چهارشنبه 27 مهر 1384

درس‌هايي براي فرمانروايان

بمناسبت سالروز شهادت علي ابن ابيطالب
روزنامه شرق 28/7/1384
‎درآمد

چه بسيار نادرند شخصيت‌هايي كه هر چه بر درازاي زمان مي‌گذرد باز هم ظرفيت سخن گفتن و شنيدن از آنان و درباره آنان ‏باقي است و بلكه هرچه از حيات فيزيكي آنان دورتر مي‌شويم گويي در افق‌هاي دور آينده به آنان نزديك‌تر مي‌‌گرديم و همدلي و ‏همزباني‌هاي فزون‌تري مي‌يابيم چنان كه گويي آنان فرزانگان آينده‌هاي دوردست بوده‌اند كه در اعماق تاريخ ظهور كرده‌اند. ‏علي(ع) يكي از اين نوادر تاريخ است.‏
‎صاحب اين قلم با انتقادات مكرري از دو سو روياروي بوده است. يكسو كساني هستند كه پيوسته مي‌گويند چرا مي‌كوشيد ‏انديشه‌هاي مدرنيته را و حقوق بشر، دموكراسي، آزادي و عدالت‌ورزي را از متون سنتي و مذهبي بيرون كشيد و نهج‌البلاغه را كه ‏سخناني متعلق به 14 قرن پيش است امروزينه سازيد. اين جماعت اما هيچ‌گاه بر همين روش درباره سايرين خرده نمي‌گيرند ‏زيرا اين سنت علمي است كه پژوهشگران غربي و دلداده مدرنيته در افكار فيلسوفان يونان باستان در جست‌وجوي دموكراسي، ‏آزادي، جامعه مدني و جمهوريت و آداب زمامداري‌اند. وقتي در انديشه‌ها و متون مسيح و بودا به بازيابي مدارا و تساهل و مباني و ‏ريشه‌هاي تاريخي حقوق بشر مي‌پردازند اما گويي آنجا نه‌تنها موجه كه شيوه‌اي علمي است و همان روش در بازيابي شاخص‌هاي ‏پيش‌گفته در قرآن و نهج‌البلاغه كهنه‌گرايي است!. ما مي‌خواهيم مدرنيته را در امتداد سنت تحقق بخشيم و مدرنيته منقطع از ‏سنت نه ممكن است نه مفيد. حقوق بشر و دموكراسي كه ريشه در اعماق فرهنگ و تاريخ (يعني هويت ما) بيابد پذيرفتني‌تر و ‏پايدارتر و كم‌هزينه‌تر خواهد بود.‏
سوي ديگر انتقادات از جانب سنت‌گرايان است كه از طرح مقولات سابق‌الذكر برمي‌آشوبند و آن را ترويج گفتمان غربي مي‌پندارند ‏گويي كه حقوق بشر و دموكراسي محصول انحصاري غرب است نه دستاورد تاريخي بشر . در اين گفتار با زبان نهج‌البلاغه ‏مي‌نمايانيم كه اين مفاهيم و شاخص‌ها با چه وضوح و درخششي در متن فرهنگي ما حضور دارند.‏
نويسندگان غيرمسلمان و غيرعرب بسياري درباره شخصيت‌ و انديشه هاي والاي امام علي(ع) سخن‌سرايي كرده و شگفتي‌هاي آن ‏را ستوده‌اند كه اگر مجالي براي بازگويي پاره‌اي از آنها بود نقد دو سوي انتقادي كه گفته شد را كفايت مي‌كرد. تفاسير گرانبهاي ‏نهج‌البلاغه نيز مي‌تواند نقبي به معاني نغز و عميق اين كتاب گرانسنگ باشد. آنچه در اين گفتار كوتاه در مقام بيانش هستيم اين ‏است كه نهج‌البلاغه فصل مبسوطي در باب آئين حكومت‌داري دارد و بيش از آنكه موعظه‌اي براي عوام بر فراز منابر باشد ‏دستورالعملي براي زمامداران است. امروزه نگاه مدرن به حكومت در اين عبارت خلاصه مي‌شود كه دغدغه فلسفه جديد اين ‏نيست كه چه كساني حكومت كنند اين است كه چگونه حكومت كنند و نهج‌البلاغه نيز از چگونه حكومت كردن سخن مي‌گويد ‏نه اينكه چه كساني حكومت كنند.‏

‎آزادي انتقاد به زمامداران
پيامبر (ص) و علي (ع) همواره (في غير موطن) ‌فرموده‌اند: «هرگز امتي پاك و آراسته نگردد كه در آن امت، ناتوانان نتوانند بدون ‏لكنت‌زبان و نگراني با قدرتمندان، سخن خويش را بگويند و حق خود را بگيرند.»‏
‏«فانّي سمعتُ رسول الله (ص) يقول في غير موطن: لن تقدس امه لايؤخذ للضعيف فيها حَقَّهُ من القوي غيرُ متتعتع» (امام علي)‏
به همين دليل است كه امام در فرمان حكومتي خويش به مالك اشتر مي‌فرمايد: «در برابر مردمي كه نيازها و مطالباتي دارند با ‏فروتني بنشين و نگهبانان و حاميان و اعوان و دربانان و ماموران امنيتي را بازدار تا مردم بتوانند بدون لكنت‌زبان (بدون ترس و ‏گرفتگي و نگراني) سخن خويش را بگويند.»‏
‏«تُعقد عَنهم جُندك و اعوانك من احراسك و شُرطِك حتيُ يُكلمَِّكَ متكلمُهُم غَيِرَ مُتعتع»‏
بنابراين وظيفه زمامداران است كه اعوان و احراس خويش را از ايذاء افراد به خاطر چنين سخنان و نوشته‌هايي باز دارند و وظيفه ‏شهروندان است كه بدون لكنت سخن بگويند چه فقط بايد خداوند را حاكم ديد و جز او نه كس را ‌شناخت نه در خور ترس ‏دانست. اين وظيفه‌اي است كه اولياي دين بر ما نهاده‌اند .‏
امام علي خطاب به مردم مي‌گويد: «با من آنگونه كه با جباران سخن مي‌گويند، سخن مگوييد، القاب پرطنطنه بر‌ايم به كار نبريد، ‏آن ملاحظه‌كاري‌ها و موافقت‌هاي مصلحتي كه در برابر مستبدان اظهار مي‌دارند در برابر من اظهار مداريد، با من به سبك ‏سازشكاري معاشرت نكنيد، گمان مبريد اگر به حق سخني به من گفته نشود بر من سنگين مي‌آيد و يا از كسي بخواهم مرا ‏تجليل و تعظيم كند كه هر كس شنيدن سخن حق يا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش باشد و سنگين آيد عمل به حق و عدالت ‏براي او سنگين‌تر است. پس از سخن حق يا نظر عادلانه خودداري نكنيد» (ترجمه از شهيد مطهري است)‏
‏«فلاتكلموني بما تكلم به الجبابره و لاتتحفظوا منّي بما يتحفظ عند اهل البادره ولا تخالطوني بالمصانعه و لاتظنوا بي‌استثقالاً في ‏حق قيل لي ولا التماس اعظام لنفسي فانه مَن استثقل الحق اين يقال له او العدل يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلاتكفوا ‏عن مقاله بحق اَو مشورت بعدل»‏
بدون شك، علي (ع) مي‌دانست كه مردم آنچه را از منظر خويش حق و عدل مي‌دانند بر او عرضه مي‌دارند چه خطا كنند چه به ‏درستي تشخيص داده باشند و نمي‌توان پس از عرضه كردن سخن به آنها گفت هر چه را كه من نمي‌پسندم يا حق و عدل ‏نمي‌دانم نبايد بر زبان جاري كنند زيرا امام علي(ع) درباره خود نيز مي‌فرمايد: «فاني لستُ في نفسي بفوق ان اُخطي»‏

جباريت يا وكالت زمامداران‏
بنابر آنچه آن امام همام بر ما نهاده است، ما موظفيم نه چنانكه با جباران سخن مي‌‌گويند با لكنت و يا تملق و بيم سخن بگوييم ‏زيرا زمامداران نيز افرادي هستند چون خود ما كه به وسيله ما شهروندان بر اداره امور گمارده شده‌اند. امام علي به كار بردن الفاظ ‏پرطمطراق را درباره خويش منع كرده و آن را مظهر گفت‌وگو با جباران مي‌داند. اگر امام علي مردم را دعوت مي‌كند كه آزادانه ‏آنچه را حق مي‌دانند بيان كنند و او را مورد انتقاد قرار دهند به دليل اين است كه (او كه از نظر شيعيان، امام معصوم و وصي ‏پيامبر است) حقوق والي و مردم را دو طرفه مي‌داند: «خداوند براي من به موجب اينكه ولي امر شما هستم حتي بر شما قرار ‏دادهاست و براي شما نيز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما»‏
‏«فقد جعل الله لي عليكم حقا به ولايه امركم و لكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم»‏
و نيز به دليل اين است كه او به عنوان انسان كامل و امام اول شيعيان مي‌‌گويد و معتقد است كه حكمرانان، مالك قدرت و مالك ‏جامعه نيستند، آنها فقط امانت‌داراني هستند كه از سوي مردم برگزيده شده و بايد پاسخگو باشند: ‏
‏«كلكم راع و كلكم مسئول، فالامام راع و هُو مسئول»‏
و در جاي ديگري مي‌فرمايد:‏
‏«و ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه» (نامه پنجم)‏
‏«مبادا پنداري حكومتي كه به تو سپرده شده است يك شكار و طعمه است كه به چنگت افتاده بلكه امانتي است كه برگردن تو ‏گذاشته شده»‏
امام علي حاكمان را صريحاً وكلاي مردم مي‌خواند و مي‌گويد:‏
‎‏«فانصفوا الناس من انفسكم و اصبر و لحوائجهم فانكم خزّان الرعيه و وكلاء الامه» (نامه 51)‏
‏«به عدل و انصاف رفتار كنيد، به مردم درباره خودتان حق بدهيد، پرحوصله باشيد و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگي ‏نكنيد كه شما گنجوران و خزانه‌داران مردم و نمايندگان [وكلاي] ملت هستيد» (ترجمه شهيد مطهري)‏
آيا ما تاكنون هيچ زمينه و تمهيدي فراهم ساخته‌ايم كه مردم بتوانند چنانكه امام علي(ع) خواسته است آزادانه و بدون ترس و ‏مجازات سخن بگويند؟ امام (ع) كه نفرموده است مردم به شرطي مي‌توانند وي را مورد انتقاد قرار دهند كه در خلوت و نهان ‏باشد. او از مردم در ملاءعام دعوت به اظهار حقايق و نظرات‌شان مي‌كند و حتي بالاتر از آن، مي‌گويد: ‏
‏«اي مردم مرا بر شما حقي و شما را بر من حقي است. حقي كه شما بر من داريد نصيحت كردن من به شماست و... و حقي كه ‏من بر شما دارم نصيحت كردن من در حضور و غياب، در خلوت و جلوت و نهان و آشكار است.‏
‏«يا ايها الناس انّ لي عليكم حقا و لكم عَلَيَّ حَق فامّا حقكم علي فالنصيحه لكم و... وِ امّا حقي عليكم فالوفاء بالبيعهِ و النصيحهُ في ‏المشهد و المغيب»‏
اين همه تاكيد از آن روست كه حتي يوسف پيامبر نيز دون‌ شأن نبوت نمي‌بيند كه بگويد:‏
‏«ما ابري نفسي ان النفس لاماره بالسوء الاما رحم ربي» (يوسف / 53) و اگر قول مشهور مفسران را بپذيريم كه اين گفته يوسف ‏است و پيامبر اسلام آن را بازگو مي‌كند، مي‌نگريم كه اين سخن را به صورت كتابي مقدس در سراسر جهان نيز مي‌پراكنند و وهن ‏اولياء و انبياء نمي‌دانند!‏
ما اگر باب پاسخگويي و انتقاد را بگشاييم قهراً جلوي بسياري از ناهنجاري‌ها از همين طريق گرفته خواهد شد. بدون شك نه تنها ‏زمامداران كه تمام مقامات و فرد فرد شهروندان خط قرمز هستند بدين معنا كه هيچ كس حق اهانت، تخفيف و هتك حرمت آنان ‏را ندارد و مرتكب آن مستوجب مجازات است ولي طبق آموزه‌هاي امام علي نمي‌توان به نام خط قرمز اجازه انتقاد و پاسخگويي را ‏به عنوان يك حق از جامعه سلب كرد. اگر آنچه امام علي مي‌فرمايد نصب العين ما باشد و همگان بتوانند بدون بيم و هراس و با ‏شهامت از همه مقامات سئوال و انتقاد كنند، جامعه ايده‌آل علوي تبلور خواهد يافت و با شعار و صرف سخن چنين نخواهد شد. ‏هر كس كه تصميمات او و حتي رفتار و كلام او اندك دخالت و تاثيري در زندگاني و سرنوشت مردم دارد بايد به آنها پاسخگو ‏باشد. چگونه دولتمردان مي‌توانند سرنوشت شهروندان تعيين كنند بدون اينكه راي آنان را درباره خود بخواهند؟ ‏
‎گرچه شايد اطناب اين مقال ملال‌آور باشد اما عشقبازي با سخن علي ملال ندارد. امام علي در فرمان حكومتي كه براي مالك ‏اشتر و هم زمامداران آينده صادر كرد مي‌فرمايد:‏
‎اگر شهروندان ‏ به تو گمان ستمگري برند، عذر و دليلت را براي ايشان آشكار كن و با توضيح دادن، گمان‌هاي آنان را از خويش ‏دور ساز زيرا در اين كار، خود را به عدل و انصاف عادت و رياضت مي‌دهي و به شهروندان مهرباني مي‌ورزي و با آنان دوست ‏مي‌شوي»‏
‎‏«و اِن ظَنَّتِ الرعيهُ بك حيفاً فأَضحولهم بعذرك و اَعِدل عنك ظنونهم بِأصحارِكَ فانّ في ذلك رياضهً منكَ لِنفسك و رفقاً ‏برعتيك»‏
‎ملاحظه مي‌شود كه امام در برابر چنين ظني، فرمان زندان و مجازات نمي‌دهد. ‏

استقلال قاضي و قوه قضائيه:‏
يكي از بخش‌هاي درخشان ديگر در نهج‌البلاغه دستورالعمل امام علي(ع) درباره نظام قضايي است كه موجب مباهات است. استقلال ‏قاضي و قوه قضائيه در بسياري از كشورها توانسته است، بهانه‌اي براي ابرام احكام ناعادلانه شود، اما از ديدگاه امام علي قاضي فقط در ‏صدور راي استقلال دارد يعني نبايد تحت فشار و تاثير باشد نه اينكه در بازجويي و نقض قوانين و حقوق متهمان، در جعل دفاعيه و ‏نشر اكاذيب و افترا و ارتكاب جرم هم مستقل است و اين استقلال هم به معناي مصونيت در ارتكاب هر عملي تعبير گردد. امام علي(ع) ‏در فرمان حكومتي خود به مالك‌اشتر در باب صفات قاضي كه بهترين تعريف از استقلال قاضي را نيز بيان كرده مي‌نويسد:‏
براي قضاوت و داوري بين مردم بهترين افراد را انتخاب كن، كسي را كه:‏
‏-‏كارها به او سخت نيايد (ناتوان نباشد و بتواند حكم دهد)‏
‏-‏نزاع‌كنندگان راي خود را بر او تحميل ننمايند.‏
‏-‏در لغزش پايداري نكند و از بازگشت به حق هرگاه آن را شناخت درمانده نباشد (زيرا قاضي هم دچار لغزش در ‏حكم مي‌شود)‏
‏-‏نفس او مايل به طمع و آز نباشد (طمع مال، شهرت، مقام، قدرت و...)‏
‏-‏به اندك فهم و بدون كاربرد انديشه كافي، اكتفا نكند (جست‌وجو كند تا منتهي درجه آنچه لازم است به دست ‏آورد نه اينكه از قبل، تصميم و نتيجه بررسي براي او مشخص باشد).‏
‏-‏در شبهات، تامل و درنگش از همه بيشتر باشد (در امور مشتبه تا حقيقت را به دست نياورده حكم ندهد و ‏احتياط كند و اين يكي از موارد اصل تفسير به نفع متهم است)‏
‏-‏اهل حجت و دليل باشد و بيش از همه در پي فراگيري حجت و دليل باشد (نه اينكه دلايل متهم را ناديده ‏بگيرد و يا وارونه كرده و عليه او به كار برد)‏
‏-‏كمتر از همه از مراجعه دادخواهان دلتنگ گردد.‏
‏-‏در آشكار ساختن حقايق امور، شكيبا باشد (به مطلب كه پي برد فوراً حكم را صادر كند و منتظر دستور نباشد ‏كه اين همان استقلال قاضي است)‏
‏-‏كسي باشد كه ستايش ديگران او را به خودبيني وامدارد.‏
‏-اغوا كردن او را به يكي از دو طرف مايل نگرداند.‏
امام علي(ع) پس از ذكر اين صفات كه قهراً اگر خلاف آن در يك قاضي مشاهده شد نشايد كه آرام زمامداران بگيرند. مي‌فرمايد:‏
‏«قضات با اين صفات كم به دست مي‌آيند. پس از آن از قضاوت او بسيار خبر بگير و وارسي كن (مبادا خطايي از او سر بزند كه ‏نتوان جبران نمود – فيض‌الاسلام) پس درباره برگزيدن قضات و صفاتي كه براي آنها برشمردم از هر جهت انديشه كن»‏
‏«و اولئك قليل تم اكثِر تعاهُدَ قضائِهِ... فانظر في ذلك نظراً بليغاً»‏
نكته شايان توجه اين است كه امام مي‌فرمايد حاكم و ولي امور از آنجا كه قضاوت با حقوق مردم سروكار دارد بايد مدام وارسي در ‏كار قضاوت كند و خبر بگيرد زيرا امام مي‌داند كه گناه قاضي به نام والي هم نوشته مي‌شود. چگونه استقلال قاضي كه فقط در ‏مرحله صدور راي است، مي‌تواند تعميم يابد و تعبير به مصونيت گردد و يا بهانه‌اي براي بازگذاشتن دست آنها در ارتكاب اين ‏اعمال باشد؟
‎ممكن است گفته شود مراجع نظارتي اين وظيفه را انجام مي‌دهند! ولي بايد اين امر در عمل تحقق يابد و ملموس همگان باشد و ‏بدين ترتيب نهادهاي نظارتي افليج نگردند.‏
قضات نبايد خويشتن را به كانون‌هايي وابسته و پشت‌گرم يابند كه بتوانند نهادهاي نظارتي را كم‌اهميت سازند يا از قدرت نظارت ‏آنها بگريزند و شهروندان بايد بتوانند آزادانه از هر مقامي به اين مراجع نظارتي تظلم برند و شاهد رسيدگي و فقدان كاپيتولاسيون ‏و مصونيت ويژه قضايي و سياسي باشند و طعم عدالت را در دولت اسلامي بچشند.‏

كدامين الگوي حكومت و قضاوت؟
در زمانه‌اي كه هيچ‌كس نمي‌دانست ماهيت جمهوري اسلامي چيست و نه متن و مانيفست مكتوبي و نه الگوي عيني در جهان ‏وجود داشت، در بحبوحه انقلاب سال 1357 امام خميني در پاسخ خبرنگاراني كه مي‌پرسيدند حكومت اسلامي چيست با ذكر ‏مثال‌هايي، الگويي از حكومت اسلامي را نشان دادند كه مردم را شيفته مي‌كرد و مردم براي استقرار چنان نظامي انقلاب كردند و ‏به چنان الگويي در رفراندم 12 فروردين 1358 بيش از نود درصد راي دادند. اگر امروز كراراً گفته مي‌شود كه 98 درصد به ‏جمهوري اسلامي راي دادند و هنوز از آن مشروعيت ارتزاق مي‌كنند بايسته است بگويند مردم به كدام الگو راي دادند و آيا امروز ‏آن را تحقق يافته مي‌بينند؟ امام خميني طي سخنراني به تاريخ 17/8/1357 براي نشان دادن «طرز حكومت اسلام» به ماجراي ‏معروفي به عنوان مثال اشاره دارد كه پيامبر به عنوان رئيس حكومت خود را در معرض مردم گذاشت و گفت‌ اگر هر كس حقي به ‏او دارد يا ستمي از سوي پيامبر بر او رفته است حق خويش را بطلبد «يكي در بين اينها پا شد گفت شما يك شلاق به من زدي! ‏گفت به او بيا عوض آن را بزن، گفت به اينجاي من بيا عوض آن را بزن، [او] گفت نه من برهنه بودم. [پيامبر هم] برهنه شد، بعد ‏رفت بوسيد آنجا را... شما در حكومت‌هاي دنيا يك همچو حاكمي پيدا مي‌كنيد» (كوثر ج 2 ص 202) در الگوي ارائه شده امام ‏خميني حتي اگر حاكم، پيامبر اولي‌‌العزم باشد به جاي اينكه مردم از او شكايت كنند او خود را به معرض مي‌گذارد و حتي جلوي ‏ديدگان مردم مي‌خواهد فردي كه مدعي است شلاقي از او خورده پيامبر را قصاص مي‌كند و تلاقي نمايد.‏
‎امام خميني همچنين در سخنان 27 بهمن 1357 مي‌گويد: «حضرت امير در عين حالي كه ممالك كثيره‌اي تحت سيطره‌اش بود ‏وقتي كه يك يهودي به او ادعا كرد، ادعا به يك سلطان وقت به يك امير وقت كرد كه ايران و عراق و حجاز و مصر و همه اينها ‏تحت سيطره‌اش بود، رفت پيش همان قاضي كه حضرت امير او را قاضي كرده بود ادعا كرد كه فلان چيز از من است و پيش ‏حضرت امير است، قاضي خواست حضرت امير را آمد نشست جلوي قاضي محاكمه كردند و حكم برخلاف حضرت امير داد امير ‏منتهي يهودي مسلم شد به واسطه اين جهت كرديد وضع اينطوري است» (كوثر ج 3 ص 388)‏
حكومتي كه امام خميني وعده‌اش را داد اين بود كه پيامبر و جانشين بلافصل او (از نظر شيعه) امام علي را در اوج قدرت و ‏حكومت مي‌توان با شكايت حتي يك يهودي محاكمه كرد و امام علي را محكوم ساخت آن هم توسط قاضي كه منصوب خود امام ‏است. در همين محاكمه به محض اينكه قاضي، متهم خود (امام علي) را اميرالمومنين خطاب كرد امام وي را مورد عتاب قرار داد ‏و گفت بايد قاضي به متهم و شاكي به يك چشم نگاه كند و او اكنون متهم است نه حاكم.
يكي از اصول مترقي عصر قانون و دموكراسي و حقوق بشر اين است كه همگان در برابر قانون يكسان هستند و حقوق و امتيازات ويژه دارندگان قدرت و ثروت در گذشته، در جامعه مدرن منحل و ملغي مي‌شود. امام علي ‏ در عصري كه نظام‌هاي رايج، امپراطوري، سلطنتي مطلقه، ارباب رعيتي، خشن و سلطه‌هاي فردي بود و نابرابري‌ها، هنجارمند و دروني شده بودند از برابري فرمانروا و شهروند در برابر قانون و محكمه سخن مي‌گويدووالاتر اينكه در بطن چنان عصر و فرهنگي بدان عمل مي كند.ايا اگر در تاريخ دور دست ساير ملت‌ها يا غريبان چنين پديده‌اي رخ داده بود به برگ زرين و پر افتخاري براي آنان تبديل نمي‌شد و روشنفكران امروز ما هم پيوسته از‌آن به عنوان ريشه‌هاي مدنيت در تاريخ آنان ياد نمي‌كردند؟
‎اگر علي از ربوده شدن خلخال از پاي يك زن يهودي گريست و مردن مسلماني را به خاطر اين ستم در سايه حكومت اسلامي، ‏سزاوار دانست (امام خميني اين داستان را هم به عنوان نمونه ديگري از جلوه‌هاي الگوي حكومت اسلامي در سال 57 ذكر كرد. ‏كوثر ج 3 ص 596) آنچه كه از قانون‌شكني‌ها و فشارها گفته مي‌‌شود اگر اندكي از صحت و حقيقت را داشته باشد دست‌كم بايد ‏دادخواهان را طلبيد و سخنانشان را شنيد و فقط به گزارش يك طرف نزاع اكتفا نكرد. ‏

رفع حجاب از رعيت:‏
طبق آموزه‌هاي امام علي بايد سخنان منتقدان را شنيد و مستقل از فيلترهاي اطلاع‌رساني با آن مواجه گرديد. امام علي(ع) ‏مي‌فرمايد (به حاكمان):‏
‏«مبادا خويشتن را زياده از شهروندان پنهان كني زيرا عدم مواجه مستقيم با آنان و عدم دسترسي شهروندان به حكمرانان ‏‏(احتجاب الولاه عن الرعيه) شعبه‌اي از تنگي و نامهرباني و كم‌اطلاعي از امور و كارها است، نشان ندادن حكمران، خود را به ‏شهروندان، اطلاع آنان را بر آنچه مربوط به اوضاع و احوال ملك و ملت است و از او پنهان بوده، پوشيده مي‌سازد. در نتيجه نزد ‏حكمرانان، كار بزرگ، خرد و كار خرد، بزرگ و نيكويي، زشتي و زشتي، نيكويي و حق و درستي به باطل و نادرستي آميخته ‏مي‌گردد و والي و حكمران يك بشر است كه به كارهاي مردم كه از او پوشيده مي‌دارند آگاهي ندارد و حق را هم نشانه‌هايي ‏نيست كه با آ‌نها انواع راستي از دروغ شناخته شود»‏
«و امّا بعد هذا فلا تُطَوّلَنَّ احتجابك عَن رعيتك فِأنّ احتجابَ الولاه عن الرعيه، شعبه من الِضّيق و قِلَّه علم بالاهور و الاحتجاب ‏منهم يقطَعِ عنهم علمَ ما احتجبوا دونَهُ فيصغُر عندهم الكبير و يَعظُمُ و يقبَحُ الحَسَنُ القبيح و يشابُ الحقُّ بالباطلِ و انما الوالي بَشَر ‏يعرفُ ما تواري عنه الناس به الامور وليسَتُ علي الحقّ سماتُ تُعَرفُ بها ضروبُ الصدقِ من الكذب» ‏
سياق اين فراز و كل عهدنامه به وضوح بيانگر اين معناست كه مراد از رودررو شدن با شهروندان، سخنراني در اجتماعات انبوه كه ‏رابطه‌اي يكطرفه است نمي‌باشد بلكه غرض، كشف امور و دست يافتن به اطلاعات و حقايق است كه آميخته با باطل است. براي ‏مثال هنگامي كه در رسانه‌ها مي‌‌خوانيد شهروندي از دادرسي‌هاي جانبدارانه مي‌گويد، به جاي اعتماد و اكتفا به آنچه متصديان امر ‏مي‌گويند، بايد از نزديك سخن معترض را نيز شنيد زيرا امام علي‌(ع) مي‌فرمايد:‏
‎«واجعل لذوي الحاجات منك قسماً تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلساً عاماً»‏
‏«پاره‌اي از وقت خويش را براي آنانكه مطالباتي و سخني دارند قرارده كه در آن وقت، خويشتن را براي شنيدن سخن آنها و ‏رسيدگي به خواسته‌هايشان كاملاً آماده و از هر كاري فارغ ساخته باشي، در مجلسي عمومي بنشيني تا همه به تو دسترسي ‏داشته باشند.»‏
علي(ع) سفارش و تاكيد مي‌كند:‏
پس درشت‌ گويي مردم (زودي الحاجات) را تحمل كن و تندي و خودپسندي را از خويشتن دور ساز تا خدا درهاي رحمتش را به ‏روي بگشايد»‏
‎‏«... ثم احتمل الخرق منهم والعي و نج عنهم الضيق و الانف. يبسط الله عليك بذلك اكناف رحمه» ‏
اين سخن امام را شاعر به زباني ديگر باز گفته است:‏
تو آنگه شوي پيش مردم عزيز ‏
كه مر خويشتن را نگيري به چيز. ‏
اين كلام كه امام مي‌فرمايد حاكم قسمتي از برنامه‌اش را براي ديدار حضوري مردم و شنيدن عرايض آنان (نه سخنراني كردن ‏براي آنها) اختصاص دهد و مي‌‌افزايد «و درشت گويي و تندي آنها را هم تحمل كن.» مستند به قرآن نيز هست زيرا به فرموده ‏قرآن‌كريم اگر ستمديده‌اي فرياد كند نيز اذني است كه خداوند داده است و مي‌فرمايد: «خداوند دوست ندارد كسي با تندي و ‏درشتي و گفتار به عيب بر سر خلق فرياد كشد مگر آن كسي كه ستمي به او رسيده باشد»‏
لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا مَنُ ظُلِم و كان الله سميعاً عليما (نساء / 148) ‏
امام علي كه در دامان پيامبر اسلام پرورش يافته بود با خوارج كه دشنام‌هاي ركيكي در مرا و منظر مردم نثارش مي‌كردند و ‏تحقيرش مي‌ساختند با وجود آنكه ولي‌امر مسلمين و داراي قدرت بود اما حرمت و حقوق آنان را نگه داشت و مواجب‌شان را از ‏بيت‌المال قطع نكرد و تا زماني كه شمشير و سلاح عليه او نكشيدند و جنگ و غارت را آغاز نكردند حتي ذره‌اي از اين رفتارها را با ‏مخالفان خويش و مخالفان حكومت علوي نكرد ‏
امام خميني در سخنراني 28/8/1357 كه حكومت علي را به عنوان الگوي جاودان مطرح مي‌‌سازد و مي‌گويد: «اسلام كيفيت ‏حكومت و برنامه حكومت را تعيين كرده» مي‌فرمايد: اصل مسئله‌اي كه حكومت بايد يك حكومت عامل باشد و بين مردم هيچ ‏ظلم نكند... در حكومت اسلامي اگر يك نفر مثلاً شخصي را كشت اين را مي‌گيرند و قصاص مي‌كنند لكن يك سيلي اگر به او ‏بزند كسي [به قاتل] آن يك سيلي بايد انتقام كشيده [شود] براي اينكه اين زايد بر آن مقدار است. يك روز حبس اگر كسي را ‏حبس بكنند برخلاف نظام اسلامي است، [حبس] موارد خاصي دارد، گاهي حبس مي‌شود» (كوثر ج 2 ص 344، 345)‏
‎اين همان سخني است كه كراراً آيت‌الله شاهرودي نيز گفته‌اند «در قوانين اسلام زير پنج مورد مجازات حبس وجود دارد در حالي ‏كه در قوانين جزايي فعلي بيش از سيصد مورد مجازات زندان پيش‌بيني شده است» (كيهان 17 خرداد 80 ص 15 آقاي ‏بختياري). مردم هنگامي كه به جمهوري اسلامي راي دادند به همان الگويي راي دادند كه امام خميني ارائه داد نه به قوانين فعلي ‏كه موجب شده است ايران ركورد زنداني داشتن را در جهان بشكند.‏
‎آيا براي ملتي كه در كتاب ديني خويش حكايت يوسف را مي‌‌خواند عار نيست كه اهل قلم و انديشه‌اش در زندان باشند؟ در قرآن ‏كريم آمده است كه فرعون مصر رويايي ديد و بزرگان و حكيمان دربار را گردهم آورد تا انجمن كنند و تعبير خواب او بازگويند ‏هنگامي كه آنان از تعبير عاجز ماندند، شرابگذار شاه مصر كه چندي پيش هم بند يوسف بود به شاه گفت عالمي را مي‌شناسد كه ‏مي‌‌تواند خواب او را تعبير نمايد. در آن روزگار (سه هزار و ششصد سال پيش) اينها جزو معارف و حكمت‌هاي زمان به شمار ‏مي‌رفت. هنگامي كه خادم شاه نزد يوسف رفت و از او تعبير را شنيد، فرعون به محض اطلاع از اينكه دانشمندي در زندان اوست، ‏بدون تحقيق درباره صحت و سقم جرم انتسابي به او دستور داد آزادش كنند و حتي يوسف را به مقام صدراعظمي خويش و عزيز ‏مصر گماشت زيرا فرعون نيز عار مي‌دانست در حكومت او انديشمندي در زندان باشد (مضمون سوره يوسف آيات 43 تا 50) ‏ممكن است گفته شود كه او يوسف بود ولي اينها مجرمند. نمي‌خواهم تكرار كنم كه مجرم كيست ولي دست كم درباره مدعيات ‏متهمان بايد تحقيق كرد يا اينكه آنان را را فرا خواند و سخنان دو سوي دعوا را شنيد. فرعون مصر به محض اينكه شنيد يوسف ‏در زندان است بدون تحقيق دستور آزادي وي را صادر كرد اما يوسف از خروج از زندان استنكاف كرد و از شاه خواست كه نخست ‏درباره جرم انتصابي به او تحقيق كند. شاه مصر همين كه تقاضاي تحقيق را از يك زنداني دريافت كرد و ديد او مدعي بي‌گناهي ‏است فوراً دست به تحقيق زد و شاكي و شهود را شخصاً احضار و يوسف را نيز فراخواند تا دريابد او واقعاً بي‌گناه است يا گناهكار ‏سپس او را به صدارت و معاونت خويش نصب كرد (سوره يوسف آيات 50 تا 53) ‏
‎اگر نقاري هست به سبب احتجاب و عدم راهيابي آزاد همگان به خانه خويش در مجلس و دولت و... است به همين دليل امام علي ‏مي‌فرمايد: حجاب رابطه‌ها را برداريد تا امور خرد، بزرگ و امور بزرگ، كوچك و حق، باطل و باطل، حق جلوه نكند.‏
‏«كل من عليها فان» قاعده‌اي است كه هيچ استثنايي نپذيرفته و حتي پيامبر اكرم كه از نظر مسلمانان، اشرف مخلوقات عالم است ‏چشم از جهان فروبست. ما و شما نيز ماندگار نيستم.‏
‎بقا حق راست باقي جمله فانيست ‏
‎بيانش جمله در سبع المثاني ست
اما سنت‌هاي ما مي‌توانند بمانند.. ‏

‎•‎پي‌نوشت:‏
‎‎‏1- تعمداً واژه شهروند را به جاي رعيت به كار مي‌برم. تحليل و دليل كافي براي اين معادل گزيني در خصوص نهج‌البلاغه دارم ‏كه اين مقال را مجال بيان آن نيست.‏