشته‌اند چند دقيقه بيشتر طول نكشيد و پس از اتمام قضيه بحث هاي متفرقه اي پيش آمد.
* اين بحث ها پيرامون چه موضوع هايي بود؟
بحث با اين سخن از سوي آقاي بابايي مطرح شد كه چرا بايد رو در روي يكديگر بايستيم، ما كه سال 58 در كنار هم بوديم؟ پاسخ دادم اين اشكال را ما بايد طرح كنيم نه شما. ما كه قدرت در دستمان نبود و كساني كه خودي و غير خودي كردند اين شرايط را به وجود آوردند. وي در خلال صحبت هايش به دكتر ابراهيم يزدي و مصاحبه وي اشاره كرد كه گرچه با وي با رافت برخورد مي كنيم اما وي در مصاحبه خود شهيد بهشتي را مرحوم بهشتي ناميده است.
در زمان ترك اتاق گفتم من دفاع نكردم، دادگاه برگزار نشده و حكمي نمي توان داد. اما توصيه‌اي دارم. شما هر كاري بخواهيد مي توانيد انجام دهيد. مي توانيد حكم زندان دهيد من مشكلي ندارم ساك دستي‌ام همراهم است.
* اين حس را داشتيد كه ممكن است به زندان فرستاده شويد؟
بله، ضمن اينكه من هر گاه به دادگاه مي روم با ساك رفته ام چند سال قبل در جلسه ششم من را به زندان بردند و در جلسه هفتم از زندان به دادگاه فرستاده شدم.
* آن روز هم ساك به همراه داشتيد؟
بله، آن روز هم ساك داشتم. زماني كه برخوردهاي تندي بين مسئول دفتر دادگاه و برادر و وكيلم اتفاق افتاد به اين نتيجه رسيديم كه من از دادگاه خارج نمي شوم و همسرم هم منتظر بود تا ساك را از ماشين بياورد.
* سخنانتان با قاضي كه پس از پاپان دادگاه داشتيد به كجا رسيد؟
در ادامه به او گفتم اگر حكم زندان دهيد مشكلي ندارم ممكن است تبعاتي داشته باشد آن هم نه براي خودم بلكه خانواده‌ام ، زندان تاثيري بر من ندارد و حتي من نفع مي برم در جامعه نيز از لحاظ اجتماعي زيان نمي بينم زنداني شدن باعث آبرو و حيثيت در داخل و خارج مي شود. اما شما زيان كلان مي بينيد قوه قضائيه بايد پاسخ دهد.
اما در صورت صدور حكم برائت قضيه هم به نفع من و هم به نفع شماست. به نفع من است زيرا كاري كه در زندان انجام خواهم داد در خارج صورت مي دهم. به نفع شماست چون شما تكليف را روشن مي كنيد كه حد آزادي بيان كجاست. با اعلام برائت مشخص مي كنيد مقالات و نوشته‌هايي در اين حد به نظر شما مجرمانه نيست و سقفي براي آزادي بيان جامعه تعريف مي شود.
* در مورد آقاي نيكبخت و برادرتان چه تصميمي گرفته شد؟
پس از اتمام كار من، رئيس شعبه 26 برادر، وكيل من و مسوول دفتر خود را خواست و مصالحه كردند.
* حكم چه زماني صادر شد؟
دو هفته پس از اين جريان احضاريه آمد و با من تماس گرفتند كه به دادگاه رفته و حكم بگيرم، گفتم آدرس منزلم در پرونده است و حكم را به آدرسم بفرستيد، اما شخصي كه پشت خط بود عصباني شد و مكالمه را قطع كرد، نرفتم، تا احضاريه كتبي آمد، طبق آن رفتم و حكم را تحويل گرفتم پس از خواندن حكم از من خواستند تا بنويسم حكم ابلاغ شده، مخالفت كردم و گفتم ابلاغ به اين معني است كه نسخه اي نيز در اختيارم گذاشته شود بحث شد و در آخر نسخه اي نيز در اختيارم قرار دادند.
* با اين اوصاف بر طبق آئين دادرسي با شما برخورد نشد؟
خير
* آيا در خلال دادگاه اتهامات غير مطبوعاتي هم به شما وارد شد؟
خير تمام اتهامات مربوط به مقالات، مصاحبه‌ها و يا سخنراني‌هايي بود كه در روزنامه چاپ شده بود.
* با اين اوصاف آيا پاراگراف هايي كه به خاطر مطالب آن متهم شده بوديد مشخص بود؟
خير، فقط اسم روزنامه و تاريخ در حكم آمده و برخي عناوين مقالات نيز به غلط درج شده بود.
* دليلي تند برخورد مسوول دفتر باشما چه بود؟
بيشتر جنبه شخصي داشت تا سياسي، مسوول دفتر ناراحت و عصباني بود و پس از خروج از دفتر گفت: فكر مي كنيد دو روزنامه داريد هر كاري بخواهيد مي توانيد انجام دهيد. من چند سال است كه در دادگاه هستم و تاكنون كسي مثل برادرت و تو و وكيلت چنين گستاخي نكرده است. من هم جواب دادم طبيعي است. زيرا آناني كه از زندان مي ترسند، سكوت مي كنند، حتي اگرتوسري بخورند و اتفاقي كه مي افتد اين است كه شما حس مي كنيد، رفتارتان طبيعي است. اين در حالي است كه گاهي اشتباه مي كنيد ما كساني نيستيم كه اجازه دهيم هر كس به ما توهين كند.
* پس از دريافت حكم چه اتفاقي افتاد؟
حكم را دادند و گفتند 20 روز فرصت اعتراض دارم، من هم در مصاحبه هايي غير قانوني بودن حكم را اعلام كردم.
* پس اعتراض نمي دهيد؟
خير، به دادگاه تجديد نظر اعتراض نمي دهم، اين كار از دو جهت مطرح است حكم را بپذيريد و اعتراض نكنيد، ديگر اينكه حكم را قبول نكنيد. عدم اعتراض من از نوع دوم است.