پنجشنبه 17 خرداد 1386

جامعه شناسي توفان

توفان مهيب تر- منشاء توفان كجاست؟‌-توفان ويراني هنوز درحال وزيدن است-
توفان ناشي از مركز- پيرامون

روزنامه هم ميهن 17/3/1386
در خبرها آمده بود در پي وقوع طوفان سهمگين و بارندگي شديد وجاري شدن سيل در مناطق چابهار و كنارك بخش قابل توجهي از شبكه توزيع برق اين مناطق از سيستان و بلوچستان دچار آسيب و خسارت شد..تندباد گونو، که شديدترين تندباد ثبت شده در شبه جزيره عربستان از سال 1945 توصيف شده، به سوي مناطق ساحلي شرق عمان در حرکت است و اهالي و تاسيسات شهري را در معرض خطر قرار داده و ممکن است فعاليت در صنايع نفت و گاز را مختل کند.سرعت تندباد در حال حاضر حدود 230 کيلومتر بر ساعت تخمين زده مي‌شود و گزارش‌هاي سازمان‌هاي هواشناسي حاکي از آن است که تندباد هنگام عبور از فراز آب دريا، امواجي به ارتفاع 12 متر را ايجاد مي‌کند.در صورتي که تندباد در مسير کنوني به حرکت ادامه دهد، روز پنج‌شنبه مناطق شرق و شمال شرق عمان را در خواهد نورديد و در ساعات بعد به سواحل جنوبي ايران خواهد رسيد. سرعت اين گردباد را بخشهاي جنوبي درياي عمان 200 كيلومتر در ساعت و در سواحل ايران بين100 تا 150 كيلومتر در ساعت مي رسد. ارتفاع امواج دريا در مناطق سيستان و بلوچستان 6 متر افزايش يافته است.محور ايرانشهر به چابهار به دليل طغيان رودخانه سرباز بسته شده است.برق شهر بندرعباس هم اكنون قطع شده‌است.بديهي است اين تندباد درمسيرخودبه ميزاني كه پيش بيني هاي لازم انجام شده وبناهاي محكم تري وجود داشته باشد مرگ و ويراني كمتري برجاي خواهد گذاشت.
اما توفان حقيقي كجاست و منشاء ويرانگري توفان كجاست؟ اگر از پوسته خبر و واقعيت گذر كرده و به عمق آن فرو رويم چشمانمان بر حقايق و عوامل تازه‌اي گشوده مي شود. اگر اين توفان ويرانگر است چرا توفاني با همين قدرت در همه‌جا به يكسان ويراني ومرگ نمي‌آورد؟ زلزله را از مظاهر شرور در عالم مي‌دانيم حال آنكه صرفنظر از اقوال فلسفي در باب خير و شر و اعتباري يا حقيقي‌بودن شرور يا فايدت‌هاي آن، اساسا بسياري از سوانح و رخدادهاي طبيعي كه جلوه‌هاي شر شناخته مي‌شوند در حقيقت شر نيستند بلكه جلوه‌هاي ناتواني و ناداني بشرند. به حكم «توانا بود هركه دانا بود» زلزله مي‌تواند هيچ حادثه و مصيبتي به بارنيآورد. در ژاپن ساليانه صدها زلزله رخ مي‌دهد كه يكي از آنها براي برجاي گذاشتن هزاران كشته در سرزمين ديگر كفايت مي‌كند اما آنجا آسيبي به انسان نمي‌رسد زيرا فناوري شهرسازي آنها را در برابر اين پديده كه در تاريخ بشر همواره قرباني مي‌گرفته، ايمن ساخته است. توفان نيز از همين قبيل و از اين قبيله است. ويرانگري توفان وزلزله ونظاير آنها را بايد در بحران يا شكاف هميشگي مركز و پيرامون جست‌وجو كرد.
اگر در سطح بين‌المللي با كشورهاي متروپل و كشورهاي پيراموني مواجه هستيم در مقياس ملي نيز به‌نوع ديگري آن را مي‌توان مشاهده كرد. پايتخت و شهرهاي مادر، كانون انباشت ثروت و قدرت‌اند. عدم توزيع عادلانه ثروت و قدرت موجب مي‌شود جامعه و جغرافياي ما همچون پوسته‌هاي پياز داراي حلقه‌ها و دواير پيوسته‌اي باشند كه هرچه به هسته و مركز نزديك‌تر مي‌شويم كه ثروت و قدرت بيشتري انباشه شده ايمني و استحكامات معرفتي، مادي، رفاهي، سياسي، مسكوني و... افزون‌تر و هرچه از مركز دورتر مي‌شويم و به پيرامون مي‌رويم بي‌باروتر و آسيب‌پذيرتر. معاون عمراني استاندار استان هرمزگان ضمن تاييد نشانه‌هاي ظاهري طوفان "گونو" در بندرعباس، مردم را به حفظ آرامش و خونسردي فراخواند و از مردم ساكن در حاشيه ساحل دريا خواست به محلات مرتفع بندرعباس يا اماكن از پيش تعيين شده از جمله مساجد، ‌كانونهاي ورزشي، صحن امام زاده سيد مظفر و مصلاي بهشت زهرا كه براي اسكان مردم تجهيز شده‌است، مراجعه كنند.روساي نواحي آموزش و پرورش يك و دو بندرعباس هم با صدور بيانيه‌اي از مديران مدارس خواستند تا در صورت بروز مشكل براي شهروندان، آنها را در مدارس سامان‌دهي كنند زيرا شهرسازي و خانه هاي مردم مقاومت ندارند. زلزله‌اي كه بم را ويران كرد (به شهادت تصاوير برجاي مانده) نشان داد هرجا، بنايي با آهن و سيمان ساخته شده حتي بدون محاسبات مقاومت وبه‌رغم ابتدايي بودن ساخت‌وساز اما برجاي ماند و بناهاي ديگر برسر ساكنان آن فرو ريخت يعني اگر همان زلزله در مراكز و هسته‌هاي شهرهاي بزرگ مي‌آمد خسارت چنداني به‌بار نمي‌آورد.
مشكل مركز و پيرامون در اين خلاصه نمي‌شود حتي نحوه و اندازه خبررساني را هم دربرمي‌گيرد. به ميزاني كه مركز در معرض خطر و آسيب قرار گرفته باشد انعكاس رسانه‌اي و لحظه به لحظه و جهاني آن و حساسيت خبري‌اش شديدتر است. آموزش‌هاي مقابله با سوانح طبيعي را در شهرهاي مادر و مركزنشينان بيشتر مي‌توان مشاهده كرد زيرا هرچه انسان‌ها به مركز نزديك‌تر باشند گويي انسان‌تر و مهم‌ترند و حساسيت‌ها بيشتر. تفاوت مركز و پيرامون فقط در ساخت شهر و معماري آنها نيست. در رويكرد تضادانگار در جامعه‌شناسي آسيب‌هاي اجتماعي به ميزاني كه متوجه منابع قدرت باشند، انعكاس و اهميت مي‌يابند و اساسا «آسيب» شناخته مي‌شوند و هرچه از تهديد منابع قدرت دورتر، بي‌اهميت‌تر بوده يا اساسا آسيب به‌شمار نمي‌آيند. در سطح جهاني مي‌توان مثال‌هاي ملموسي را براي آن ذكر كرد. پديده تروريسم كه امروزه پربسامدترين واژه رسانه‌اي جهان شده و توجيه بزرگترين جنگ‌ها و بحران‌هاي بين‌المللي كنوني است نمونه‌اي زنده از آن به‌شمار مي‌آيد. تا پيش از 11 سپتامبر تروريسم وجود داشت. هزاران حادثه كوچك و بزرگ تروريستي در جهان رخ داد. يكي از اين هزاران اين بود كه در فاصله دوماه دهها تن از مقامات قضايي و سياسي و دولتمردان ايران در بمب‌گذاري‌هاي 7 تير و 8 شهريور 1360 جان باختند اما در جهان تكاني و واكنش مهمي رخ نداد. هنگامي كه سرطان تروريسم گسترش يافت و در طرفه‌العيني فاجعه ناگوار 11 سپتامبر را رقم زد اين بار مستقيما متوجه مركز بود نه پيرامون، آسيبي بود كه به منبع قدرت وارد مي‌شد و لذا اين قدرت را داشت كه به صورت يك تهديد جهاني درآيد و از ريشه‌كني تروريسم سخن به ميان آيد. امراض و ويروس‌ها نيز اگر در روستايي در جهان سوم قتل عام به‌بار آورند يا در نيويورك يا لندن، به يكسان خبرآفرين نبوده و اهميت نخواهند داشت و به يكسان انستيتوهاي تحقيقي را براي ريشه‌كني آن بسيج نخواهد كرد.
تا پيش از 11 سپتامبر هواپيما‌ربايي پديده‌اي رايج بود. بسيار بودند كساني كه هواپيمايي را مي‌ربودند و در كشوري فرود آورده و تقاضاي پناهندگي مي‌كردند اما پس از 11 سپتامبر بود كه كشورهاي اروپايي با گذراندن قانون، هر نوع هواپيما‌ربايي را از مصاديق بارز تروريسم برشمردند.
در روستاهاي ما مسائل زنان از نظر بهداشتي، درماني، فرهنگي و حقوقي بي‌شمارند اما زنان طبقه متوسط شهرنشين كه تنها با اندكي از آنها دست به‌گريبان هستند قدرت آن را مي‌يابند كه آن را به مثابه يك مساله انعكاس دهند حال آنكه زنان روستايي يا پيراموني از اين توانايي برخوردار نيستند زيرا از مركزيت قدرت و ثروت به دورند.
سال گذشته براي جلب رضايت از اولياي دم و نجات يك محكوم به اعدام به‌همراه دو تن از كارگردانان و هنرمندان به يكي از روستاهاي تاكستان عزيمت كرديم. در 150 كيلومتري تهران و سي‌كيلومتري شهر مهمي مانند قزوين مردماني در بيغوله‌هايي مي‌زيستند كه معماري آن متعلق به چند قرن پيش بود و نه با زلزله و توفان كه با باد ويران مي‌شد. آنها در پيرامون شهرهاي مهمي، نه زيرخط فقر كه چند طبقه‌ زير خط فقر مي‌زيستند اما به‌چشم هيچ رسانه و طبيب و جامعه‌شناس و مدير و سياستمداري نمي‌آيند و مسائل آنها بازتابي ندارد. حال آنكه آنان نيز يك شهروند و يك ايراني و داراي حقوق يكسان با مركزنشينان هستند. خوزستاني و تهراني و كرد و ترك واصفهاني و بلوچ و روستايي وشهري انسان و داراي حقوقي برابرند اند.آنها كه در گوشه گوشه هاي اين سرزمين به چشم نمي آيند يا در رنج فقرند نيز انسانند و بايد از مواهب و ثروت‌هاي خداداي و نيز درآمدهاي ملي يكسان برخوردار باشند،‌ آنها نيز بايد از استحكامات فرهنگي،‌درماني، مسكوني و... بهره‌مند گردند اما اصل وجود آنها نيز مغفول يا مسكوت يا انكار مي‌شود زيرا اگر حقوق بشري پيرامونيان هم به رسميت شناخته شود ديگر مركز و انباشت قدرت و ثروت رنگ مي‌بازد و همه ثروتمند و قدرتمند مي‌شوند و ديگر رعيتي براي ارباب و برده‌اي براي تفرج ديگران نمي‌ماند.اين شكاف ها در جان ما نيز رسوخ كرده اند به گونه اي كه وقتي حادثه اي در هزار كيلومتر دورتر از تهران رخ مي دهد ما نگران تهرانيم ويك كارشناس مركزپيش‌بيني سازمان هواشناسي كشوردرگفت‌وگوباايسنا مي گويد:گردباد 150كيلومتر برساعتي«گونو»،تهران را به هيچ وجه تهديد نمي‌كند.
معضل مركز- پيرامون در سطح جهاني و در سطح ملي و حتي در سطح محلي نيز وجود دارد. در خود جوامع پيراموني نيز سطوح ديگري از شكاف مركز و پيرامون مشاهده مي‌شود. در تهران يا هر شهر ديگري ميان هسته و مركز با حاشيه‌، همان مناسبات برقرار است و پديده حاشيه عليه متن را تعريف مي‌كند. شايد در يك سازمان نيز در مقياس كوچكتري اين نابرابري و مركزمحوري را بتوان بازيابي كرد. يك سازمان اقتصادي يا فرهنگي كه به يمن توانمندي‌ها و تخصص و نبوغ كاركناني معتبر مي‌شود اما چون ثروت در حساب فرد يا افرادي اندوخته و انباشته شده و قدرت به آنان بخشيده است ديگران را كه چه بسا منابع اعتبار سازمان را تشكيل مي‌دهند مواجب بگير و يا پيراموني مي‌دانند يا مي‌خواهند. ريشه توفان‌هاي ويرانگر طبيعي كه در جنوب سرزمين ما ديروز خسارت هاي فراواني گرفت و نيز ريشه توفان‌هاي ويرانگر اجتماعي وجرم و جنايت را بايد در ساختار رسوبي شده و تعبيض‌آميز مركز پيرامون و توزيع غيرعادلانه امكانات و انباشت قدرت و ثروت از يك‌سو و محروميت مضاعف جمعيتي ديگر از سوي ديگر دانست، محروميتي كه نه‌تنها معاش و فرهنگ كه حتي سرپناه مناسبي را نمي‌توانند براي خانواده‌شان تامين كنند.به يبب شكاف روزافزون مركز وپيرامون و فقير وغني وبيكاري و...توفان هاي مهيب تري در راهند.توفان هايي كه بي صدا جان مي گيرند وگناه آن به گردن عوامل ديگر انداخته مي شود. غم راستين خود را در درمان و چاره منشاء توفان بجوييم، مسووليتي كه درجه نخست بر دوش مديران و دولتمردان است و هر فاجعه و هر قطره خوني را بايد تاوان دهند و سپس برعهده رسانه‌ها و نخبگان و جامعه مدني.