پنجشنبه 3 شهریور 1384

زن در عرصه تاريخ و سياست‌‏

روزنامه شرق 2و3/6/1384 صفحه تاريخ با عنوان زن در ايينه تاريخ (قسمت اول) و مقام قانوني زن (قسمت دوم)

اشاره‌‏
آنچه در زير مي‌آيد متن يك سخنراني منتشر نشده تحت عنوان «زن در عرصه تاريخ و سياست‌» در ‏سال 1370 است‌. اين سخنراني بمناسب روز زن به دعوت آموزش و پرورش منطقه 5 تهران در تالار ‏ساختمان مركزي وزارت كار در خيابان آزادي با حضور جمعيت كثيري از زنان معلم برگزار گرديد. ‏سخنران ديگر اين جلسه حجت الاسلام فاطمي‌نيا بود كه درباره حضرت فاطمه (س‌) و ستم‌هايي كه ‏توسط خلفا بر او رفته و رواياتي در وهن و لعن خلفا سخن گفت‌. آخرين بخش اين سخنراني به ‏موقعيت زن در تاريخ معاصر پرداخته بود و به دليل آنكه اين قسمت از بحث به صورت مشروح و ‏كامل‌تري در گفتار ي با عنوان «زنان ايراني پيشرو در تحولات اجتماعي تاريخ معاصر» در روزنامه ‏شرق ۱۴و15 دى ۱۳۸۳ آمده است از درج آن صرفنظر شد. ‏
‏ ‏
زن در تاريخ و سياست
براي جامعه ما تا سال‌هاي آينده هر چه در اين باب گفتگو شود جا دارد و به اهميت مسئله هر كس از ‏زاويه‌اي مي‌نگرد چون زن نيمي از خلقت است و اساسا خلقت از او منشأ مي‌گيرد. ‏
امروز سنجش رشد فرهنگي‌، اقتصادي و اجتماعي معيارها و متدهاي خاصي دارد و يكي از نشانه‌ها و ‏معيارها سنجش ميزان رشد آزادي‌هاي اجتماعي در يك جامعه‌، ميزان وجود آزادي زنان و رشد آنان و ‏موقعيت حقوقي آنها است و به همين دليل براي اين موضوع ارج بسيار قائلم و دعوت دوستان را ‏پذيرفتم‌. البته موضوع پيشنهاد شده «زن در عرصه تاريخ و سياست‌» است كه با همه حسن خود اين ‏عيب را دارد كه موضوعي به وسعت تاريخ و سياست است به ويژه كه زنان در دوره‌هاي مختلف در ‏قبايل و جوامع مختلف موقعيت‌هاي گوناگوني داشته‌اند و با آمدن و رفتن سلسله‌هاي مختلف در قبايل ‏و جوامع مختلف موقعيت‌هاي گوناگوني داشته‌اند و با آمدن و رفتن دولت‌ها در يك جامعه هم وضع ‏آنان تغيير مي‌كرد; اما اگر علي الاجمال بخواهم از زن در عرصه تاريخ مغرب زمين و مشرق زمين ‏بگويم به رئوس مطالب مي‌پردازم و بيش از آن هم بضاعت ندارم‌. ‏
در دوره‌اي كه هنوز گستردگي‌، تنوع‌، پيچيدگي و مذاهب گوناگون و نيز تمدن به وجود نيامده بود، زن ‏در جوامع مختلف شرايط خاص خويش را داشت‌. ‏
در جوامع نخستين و در گله‌هاي انسان ابتدايي كه آن‌ها از لاشه حيوانات و برگ و ميوه درختان خود را ‏سير مي‌كردند، زن و مرد هيچ امتيازي نسبت به يكديگر نداشتند. مانند گله زندگي مي‌كردند و شكار ‏حيوانات مشتركا انجام مي‌گرفت‌. كمي كه پيشرفته شدند و ماهيگيري را هم آموختند همچنان كارها به ‏صورت دسته جمعي بود و هنوز تقسيم كاري به وجود نيامده بود. در روابط جنسي قاعده و نظمي ‏وجود نداشت و هر زن به همه مردان و هر مرد به همه زنان تعلق داشت و در چنين جامعه بسيطي كه ‏كمون اوليه (به تعبير ماركسيست‌ها) و امت واحده نخستين (به تعبير قرآن‌) ناميده مي‌شود حسد (از ‏احساساتي كه بعدا پيدا شد) و فكر زناي با محارم وجود نداشت و خواهر و برادر با يكديگر زن و ‏شوهر بودند. البته امروزه نيز هم در ميان بعضي قبائل آلاسكا، شيلي و هندوستان روابط جنسي والدين ‏و خواهر و برادران آزاد است‌. با انتقال از عصر كهن سنگي ديرين به عصر كهن سنگي نوين كه انسان ‏اوليه از چوب و استخوان و سنگ و چخماق ابزار مي‌سازد، شكار زياد مي‌شود و يكجانشيني آغاز ‏مي‌گردد و برده‌داري را همراه مي‌آورد زيرا در جنگ قبائل اسيران را مي‌كشتند و مي‌خوردند يا به كار ‏مي‌كشيدند. ‏
با پيدايش كشاورزي كه با كشف فلز رونقي پيدا كرد، زندگي متحول شد. از مهم‌ترين اثرات كشف ‏كشاورزي و آغاز دوران كشاورزي پيدايش حس مالكيت و طبقات بود كه كم كم به همين دليل در ‏روابط جنسي زن و مرد محدوديت‌هايي پيدا شد. با كشف فلز به ويژه گاو آهن و خيش‌، كشاورزي و ‏به دنبال آن دامداري گسترش يافت و در نتيجه به مقام و موقعيت زن ضربه سختي وارد شد زيرا تا ‏پيش از آن‌، زنان هم مانند مردان روي زمين كار مي‌كردند و از لحاظ كار و بردباري و شجاعت و چاره ‏انديشي دست كمي از مردان نداشتند و چون به دليل بچه‌داري و زايمان در خانه مي‌ماندند اداره خانه و ‏قبيله هم به عهده آنان افتاده بود و زنان‌، شوهران متعدد داشتند اما پس از كشف فلز و افزايش راندمان ‏و سرعت كار كسي مي‌بايد به اين كارها بپردازد كه تمام وقت و همه جانبه در آن شركت كند و به ‏همين دليل زن ديگر نمي‌توانست پا به پاي مرد توليد كند و از طرفي گاو آهن كه وسيله خيش زدن ‏شده بود نيروي عضلاني بيشتري مي‌خواست كه زنان به خاطر ضعف‌هاي ادواري ناشي از عادت ماهانه ‏و نيز دوران بارداري نمي‌توانستند. از هنگامي هم كه استفاده از حيوانات براي خيش زدن و باركشي ‏شناخته شد، باركشي كه در تقسيم كار اجتماعي مختص زنان بود از آنها گرفته شد. با كشف فلز، شغل ‏جديد و صنف جديدي به نام آهنگران پيدا شدند كه خود به خود برخي از كارهاي فني زنان را در ‏خانه‌، از آن پس آنها انجام مي‌دادند و دوران مادرسالاري (كه البته يك فرضيه است‌) خاتمه مي‌يابد. ‏
در دوران كشاورزي كه هزاران سال طول مي‌كشد موقعيت زن در جوامع و قبايل مختلف بسيار متفاوت ‏است و مذاهب و آيين‌هايي كه به وجود مي‌آيند و نقش زيربنايي را در جامعه بازي مي‌كنند در ‏شكل‌دهي آن تعيين كننده‌اند. پيدايش حس مالكيت به زنان هم تعميم مي‌يابد و مردان‌، زنان را محصور ‏مي‌كنند و همان طور كه مال بيشتر داشتن فخر است‌، زن بيشتر داشتن هم فخر به شمار مي‌آيد. ‏همچنين بعضي آداب و رسوم مانند اينكه در بعضي قبايل رابطه با زنان شيرده ممنوع است و مدت ‏شيردادن گاهي تا دو سال مي‌رسد سبب مي‌شود كه چند زن‌گيري به وجود آيد. ‏
وقتي قحطي به وجود مي‌آيد و زمين محصول نمي‌دهد چون زن را سمبل باروري مي‌ديدند و در هنگام ‏وضع حمل مشاهده مي‌كردند كه جريان خلقت از جسم و خون سرچشمه مي‌گيرد مراسمي را به وسيله ‏زنان براي از بين بردن قطحي اجرا مي‌كردند و كم كم جادوگري به وجود آمد كه مختص زنان شد. ‏همچنين به دليل آنكه از راز دستگاه تناسلي آگاه نبودند و گمان مي‌كردند در رحم زنان ارواح خلاقي ‏مسكن دارند كه موجب باروري مي‌شوند در بعضي جوامع به آن رنگ خدايي مي‌دادند و پرستش ‏مي‌كردند. در جوامع قديمي كه نظام توليد آن كشاورزي بود گاه زنان مقام بالايي مي‌يافتند و به همين ‏روي در افسانه‌هاي قديمي از زنان مقتدري سخن رفته است‌. براي مثال بلقيس كه سال‌ها بر سرزمين ‏سبا كه قسمتي از سرزمين يمن در روزگاران قديم بود فرمان مي‌راند و يا سميراميس ملكه آشور و بابل ‏كه در اساطير از او به عنوان زني شجاع‌، زيبا و جنگجو و دانا نام برده مي‌شود و يا در پادشاهان ايراني ‏از زني به اسم هما يا آزادچهر نام برده شده است‌. در آن زمان برخي از زنان در طبقه اشراف قرار ‏داشتند و مقتدر بودند و در برخي جوامع به قدرت سياسي يا روحاني مي‌رسيدند. در طبقات پايين ‏جامعه نيز زنان همراه مردان در توليد شركت داشتند كه البته اين هم بستگي به وضع جغرافيايي منطقه ‏سكونت آنها داشت‌. در مناطق پر آب كه زراعت و كشاورزي رونق داشت و نيازمند نيروي كار بيشتري ‏در كارهاي خانه نقش داشتند. در اين زمان زن موجودي ناقص عقل و ضعيف و ترسو تلقي نمي‌شد و ‏در دلاوري مانند مردان بود چنانكه در شاهنامه فردوسي از زنان نامدار و شيرزن و زن چاره‌گر و ‏چاره‌جوي و تيزهوش فراوان سخن رفته است‌. ‏
در عصر هخامنشي در طبقه اشراف‌، محصور شدن زن در خانه و حجاب‌، علامت نجابت و عفت است ‏و زن مانند طبقات زحمت‌كش جامعه كار نمي‌كند و به همين دليل سخت وابسته و مملوك است و ‏چادر و چاقچور رسم مي‌شود. در حقيقت آن پوشش و انزوا، سنت اشراف بود ولي زن در طبقات ‏پايين چون در كار گله‌داري و كشاورزي و خانه داري و توليد به نحوي سهيم است و از خانه بيرون ‏مي‌رود و اين كار عادي و هنجار است زن در پرده نيست و از آزادي بيشتري برخوردار است‌. ‏
اين وضع تا زمان اشكانيان و ساسانيان هم ادامه دارد و چون نظام فئودالي متمركز به تدريج شكل ‏مي‌گيرد و استثمار زمين‌داران بزرگ از دهقانان رواج مي‌يابد زنان علاوه بر موقعيت اجتماعي خود در ‏دام آداب و رسومي جديد هم مي‌افتند مانند اينكه به عنوان يك رسم عادي و محترم‌، دختري كه ‏مي‌خواهد ازدواج كند نخست به خانه خان و كدخدا مي‌رود. در زمان ساساني موقعيت زن به جايي ‏مي‌رسد كه مرد قبل از اينكه شوهرش باشد مالك او به عنوان يك كالاست و عندالزوم مي‌تواند او را ‏كرايه بدهد (حتي بدون رضايت زن‌) و اين وضع جامعه ايراني قبل از اسلام است‌. شايد ريشه اينكه ‏پس از اسلام در فقه نيز نكاح را در كتاب بيع آورده‌اند و زن به عنوان يك كالا موضوع بيع و معامله ‏قرار گرفته همين فرهنگ بازمانده از پيش از اسلام باشد كه با منطق قرآن درباره انسان ناسازگار است‌. ‏به هر حال پيش از اسلام زنان وسيله زينت و بازيچه جنسي مردان مي‌شوند به طوري كه فرهنگ ‏حرمسراداري كه يكي از زشت‌ترين يادگارهاي تاريخ به ويژه تاريخ ايران است به وجود مي‌آيد و بهرام ‏گور صدها زن و دختر را در حرم خود گرد مي‌آورد كه فردوسي شاعر ايراني در اشعارش او را بسيار ‏ذم و نكوهش مي‌كند. و يا به نوشته طبري‌، خسرو پرويز غير از دختراني كه خدمتكار و خنياگر و ‏مطرب او بودند سه هزار زن داشت و بعد از اسلام هم در پادشاهان ايران به ويژه از زمان صفويه كه ‏امپراطوري ايراني را احيأ مي‌كنند اين رسم باقي است‌. ‏
پس زنان ايراني در عهد ساسانيان پست‌ترين منزلت اجتماعي را دارند و نام بردن چند زن استثنايي از ‏طبقه اشراف مانند پوراندخت و آذرميدخت كه طبق قوانين سلطنتي كه سلطنت نبايد خارج از خانواده ‏شاهي برود و در صورت نبودن وليعهد چاره‌اي نيست جز آن كه براي حفظ سلطنت در خانواده شاهي ‏قدرت را به زن بدهند و به علت نبودن جانشين مرد اين زن‌ها مدت كوتاهي بر تخت لرزان شاهي تكيه ‏زدند نبايد موجب اشتباه شود. ‏
در روم باستان و يونان پيش از علم و تمدن قديم‌، مرد حق كشتن همسر را هم داشت كه در بعضي از ‏روستاهاي ما امروزه هنوز اين حق پابرجاست و نمونه هايي از آن را اطلاع دارم‌. با پيشرفت و ترقي ‏جامعه و رونق كشاورزي‌، زن اندكي در داخل خانه كسب قدرت كرد و بزرگ‌ترين افتخارش ‏شوهرداري و خانه داري و كار كردن بود. اما آزادي مردان‌، زنان هرزه‌اي را به وجود آورد و اين غده ‏چنان گسترش پيدا كرد كه تمدن يونان را نابود كرد و پس از آن تمدن روم نيز به وجود آمد كه تمدن ‏روم نيز به خاطر رواج هرزگي و رسمي شدن آن فرو ريخت (يكي از علل دروني فروپاشي تمدن روم‌) ‏چون ديگر زنان و مرداني نبودند كه پايبند ازدواج باشند، هرزگي رسم بود و خانواده وجود نداشت‌، ‏فرزند داري و تربيت فرزند بي‌مفهوم بودو در اين صورت ديگر كار و توليد و حفظ جامعه و همه چيز ‏از بين مي‌رود و يك تمدن فرو مي‌ريزد. چون كار به اينجا رسيد مردان فقط در فكر لحظه‌اي خوشي و ‏هوس‌اند و زنان به سادگي فريب مي‌خورند و به سادگي فريب مي‌دهند (مثل كودك فريب مي‌خورند و ‏مثل شيطان فريب مي‌دهند) ‏
زن پس از اسلام‌: دوران اعراب پيش از اسلام را با عنوان «عصر جاهليت‌» يكسره بدنام مي‌كنند در ‏حاليكه منظور از جاهليت‌، جهل به توحيد و رسوم واپسگراي آن زمان بود. برخلاف تصورات مطلق ‏گرايانه منفي كه وجود دارد پيش از اسلام زن در محيط عرب موقعيت ممتازي داشت‌، در جنگ‌ها ‏شركت مي‌كرد و در تجارت و بازرگاني فعال بود. حضرت خديجه يكي از زنان بازرگان عرب بود كه ‏چون در آن زمان زن مانند مرد وارد ميدان جنگ مي‌شد و كار اقتصادي هم مي‌كرد از استقلال ‏برخوردار بود به طوري كه زن‌ها پيشنهاد ازدواج به مردان مي‌دادند چنانكه حضرت خديجه خودش ‏پيشنهاد ازدواج به حضرت محمد (ص‌) داد. زنان با مردان هم نشنين مي‌شدند و رسم و حجاب و ‏جدايي زن و مرد مفهومي نداشت اما مادامي كه زني در عقد مرد عرب بود تعصب ويژه و خشني ‏نسبت به همسر خود داشت‌. برخي مردان به هنگام سفر با شورتك فلزي قفل‌دار اندام زن را قفل ‏مي‌كردند. موضوع زنده به گور كردن دختران هم يك رسم شايع نبوده و مدت كوتاهي قبل از اسلام در ‏ميان بعضي قبائل بدوي صحرانشين معمول شده بود كه علت اقتصادي (فقر) هم داشت چنانكه قرآن ‏مي‌گويد: فرزندان خود را از ترس بي‌چيزي نكشيد ما روزي آنها را مي‌دهيم و كشتن فرزندان خطاي ‏بزرگي است‌.‏ ‏ ‏
علت‌هاي فرعي زنده به گور كردن دختران نيز اين بود كه چون تعصب داشتند مي‌ترسيدند در جنگ‌ها ‏دختر به دست دشمن بيفتد و كنيز شود و اين پديده اختصاص به عربستان ندارد بلكه در جوامع ‏ديگري كه فقر و بي‌غذايي و قحطي بود اين پديده وجود داشت است‌. با ظهور اسلام هم زن موقعيت ‏خود را دارد و در جنگ‌ها شركت مي‌كند. قرآن كريم نيز استقلال اقتصادي زن را به رسميت مي‌شناسد ‏‏(حكم تأييدي‌) و مي‌گويد: النسأ نصيب مما اكتسبن‌. زنان مالك دسترنج خويش هستند. اما پس از ‏اسلام از طرفي به خاطر رشد شهرنشيني كه شهرها تبديل به مركز ثقل سياسي و كاخ‌نشيني و تجارت ‏مي‌شد و برده‌داري رونق يافت و از طرفي به دليل تاثير فرهنگ ايراني بر اعراب كه بر ايران مسلط ‏شدند موقعيت زن تحويل مي‌يابد. تعصبات عرب زمينه روحي را آماده كرده بود و رسم ساسانيان در ‏پرده‌نشين كردن زن و پس از آن نيز سيستم حرمسراداري در اعراب رواج يافت‌. مثلا در مراسم حج ‏طبق آيين اسلام‌، زن و مرد به صورت مختلط طواف را انجام مي‌دادند اما اشعار شعراي بي‌بند و بار كه ‏حاكي از سوء استفاده‌هايي از آميزش بود باعث مي‌شود خالد قسري حاكم مكه دستور دهد زنان و ‏مردان جدا جدا طواف كنند كه البته اين حكم پايدار نماند. متقابلا اسلام هم در فرهنگ ايراني تاثيراتي ‏گذاشت‌. از لحاظ اجتماعي‌، زن ايراني (و حتي در ساير جوامع‌) در اين زمان بيشتر به خانه‌داري و ‏نخ‌ريسي و قالي‌بافي و نساجي و حلاجي و كشاورزي اشتغال داشت و در افزايش درآمد خانواده ‏مي‌كوشيد اما در كارهاي اجتماعي و سياسي شركت نداشت و همين مسئله ديدگاهي را درباره زن به ‏وجود آورد و مي‌خواست همين واقعيت تحميل شده را تبديل به قانون كند كه زن چون ضعيف است ‏و بي‌تدبير اين گونه است‌. ‏
غزالي كه سخنش تصويري از عقايد حاكم بر اجتماع آن زمان است در كيمياي سعادت مي‌گويد: «زنان ‏را از ضعف و عورت آفريده‌اند. داروي ضعف ايشان خاموش بودن است و داروي عورت ايشان خانه ‏بر ايشان زندان كردن است‌»‏ ‏ غزالي در عصر غزنويان زندگي مي‌كرد كه بسيار متعصب بودند. اما ‏سلجوقيان كه پس از آنها به قدرت رسيدند چون آن تعصبات را نداشتند و داراي قدرت روحاني هم ‏بودند موقعيت زن متفاوت شد و زن‌ها از آزادي بيشتري برخوردار بودند به طوري كه مهستي گنجوي ‏از شاعران مشهور عصر سلجوقي بدون حجاب و رعايت آداب و سنن اجتماعي ايراني اين آزادي را ‏دارد كه به رسم حجاب و حرمسراداري و عدم تناسب سني ازدواج زن و مرد و... بتازد و در دربار ‏سلطان سنجر هم مقام و احترامي بيابد. با روي كار آمدن صفويان و رواج تمايلات و تعصبات مذهبي‌، ‏موقعيت زن باز دستخوش تحول گرديد و به تبع احياي سلطنت شاهنشاهي بزرگ ايران حرمسرا احيا ‏مي‌شود و زنان شهري و اشراف‌كاري جز رفتن به مجالس روضه‌خاني و رفع نياز شوهران و پنهان شدن ‏زير حجاب ندارند اما در روستاها زنان به خاطر كوشش مشترك در افزايش درآمد خانواده اگر چه از ‏قيدهاي نظام فئودالي آزاد نبودند اما مانند زن شهري در چادر و چاقچور نبودند و عكس‌ها و ‏نقاشي‌هاي بازمانده از آن دوران گواه اين امر است‌. عدم قدرت مالي اين مردم روستايي براي گرفتن ‏زن بيشتر يا خريدن غلام و كنيز كه كارهاي خانه را انجام دهد موجب مي‌شد مردان به زنانشان ‏مديون‌تر باشند و زن از برابري بيشتري با مرد برخوردار باشد. البته در اين زمان‌ها نيز تك چهره‌هايي از ‏زنان شاعر يا سياستمدار پيدا مي‌شوند كه به خاطر وابستگي به دربار يا اشراف رشد كرده‌اند و مجال ‏عرض اندام يافته‌اند و در بررسي موقعيت زن نمي‌توان آنها را تعميم داد. ‏
انقلاب صنعتي و مقتضيات آن رقابت‌هاي شديدي براي دستيابي به مواد خام و بازار مصرف ميان ‏كشورهاي صنعتي بوجود آورد و اروپا را تبديل به جهنم كرد كه جنگهاي ناپلئون و قبل و بعد از آن ‏حدود بيش از نيم قرن اروپا را درگير جنگ و كشتار كرد و مهاجرت‌ها افزايش يافت‌. ‏
حاصل آن جنگ جهاني اول بود. در شعله‌هاي جنگ جهاني اول ده ميليون نفر سوختند و زير توپ و ‏تانك و گلوله نابود شدند هنوز زخم عميق اين جنگ ترميم نشده بود كه 20 سال بعد جنگ دوم (در ‏سال 1941) آغاز شد و اين بار 40 ميليون نفر ديگر كشته شده و ميليونها نفر ديگر معلول و ‏ناقص‌العضو گرديدند در حالي كه جمعيت جهان كمي بيش از نصف جمعيت امروز جهان بود. ‏ميليون‌ها زن بي‌سرپرست شدند و از طرفي چون عده مردها كم شده بود و كارخانه‌ها كارگر كافي ‏نداشتند بخصوص كه دوران بازسازي را آغاز كرده بودند سياستمداران و اقتصاددانان انديشيدند كه ‏نيمي ديگر از نيروي جامعه را بايد آزاد كنند و به نيروي فعال جامعه بيفزايند. ‏
البته علاوه بر كاركردن زن‌ها در كارخانه‌ها، كامجويي هم استفاده ديگر صاحبان كار بود. مزد كمي به ‏زنان داده مي‌شد و به دليل نياز زنان به كار و فزوني عرضه نيروي كار به بازار و كم شدن تقاضا و نيز ‏به بهانه اينكه زنان ضعف ادواري دارند و بارداري و... بر مشكلات زندگي زنان افزوده مي‌شد و آنان ‏بايد اعتراض مي‌كردند چون ديگر چيزي براي آنها نمانده بود. نه خانواده و كانون گرم عاطفه و مادري ‏و فرزندي‌، نه جان و سلامتي و نه پاكدامني‌. لذا پس از جنگ جهاني دوم موج اعتصابات عمومي زنان ‏آغاز شد و دست به تظاهرات زدند و سخنراني‌ها كردند و به تدريج آموختند كه براي ساختن افكار ‏عمومي و اعمال فشار بايد از سلاح روزنامه‌نگاري استفاده كرد. سپس به اين نتيجه رسيدند كه بايد ‏حقوق به دست آمده تضمين شود و پايدار بماند يعني قانوني شود و مقام قانوني زن بهبود يابد پس ‏براي ريشه كردن ستم به زنان و تضمين حقوق آنان بايد زنان به مراكز قانونگذاري راه يابند. نخست ‏خواستار دادن حق راي به زنان شدند (به عنوان انتخاب‌كننده‌) و چندي بعد هم خواستار حق راي ‏بعنوان انتخاب شونده شدند اين رويدادها نشان مي‌دهند ارتقاي حقوق زنان در پروسه آزمون و خطا و ‏تجربه و نياز حاصل شده است‌. ‏
براي تضمين اين مقام‌، زن بايد مي‌توانست از حقوق خويش دفاع كند و بايد تحصيلات عالي پيدا ‏مي‌كرد و بايد همدوش مردان پست‌هاي اداري را مي‌گرفت‌. ديگر زن متعلق به خانه نبود. متعلق به همه ‏جا بود، حقوق مساوي با مرد مي‌خواست‌، در كارخانه‌، اداره‌، دانشگاه‌، جامعه‌، كاخ جوانان و حتي ‏كليسا، اين اختلاط و آميزش شديد همه جا نمايان شد، روي مجله‌ها، ورق‌هاي پاسور، كتاب‌ها، ‏سينماها، بروشورهاي تبليغاتي و... و آنها كه از مدت‌ها پيش خدا را برداشته بودند همه چيز مباح شده ‏بود فلسفه‌هاي جديد و معاصر هم به آن وجهه علمي مي‌داد. فلسفه سارتر، فلسفه فرويد و... البته در ‏اين پرتگاه اخلاقي كساني هم برخاستند و فريادهاي مشفقانه سردادند مانند آلكسيس كارل‌. ويل ‏دورانت در جلد اول مباني فلسفه در نقد اخلاق حاكم بر غرب سخنان جالب و شگفتي دارد. او ‏مي‌گويد: «فرهنگ امروز ما بسيار سطحي و علم و دانش ما بي‌عمق است از نظر ابزار غني از نظر ‏اغراض فقيريم‌. در عهد قديم روابط جنسي را با ازدواج مهار مي‌كردند ولي امروز با اختراع داروهاي ‏ضد بارداري و فراوان شدن آنها اخلاق ما تا به اين حد تغيير كرده و ديگر مقام پدري و فرزندي وجود ‏ندارد... عفت و پاكدامني كه يك فضيلت انساني به شمار مي‌رفت مورد استهزأ قرار گرفت‌... روابط ‏نامشروع قبل از ازدواج يك امر بسيار عادي و معمولي شد... و آن حادثه‌هاي ناگوار و آن ‏هوسبازي‌هاي نامشروع و آن چموشي‌هاي ابلهانه كه بعد از ازدواج از ما سر مي‌زند، در اغلب افراد، ‏نتيجه عادت‌هاي پيش از ازدواج است‌.»
--------------------------------------------------------
‎ 1‎‏. اسرأ -33. ‏
‎ 2‎‏. كيمياي سعادت‌، چاپ دوم‌، ص 249 ـ 248. ‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏
‏ ‏