دوشنبه 11 خرداد 1388

پیش شرط های دموکراسی(درباره منشور تازه: زندگی وحقوق بشر)

افلاطون و ارسطو دشمنان دموکراسی و مدافعان جمهوریت بودند و دموکراسی را حکومت فرومایگان می پنداشتند. چرا؟

سرمقاله روزنامه اعتماد ملی سه شنبه12خرداد1388

انتخابات ریاست جمهوری دهم از برخی جنبه ها دارای اهمیت بزرگی است. از دیدگاه ما به عنوان دغدغه داران حقوق بشر، برای نخستسن بار پس از سی سال از حیات جمهوری اسلامی بود که منشور حقوق بشر و شهروندی وارد برنامه های برخی نامزدهای اصلاح طلب شد و از حق و انصاف نباید گذشت که کروبی پیشتاز طرح آنها در سطحی چشمگیر بود و راه را برای سایرین گشود گرچه دیگران در پاره ای از مسائل اساسی مانند زندان و اعدام او را همراهی نکردند. اما در اینجا نکته اصلی مورد بحث، پاسخی کوتاه به پرسش مطلع نوشتار است که چرا افلاطون و ارسطو دشمنان دموکراسی و مدافعان جمهوریت بودند و دموکراسی را حکومت فرومایگان می پنداشتند؟
امروز با بهره گیری از تجارب بشری پاسخ متین تری به این پرسش می توان داد. دموکراسی عبارت است از حکومت مردم بر مردم و اصالت بخشیدن به رأی اکثریت. هرچند بروز دیکتاتوری های اکثریت که خشن ترین نوع دموکراسی بود سبب شد اصلاحاتی در نظام دموکراسی صورت گرفته و حقوق اقلیت نیز به اندازه اکثریت مراعات شود اما هنوز ابهاماتی وجود دارد. فرض کنید در قرون وسطی از اکثریت نظرخواهی می شد و برمبنای آن تصمیم گیری می شد آیا ممکن نبود همان نظام موجود برجای بماند؟ در امریکای قرن هجدهم که نبرد بر سر برده داری آغاز شده بود اکثریت مردم مدافع برده داری بودند و مخالفان برده داری در اقلیت قرار داشتند و اگر رأی گیری بعمل می آمد اکثریت به حفظ برده داری رأی می دادند چنانکه حتی پس از لغو برده داری در امریکا هم تا چند دهه این پدیده زشت ادامه داشت. بنابر این می توان گفت مدافعان برده داری محق بودند و مشروعیت داشتند. در فرانسه در سال های 1906 – 1908 که آریستید بریاند، وزیر دادگستری وقت، طرح قانونی الغای حکم اعدام را به مجلس داد وحتی در زمان ریات جمهوری میتران که همین طرح را اوت 1981 تسلیم مجلس ملی فرانسه کرد اکثریت مردم مدافع اعدام بودند اما سرانجام این مجازات لغو شد و با گذر زمان مدافعان اعدام آگاهی و عقلانیت افزونتری یافته و رو به کاهش گذاشتند. چنانکه علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان می فرمایند:«اگر ملتی به آن حد از ارتقا رسید و به نحوی تربیت شد که از عفو لذت ببرد،اسلام هرگز به او نمی گوید چرا از قاتل پدرت گذشتی؟» علامه طباطبایی که رسیدن به روحیه و فرهنگ عفو را رسیدن به بالاترین حد تربیت می داند با اشاره به آیه شریفه قرآن می گوید«...این لسان خود لسان تربیت است و می خواهد به صاحب خون بفرماید در عفو لذتی است که در انتقام نیست و اگر در اثر تربیت، کار مردمی بدین جا بکشد که افتخار عمومی در عفو باشد هرگز عفو را رها نمی کنند و دست به انتقام نمی زنند»(المیزان.ج1ص655-665). در حقیقت مفاهیم انسانی و حقوق بشری قائم به تربیت و رشد اخلاقی فرد و جامعه است و بدون فرهنگ سازی و تربیت، نه حقوق بشر تحقق می یابد نه دموکراسی.
مثال دیگربرای دموکراسی اینکه در افغانستان دوره طالبان، این گروه مخالف دموکراسی بودند اما اگر انتخابات عمومی برگزار می کردند نیز بخت زیادی برای پیروزی داشتند. در کشورهای مختلفی شاهد بوده ایم که دیکتاتورها به جای فرار از دموکراسی به استقبال آن شتافته اند زیرا رأی مردم را داشته اند و جامعه جهانی را خلع سلاح کرده اند. این نمونه ها پس از سه هزار سال مؤید نظریه افلاطون و اسطو است.
بنابراین دموکراسی به معنای رأی اکثریت، لزوما معادل پیشرفت و رهایی بخشی نیست. دموکراسی مورد نظر دموکرات ها این است که از حوزه عمومی بر می خیزد. حوزه عمومی نیز به معنای عرصه گفتگوی آزاد و تبادل آراء و اندیشه ها بدون مانع و ترس است. برآیند مباحثات آزاد حوزه عمومی ، خرد جمعی را تشکیل می دهد و دردموکراسی حاصل از آن، امنیت و حقوق فردی شهروندان نیز تأمین می شود.
تحقق حوزه عمومی نیازمند پیش شرط هایی است که عبارتند از وجود مطبوعات آزاد، انتخابات آزاد، آموزش عمومی واوقات فراغت و فراغت از نیازهای اولیه زندگی لازمه شرکت در حوزه عمومی است و همه اینها اموری هستند که مواد مختلف اعلامیه جهانی حقوق بشر را تشکیل می دهند. از این روست که گرچه دموکراسی خود یکی از مواد سی گانه اعلامیه است اما متأخر از آنان است. به عبارت دیگر سایر مواد اعلامیه پیش شرط های دموکراسی اند اما نه ارجمندتر از آن. با تحقق این مواد است که زمینه برای دموکراسی پدید می آید و دموکراسی بدون این پیش شرط ها چیزی جز کاریکاتور دموکراسی نیست. یعنی درشرایطی که این پیش شرط ها وجود ندارند یک بیسواد می تواند در برابر انسان فرهیخته ای عکس ماررا برای مردمان آموزش ندیده کشیده و ثابت کند « مار»ی که او نوشته است مار نیست.
دفاع از دموکراسی به معنای دفاع از رأی اکثریت و بدون پایبندی به تقویت جامعه مدنی و نهادهای غیر دولتی و احزاب و آزادبی بیان و سایر اصول حقوق بشر و بلکه نقض این موارد و توقیف مطبوعات و انجمن ها مانند آن است که نهالی را در خارج از زمین زمین مناسب خود و در شوره زار بکارند که نتیجه اش خشکیدن نهال است و تبدیل شدن آن به نهال خشکیده و بی جان و مترسکی از دموکراسی. دموکراسی بدون تقویت حوزه عمومی، راه را برای گشودن خشن نوع استبداد در لباس دموکراسی هموار می سازد. تجربه اروپای قرن نوزدهم و کشورهای استبدادی در قرن بیستم که در آنها انتخابات رواج داشته است نشان داد که استبداد اکثریت خشن نوع استبداد است. انتخابات زیمبابوه و ونزوئلا تازه ترین نمونه های آن در اوایل قرن بیست و یکم هستند.
نکته دیگر اینکه در سال های اخیر همواره از دموکراسی چنان یاد شده که در ذهن و دل جامعه به عنوان یک خواست نخبه گرایانه مطرح بوده است و مردم آن را کالای مطلوب و مورد تقاضای خویش نیافته اند زیرا نیازهای فوری تری داشتند که گمان می کردند روشنفکران و نخبگان از سر سیری شکم ، شعار دموکراسی می دهند حال آنکه مردم، نگران معاش شب و اجاره خانه پایان ماه خویش اند. واژه دموکراسی نیزبرای توده مردم واژگانی غریب و ناشناخته بود در حالی که اصطلاح حقوق بشر عامه فهم تر به نظر می رسید اما با تقلیل حقوق بشر به یکی از اصول آن (دموکراسی) در حقیقت مفهوم دموکراسی و حقوق بشر را به یک خواست سیاسی و نخبه گرایانه و مطلوب خواص، تقلیل دادند. تاکید بر اولویت حقوق بشر بر دموکراسی در چند سال اخیر با هدف برجسته کردن ابعاد دیگر حقوق بشر که مرتبط با زندگی مردم و همبسته بودن آنها با دموکراسی است صورت می گرفت و اینکه این حقوق در درجه نخست اجتماعی، سپس سیاسی هستند. درباره آسیب شناسی این نوع نگاه به دموکراسی و اینکه چگونه این نوع نگاه راه را برای دیکتاتوری هموار کرده است پیشتر بسیار سخن گفته ام( از جمله در کتاب حقوق مخالفان) و از تکرار آن در می گذرم. اکنون اما توجه به حقوق بشر به عنوان منشور زندگی است که می تواند حقوق بشر و دموکراسی را وارد زندگی عمومی کند و مردم، آن را مانند همه نیازهای روزمره خویش بدانند. التفات به پیش شرط های دموکراسی نشان می دهد که سایر اصول حقوق بشر نه تنها پیش شرط و لازمه دموکراسی بوده و بدون آنها دموکراسی کاذب است بلکه حقوق بشر همانطور که در منشور جدید آمده است در حقیقت منشور زندگی است زیرا حق مسکن و بهداشت و آموزش و اوقات فراغت و فراغت از نیازهای اولیه زندگی و....را در پیوند با دموکراسی قرار می دهد. مردمی که غم نان داشته باشند وبام تا شام جز به کار برای زنده ماندن نمی اندیشند در واقع فرصت برای امور معنوی وشرکت در حوزه عمومی و مباحث مربوط به سرنوشت خویش و مطالعه و آگاهی را نمی یابند. چنین مردمانی کرامت انسانی شان پایمال شده و زندگی انسانی شان به زندگی ماشینی و مکانیکی تبدیل می شود. در چنین شرایطی حتی دموکراسی وسیله انحطاط بیشتر خود و جامعه می شود. در سالیان گذشته به وفور در کشورهای توسعه نیافته یا درحال توسعه مشاهده شده است که در برخی از نقاط دوردست، انتخابات برای برخی از مردم مسرت بخش است از این رو که خرید و فروش رأی رونقی داشته و موهبتی بوده است و گاهی گزارشات آن نیز در رسانه ها آمده است. در برخی قریه ها، افراد تا واپسین ساعات رأی گیری در خانه خود نشسته و منتظر ظهور قانون عرضه و تقاضا و کمیابی، هستند. در آخرین ساعات، موج هجوم به صندوق ها آغاز می شود و فروش رأی و چانه زنی رونقی می گیرد و و در این مزایده، هر کس مبلغی بیشتر داد فاتح آن آراست. البته اکنون با گذر زمان، خرید آراء به شیوه مدرن تر و شهری تری نایل شده است. حاتم بخشی از پول بیت المال یعنی پول خود مردم برای تبلیغ یک کاندیدا و توزیع میلیاردها تومان کارت بانکی و چک پول درخوابگاههای دانشجویی و در میان مردم و... شیوه دیگری از خرید رأی است که مناسبت و هماهنگی زیادی با روش برخورد آنان با نهادهای مدنی و مطبوعات و محدود کردن آنها و نوع دموکراسی و رأی که می پسندند دارد. از این زاویه است که توجه به نیازهای معیشتی مردم و وعده های مادی، همپای تاکید بر حقوق مدنی و حقوق بشرو آزادی ها می تواند معنای متفاوتی داشته باشد و بیان دیگری است از حقوق بشر به عنوان منشور زندگی.
از چند سال پیش که نگارنده، بحث اولویت حقوق بشر بر دموکراسی را مطرح کرد، به مناسبت های گوناگون به شرح مقصود خویش پرداخته و اکنون هم بهانه تازه ای دست داد که بر آن پافشاری شود.از این منظر صدور منشور حقوق بشر کروبی که به عنوان نخستین بار در سی سال گذشته یک نامزد ریاست جمهوری از آن به صراحت به عنوان سرلوحه برنامه های خود یاد می کند و به مواد اعلامیه استناد می نماید و خود را بدان متعهد می داند گامی به پیش است و امید و انتظار می رود سایر نامزدهای اصلاح طلب و حتی اصولگرا نیز چنین کنند.