دوشنبه 11 دی 1391

علیه فرمالیسم مذهبی(درباره احضار و احتضار اخلاق)


جرعه ای از کتاب اخلاق آیت الله منتظری


مهرنامه، شماره27 30آذر1391 ص260-257
عمادالدین باقی
کتاب" فرازو فرود نفس" سلسله درس هایی است که در 472 صفحه قطع وزیری به کوشش آقای مجتبی لطفی و با مقدمه شیوا و خواندنی وی تنظیم شده که خود نیز محضر فیض استاد را درک کرده است. متن اصلی درس، کتاب جامع السعادات محمدمهدی نراقی است. اینجا مجال بحث از اخلاق دینی و اخلاق غیر دینی و تفاوت ها و تشابهات انها نیست که خود نیازمند گفتاری دیگر است اما اجمالا اشاره می شود که کتاب اخلاق آیت الله منتظری متعلق به حوزه اخلاق دینی است. منابع او برای ارزش ها و معیارهای اخلاقی عبارتند از عقل و وجدان و انبوهی از آیات و روایات.
جغرافیای زمانی: دوره زمانی ای که مرحوم آیت الله منتظری جامع السعادات را تدریس می کردند زمانی معنی دار و مهم بود. 1- دوره عزلت بود و کناره گیری از قدرت 2- دوره ای بود که مشاهده سقوط اخلاقی در حوزه سیاست و جامعه و خلاء عظیم اخلاقی پدید آمده زنگ هشدار را در گوش صاحبان خرد به صدا درآورده بود.درباب چند و چون و علل و عوامل آن دیگران بسیار سخن گفته اند و نگارنده نیز در فصل"مثلث مذهب، روحانیت، اخلاق" از کتاب "روحانیت و قدرت" بدان پرداخته است اما نکته اینجاست که او چون عالمی که طبیب وار در پی بیمارش می رود تا او را درمان کند برآن شد که درس اخلاقی را که غایب یا کم فروغ شده بود بیاغازد. عالم، کسی است که فرزند زمان خویشتن باشد و همراه مردم بوده به نیازهای عصر خود پاسخ گوید چنانکه او بود. در زمان رژیم شاه با تحریر کتاب" از آغاز تا انجام" به زبانی ساده و پر مغز به طرح مسائل فکری آن روزگار و پاسخ به آنها در قالب گفتگو پرداخت.
ادوار گوناگون فکری پس از انقلاب و احتضار اخلاق: گرچه همانسان که آیت الله منتظری نیز گفته اند«در گذشته ها رسم بر این بود که اولین علمی که فرا می گرفتند، علم اخلاق بود و در تدریس و یادگیری آن مبالغه می کردند و اعتقاد داشتند تا انسان ملکات اخلاقی را فرا نگیرد نباید سراغ علوم دیگر برود تا مبادا از آنها سوء استفاده کند»(ص119) اما منحنی گرایش به مباحث اخلاقی در سه دهه پس از انقلاب فراز و فرود بسیاری داشته است.درسه-جهار سال نخست انقلاب سیل علاقه به مطالعه کتب سیاسی و ایدئولوژیک همه جا را فرا گرفته و تا محله ها و مدرسه ها گسترش یافته بود. در نیمه دوم دهه نخست پس از عبور از دوره پر کشمکش سیاسی و درگیری های داخلی که موجب دلزدگی از سیاست و اتکا به نخبگان غالب شده بود فضای ناشی از جنگ و شهادت، موجی از گرایش به کتاب ها و جلسات و مباحث اخلاقی را پدید آورده بود به نحوی که بالاترین شمارگان کتب منتشر شده را کتاب های اخلاق و به طور مشخص" استعاذه"،"قلب سلیم" و "گناهان کبیره" آیت الله دستغیب به خود اختصاص داده بود که با ترور وحشیانه ای در محراب نماز جمعه به شهادت رسیده بود. در دوره های بعد گرایش به کتب تاریخ و بعد از آن کتب علوم انسانی و کلامی بالاترین جایگاه را در نمودار به خود اختصاص می داد. در سال های اخیردر چکاچک سیاست نه تنها نشر آثار اخلاقی در بخش خصوصی و توجه به آن، به پایین ترین حد خود رسیده بود که از آن کلاس های مختلف اخلاق که در گوشه و کنار شهر وجود داشت هم خبری نبود بلکه اگر کسی از اخلاق سخن می گفت گویی از موضوعات دِمُده شده سخن می گوید و مایه استهزاء می شد. همین امروز اگر کسی از اخلاق سخن بگوید شاید بشنود که"ای بی خبر، تو کجا و مردم و مسائل امروز آنها کجا". توجه به موضوع اخلاق، نوعی عقب ماندگی و تکرار نصیحت های کلیشه ای صدا و سیما و رسانه های دولتی و رسمی تلقی می شود که فقط برای مردم گفته اند اما نشانه ای از آن در عرصه سیاسی ندیده و دلزده شده اند. صدها شبکه ماهواره ای که مردم را با فیلم ها و سریال های گوناگون، ساعت ها پای جعبه جادویی میخکوب می کنند دلمشغولی ها و رؤیاها و خوراک ذهنی دیگری را برای مردم فراهم کرده اند و در کنار تنوع و جذابیت شگرف آنها سخن از اخلاق گفتن کمی پرت افتادگی به نظر می آید و همین شرایط به مهجوریت و غیبت و از میدان به در کردن اخلاق انجامیده و اما اگرنیک بنگریم در پس و پشت همه مسائل و داستان های جنایی و پلیسی و اجتماعی و سیاسی در فیلم ها و سریال ها به سهولت جای خالی اخلاق را حس می کنیم و از قضا اگر جور دیگری ببینیم نیازمندی مان به اخلاق و تشنگی مان افزون تر می شود.
احضار اخلاق: در چنین دوره ای بود که آیت الله منتظری دیگر توان جسمی لازم برای تتبع فقهی را هم از دست داده بود اما با رمق بازمانده اش تدریس اخلاق را آغاز کرد که فقط یک متن می خواست و دیگر باید به جای مراجعه به منابع مختلف و تتبع، برگ های کتاب 80 سال زندگی پر ماجرایش را ورق بزند و اطلاعات و مطالعات و تجربیات یک عمر پربار را در قالب آموزه های اخلاقی بیان کند. تدریس از 3 مهرماه 1385ش( نزدیک به سه سال و نیم پس از رفع حصر پنج سال و دوماهه) آغاز و تا 19 مهر1388یعنی دوماه و ده روز پیش از رحلت(29آذر1388) در 317 جلسه درس نیم ساعته ادامه داشت. تعداد محدودی فراگیران در کلاس حضور می یافتند اما از همان آغاز قرار بود مخاطبان واقعی فراتر از آن بوده و با تکثیر نوار و متن، جامعه ای وسیع تر را در برگیرد. بنا به پيشنهاد و اصرار بعضي از شاگردان، ایشان به جاي ادامه‏ ‏تدريس جامع السعادات ، تدريس كلمات قصار حضرت امير (ع) در‏ ‏نهج البلاغه را شروع كردند كه متأسفانه با رحلت شان ناتمام ماند.
محتوای درس ها: بی شک در این گفتار کوتاه که تنها در مقام یک معرفی و یادآوری است نمی توان گزارش جامعی از محتوای این دروس ارائه داد و فقط به چند فراز برجسته اشاره می شود.
قوای چهارگانه نفس آدمی: درس ها با سوره انسان آغاز می شود و اسرار باریک آن بازگو و انواع نفس و کارکردهای آنها و قوای چهارگانه غضبیه و شهویه و عقلیه و وهمیه تشریح می شوند. در قسمتی از آن درباره رابطۀ قوه غضب و شهوت از دیدگاه افلاطون می‌گوید:« اگر علاوه بر مقهوریت قوه عاقله، قوه غضبیّه بر شهوت و وهم نتوانست پیروز شود، و مقهور آنها شد، امیدی به اصلاح این انسان نیست»(ص 75) حالا فرض کنیم کسی به این مرحله رسیده باشد و در کسوت عالم هم باشد و درس اخلاق نیز بگوید در حالی که به وظایف خویش در برابر جامعه عمل نمی کند و هزینه ای نمی پردازد آنگاه چقدر موضوع پیچیده تر می شود؟ این در حالی است که در کتب فقهی خطر جانی و مالی، موجب سقوط تکلیف امر به معروف و نهی از منکر است و تنها کسانی که وظیفه دارند امر به معروف و نهی از منکر را حتی به قیمت همان خطرات انجام دهند علما هستند.
آیت الله منتظری پس از بحثی مفصل درباره تجسم اعمال و حال و ملکه به تفاوت مزاج و امتزاج و تاثیر عوامل مختلف تربیتی بر اخلاق به بحث درباره حقیقت خیر و سعادت و اینکه سعادت متعلق به نفس است یا بدن یا هر دو، می پردازد.
راه دریافت حقایق و افاضات قدسی: در بحث بعدی پیرامون "تخلیه از رذایل و تحلیه به فضائل" با بیان مطالبی درباره کیفیت نقش بستن افاضات قدسیه بر نفس می گوید:« لباس چرک و کثیف تا زمانی که تمیز نشود، رنگ زیبا به خود نمی‌گیرد؛ اگر کسی عابد دهر هم باشد و طاعات ظاهری را انجام دهد ولی دلش از صفات مذمومه چون کبر، حسد، ریاء، طلب ریاست، ریا و شرک پاک نشده باشد، هیچ خاصیت و بهره‌ای برای او ندارد. اگر چنان متکبر است که مردم و جامعه را ناچیز حساب می‌کند و حقوقی برای آنها قائل نیست، اگر مخالفینی دارد به آنها ظلم می‌کند و حقوق آنها را پایمال می‌کند و انواع و اقسام جنایات را مرتکب می‌شود؛ اگر هر شب را زنده نگه دارد و در انجام مستحبات علاوه بر واجبات بکوشد، هیچ اثری در روح و نفس او ندارد...مانند ظاهر قبرهایی که ظاهری مجلل دارند و در باطنش مرداری بد بوست! ...تا اخلاق زشت در انسان ریشه دارد، انسان به حقایق عالَم امکان احاطه پیدا نخواهد کرد،... پس به اندازه پاکی دل از خبائث است که انسان محازی و مرتبط با خدا می‌شود، و وقتی دل، با خدا ارتباط برقرار کرد، حقایق وجود در دل انسان منعکس می‌شود.
پس از طهارت نفس، علومی که از سوی خداوند افاضه می‌شود، علوم حقیقی است...در قرآن کریم می‌فرماید: إِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجعل لَکُم فُرْقانَاً ، یعنی اگر با تقوا خود را پاک کنید، خداوند روحیه فارق بین حق و باطل را به شما عطا می‌کند.»(ص115-113).
رذائل و فضائل قوه عاقله
در دفتر دوم(بخش مربوط به رذایل و فضائل قوه عاقله) درباره موضوعات زیر سخن می گوید: شرک و اقسام آن، توحید و اقسام آن، جربزه(که عبارت از افراط و تندروی در اظهار نظر کردن است و تفریط آن جهل و اعتدالش حکمت است)، شک و حیرت، جهل بسیط، جهل مرکب، شرافت علم و حکمت، یقین، تفکر، ذکر، خاطره های نفسانی، مکر و حیله و راه علاج هر یک.
برخورد استدلالی با اهل شک: پس از شرح انواع شک و حیرت و اینکه شک ناشی از جهل و باورهای عوامانه در اعتقادات است که رذیلت به شمار می آید می گوید: اگر شما با انسانی روبرو شدید که دچار شک شده است نباید او را طرد کنید و بلافاصله به او انگ بزنید؛ بویژه اگر کسی است که ایمانش از روی درک عمیق نبوده و ایمانش ناشی از اعتقاد پدر مادرش به خداست. حال که برخی شبهات برای او ایجاد شده باید با استدلال با او برخورد کنید(141)
قربانیان جهل: در بحث از جهل بسیط می گوید رسول اکرم فرمودند: «چند گروه بدون حساب و کتاب داخل آتش می‌شوند بواسطه شش عمل؛ اینها حساب و کتاب ندارند چون حساب و کتاب درباره کسانی است که عملکرد آنها روشن و واضح نباشد اما اینها عملکردشان واضح و روشن است که جهنمی¬اند1ـ امیران و حکّام ظالم و جور که از قدرت خود سوء استفاده می‌کنند. چون ظلم و تعدی اینها آفتابی است و دیگر بررسی نیاز ندارد، 2ـ اعراب بواسطه عصبیت. در تاریخ هم هست که آنان چقدر روی طایفه و عقیده خودشان تعصب داشتند و حاضر نبودند تن به حق دهند. اگر از دری می‌خواستند عبور کنند و سقف آن کوتاه بود تکبرشان به آنها اجازه نمی‌داد خم شوند مگر اینکه آن سردر را خراب کنند! 3ـ کدخداهایی که متکبرند، 4ـ تاجرهایی که خیانت می‌کنند مثلاً رباخوری می‌کنند یا از اعتماد مردم در حساب و کتاب سوء استفاده می‌کنند، 5ـ کسانی که دنبال علم و دانش نمی‌رفتند. 6 ـ و علما بواسطه حسادت ورزیدن. حسادت در میان علما متأسفانه زیاد است و به همین واسطه بعضی از آنها داخل جهنم می‌شوند.(ص144)
جهل مرکب: جهل مرکب جزو بدترین رذیله¬ها، و معالجه¬اش سخت‌ترین است، چون اگر انسان متوجه مرض خود نباشد و به مرض خود پی نبرد، به دنبال معالجه‌اش نخواهد رفت و این شخصی که خودش را اعلم از دیگران می‌داند و نمی‌توان او را متوجه بی‌سوادی‌اش کرد، مرضش صعب العلاج است. متاسفانه این رذیله گریبان‌گیر برخی از طلاب علوم دینی و دیگر اطبای علوم روحانی و نفوس است.(ص146)
علوم دینی و غیر دینی: در بحث شرافت علم و حکمت می گوید: اسلام، طلب علم را بر همه مسلمین واجب کرده است. فراگیری علومی چون: عقاید، اخلاق، و فروع دین؛«واجب عینی» . فراگیری علومی چون: مهندسی، پزشکی، امور تربیتی و حتی علوم دیگری که در پی آن شغل‌هایی مانند نانوایی، بنّایی را در پی دارند واجب کفایی است.(ص148) یعنی مادامیکه من به الکفایه موجود نباشد بر همه واجب است به فراگیری آنها بپردازند. درباره آیه فاطر (35)، 28 می گوید: پس از اینکه در این آیه خداوند به بعضی از علوم طبیعی مانند: آب شناسی، گیاه شناسی، معدن¬شناسی، انسان¬شناسی و حیوان¬شناسی اشاره می‌کند، می‌فرماید: {إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ}، همانا علما و دانشمندان هستند که از خدا می‌ترسند. اگر دقت ‌کنید در این آیه شریفه، عالمان و دانشمندان حوزوی را نمی¬‌گوید بلکه عالِمان علوم دانشگاهی را توصیف کرده است. خلاصه اینکه: در این آیه، علم و دانش را منحصر در فقه و اصول نکرده که با آنها فقط بتوان خدا را شناخت. چه بسا دقت در خیلی از ریزه‌کاری‌های اصول مثلاً استصحاب کلی قسم ثالث موجب شناخت خدا نشود و معلوم نیست انسان را به خدا برساند، ولی دقت و فهم ریزه‌کاری‌های عالَم وجود و هستی، انسان را به خدا برساند و علوم طبیعی مقدمه‌ای برای خضوع و خشوع عندالرَّب شود. پس ما نباید انحصاری فکر کنیم که شناخت خدا فقط منحصر در ما حوزويان و علومی است که ما آن را می‌آموزیم و بواسطه آن به دیگر دانشمندان فخر بفروشیم.(ص155)
ولایت مطلقه: در شرح روایتی از شیخ صدوق درباره مفهوم جانشینی پیامبر و حدود آن می گوید: راویان حدیث ـ با وصفی که ذکر شد ـ اگر جانشین پیامبر باشند، پس هر اختیاری که پیامبر داشته است آنها هم دارند. به عبارت دیگر: اگر بگوئیم پیامبر اکرم ولایت مطلقه دارند پس جانشینان ایشان هم که فقها هستند، دارای ولایت مطلقه هستند؟ با توجه به آیات قرآن خطاب به پیامبر که می‌فرماید: {وَ اَنِ احکُم بَینهُم بما أَنزلَ الله}(مائده48) یعنی: بین مردم بر اساس آنچه از سوی خداوند نازل شده است حکم کن! نه اینکه هر چه خود خواستی انجام دهی! تو فوق قوانین الهی نیستی! و همچنین می‌فرماید {وَلَو تَقَّول عَلَینا بَعضَ الأقاویلِ، لَأَخذنا مِنه بالیَمین، ثُمَّ لَقطعنا مِنه الوَتین(حاقه 44-46) یعنی اگر پیامبر از طرف خودش بدون توجه به قوانین و مقررات الهی مطالبی به ما نسبت دهد رگ گردنش را خواهیم زد، و در جای دیگر می‌فرماید:{وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى(نجم3) پیامبر از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید اگر سخنی بگوید به جز وحی که به او می‌شود، نیست. بنابراين از این آیات، و آیات دیگر استفاده می‌شود که حتی پیامبر اکرم هم ولایت مطلقه‌ای که مرسوم شده و برخی می‌گویند، نداشته است چه برسد به جانشین‌های پیامبر(ص157-158)
فرمالیسم مذهبی: در اخلاق است که مناسک گرایی و فرمالیسم مذهبی نفی می شود چنانکه ایشان بارها می گفت اگر بین دعا خواندن و مطالعه مخیر شدید مطالعه کردن مرجح است چون دعا مستحب و کسب دانش واجب است اما در جامعه ما چنان فرمالیسم را ترویج می کنند که دعا خواندن مستحب بیش از مطالعه کردن واجب تبلیغ می شود زیرا مردمی را که اهل دانش و فهم و تفکر باشند نمی توان فریفت و بر آنها سوار شد اما مردمی که به قول امام علی "حمَلوا بصائرَهُم علی اسیافِهِم "(نهج البلاغه خ 150) نباشند می توان به نام فریفت و بر گرده آنها سوار شد و هر استفاده ای از آنان کرد و برای خفه کردن دیگران مورد بهره برداری قرار داد. آیت الله منتظری با همین دیدگاه برگرفته از مکتب اخلاقی اسلام درباره همنشینی با دانشمندان می گوید: ابوذر غفاری روزی مورد خطاب پیامبر قرار گرفت و بعضی از آثار دنیوی و اخروی علم و همراهی با دانشمندان و عالمان را براي وي ذکر، و فرمود: یک ساعت نشستن در جوار عالِمی، یا در مذاکره علمی شرکت کردن، ثوابش از هزار نماز در شب خواندن که هر شبی هزار رکعت نماز بخوانی، نزد خدا محبوب‌تر است، و همچنین نزد خدا از شرکت کردن در هزار جنگ، و دوازده هزار بار قرآن را ختم کردن، و از یک سال عبادت خدا که روزهایش روزه‌دار، و شب‌هایش نماز به پا دارد، نزد خداوند برتر و محبوب‌تر است.(ص158-159) . آیت الله منتظری در ادامه توضیح می دهد که چرا این سخن اغراق آمیز نیست و بر محبّ و دوستدار علم هم، بهشت واجب می‌شود.
پس از آن بحث مفصلی درباره اخلاق استادی و شاگردی و آداب تعلیم و تعلم دارد(ص 163- 170) ازجمله می گوید: استاد باید آنچه را می‌داند بگوید و آنچه را بلد نیست بگوید نمی‌دانم! بالاخره انسان همیشه مجهولاتش بیشتر از معلوماتش است، خلاف واقع به دانش‌آموزان نگوئید. آقایان اهل منبر هم توجه کنند اگر از شما سوالی کردند و نمی‌دانید، صاف و پوست کنده بگویید: «نمی‌دانم»، بگوئید: باید مراجعه کنم حتی نگوئید: «الله اعلم»! با این ژست گرفتن‌ها، خودتان را دانا نشان ندهید.(170)
یقین، علم و صبر و آزادگی از نوکری قدرتمندان: بحثی درباره یقین و علم می کند و اینکه یقین از علل مهم صبر است سپس نشانه های صاحب یقین و مراتب را ذکر می کند (ص 205-186) و در فرازی از آن متذکر می شود: پیش خودت فکر نکن فلان سلطان یا حاکم که قدرت دارد، همه کاره است و آن وقت تملق او بگویی برای چند لقمه نان! اگر قرار است به دل صاحب قدرت و مکنت بیفتد و حاجتی از تو بر آورده شود آن¬که باید به دلش اندازد همان خداست، و وسائط و اسباب از خودشان استقلالی ندارند و آنها نیستند که تو را کفایت می‌کنند: {وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ(طلاق3) «و کسی که توکل بر خدا کند پس اوست که او را کفایت می کند».(ص190) بدان ای عزیز! اگر نزد پادشاه، رئیس جمهور، یا هر صاحب مقام و مکنتی خشوع می‌کنی، شوکت او مجازی است!(ص197)
بزرگان؛ اشتباهات شان هم بزرگ است: آنگاه به بحث مستوفایی درباب تفکر و اهمیت و قلمرو تفکر و نتایج اخلاقی ان پرداخته(214-206) سپس مقوله ذکر و مراتب ذکر را تشریح و خاطره های نفسانی و وسوسه را تبیین می کند(ص233-215) . آیت الله منتظری در اینجا هم خطر بزرگان را گوشزد می کند. بارها از ایشان شنیده بودیم که می گفتند«اشتباه العظیمِ، عظیم». کسانی که بزرگ اند اشتباهات شان هم بزرگ است و هر چه اشخاص بزرگتر باشند اشتباهات شان هم بزرگتر و مخرب تر است و با هر اشتباه آنها قومی و ملتی به هلاکت می افتند و خانواده هایی بیچاره می شوند، لذا بیش از افراد عادی باید تحت نظارت و نقد بیرحمانه باشند. به همین خاطر است که حتی آنچه برای دیگران حوزه خصوصی است برای صاحبان قدرت حوزه خصوصی نیست زیرا خصوصیات فردی و شخصی و روابط درونی خانواده شان هم می تواند بر زندگی و سرنوشت مردم تاثیر داشته باشد لذا مردم باید بدانند و به همین خاطر امام علی(ع) نیز می گوید: زمامداران(ازجمله خود او) را در حضور و غیاب نصیحت و نقد کنید(خطبه34)
از این رو استاد در بحث خواطر و وسوسه ها نیز می گویند: مهم¬ترین اقشاری که مورد اغوای شیطان‌ قرار دارند، اهل علم‌اند. برای اغوای آنها باطل را حق و بدی را خوب جلوه می‌دهد به گونه‌ای که خیال می‌کنند مَلَک به آنها الهام کرده شیطان به آنها می‌گوید: مردم از روی نادانی دارند هلاک می‌شوند، به داد مردم برس! چرا رحم و مروّت نداری چرا از ثواب و سعادت عقبی غافلی؟! مردم را آگاه کن، بیدار کن! آنها را موعظه کن و از نصایح خود آنها را بهره‌مند ساز تو که الحمد‌لله عالم بزرگی هستی، زبان خوبی داری، صدای دلنشینی هم داری، چرا نعمت‌های خدا را ظاهر نمی‌کنی؟! آن آقا هم وسوسه می‌شود خوشحال می‌شود که مردم برایش سلام و صلوات چاق می‌کنند. مردم هم به خاطر علمش به او تواضع می‌کنند، و حرف او را قبول می‌کنند و از مواعظ او پند و اندرز می‌گیرند و سرانجام عاقبت به خیر شده اهل نجات می‌شوند اما غافل از اینکه این آقا خودش را خیلی بزرگ دیده، ریا و عجب سراغش آمده و با چشم حقارت به مردم نگاه می‌کند؛ او مردم را هدایت و آباد می‌کند، اما خودش به ضلالت و فساد رسیده است(ص217). در پی این بحث استاد به بیان تفصیلی راه های درمان خاطره ها و وسوسه های سوء می پردازد.
رذائل و فضائل قوه غضبیه
دفتر سوم درباب رذائل و فضائل قوه غضبیه است از قبیل غضب، خوف، انتقام، خوف و رجاء، رفق و مدارا ،حسن خلق ، عجله، ضرب، فحش و لعن، عجب ،بغی،تکبر، غیرت ، تواضع، خردبینی و صلابت نفس، همت بلند.
تهور، جُبن و شجاعت: افراط در قوه غضبیه می شود تهور و تفریط در آن می شود جُبن یا بزدلی. و اعتدال در آن می شود شَجاعت یعنی جایی که قوه غضبیه تحت فرمان عقل است. غضب خارج از کنترل عقل مانند شعله آتش ویرانگر است به همین خاطر گفته می شود غضب کافر(به معنی عام حق پوش) شعله ای از آتش شیطان است که در مقام تکبر بر خدا و در برابر انسان می گوید من از آتش افریده شدم و انسان از خاک. پس از بیان انواع و پیامدهای غضب مذموم به راه های علاج آن می پردازد.(ص263-241)
یکی از زیباترین مباحث کتاب فراز و فرود نفس، بحث درباره انتقام و عفو است.خصلت نیکوی عفو که در شخصیت و زندگی خود او موج می زد و نسبت به مخالفان همواره عفو و رافت را توصیه و عمل می کرد و خودش نیز هیچگاه به دشنام دهندگانش ناسزا نگفت. انتقام یکی از نتایج عملی غضب است «معنی انتقام این است که انسان در مقابل عمل دیگری مقابله به مثل کند که گاهی عمل انتقامی، مساوی با عمل اوست و گاهی کمتر، یا بیشتر». استاد در ضمن بیان ترجیح عفو، روایتی را نقل می کند که روزی موسی(ع) به خدا عرض کرد: خدایا! کدام بنده نزد تو عزیزتر است خدا فرمود: « کسی که هنگام قدرت، عفو کند»(ص267) و از امام باقر نقل شده: «الندامةُ عَلیَ العَفوِ ‌أَیسر مِنَ النَدامَةِ عَلی العُقُوبَۀ»،«پشیمانی که پس از عفو پدید آید بهتر و آسان‌تر است از پشیمانی که پس از عقوبت کردن پیش آید». زیرا اگر پس از عفو و گذشت، انسان، پشیمان شد ضرری نکرده است ولی اگر انسان کسی را به چیزی عقوبت کند که نادرست باشد، جبران کردن آن، که حق الناس است خیلی سخت و دشوار است. در شرافت و فضل عفو همین بس که یکی از صفات جمالیه خداوند است. (ص268). سپس در ادامه و در برابر عفو بحث مبسوطی دارد درباره حِقد و کینه توزی و روش های علاج آن.
مدارا : صفت رفق و مدارا را ضد غضب و تندی و به استناد آیه159ال عمران کلید اصلی موفقیت پیامبر اسلام می داند. و از ایه نتیجه می گیرد که: درس بزرگ این آیه این است که؛ در امر ادارۀ امور کشوری باید با نرمی با مخالفان برخورد کرد و علاوه بر آن، با همین مخالفان باید مشورت کرد. ایجاد دو قطب خودی و غیر خودی در کشور امری اشتباه است. اگر جامعه به این بهانه‌ها متشتت شود، اختلاف میان جامعه خواهد افتد و موافقانِ چاپلوس از ارائه واقعیّات خودداری می‌کنند و نصیحت و ارشاد افراد دلسوز و صالح بی‌اثر خواهد شد و با طرد آنها کشور به دست عده‌ای خاص و اقلیت که خود را عقل کل می‌دانند خواهد افتاد که برای امیال دنیوی خود اهل تملق و چاپلوسی هستند. سلمان فارسی از پیامبر نقل می‌کند: « وقتی حیاء از انسان گرفته شد خیانت‌کاران سراغش می‌آیند، وقت خائنان سراغش آمدند خود او هم خائن می‌شود و کسی امانتش را به او نمی‌سپارد، در این حال افراد خشن و تند خو سراغش در آیند و خود نیز چون آنها می‌شود، وقتی تند و خشن شد ریسمان ایمانش پاره می‌شود و وقتی ریسمان ایمان او کنده شد آن وقت شیطان ملعون او را ملاقات می‌کند». پس انسان عاقل در هر گفتار و کرداری باید خود را از تندی کردن، گرچه با مخالفان حفظ کرده، و سعی کند تندخویی را به مرور زمان با تمرین از نفس خویش خارج کند و به فضیلت و شرافت رفق و مدارا دقت و اندیشه کند(ص273-272).
عُجب و تکبر و تواضع: استاد پس از آن بحثی درباره عجله کردن در عمل، بدون تامل و نیز درباره عُجب به معنای خودبزرگ بینی و آفت های عُجب و راه های علاج بیان داشته و عجب به ثروت، عجب به قدرت و توانایی و عجب به جاه و منصب و کثرت طرفداران، عجب به عقل و عجب به رای و نظریه را جداگانه توضیح می دهد و در ادامه به بیان نسبت تکبر با عجب می پردازد و اینکه عجب خودبزرگ بینی درونی است و کبر، خود را در مقایسه با دیگران، بزرگ دیدن است؛ آنگاه اشکال و مراتب مختلف کبر و راه های علاجش را بازگو می کند.(نک:328-276). نقطه مقابل تکبر، تواضع است که اگر ریایی نباشد مقام انسان را بالا می برد اما تفریط در تواضع موجب دنائت و ذلت است و در مقابل متکبران نباید تواضع کرد.
خوف و رجاء: بحث دیگر درباره خوف است. ابتدا به تفاوت جُبن و خوف می پردازد.جبان و ترسو کسی است که اهل حرکت نیست و اگر به مال و جان و ناموسش هم تعدی شود دفاع نمی کند اما خائف اهل اقدام و دفاع شچاعانه است ولی از برخی عواقب کار وحشت دارد.اقسام خوف های مذموم و ممدوح را توضیح می دهد و مسئله خوف سوء خاتمه زندگی را که انسان همیشه فکر می کند عاقبت به خیر نشود مورد بحث قرار می دهد و اینکه خوف و رجا در حالی که متناقض به نظر می آیند اما تلازم دارند. خوف و رجاء موضوعیت ندارند بلکه طریقیت دارند یعنی اینکه خود خوف و رجاء به عنوان یک اصل در فضایل نفسانی اهمیتی ندارند بلکه زمینه و انگیزه ای در انسان ایجاد می کنند. در همین رابطه در مذمت یاس و اثار یأس سخن می گوید(نک: ص390- 336)
سوء ظن: گفتار بعدی درباره سوء ظن و مذموم بودن سوء ظن به خداست . مرحوم آیت الله منتظری درباره ریشه سوء ظن به مردم می گوید: ریشه سوء ظن به مردم، «ترس» و «ضعف نفس» است. کسی که به دیگران ظن و گمان بد دارد علت آن حقارت و کوچکی نفس اوست. چنین شخصی همیشه فکرش درگیر این است که دیگران چه نقشه‌ها و افکار بدی درباره او و وابستگان او دارند و به محض اینکه فکر باطلی درباره دیگران پیدا می‌کند بدون تأمل و بررسی، به آن معتقد ‌شده و دنبال آن را می‌گیرد و در نهایت همیشه در ترس، غم و غصه به سر می‌برد(ص391). خداوند بر انسانها لطف کرده، و باطن‌ها را از یکدیگر پوشانده است؛ چون خواسته است مردم با آرامش در کنار هم زندگی کنند و اگر همیشه از باطن یکدیگر مطلع باشند، یا ظن و گمان بد به هم ببرند، نظام جامعه انسانی از هم فرو می‌پاشد. بنابراین، انسان تا به عیان و علم، یقین پیدا نکرده که عملی از کسی سرزده است، حق ندارد توهّمات ذهنی خود را که حاصل القاءات شیطان است، مورد توجه قرار داده و دیگران را در معرض تهمت قرار دهد. شیطان که فاسق‌ترینِ فاسق‌هاست، میان انسان‌ها با سوء ظن، دشمنی و بدبینی ایجاد می‌کند(ص393) در عین حال انسان نباید خود را در معرض تهمت و اتهام هم قرار دهد.
رذایل مربوط به زبان و خُلق: درباره حسن خلق و سوء خلق است و بیان سه رذیلت ضرب، فحش و لعن.و می گوید: این سه رذیلة از رذائل قوة غضبیّه و از محرمات شرعیه‌ای است که موجب حبط عمل و خسران آخرت است این افعال اگرچه مربوط به اعضاء و جوارح است و باید در علم فقه به آنها پرداخته شود ولی چون ناشی از روحیه، و خلق و خوی انسان است، علاوه بر علم فقه، در علم اخلاق هم به آنها پرداخته خواهد شد(ص405)
زدن دیگران: عقل انسان حکم می کند که، زدن هر انسانی با هر دین و آئینی و نژادی، حرمت دارد چون انسانها همگی به دلیل آیه:وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ، کرامت و حرمت دارند. انسان حق حیات مادی، و معنوی دارد و به حکم عقل عملی، زدن دیگران قبیح است و از باب «کلما حَکَم بِه العقلُ حَکم بِه الشَّرعُ»، از لحاظ شرعی زدن دیگران حرمت دارد و حتی حیوانات را نباید زد. این حکم عقل مخصوص دین و آئین خاصی نیست و هر انسانی با هر دینی که باشد ضرب دیگران را عملی بد و مذموم می‌داند. در باب امر به معروف و نهی از منکر هم مگر در موارد نادر، انسان باید، با زبان خوش، دیگران را اصلاح کند البته مشخص است مواردی که در دادگاه صالح، حد شرعی لازم و تشخیص داده شده، از این امر استثناء شده است(ص405-406)
فحاشی و نسبی بودن آن: روایات متعددی نیز درباب مذموم بودن فحاشی و هتاکی که سبب دشمنی بین مردم می شود آورده است و در روایت می گوید کسی که مردم به واسطه زبانش از او هراس دارند جایش در جهنم است. اما حقیقیت فحش در فرهنگ های مختلف فرق دارد و امری عرفی ونسبی است« گاهی عباراتی به کار برده می‌شود که ممکن است در منطقه‌ای زشت و اذیت حساب شود ولی در عرف و منطقه دیگری این گونه نباشد.»(ص408)
لزوم احترام به زنان: آیت الله منتظری موقع را مغتنم شمرده و به نقد یکی از اخلاقیات و زبانیات رایج در خانواده های سنتی و مذهبی می پردازد که موجب وهن زنان است. وی می گوید: نکته‌ای اینجا می‌خواهم بگویم که شاید به محل بحث ما زیاد مربوط نباشد و آن دربارة صدا زدن خانم‌هاست! برخی مردها می‌گویند: صدا زدن اسم خانم‌ها نزد نامحرم حرام است لذا اسامی عجیب و غریب به کار می‌برند برخی می‌گویند: ضعیفه، منزل و متعلقه ـ که من از این لفظ خیلی بدم می‌آید مگر زن مال است که می‌گویند متعلقه ـ ، مادر حسن آقا، یا گاهی اسم پسر بزرگ‌تر را روی خانمشان می‌گذارند! اگر این مسئله عرفی است چرا آن را پای شرع می‌گذاریم؟ مگر پیامبر(ص) اسم دختر یا همسرش را صدا نمی‌زد؟! آیا نمی‌گفت: یا فاطمه، یا خدیجه و یا عایشه یا ام سلمه! اینها همگی در کتب روایی و تاریخی ثبت و ضبط شده است. زنان امروزی به ویژه، اهل فهم، درس خوانده و کمالند چرا آنها را سنگین و مؤدبانه صدا نمی‌زنید؟! البته عرف¬ها و فرهنگ¬ها تفاوت دارد و شاید خانمی نخواهد اسمش را صدا زده مثلاً بگوئیم: فاطمه خانوم! ولی اگر او ناراحت نمی‌شود و از نظر عرف مشکلی ندارد، شرع در اینجا ساکت است و حكم حرامی ندارد.(ص408)
لعن کفار و جهنمی نبودن همه آنان: دربارة کفر و اقسام آن، در بحث شرک توضیح مفصلی داده و در فرازی که درباب رذائل زبانی و لعن است می گوید: کافری که اهل جهنم است و براساس آیات و روایات جایز است مورد لعن قرارگیرد،‌کافری است که روی فطرت خویش را با عناد و لجبازی بپوشاند. یعنی حقیقت بودن اسلام برایش ثابت شده اما به هر دلیلی زیربار حق نمی‌رود با اینکه می‌داند حق است. اما دیگر اقسام کافران که ذره‌ای شک در عقاید خود ندارند، یا براساس تبلیغات سوء به یکی از ادیان دیگر به جز اسلام معتقد شده‌اند، داخل در کفار جایز اللعن نخواهند بود. این قسم کفار به جهنم نمی‌روند اما داخل بهشت هم نمی‌شوند چون اعمال صحیح را انجام نداده‌اند.(ص409). یکی از عاداتی که برخی‌ها دارند این است که به جمادات، حیوانات و اشیاء اطراف خود لعنت می‌فرستند که در روایات این هم نهی شده است(ص412)
لعنت بر مردگان! : همان گونه که از لعنت کردن زندگان ـ‌ مگر در موارد استثناء شده ـ ، نهی شده، از لعنت کردن مردگان شدیدتر نهی شده، و گناهش بیشتر است. حال که بهشت و جهنم نتیجه اعمال انسان زنده است، کسی که مرده‌است دیگر امکان اذیت و آزار انسان دیگری برایش فراهم نیست و کاری از او بر نمی‌آید، اگر کار خوب یا بدی کرده، گرفتار اعمالش شده و دستش از دنیا کوتاه شده است و چقدر خوب است که انسان به جای لعنت او، ذکر خیری از او کرده و برایش دعا کند؛ زیرا او زیر طبقاتی از خاک خوابیده و روحش منتظر هدیه و استغفار از سوی زندگان است. زبان انسان کم نمی‌آید اگر برای رفته به زیر خاک، طلب غفران کند که ثوابش به زنده‌ها هم می‌رسد... چرا انسان دلش را صاف نکند و از خدا برای دیگران به جای خیرخواهی، شر بخواهد؟ .. واقعاً چرا انسان به جای دعا؛ نفرین و لعنت کند؟! حتی اگر کسی در حق انسان ظلم کرده و باعث اذیت و آزار هم شده آیا بهتر نیست به جای نفرین کردن او، انسان خیرخواه او هم باشد و از خدا بخواهد هدایتش کند؟ هرچه انسان بیشتر دعا کند موجب خشنودی خداست، و هر چه خیر برای دیگری بخواهیم خداوند دو برابر آن را به ما می‌دهد. البته مشکل و سخت است ولی، این هم به نوعی مبارزه با نفس است. بنابراین درباره ظالمین هم گاهی از لعن آنها نهی شده است به ویژه آنکه انسان بخواهد زیاده روی کند. در اینجا بهتر است به جای لعن و نفرین، کارهای آنها را گزارش کند، و اعمالی که انجام داده‌اند بیان کنند و در این راه نباید زیاده روی کرد یا نسبت‌های ناروا داد و برای حفظ خون¬ها، هدایت آنها و بازگشت از ضلالت و گمراهی¬شان دعا کند. گاهی وقت‌ها مظلوم آنقدر درباره ظالم حرف‌های بی‌اساس می‌زند که ظالم طلبکار می‌شود! (ص412-414)
بغی: کسی که براساس شرایط خاص ، حاکم شد، اگر دستوری بر خلاف موازین شرعی و قوانین و تعهدات متقابل صادر نکرد، لازم است مردم از وی اطاعت کنند و اگر اطاعت از حاکمان در اموری باشد که معصیت خدا و نقض پیمان و تعهدها باشد، اطاعت جایز نیست چنانچه از حضرت امیر نقل شده است: «اطاعت مخلوق در معصیت خالق جایز نیست». و این عدم انقیاد و اطاعت، از مصادیق بغی محسوب نمی‌شود. حنابله که مذهبی از مذاهب اهل سنت هستند کلام عجیبی دارند آنها می‌گویند: «الحَقُ لِمن غَلَب»،یعنی هرکسی غلبه کرد و حاکم شد حق با اوست و اطاعتش لازم است. اما اگر کسی ظلم کرد در روایتی آمده است: «ظلم و طغیان، اهلش را به آتش می‌کشد(418-415)

تعصب: از دیگر عناوین قوة غضبیّه، عصبیّت است؛ که صاحب آن درباره چیزهایی که مربوط به اوست تعصب به خرج دهد چون: شهر و منطقه، دین، آباء و اجداد، عشیره و قبیله، حزبش و دیگر موارد. سعی در حمایت از آنها گاهی در گفتار و گاه در کردار است. در مواردی که حمایت لازم است ـ تعصب ممدوح ـ ، باید مواظب بود از جاده انصاف خارج نشده و برای دفاع از حق، از راههای باطل استفاده نشود. انسانی که تعصب دارد از بسیاری امور خیر باز می‌ماند.آیت الله منتظری می گویند: گاهی دیده می‌شود افرادی کارهای مثبت و خوبی انجام می‌دهند و ماها چون با آنها اختلاف داریم، تعصب به خرج داده، و حاضر نیستیم کار خوب آنها را بیان کنیم و چه بسا کار خوب آنان را بد جلوه می‌دهیم! به نظر من اگر دشمن یا مخالف شما هم کار خوبی انجام داد متعصب نباشید، انصاف به خرج داده‌، از کار خوب او تعریف کنید و جنبه‌های مثبت او را مورد تحسین قرار دهید، گرچه با او مخالفت دارید و بر اعتقاد خود محکم و استوار هستید.(ص420-418)
کتمان حق و مصائب حق گویی: استاد کتمان حق را یکی دیگر از رذائل خوانده و می گوید: یکی از چیزهایی که ما گرفتارش هستیم و بسیار هم شایع است این است که افرادی حق و مظاهر آن را می‌شناسند اما سکوت کرده وگاهی خود سانسور شده‌اند. قرآن کریم کتمان حق را نهی کرده است: «و حق را با باطل درنیامیزید و حق را با اینکه می‌دانید حق است کتمان نکنید»؛ «شهادت را کتمان نکنید و هرکس آن را کتمان کند، بی‌گمان دلش گنهکار است و خدا به آنچه می‌کنید داناست»؛ «ای اهل کتاب چرا حق را به باطل در می‌آمیزید، و با اینکه می‌دانید، حق را کتمان می‌کنید؟!»؛ «همانا، آنانی که دلایل آشکار و هدایت‌هایی که نازل کردیم پس از آن که آنها را در کتاب برای مردم آشکار ساختیم، کتمان می‌کنند؛ خدا، و همة لعنت کنندگان، لعنتشان می‌کنند».
به سوره والعصر با اینکه سوره کوچکی است توجه کنید که چگونه درباره اظهار حق و صبر بر مصائب چه می‌فرماید: وَالعَصر قسم به عصر و زمانه. إِنَّ الإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ همانا، بدرستی که انسانها در زیان‌اند. الاّ الذینَ آمنوا، مگر آنانی که ایمان دارند، وعَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و پس از ایمان، عمل صالح انجام می‌دهند، وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ، پس از ایمان و عمل صالح، یکدیگر را به حق سفارش می‌کنند. این تواصی، بین طرفین است یعنی تمام افراد جامعه باید نسبت به هم سفارش به حق کنند و گروه و افراد خاصی ملاک نیست و کسی هم نمی‌تواند بگوید: من خط قرمز هستم و کسی نباید مرا به حق سفارش کند. پس از آنکه انسان سفارش به حق کرد، قطعاً مشکلاتی مانند: ‌زندان، پرونده سازی حتی کشته شدن بر او عارض می‌شود، برای همین می‌فرماید:وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ، به یکدیگر سفارش می‌کنند که صبور و بردبار باشید. این تصوری از انسان کامل است که زیان کار نیست، و در مقابل حوادث روزگار بی‌تفاوت نیست.
دلایل کتمان حق را که عبارتند از تعصب، بزدلی ،مقام و موقعیت و زبونی توضیح داده و علاج کتمان حق را بیان می کند(ص425-418)
قساوت: از رذائل مربوط به قوه غضبیّه است. مرحوم آیت الله منتظری که نیروهای مسلح را قوه غضبیه حکومت می داند در یکی از مثال هایی که ذکر می کند می گوید: کسانی که در هرجامعه جزو نیروهای مسلح هستند و اجازه حمل سلاح دارند، باید خیلی دقت کنند؛ بعضی همین که اسلحه را به کمرشان می‌بندند فکر می‌کنند حالا که قدرت دارند، باید اعمال قدرت و خشونت نمایند. روزی گفته بودم: «افرادی که می‌خواهند در نیروهای مسلح استخدام شوند باید تست شوند که آیا از نظر روانی و شخصیتی لیاقت دارند؟ آیا از سلاح سوء استفاده نمی‌کنند؟‌بررسی شود که تا چه اندازه به مال، جان و ناموس مردم اهمیت می‌دهند؟ بررسی شود که آیا دلسوز جامعه هستند یا نه؟». . نیروی مسلحی که باید در مرزها مقابل دشمنان باشد و از جان و ناموس مردم حراست کند نباید در اموری که از آن منع شده، دخالت کند. اگر آنها افرادی رحیم و مهربان باشند مردم آنها را از خودشان دانسته به آنها پناه می‌آورند تا از حقوق آنها حمایت کنند. نکند به بهانه حفظ نظام با مردم با خشونت و تندی بر خورد شود برای اینکه حفظ نظام واجب نفسی نیست بلکه حفظ نظام مقدمه‌ای برای اجرای موازین اسلامی است و اگر برای حفظ نظام، دستورات اسلام زیر پا گذاشته شود، فایده‌ای ندارد و نمی¬توان این نظام را اسلامی نامید! ضد قساوت و سنگ دلی، هم رحمت و عطوفت است که یکی از صفات خداوند است،(ص429-426)
غیرت: یکی از صفات رذیلة قوة غضبیّه عدم غیرت و حمیّت است که انسان، نسبت به آنچه که باید از آن محافظت کند، اهمال داشته باشد. بی‌غیرتی از رذائل مهلکی است که چه بسا انسان را به دیاثت و قیادت سوق دهد غیرت بردین،غیرت بر حریم خانواده و ناموس، غیرت بر فرزندان، غیرت بر مال شقوق مختلف آن هستند.
خُردبینی‌ و صلابت شخصیت: یکی از رذائل نفسانی آن است که انسان خود را کوچک دیده برای شخصیت خود ارزشی قائل نباشد. برای یک لقمه نان، و پست و مقامی چند روزه، متوسل به تملّق، دروغ و خلاف¬گویی شود. انسانی که برای خود شخصیت قائل نیست علاوه بر روی آوری به ریا و تملق و خلاف‌گویی، جرأت انجام وظایفش را ندارد و به بهانه اینکه مثلاً به او متعرض می‌شوند یا فراموش می‌شود و حاکمیت به او بها نمی‌دهد، از امور واجب و مهمی چون امر به معروف و نهی از منکر سرباز می‌زند.
مؤمن باید عزیز باشد و حق ندارد خودش را خوار و ذلیل کند. علمای اخلاق، فضیلتی به نام «ثبات نفس» را بالاتر از صلابت نفس شمرده‌اند و صاحب این صفت کسی است که هیچ¬گاه از مشکلات، شداید و آلام، خم به ابرو نمی‌آورد و هر چقدر هم هجوم بلایا بیشتر شود، هرگز شکست روحی پیدا نمی‌کند. امام حسین(ع) مصداق بارز ثبات نفس است(ص448-445)
همّت بلند: یکی از فروعات اخلاق زشتی که به دنبال جبن و ترس سراغ انسان می‌آید «دناءَةُ الهِمَّة» یعنی پست¬همّتی است. انسانِ پست همتِ کوتاه نفس، همیشه نفسش عاجز از رسیدن به مقام‌های بالا در عرصه‌های مختلف است و به پائین‌ها قناعت می‌کند. ضد همّت پائین، علوّ همّت است که انسان همیشه در طریق کسب مقامات معنوی و علم، به دنبال بالاترین‌ها(ص450-445)

پایان بخش: و امروز بیش از هر زمانی اخلاق از صحنه سیاست و جامعه رخت بر بسته به نحوی که جامعه شناسان زنگ خطر فروپاشی اخلاقی را به صدا در آورده اند نیازمند احیاء و احضار مجدد اخلاق از طریق شناخت الگوهای عملی آن و رعایت آموزه های اخلاقی هستیم.