جمعه 19 خرداد 1391

قسمت هفتم: شالوده‌ها و شالوده‌سازان حقوق بشر

هفته نامه آسمان شماره14 شنبه20خرداد91 ص10و11

زایش حقوق طبیعی از دل اندیشه های قرن17
در این دوران که بحراني فكري پیش آمده بود و این سوال بزرگ که حق کدام است؟ گریبان همه را گرفته بود نظریه حق طبیعی و قانون طبیعی پیدا شد. حق طبیعی می‌گوید، «حق»، ساخته دست بشر نیست و تابع عرف و میراث و سنت‌ها نیست. وسیله شناخت حق طبیعی یا قانون طبیعی هم عقل است.این سخن جلوه ای از جریان عقلانیت و گل سر سبد عصر عقلانیت بود.
این نظریه در شرق اسلامی نیز سابقه درازتری داشت. در میان متکلمین به اتکای روایات پیشوایان دینی نظریه حسن و قبح عقلی و مستقلات عقلیه مطرح شد و در اصول فقه(روش های استنباط احکام) که از قرن دوم هجری در میان علمای اسلامی رواج داشت نیز راه یافت.
طبق این نظریه اموری چون حق یتیم، نیکو بودن عدل، دادگری، راستگویی و ناپسندی دروغ ، ظلم و،....فطری هستند و مستقل از اینکه شارع آنها را خوب یا بد بداند،خوب و بد هستند. حسن و قبح آنها ذاتی است وحتی اگر شارع حکم به خوبی ظلم و دروغ می کرد آنها بازهم بد بودند ولی شارع یا خداوند متعال حکمی برخلاف عقل و فطرت نمی دهد.از همین جا قاعده"کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل" به وجود آمد.با توجه به اینکه حُسن عدل از نظر اصولیین جزو امور فطری و ذاتی و عقلی است مطهری گرچه لازمه حسن و قبح عقلی را قول به حقوق طبیعی نمی دانداما حقوق طبیعی را قبول دارد و در این زمینه معیار عقل گرایانه اسلامی را که دو نحله بزرگ اسلامی را از همدیگر جدا می سازد در این پرسش کوتاه بیان می کند که آیا عدل مقیاس دین است یا دین مقیاس عدل؟ او در مقدمه کتاب و به عنوان نظریه پایه ای کتاب پاسخ می دهد که: عدل در سلسله علل احکام است نه معلولات. آنچه عدل باشد، دینی است نه اینکه آنچه دین بگوید عدل است. در جاهلیت دین را مقیاس عدالت و حسن و قبح می دانستند لذا در سوره اعراف از آنها نقل می کند که هرکار زشتی را به حساب دین می گذاشتند و قرآن می گوید بگو خدا امر به فحاشی نمی کند(مطهری،بررسی اجمالی...15،14) به این ترتیب اخلاق نیز مستقل از شرع اعتبار ذاتی داردو وابسته به احکام شرع نیست و هر حکمی در صورتی، شرعی و دینی است که اخلاقی و عقلی باشد زیرا شارع و پیشوایان دینی برخلاف اخلاق و عقل حکمی صادر نمی کنند.هنگامی که مرجع تشخیص امور اخلاقی و عدالت، عقل و فطرت شد این امور هم اموری بین الاذهانی هستند و دین رسالت ارشادی دارد، به همین جهت "عرف" جایگاه بزرگی به عنوان منبع تشخیص در فقه شناخته شد و تشخیص بسیاری از مصادیق مانند اهانت، سب بودن، مقدس بودن یا نامقدس بودن و...به "عرف"واگذار شد. در شرق اسلامی نزاع خونین و گسترده ای میان دو نحله اصولیون یا عقلگرایان و اشعریان به وجود آمد اما جریان عقلگرایی نتوانست تعمیم یابد و بالنده شود وتمدنی را شکل دهد.
در جهان غرب هر چند بعدها نظریه حقوق طبیعی و اصالت عقل به وسیله فلاسفه دیگر و خصوصا در قرن بیستم ، مورد تردید قرار گرفت و گفته شد بشر، موجود عقلانی محض نیست بلکه غرایز و انگیزه‌ها و تمایلات او نیز محرک اعمالش هستند و تفاوت میان ابنای بشر وسیع‌تر از آن است که به عقیده واحدی در همه چیز برسند. اما نظریه قانون طبیعی در قرن 17 و 18 منشاء تحولاتی در حقوق و پیدایش حقوق بشر شد.
پیروان حقوق طبیعی دو دسته بودند. دسته‌ای که حقوق طبیعی را جنبه‌ای از قانون الهی دانستند و دسته‌ای که آن را قائم به ذات می‌دانستند. دسته نخست در شرق اسلامی کسانی بودند که با استناد به آیه"فطره الله التی فطرالناس علیها" حقوق فطری را عین حقوق الهی می دانستند و دسته دوم همانند حکمای اصولی و عقلی پیش گفته در شرق بودند.
دیدگاه حقوق طبیعی تا جایی پیش رفت که برای روابط ملت‌ها هم قوانینی را تجویز می‌کرد. هوگو گرويتوس (1645 – 1583 م) هلندي كه در فنون مختلف تحصيل كرده و شارح كتب مقدسه بود در 1625 کتاب بزرگی به نام «قانون جنگ و صلح» منتشر كرد و شهرت وی به همین کتاب است كه در آن اساس علم قانونگذاري را بر مبناي طبيعت و نيازهاي انسان نهاده و مي‌گويد هر چه عقل از همين نيازها استنباط كند همان قانون اصلي است.و ساموئل پوفندروف در 1627 کتاب «قانون طبیعی و ملل» را انتشار داد.
ساموئل پوفندرف (1694 - 1632) كه مدتي آموزگار خانواده نماينده سياسي پادشاه سوئد در كپنهاك بود و به همين علت مدتي به زندان افتاد در 1672 كتاب در باب قانون طبيعت و كشورها، كوشيد كار گروسيوس را از طريق تحليل افكار هابز و افزودن آرا خود تكميل كند. البته او برخلاف هابز معتقد بود جنگ حالت طبيعي انسان نيست و طبيعت انسان خواهان صلح است. او منبع قانون را عقل، وحي و قوانين كشوري مي‌دانست كه قانون طبيعي را مستقل از وحي مي‌داند (حلبي . ج 1، ص 365)

مروري کلی بر ادبيات حقوق بشر در سده های 17 و18
همان‌طور كه پيشتر گفته شد برخي از صاحبنظران، حقوق بشر را فاقد آغاز تاريخي معين مي‌دانند و برآنند كه ريشه‌هاي آن را بايد در تاريخ باستان و در افكار فلاسفه يونان و روم باستان و ايران عهد هخامنشيان و كتيبه‌هاي كورش جست‌وجو كرد؛ لذا نمي‌توان زمان معيني را براي آن ذكر كرد. برخي نيز اساساً براي حقوق بشر ريشه‌هايي مذهبي در آئين‌هاي زرتشت، هندو، بودا، مسيحيت و اسلام قائل هستند(نک‍ : حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، جم‍ ؛ مهرپور، «اسلام...»، 199-201). واقعيت اين است كه تصوف مسيحي و تصوف اسلامي كه با فرقه‌گرايي و خشونت و جنگ ميان انسان‌ها مبارزه مي‌كردند و انسان‌ها را خارج از كليشه‌هاي عقيدتي محترم مي‌شمردند، از آبشخورها و ريشه‌ها و بسترسازي‌هاي شكل‌گيري تفكر حقوق بشري بوده اند. بنابراين، شالوده‌هاي حقوق بشر بسيار ديرينه‌تر از عصر روشنگري است.
از ديدگاه برخي نويسندگان نيز «منشاء و تكامل نظريه حقوق بشر پيوندي ناگسستني با بسط نظريه جهانشمول گرايي (يونيورساليسم) اخلاقي دارد.» (فاگان، npn).
سيسرو از فيلسوفان رومي قرن اول قبل از ميلاد نخستين كسي بود كه حقوق طبيعي را به گونه‌اي منسجم معرفي كرد؛ يعني حقوق طبيعي انسان فراتر از قرارداد و توافق و يا قانونگذاري پارلمان است و ريشه در طبيعت انسان دارد. سيسرو نفوذ زيادي بر تفكر سنت اگوستين (430ـ354م) داشت و آگوستين نيز بر توماس آكويناس (74-1227م.) تأثير عميقي داشت (مدکس، 23).
آكويناس متكلم مسيحي قرن سيزدهم ميلادي از حقوق طبيعي قرائت ديني ارائه داد و گروسيوس هلندي در قرن هفدهم از آن تفسيري سكولار ارائه كرد و معتقد بود حسن و قبح اشياء و هنجارها ذاتي است و در طبيعت آنها نهفته است نه در احكام الهي. اين سخن او شبيه نظر اصوليين شيعه است كه قائل به حسن و قبح عقلي و ذاتي بودند.
نهضت اصلاح دين (پروتستانتيسم) در قرن 16 در برابر خشونت‌ها و بيدادگري‌هاي مذهبي كليسا كه قرن‌ها بود بر اروپا سيطره داشت را مي توان سرآغاز عصر روشنگري و طرح مباحث حقوق بشر از قرن هفده به بعد دانست كه به تفسير اومانيستي از انجيل منجر شد. معاصر با آن، پيدايش طبقه بورژوا در اثر انقلاب بازرگاني و همچنين شرايطي كه روشنفكران را به جستجوي راه‌هاي رهايي از استبداد در كشورهاي اروپايي برانگيخته بود، نظريه‌هاي اجتماعي و سياسي تازه‌اي به وجود آورد. انقلاب علمي در قرن هفدهم و گشايش پي‌درپي رازهاي طبيعت نيز ايمان انسان را به نيروي عقل به‌عنوان برترين راهگشاي مشكلات بشر افزون‌تر مي‌ساخت.
عصر روشنگري با تعاليم لاك در اواخر قرن هفده اوج گرفت و يكي از ويژگي‌هاي عصر روشنگري كه در ميان متفكران رواج يافت، «پرستش و احترام به انسانيت و انسان بود در دل چنين عصري بود كه كانت نيز بنياد فلسفه اخلاق را بر همين احترام به فرديت نهاد و گفت آدمي غايت بالذات است» (كورنر، فولادوند. 15) از رويداد‌هاي مؤثر بر متفكران سده 17 ظهور مذهب پروتستان به پیروی از تاكيد لوتر بر ايمان فردي و وجدان شخصي در امور ديني و اخلاقي بود. «در قرن‌هاي 17 و 18 رفته‌رفته حقوق فطري ريشه‌هاي مذهبي و الهي خود را در اروپا از دست داد و حقوق فطري را محصول عقل بشر و ناشي از طبيعت امور دانستند. پيشرو اين نهضت گروسيوس هلندي بود.» (كاتوزیان، فلسفه...، 1/30).
تامس هابز (1588-1679) فيلسوف انگليسي در كتاب لوياتان كه در 1651 انتشار يافت از توافقي و قراردادي بودن حكومت سخن گفت. او در لوياتان، حق طبيعي را از قانون طبيعي تفكيك كرد و پس از ذكر فهرستي از آنها توضيح داد كه پس از تأسيس دولت، اين قوانين طبيعي به‌صورت قوانين موضوعه درمي‌آيند (ص180-160) اين ديدگاه‌ هابز در قرن هجدهم بر نظريه‌هاي حقوق بشر سايه افكنده بود.
منتسكيو (1689-1755) متفكر فرانسوي كه با انديشه‌هاي جان لاك آشنا بود و از آن تأثير پذيرفته بود در سال 1748 با انتشار «روح القوانين» شكنجه‌هاي بدني و مجازات‌هاي غير انساني و نيز مجازات در ملاء عام را به شدت مورد انتقاد قرار دادو به ارائه طبقه‌بندي جديدي از انواع حكومت‌ها و اصول و طبيعت حكومت‌ها پرداخت؛ براي نخستين بار تفكيك قواي سه‌گانه مجريه، مقننه، و قضاييه را به منظور تامين آزادي و امنيت مردم در برابر حكومت وبه عنوان راه‌حل كنترل و تحديد قدرت عرضه كرد. او آزادي را غايت حكومت‌ها دانست. مونتسكيو در حالي كه خود يك خداپرست بود، از جمله كساني بود كه فرهنگ رايج ديني عصر خود را مورد انتقاد قرار مي‌دادند. او در کتاب خود از برده داری نیز با ذکر استدلال هایی دفاع می کرد.
مونتسكيو در كتاب داستاني نامه هاي ايراني، انتقادات نيشداري از زبان دو سياح ايراني نسبت به اوضاع جاري در فرنگ مطرح كرد. البته اين كتاب‌ حاوي مباحث مخالفت برانگيزي مانند تاييد زناي با محارم يا حق خودكشي نيز بوده است.
ولتر كه به خاطر آثار ادبي و لحن طعن‌آلود و طنزآلود خويش عليه حكومت، اشتهار يافته بود به خاطر انتقاداتش به زمامداران فرانسه دوبار به زندان باستيل افتاد و سرانجام در 1726 سه سال به انگلستان تبعيد شد. در روزگار تبعيد با آثار لاك و نيوتن و ديگر روشنفكران انگليسي آشنا و شيفته آنها شد و هنگامي كه در سال 1729 به ميهن خويش بازگشت طرفدار سرسخت آزادي فردي و آزادي مطبوعات بود. او در سال 1734 اثر خويش به نام مكتوبات درباره كشور انگلستان را منتشر كرد. (دان، 43-40) او يكي از تأثيرگذارترين انديشمندان و نويسندگان قرن هجدهم بود.
ولتر از اشتباهات قضايي كه منجر به اعدام دو بي‌گناه شده بود پرده برداشت وخواستار علني شدن بازپرسي ودادرسي وحضور وكيل براي دفاع ازمتهم، آزادي متهم باضمانت وتناسب جرم و مجازات شد.
در اين ميان عقايد بكاريا بيش از همه در تدوين اعلاميه حقوق بشر و شهروند فرانسه مؤثر بود. سزاربكاريا كه خود مي‌گويد از منتسكيو متاثر بوده است، در 1764 با كتاب كم حجم و جنجال‌برانگيز «رساله جرائم و مجازات‌ها» از عدم تأثير شدت كيفرها در پيشگيري از جرم، لزوم سرعت دادرسي، حق دفاع متهم و رفتار انساني يا متهم ،منع شكنجه و توجيهاتي كه براي شكنجه مطرح مي شود و پاسخ آنها ، اصلاح وضع زندان ها و تفكيك و طبقه‌بندي زندانيان برحسب سن و جنس و شرايط جسمي و رواني زندانيان سخن گفت. در حالي كه روسو اعدام را براي بقاي جامعه ضروري مي‌ديد، بكاريا نخستين كسي بود كه در باره لغو مجازات اعدام ودلايل آن در رساله ياد شده قلمفرسايي كرد.
ژان ژاك روسو (1712-1788) متفكر فرانسوي در 1762 در كتاب مهم «قراردادهاي اجتماعي» مي گويد انسان آزاد به دنيا آمده اما همه‌جا در زنجير است. نظريه قراردادهاي اجتماعي او مبناي شكل‌گيري دولت جديد و حقوق انسان و رابطه قدرت و شهروندان بود. قرارداد سياسي هابز نيز نتيجه نوعي قرارداد اجتماعي بود. اما پس از او روسو بود كه اين نظريه را به‌خوبي تبيين كرد. كتاب «اميل» نيز داستانواره‌اي است كه در سال 1762 منتشر شد و مكمل قرارداد اجتماعي است. پيش از روسو ديگران نيز درباره قرارداد اجتماعي اظهار نظر كرده بودند اما كتاب روسو بود كه مورد تجليل انقلاب فرانسه قرار گرفت و اعلاميه حقوق بشر و شهروند فرانسه (كه مبناي قانون اساسي اين كشور قرار گرفت) از انديشه‌هاي او متاثر بود.
او به گروسيوس و هابز مي‌تازد؛ اما منتسكيو را مي‌ستايد. او دلايل گروسيوس را در تاييد برده‌داري نقد مي‌كند و در مقابل هابز كه مي‌گويد انسان گرگ انسان است اظهار مي‌دارد كه انسان طبيعتاً صلح جوست (روسو، 85). روسو دست كشيدن از آزادي خود را به معناي دست كشيدن از مقام انساني خود مي داند. (ص 81) و معتقد است هيچ هيات حاكمه‌اي جز ملت وجود ندارد؛ لذا خود را عضو هيات حاكمه مي خواند و بر آن است كه قدرت‌ هيات حاكمه هر اندازه مطلق باشد نمي تواند از قرارداد اجتماعي فراتر رود.
روسو مبناي حاكميت و قانون را قرارداد اجتماعي مي‌داند . اين نظريه به ظاهر ساده كه امروز براي ما بديهي مي نمايد در آن زمان بنياد حاكميت‌هايي را كه مشروعيت خود را نه از قرارداد كه از تاريخ و سنت و ماوراء الطبيعه مي‌گرفتند متزلزل ساخت و زمينه‌ را براي اعلاميه حقوق بشر و شهروند فرانسه مساعد كرد. او مي‌گويد به موجب قرارداد اجتماعي، انسان‌ها با وجود نامساوي بودن در قدرت و استعداد، در حقوق مساوي يكديگرند (ص135).
روسو گرچه از دموكراسي دفاع مي‌كند و مي‌گويد ملت كمتر از شاه اشتباه مي كند اما معتقد است در دموكراسي‌ هم اراده عمومي ممكن است اشتباه كند (ص153). او همچنين از ضرورت وجود اتحاديه هاي صنفي براي جلوگيري از نابرابري سخن مي‌گويد.
تام پين (1804-1737) از فعالان سياسي و يك انقلابي بين‌المللي بود كه در مبارزات استقلال مردم امريكا عليه انگليس شركت كرد سپس به فرانسه رفت و در انقلاب آنجا مشاركت كرد و در سال 1791 و 1792 رساله حقوق بشر را انتشار داد (فيليپ، 7-41). با وجود آنكه او جزو فيلسوفان شناخته نشده بود اما شمارگان فراوان كتابش نقشي مهم به او بخشيد. در عصر روشنگري گرچه بسياري از پايه‌گذاران حقوق بشر مدرن متفكران مذهبي بودند اما منتقدان مذهبي جدي براي حقوق بشر نيز وجود داشتند. ادموند برك يكي از آنها بود كه كتابي شديداللحن عليه انقلاب فرانسه و حقوق بشر و در دفاع از اتحاد دين و دولت نوشت. تام پين كتاب خويش را در پاسخ او تحرير كرد. او مبناي استدلال‌هاي خويش را آفرينش برابر انسان‌ها توسط خداوند قرار داده سپس به حقوق طبيعي بشر مي‌پردازد و آن را مقدم بر حقوق مدني مي‌شمارد و مي‌گويد حقوق طبيعي پايه كليه حقوق مدني اوست و هر يك از حقوق مدني از يك حق طبيعي مشتق مي‌شود. (پين، 54 و 53)
آگوست كنت در 1830 با كتاب «جامعه شناسي» نشان داد كه افراد در اعمال خود كاملاً آزادي ندارند و تحت تاثير عوامل اجتماعي مرتكب جرم مي شوند.
نظريه اخلاقي كانت (1724ـ1804) قرارداد محور بود و اصل غايت بودن انسان دراين نظريه مبناي مستحكمي براي حقوق بشر معاصر فراهم آورد. بر مبناي انديشه كانتي، حقوق و آزادي‌هاي بشر در چارچوب قرارداد (فرضي) مبتني بر انتخاب انسان عاقل گزينش‌گر، تبيين و توجيه مي‌شود نه بر مبناي حقوق طبيعي (فاطمي 118ـ76). به عبارت ديگر، مبناي جهانشمولي حقوق بشر تابع تشخيص درست اصول اخلاقي است كه همه افراد عاقل آن را تصديق مي‌كنند. او بر مبناي دو ايده «خودمداري» و «برابري» مي‌گويد: حقوق بشر حقوقي هستند كه ما به عنوان موجوداتي خودمدار و اصولاً برابر به خود اعطا مي‌كنيم (فاگان، npn).
كانت در كتاب «سنجش خرد ناب» در سال 1781 و« نقد عقل عملي» در 1788 نظريه اصالت عقل را تبيين كرد ولي از اجراي مجازات‌ها حتي در صورتي كه فاقد سودمندي باشند دفاع كرد. او گفت هرگاه جزيره‌اي در حال از بين رفتن باشد و ساكنين مجبور به ترك جزيره باشند و يك محكوم به اعدام در جزيره زنداني باشد اهالي بايد قبل از ترك جزيره مجازات اعدام را اجرا كنند زيرا در اجتماع بايد هر كسي به پاداش عمل خود برسد تا عدالت اجرا و نظم برقرار شود. با اين حال كانت از بزرگترين معماران نظريه كرامت ذاتي انسان در قرن هجده است.
يكي ازكساني كه كانت عميقاً از اومتأثر شده وتنهاكسي بود كه عكس او را در اتاقش گذاشته بود روسو بود. كانت در38سالگي مي‌نويسدكه طالب وتشنه دانش بوده وشرف آدمي را به بيشتردانستن مي‌پنداشته و به عوام كه چيزي نمي‌دانند به ديده خواري مي نگريسته. او مي‌گويد روسو مرا از خواب بيداركرد و رفته رفته ياد مي‌گيرم كه انسان‌ها را بزرگ بدارم و اگرمعتقد نبودم كه اشتغال به فلسفه مي‌توانددر احرازحقوق بشر ياري رساندخود را از يك كارگرساده پايين‌تربدانم (فولادوند، 37-38؛ یاسپرس، 5).
فيشته (1814-1762) كه در بحبوحه انقلاب فرانسه و در دوره دانشجويي آثار روسو و مونتسكيو را خوانده و دلبسته كانت بود، براي اينكه دل كانت را به دست آورد كتاب «سنجش هر گونه وحي» را در توجيه ايمان از ديدگاه عقل عملي نوشت كه كانت را خوش آمد. فيشته در سال 1796 بنياد حقوق طبيعي را منتشر كرد. سرشت فلسفه او ايده باوري اخلاقي بود. فيشته در 1800م كتاب رسالت انسان را منتشر كرد. او انسان را موجودي كرانمند و خود بنياد كه مي‌بايد به هر بهايي برفراز طبيعت‌ جاي گيرد معرفي كرد(كاپلستون، 7/43-47).
روسو، كانت و لاك نظريه‌پردازان سنت قرارداد اجتماعي در عصر روشنگري هستند. كه برپايه اين نظريات و بحث‌هايي كه پيرامون آن درگرفت، تحولاتي در نظام‌هاي سياسي پديد آمد.جان راولز احياگر رويكرد قراردادگرايانه در اواخر قرن بيستم است. اغلب نظريه‌های جدید حقوقی در سده های 16تا18 که در این رساله به آنها اشاره شده است در يك چيز مشتركند و آن هم اصالت و كرامت انسان است.