شنبه 18 شهریور 1391

"بزرگتر_از_زلزله(جامعه_شناسی_بلاهای_طبیعی)

تقدیم به مردم زخم دیده آذربایجان عزیز


مهرنامه شماره24

با وجود اینکه ایران سرزمینی بلاخیز بوده اما تاکنون جامعه شناسی بلاهای طبیعی که به آن جامعه شناسی فاجعه Sociology of Disaster و نیز علم جهندگی ها می گویند، جایگاه و رونقی در دانشگاه هایش نیافته است، درست مانند جامعه شناسی دین که با وجود نقش تعیین کننده دین در زندگی اجتماعی ایرانیان در تمام سده های گذشته تاکنون، اما هیچگاه رشته ای بدان اختصاص نیافته جز اینکه اخیرا به همت برخی اساتید و محققان توجهی بدان مبذول شده است. جامعه شناسی البته بر "گروه "تمرکز می کند اما پاسخ افراد به بلاهای طبیعی، کنشی فردی است که ریشه در آگاهی ها و ساختارهای جمعی دارد. عناصر فراوانی چون وحشت فردی و جمعی، برانگیخته شدن همدردی و همبستگی و یا برعکس، انهدام آن (که در شکل غارت و بی تفاوتی خودرا نشان می دهد)، شورش، بحران، تغییر شکل زیست جمعی، آوارگی، بحران اقتصادی و به ویژه عوارض پس از فاجعه از مسائلی هستند که فاجعه را به موضوعی جامعه شناختی تبدیل می کنند. به همین رو پیش از هر چیز باید یک نگاه را اصلاح کرد. وقتی ما سخن از بلاهای طبیعی می گوییم ناخودآگاه آن را از بلاهای انسانی یا دست ساخته بشر جدا کرده و به نوعی خارج از اختیار بشر انگاشته ایم. بر مبنای همین دوگانه "بلاهای طبیعی" و "بلاهای بشری" در گذشته بود که دو نوع جهان بینی و مذهب شکل می گرفت. در جهان باستان برای هر یک از این بلاها، الهه ای را می شناختند که یکی خدای زلزله بود و دیگری خدای رعد و برق و آن یکی خدای سیل یا توفان، در نتیجه به تعدادی الهه های خیر و شر قائل بودند.این دوره را اگوست کنت دوره ربانی می خواند. حتی در مرحله متعالی تر یعنی روزگاری که به گفته کنت، دوره ماوراء الطبیعی است و بشر به خدای واحد ایمان آورده است نیز ردپای این تفکر به شکل دیگری وجود داشت و مقوله "شُرور" و این که چرا خداوند شر را افرید؟ یکی از پیچیده ترین بحث های فلسفی بود، به همین منظور نظریه اعتباری و عدمی بودن شر و حقیقی بودن خیر مطرح شد تا راهی برای برون رفت از این مشکل بزرگ ارائه شود.
اما امروز به روشنی دریافته ایم که آنچه بلایای طبیعی می نامیم نیز به این معنا نیست که کاملا خارج از اختیار بشر باشد و آن هم به نوعی ساخته بشر است. هنگامی که زلزله ای در "رودبار" و "بَم"و "اهر و هریس و ورزقان" می آید (در این آخری زلزله ای چهار و نیم ریشتری رخ داد) و صدها کشته و زخمی و آواره برجای می گذارد، آنانکه قربانی مستقیم فاجعه هستند این بحران فلسفی را با گوشت و پوست خود لمس می کنند. آنانکه مذهبی نیستند تنها خود را با یک فاجعه ناگوار روبرو می بینند و آنانکه به خدا باور دارند؛ یا می پرسند که چرا باید این بلاها وجود داشته باشندیا در اثر شدت عقیده خداباوری، خود را تسلیم مشیت او می دانند زیرا هر دو "خدا" را علت حادثه می پندارند اما این بحران و پرسش در سرزمین آفتاب(ژاپن) که هر سال ده ها زلزله با ریشتر بالا در آن رخ می دهد به وجود نمی آید زیرا بشر با فناوری های پیشرفته و ساخت و سازها و مهندسی نوین توانسته است این بلای طبیعی را مدیریت کند و خود را در برابر آن ایمن سازد. چه بسا بشر در آینده از این بلای طبیعی(زلزله) و یا سونامی و توفان وگردباد و آتشفشان و غیره هم به عنوان منبع بزرگ انرژی استفاده کند و آنگاه آن را نه یک شر بلکه یک خیر ضروری بینگارد و دیگر آن پرسش های کلامی و فلسفی درباب چرایی زلزله، بلاموضوع شده و به میان نمی آیند و حاجتی به دلیل تراشی درخصوص این دست از شُرور و توجیه "وجود" یا "آفرینش" آن و عدمی خواندنش نیست و زلزله فقط یک موضوع علمی و زمین شناسی خواهد بود. پس از منظر جامعه شناسی معرفت، که آگاهی را بازتابی از شرایط عینی می داند، بنیاد پاره ای از افکار مذهبی و فلسفی ما بر انگاره های خودساخته و برخاسته از جهل استوارند. بلاهای طبیعی به دلیل عدم کفایت و لیاقت بشر در مدیریت آن و پیشگیری از ضایعاتش "فاجعه" به شمار می آیند. زلزله و بلاهای طبیعی، از نظر اجتماعی و فلسفی رویدادی چند وجهی و معادله ای چند مجهولی هستند.در اینجا به برخی دیگر از جنبه های آن اشاره می شود.
"فراموشی" و آسیب شناسی رسانه ای و مدیریتی: فاجعه ی بدتر از خود زلزله یا سوانح طبیعی، فراموشی های پس از آن است. همین موضوع یکی از نقاط آسیب شناختی رسانه ها و نیز دستگاه های دولتی است. رسانه ها به دلیل اینکه دائم با خبر سروکار دارند نسبت به جنبه های عاطفی آن لابشرط شده و به همه چیز به عنوان سوژه خبری و گزارشی می نگرند و چون خبرتکراری از جاذبه رسانه در عصر رقابت های فشرده ، می کاهد و رسانه ها لحظه به لحظه دنبال خبر تازه هستند گویی در مسیر دشت و کوهی چند هزار کیلومتری قطاری به حرکت در آمده و با سرعت از میان آن می گذرد و همه حوادث، آدم ها، موجودات و زندگی هایی که در طول مسیر می بینند فقط برای چند لحظه در دیدرس آن قرار داشته و بعد قطار تماشاگران از آن ها دور و وارد صحنه های دیگری می گردد که یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته می شوند وساعتی بعد کیلومترها از آن فاصله گرفته است. در ابتدای رخ دادن حادثه، خوراک خبری رسانه ها تامین می شود و به موضوع داغ تبدیل می گردد اما چند روز بعد در تلی از خبرهای دیگر مدفون می شود در حالی که مصائب مردم زلزله زده همچنان ادامه دارندو بلکه ابعاد واقعی آن پس از دوره بسامد خبری به تدریج آشکار می گردد ولی دیگر دیده نمی شود. به این مسئله بیفزاییم این را که دستگاه های دولتی برای اینکه می خواهند از التهاب آفرینی جلوگیری کنند تا مدیریت بحران (یعنی مدیریت خودشان) زیر سوال نرود از حل سریع مشکل خبر می دهند. یک روزنامه حکومتی تنها دو روز پس از فاجعه زلزله در آذربایجان شرقی در تیتر یک خبر داد با حضور مسئولان بلندپايه در اهر و ورزقان:«پايان عمليات نجات: بازسازي مناطق زلزله زده آغاز شد»(کیهان، دوشنبه 23مرداد91). سازمان انتقال خون نیز در روز دوم خبر از ارسال خون مورد نیاز داد و اعلام کرد هیچ مشکلی وجود ندارد. در نتیجه عادی سازی، مردم باور می کنند که مشکلات،حل یا مدیریت شده و دیگر نیازی به ادامه تلاش برای پشتیبانی از آسیب دیدگان نیست. سیستم تبلیغاتی مثبت نما موجب دفع یا توقف سیل کمک های بشردوستانه ملت ها و دولت ها و سازمان های بین المللی هم می شود و مردم نیازمند را از دسترسی به پشتیبانی هایی برای زندگی بهتر محروم می سازد.
همبستگی تاخیری و همبستگی پیشینی: پیش از زلزله آذربایجان، حرف و حدیث های فراوانی در نقد جامعه در سایت ها دیده می شد. حرف هایی مانند اینکه مردم به هم رحم نمی کنند و مراعات همدیگر را نمی نمایند تا فشار اقتصادی را با همکاری و همدلی کمتر کنند. برخی نیز ایستادن مردم در صف های طولانی مرغ را دلیل بر این می گرفتند که مردم حاضر نیستند به این وضعیت اعتراض کنند ولی حاضرند ساعت ها در صف بایستند و کرامت انسانی خود را لگد مال کنند، برخی هم می گفتند تعصبات قومی به حدی رسیده که یکپارچگی کشور را به خطر انداخته است و انواع انتقادات دیگر که هر کدام از آنها به تنهایی قابل بحث و تحلیل هستند اما تجربه حوادث تلخ در همه جای جهان نشان داده است که اصولا به هنگام بلا، انسان ها فارغ از تعلقات قومی و زبانی و مذهبی به یاری هم می شتابند و عبور سرد از کنار همنوعان مصیبت دیده نشانه سقوط کامل اخلاقی و انسانی است. کمک های خودجوش مردم در سراسر ایران نیز نشان داد ارزش های انسانی هنوز از جامعه رخت بر نبسته و در شرایط اضطراری چنان بیدار و فعال می شوند که موجب شگفتی می شود.اما نکته ای که باید ملحوظ داشت این است که همبستگی هایی که پس از بروز بلایای طبیعی برانگیخته می شود (اگر پیش از آن در همان جامعه نشانه های همبستگی و گذشت و مدارا در وضع طبیعی ضعیف شده باشد)، از نوع همبستگی تاخیری است. ما با سه وضعیت مواجه هستیم: 1- وضعیت پیش از فاجعه که شرایط عادی است 2- وضعیت بروز فاجعه که همبستگی به وجود آمده است 3- وضعیت پسا فاجعه و آینده.
همبستگی تاخیری در میانه دو وضعیت قرار دارد بهتر از شرایط پیش از حادثه است اما تضمینی برای تداوم آن در آینده نیست و به عبارت دیگر ناپایدار است زیرا با تشدید ریزش سرمایه اجتماعی(که ارزش ها و هنجارهای مدارا و اعتماد و وفاداری و رواداری و ....هستند) ممکن است در حوادث بعدی کمرنگ تر شود. این بلا بزرگتر از زلزله است و زلزله ای است بی صدا و پر تلفات که از پیش آغاز شده است. بنابراین باید از طریق مقابله با عواملی که سرمایه اجتماعی چون اعتماد، گذشت، مدارا، ..... را فرسوده می کند همبستگی اجتماعی پیش از بحران را تقویت کرد.
نهادهای مدنی: یکی از کارکردهای عمده نهادهای مدنی ایجاد و ارتقای همبستگی پیشینی است.وجود نهادهای مدنی، روحیه و کنش همکاری بر اساس خیر عمومی و جمعی(تعاونوا علی البر و التقوی) را فربه می سازد. شهروندان احساس می کنند در میان انبوه جمعیت تنها نیستند. روزی یکی از اساتید حقوق دانشگاه گفت وقتی نخواهند گذاشت انجمن دفاع از حقوق زندانیان با وجود داشتن پروانه فعالیت کار موثری برای آزادی زندانیان انجام دهد چرا باید اجازه دهیم از آن به عنوان یک نهاد نمایشی پشت ویترین تبلیغاتی دولتی استفاده کنند به او گفتم صرفنظر از اینکه در همین شرایط نیز با سرمایه گذاری زیاد و دستاورد کم دستاوردهای عملی ومفیدی امکانپذیر است اما این قبیل نهادها دو کار انجام می دهند. کارکرد آشکار آنها همان است که طبق وظایف تعریف شده در اساسنامه شان انجام می دهند اما کارکرد وسیع تری که در اساسنامه شان تعریف نشده، این است که وقتی زندانیانی از وجود چنین نهادی مطلع می شوند و می فهمند در بیرون از زندان کسانی هستند که بدون اینکه آنها را بشناسند و دستمزذی دریافت کنند و فارغ از جرم احتمالی زندانیان، نگران وضعیت آنان بوده و به آنها فکر می کنند و تلاش خود را انجام می دهند، ناخوداگاه حس همبستگی شان با جامعه تقویت می شود و این مانع تبدیل شدن شان به یک عنصر ضد اجتماعی می شود زیرا برخی از افراد به این دلیل ضد اجتماعی شده اند که در موقعیت های سخت، یاری ندیده اند و می گویند وقتی جامعه در فکر ما نیست چرا ما تعهد یا مسئولیتی در قبال آن داشته باشیم. نهادهای مدنی ضمن اینکه در مرحله بحران نیز بار سنگین تدارک حمایت ها را بر دوش می کشند، چون فعالیت شان داوطلبانه است و مردم به آنها اعتماد دارند و نگران حیف و میل نیستند در مردم انگیزه بیشتری برای حمایت از طریق آنها به وجود می آید.
پیشگیری: در کشورهایی که در معرض انواع بلاهای طبیعی از زلزله و سیل و خشکسالی و بیماری های ناگهانی گرفته تا آتش سوزی و ...... قرار دارند و پیوسته شاهدمصائب آن هستند اگر سرمایه های ملی به جای مستهلک شدن در هماوردی های سیاسی و... صرف پیشگیری از تخریب ها و ضایعات عظیم انسانی و مادی ناشی از حوادث غیر مترقبه و آبادانی هزاران روستا و شهرهای فرسوده و غیر ایمن شودو مردم در برابر بلاهایی که خبر نمی کنند هر از گاهی سر کجا در می آورند، حفاظت شوند بهترین کاردفاعی ملی انجام می شود.
شریعت انسانی و زلزله: بلاهای طبیعی تنها نیازمند توجهات دولتی و مدیریتی و رسانه ای و مدنی و غیره نیست بلکه در ساختار فهم دینی نیز بازتاب می یابد. برای مثال در خبرهای زلزله شهرستان‌های ورزقان، اهر و هریس آذربایجان شرقی در روز سوم آمده بودکه جان باختگان زلزله از 300 تن گذشته و آمار مجروحان نیز از 5000 نفر تجاوز کرده است و هزاران نفر بی خانمان شده اند. با توجه به اینکه هنوز از تعداد کسانی که زیر آوار مانده بودند خبر دقیقی در دست نبود بی تردید رقم این ضایعات انسانی اندوهبار رو به فزونی بود. اما در این میان آنچه مسئله مبرم جامعه ما بود امداد رسانی به آسیب دیدگان و از همه مهم تر خون رسانی بود. اما می دانیم که ماه رمضان و روزه داری و عوارض آن بازدارنده بسیاری از مردم برای خون دادن بوده یا خون دادن را برای آنان زیانبار می کند. از سویی مسئله حرمت دماء در شریعت به درجه ای است که بر تمام احکام شریعت حکومت دارد و حتی از نظر فردی اگر روزه گرفتن، نه "جان انسان" بلکه فقط سلامتی کسی را به خطر افکند روزه گرفتن جایز نیست و در جایی که شائبه خطرجانی وجود داشته باشد حرام است. همان شارعی که روزه داری را واجب کرده در چنین مواردی آن فعل واجب را حرام می داند لذا شایسته است علما و مراجع در چنین موقعیتی این ملاک انسانی را در شریعت مد نظر قرار داده و فتوا دهند که روزه دارانی که می توانند به انسان های آسیب دیده و در خطر، خون رسانی کنند در صورتی که احتمال ضرر و زیان و مشقت برود به حکم شارع متعال از روزه آن روز معاف هستند و فقط یک روزه قضا بر ذمه آنها خواهد بود. بدین ترتیب راه برای خون رسانی فوری تر به مردم نیازمند و اسیب دیده برای عده ای از کسانی که روزه داری مانع یاری کردن شان است گشوده خواهد شد.
بنابراین زلزله های بزرگتری که پیش از هر فاجعه ای جامعه را آسیب پذیر می کند عبارتند از فروپاشی سرمایه اجتماعی (یعنی ارزش های اخلاقی ، همبستگی اجتماعی و...)، نادیده انگاشتن پیشگیری و سرمایه گذاری برای آن ، هدر دادن سرمایه های ملی در هماوردی های زیانبار یا بی حاصل و در اموری غیر از فوریت ها و نیازهای زیستی مردم، فراموشی قربانیان ، عادی سازی فاجعه ، تقلیل انسان ها به سوژه عکس و خبر و نمایش و استفاده تبلیغاتی و فقدان برداشت انسان محورانه از دین است. اگر راست می گوییم که در غم مردم شریک هستیم و از کشته ها و زخمی ها و آواره هایش شرمساریم(که البته کسی تاکنون ابراز شرمساری نکرده و بخاطر حسن رسیدگی به آسیب دیدگان منت هم دارند) پیش از اینکه فاجعه دیگری از راه برسد باید رسیدگی به این امور را نصب العین خود قرار دهیم.