شنبه 21 بهمن 1391

روایت منتشر نشده ای از دیدار مدیران روزنامه جامعه با رئیس دادگستری تهران

خودی هایی که هماهنگ نکرده بودند
روایت منتشر نشده ای از دیدار مدیران روزنامه جامعه با رئیس دادگستری تهران
مجله مهرنامه،ش28 سال سوم بهمن1391ص207-205

مهرنامه به مناسبت سالگرد انتشار روزنامه جامعه پرونده ای منتشر کرده که حاوی مقالات و گفتگوهایی از جمله با جلایی پور و شمس الواعظین است. خاطره زیر به همین مناسبت در اختیار مهرنامه قرار گرفته است.
وقتی به درخواست سردبیر محترم مهرنامه قرار شد برشی از خاطرات روزهای همکاری با جامعه را تقدیم کنم و مروری بر یادداشت های آن روزها افکندم دریافتم تنها اندکی از جزییات را بخاطر داشتم و اگر نبود این یادداشت ها امروز از این جزییات خبری نبود و می توان با اطمینان گفت دوستان دیگر هم بسیاری از این جزییات را بخاطر نداشتند.خاطرات زیر با حذف چند عبارت عینا در همان روز حادثه نوشته شده است.

گفتگوي تلفني با آقاي رازيني رئیس دادگستری
(دلايل لغو امتياز روزنامه جامعه و راه نقض حكم لغو)
پنج شنبه، 18 تير 77:امروز بعد از ظهر طبق معمول به روزنامه جامعه رفتم. گمان مي‌كنم ساعت نزديك 6 بعدازظهر بود. در اتاق سردبير فقط آقاي شمس بود و آقای جوادي حصار. آقاي جوادي حصارهم چند روزي است در تهران بسر مي‌برد و قرار داد انتشار توس را (كه تاكنون هفته‌نامه بود) به صورت روزنامه با شركت جامعه روز بسته‌اند كه در صورت لغو امتياز روزنامه جامعه، توس جايگزين شود. اين قرار داد فعلا محرمانه است و حتي جزییاتش را به من هم نگفته‌اند.
به شمس گفتم چه خبر جديد در مورد وضعيت روزنامه و دادگاه؟ گفت آقاي رازيني گفته است اگر روزنامه در مواضع خود تعديل كرده بود دادگاه تجديد نظر حكم ما را لغو مي‌كرد. رازيني رئيس دادگستري و رئيس دادگاه مطبوعات است. ناگهان به فكر شمس خطور كرد كه من با رازيني تماس بگيرم. شماره‌اش را داد و گفت زنگ بزن و سعي كن وقت ديداري جور كني. گفتم من با رازيني آشنايي ندارم. گفت تو زنگ بزن بگو عمادالدين باقي هستم. من هم تماس گرفتم، منشي آقاي رازيني پس از پرسيدن اسم من و اينكه از كجا هستم و در چه رابطه‌آي تماس مي‌گيرم و من گفتم عمادالدين باقي هستم و در ارتباط با روزنامه جامعه مي‌خواستم گفتگويي با ايشان داشته باشم، گفت ايشان بيرون هستند نيم ساعت ديگر تماس بگيريد.
به توصیه شمس بعد از نيم ساعت تماس گرفتم. در اين موقع آقاي جوادي رفته بود اما آقاي علیرضا رجايي نزد من بود و گفتم شمس را هم صدا كن تا ناظر مكالمه باشد و او هم آمد. ابتدا ديدگاههاي خودم را با اشاره به نامه‌ام به سردبير(نامه انتقادی ام درباره روزنامه جامعه که در این روزنامه منتشر شده بود) توضيح دادم كه البته آقای رازيني تلقي به همدلي مي‌كرد هر چند مي‌دانستم كه مسئله آنها در ارتباط با جامعه با مسئله من یکی نبوده است. گفتم من از پيش از انتشار جامعه با آن همكاري داشتم و از آغاز انتشار ستون ثابت "نو به نو" را داشتم و يادداشت‌هايي مي‌دادم . از اواخر اسفند ساعت‌ها با دوستان جامعه بحث داشتيم كه منجرشد به نامه‌اي به سردبير كه تحت عنوان سخني صريح با سردبير در اول ارديبهشت امسال چاپ شد. اشكالاتي كه شما مطرح كرديد همانها بود كه خود من در آن نامه و دو ماه پيش از شما نوشته بودم. بعد از آن هم دوستان جامعه به عنوان جمعبندي و نقد روزنامه جلسه چند ساعته‌اي گذاشتند و تندترين انتقادات مطرح شد. (البته صلاح نبود بگويم ايده تشكيل اين جلسه را خودم به آقاي شمس دادم ولي او با جديت در اجراي آن پيگیري كرد) و خود آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد تغييراتي در مشي روزنامه به وجود آورند اما قبل از آن، شما با حكمي كه داديد مانع شديد. بعد از صدور حكم دادگاه مبني بر لغو امتياز جامعه من گمان مي‌كردم نه تنها اين تعديل انجام نمي‌شود كه دوستان عصباني شده و مي‌گويند حالا كه روزنامه بسته مي‌شود در چند روز باقيمانده عمرش تندتر عمل كنند آخر شما ضربه سنگيني زديد و حكم صادره هيچ تناسبي با جرم نداشت و غير منتظره بود. نه مديران جامعه كه كاركنان روزنامه در روزهاي اول صدور حكم چنان عصباني شده و ناراحت بودند كه گمان نمي‌كردم روزنامه اينگونه كه طي دو سه هفته اخير عمل كرده، عمل كند و فكر مي‌كردم خيلي تندتر شود.
رازيني گفت يعني‌شما فكر مي‌كنيد جامعه هيچ تغييري نكرده است؟ گفتم همين كه تندتر نشده يك نشانه مثبت است اما من معتقدم كه تغيير كرده و دست كم در زمينه مسائل ارزشي و تصاويري كه مورد حساسيت شما بوده خيلي تفاوت پيدا كرده است اما از نظر سياسي نه (البته مسئله آنها برخلاف حكم دادگاه عكس اين بود و سياسي بود اما ارزشي جلوه دادند و من از همين دو دوزه بازي آنها استفاده كردم)
آقاي رازيني گفت جامعه همين امروز را ببينيد الان جلوي من است، آقاي سازگارا گفته است يكي از مقامات ذي نفوذ (دبير كل هيئت موتلفه) گفته است جامعه در اين مدت مشي خود را عوض نكرده و لذا دادگاه تجديد نظر احتمالا همان حكم دادگاه بدوي را تاييد مي‌كند. رازيني گفت در حالي كه آقاي عسگراولادي عضو هيئت منصفه مطبوعات است اما به شأن دبير كلي هيئت موتلفه‌اش اشاره مي‌كنند. بعد آقاي سازگارا گفته است اينها مي‌خواهند ما بچه خوب و سر به راهي شويم اما چون ما به سبك آنها سر به راه نخواهيم شد احتمالا امتياز روزنامه را لغو مي‌كنند و ما روزنامه ديگري منتشر خواهيم كرد.
رازيني افزود شما انصاف بدهيد ما از اينها خواسته‌ايم بچه سر به راهي بشوند يعني حرفي نزنيد؟ ما مي‌گوييم حرف سياسي بزنيد، انتقاد بكنيد اما ارزشها را زير پا نگذاريد مقدسات را زير پا نگذاريد. شما ببينيد با خبرهاي مقام معظم رهبري چه مي‌كنند. من با آقايان جامعه هم عقيده‌ام كه نبايد به صورت كليشه‌اي مدام عكس رهبر معظم انقلاب را در صفحه اول بزنند اما نه اينكه به گونه‌اي رفتار شود كه كانّه مقام رهبري وجود ندارد. واقعا در اين مدت مقام معظم رهبري حتي يك سخنراني و موضعگيري مهم نداشته اند كه اين آقايان در صفحه اول عكس و خبر آن را بزنند؟
نمي‌دانم به چه مناسبتي آقاي رازيني يكبار هم تعريضي به مطرح كردن آيت الله منتظري توسط جامعه داشت (منظورش خبرهاي گاهگاهي روزنامه در ستون خبرنگار خصوصي بود كه در آن نام ايشان با حفظ لقب آيت الله آمده است) من گفتم: جناب آقاي رازيني شما فقط با جامعه سر و كار نداريد. اصولا فاصله‌ها توهم زا هستند و شما ماداميكه با جامعه مطبوعاتي فاصله داريد اين مشكلات هم هست، به نظر من جلسات ماهانه تشكيل دهيد كه اصحاب مطبوعات حاضر باشند و 7 ـ 8 نشريه مهم يا بيشتر بيايند و در آنجا تبادل نظر كنيد. شما نقطه نظرات و تذكرات خود را بدهيد چه بسا آنها هم توضيحات قانع كننده‌اي داشته باشند و در مواردي هم تذكرات شما را بپذيرند و براي هر دو مفيد باشد و ديگر شما اين همه نخواهيد انرژي صرف كنيد و دادگاه و حكم و جنجال بپا شود و افكار عمومي را مسئله دار كنيد كه نمي‌شود به آساني آن راجمع كرد. شما بهتر بود پيش از دادگاه مسئولين جامعه را مي‌خواستيد و با آنها از نزديك گفتگو مي‌كرديد و ديگر كار ما به اينجا نمي‌رسيد.
رازيني گفت: اين آقايان بعد مي‌رفتند خبر مي‌دادند كه ما را خواسته‌اند و جلسه گذاشته‌اند و بعد دروغ سازي و جو سازي مي‌كردند. گفتم اولا اين دوستان آنقدر به ضوابط اخلاقي مقيد هستد كه اگر قرار باشد جلسه‌اي تشكيل شود و خبر آن درز نكند، منعكس نخواهند كرد ثانيا حرف من در مورد فقط روزنامه جامعه نيست.
آقای رازيني گفت اينها چقدر جوسازي كردند و سه تا مسئله "كرباسچي" و "استيضاح" و "جامعه" راكنار هم گذاشتند كه نشان دهند يك توطئه‌اي بوده ، مسئله پرونده شهرداري مربوط به يكسال پيش بوده كه هنوز روزنامه جامعه در نيامده بود. اگر مسئله سياسي بود و اينها به هم ربط داشت بايد خيلي حرف هاي مربوط به آقاي نوري در دادگاه كرباسچي مطرح مي‌شد اما ما نگذاشتيم حتي يكبار اسم آقاي عبدالله نوري برده شود تا مبادا ديگران خيال كنند استيضاح و دادگاه كرباسچي يك برنامه است. (آقای رازيني متوجه نبوده اتفاقا نام نوري دردادگاه قبلي مطرح شده و يكي از اتهامات كرباسچي دادن زميني به او بود كه كرباسچي به بهترين نحو دفاع كرد و همين موضوع نشان مي‌دهد كه هيچ منعي براي طرح مسائل نوري نبوده و اگر چيز ديگري داشتند فروگذار نمي‌كردند). در پاسخ آقای رازینی گفتم: اتفاقا عقيده شخص من همين است و دو هفته پيش در دانشگاه اصفهان سخنراني داشتم، پس از سخنراني‌ام در پرسش و پاسخ كسي نوشت كه جناح راستگرا تهاجم خود را به آزادي‌ها و به دولت خاتمي شروع كرد و اين سه مسئله را به عنوان دليل ذكر كرد. من ابتدا گفتم كه بر خلاف تصور غالب نمي‌توان به ضرس قاطع ادعا كرد كه اين سه مسئله يك كار برنامه‌ريزي شده و مرتبط با هم است. سه رخدادي است كه ممكن است تصادفا مقارن شده باشند و اين تصور را به وجود آورده باشند اما لزوما هماهنگ شده نيست سپس به بحث جداگانه در مورد هر سه قضيه پرداختم. اما آقاي رازيني مي‌دانيد كه جامعه حق دارد اينطور تصور كند. آنها به ظاهر امور كه نگاه مي‌كنند و صغري و كبري مي‌كنند اينطور نتيجه مي‌گيرند و اتفاقا من بخاطر همين مي‌گويم كه اگر دادگاه تجديد نظر، روزنامه جامعه را تبرئه كند آن وقت همه اين تصورات فرو مي‌ريزد.
اقای رازيني گفت من كاري كه از دستم برآمده انجام داده‌ام، گفته‌ام پرونده جامعه‌ به شعبه‌اي داده شود كه سر آن خيلي شلوغ است و بجاي يك ماه، 4 ماه در نوبت بماند و در اين مدت روزنامه به نحوي عمل كند كه نتيجه دادگاه تجديد نظر به نفع او باشد. اين آقايان حتي حاضر نيستد بگويند اشتباه كردم، در دادگاه كه اصلا زير بار نرفتند هنوز هم نمي‌روند. الان هم دير نيست بردارند يك نامه بنويسند به دادگاه و بگويند كه ما معتقد به انقلاب هستيم اما چون فكر مي‌كرديم براي جذب خواننده و جذب مردم به انقلاب بايد از اين روش‌ها استفاده كنيم چنان كرديم اما در روش اشتباه كرديم. گفتم اما مهلت 20 روز براي تقديم لايحه دفاعيه گذشته است. آقاي رازيني گفت تا زمانيكه دادگاه وارد بحث نشده مي‌توانند هر چه خواستند، بنويسند و بفرستند. پرسيدم پس هنوز فرصت وجود دارد؟ گفت بلي فرصت هست و موثر هم هست.
(اين مطلب براي دوستان روزنامه جامعه مهم بود چون فكر نمي‌كردند هنوز مي‌توانند دفاعيه تكميلي بفرستند)
آقاي رازيني گفت اين آقايان بايد سه چيز را رعايت كنند اول اينكه مروج رابطه با آمريكا نباشند. آقاي رازيني قبل از اين هم گفته بود كه اينها دارند قبح رابطه با آمريكا را مي‌ريزند وابستگي به آمريكا يا كمك آنها را به خودشان چنان مسخره مي‌كنند كه قبح آن ريخته شود (اشاره‌اش به طنزهاي ستون پنجم روزنامه درباره ادعاي نماينده دزفول مبني بر كمك مالي آمريكا به روزنامه‌بود) رازيني افزود: ببينيد درست بعد از اينكه مقام معظم رهبري درباره رابطه با آمريكا آن سخنان قاطع را مي‌فرمايند و رد مي‌كنند روزنامه جامعه در تاييد رابطه با آمريكا مقاله مي‌نويسد.
من پاسخ دادم اما روزنامه جامعه ضد آن را هم مي‌نويسد چون مشي آن انعكاس نظرات مختلف است. اتفاقا جامعه بهترين روش را براي تبليغ نظر شما دنبال مي‌كند. ببينيد اگر يك روزنامه‌‌اي صد هزار تيراژ داشته باشد و مقاله‌اي در نفي رابطه با آمريكا بنويسد هزار نفر هم آن را نمي‌خوانند اما اگر مقاله اي در تاييد رابطه با امريكا نوشته شود آن وقت عده‌اي در نقد آن و نفي رابطه با آمريكا بنويسند آن وقت چون مقاله قبلي جنجالي بوده، نود هزار نفر از خوانندگان روزنامه صد هزار تيراژي اين نقد را در مورد نفي رابطه مي‌خوانند و با روش روزنامه جامعه، مطالب شما خواننده بيشتري پيدا مي‌كند و اين خود مردم هستند كه انتخاب مي‌كنند. رازيني گفت اين چه حرفي است درست مثل اين است كه بگوييم براي اينكه كتابهاي آقاي مطهري خواننده پيدا كند يك نمايشگاه كتاب آقاي مطهري بگذاريم و كنارش تصاوير سكسي هم به نمايش بگذاريم تا به خاطر آنها بيايند كتاب آقاي مطهري را هم بخرند و بخوانند. گفتم چرا اينطوري تشبيه مي‌كنيد. بفرماييد نمايشگاهي درست مي‌كنيم و كتابهاي آقاي مطهري را كه تا حالا فقط تعريف و تمجيد شده، نقد مي‌كنيم و مورد مناقشه قرار مي‌دهيم آن وقت كساني كه اين نقدها را خواندند كنجكاو مي‌شوند كه دفاع ديگران از مطهري يا آثار مطهري و دفاع او از خودش را هم بخوانند.
به هر حال آقاي رازيني تاكيد داشت بايد سه چيز را مراعات كنند: 1 ـ رابطه با آمريكا را ترويج نكنند. 2 ـ اهانت به مقدسات نكنند، مثل افكار امام و ولايت فقيه، البته ولايت فقيه را نقد كنند اما توهين نكنند، زير سوال نبرند. او درباره مورد سوم چيزي نگفت و افزود بعد هم تاييد رابطه با آمريكا را نكنند. (با توجه به اينكه در اين گفتگو دوبار در مورد موضع مثبت جامعه در مورد آيت الله منتظري موضع گرفت، مطمئن بودم مورد سوم اين بود كه درباره آيت الله منتظري سخني نگويد اما چون اين حرف خيلي غير قانوني بود و انعكاس آن اثرات نامطلوبي براي آنها داشت از گفتنش ابا كرد. گر چه سانسور كرد اما به نحوي فهماند كه روي آيت الله منتظري حساس هستند.)
به آقاي رازيني گفتم من نظرات شما را به دوستان جامعه منتقل مي‌كنم اما معتقدم شما اگر ملاقاتي با آنها داشته باشيد هر چند معتقدم به صورت منظم با اصحاب مطبوعات همنشيني داشته باشيد اما فعلا بخاطر وضعيت خاص روزنامه جامعه يك ديداري بكنيد و حرفهاي آنها را هم بشنويد. من هميشه حتي در روابط بين الاثنيني مي‌گويم فاصله‌ها ذاتا توهم زا هستند آدم ها در اثر نديدن همديگر و فاصله‌ها گاهي درباره هم دچارتوهماتي مي‌شوند و همديگر را غول بي شاخ و دم مي‌يابند اما در روابط چهره به چهره اين توهمات فرو مي‌ريزد، شناخت‌ها واقعي‌تر مي شود شما اگر با مديران روزنامه جامعه بنشيند آن وقت مطمئن هستم ديدگاهتان درباره آنها تغيير مي‌كند (در اين موقع شمس که خیلی به انتشار مجدد روزنامه فکر می کرد روي كاغذي نوشت كه بگويم: «من مطمئن هستم كه اين دوستان خود را اصلاح مي‌كنند». ولي من دلم نمي‌خواست تعبيري در اين حد از عقب نشيني داشته باشم لذا آن را با جرح و تعديل گفتم «آنها هم اگر تذكرات قابل قبولي داشتيد ترتيب اثر مي‌دهند».
رازيني گفت فعلا كه مي‌خواهند روزنامه جديدي را منتشر مي‌كنند، تقاضاي مجوز كرده‌اند و آقاي مهاجراني هم مجوز خواهد داد. اين باركه گذشت شما انشاءالله روزنامه بعدي را كه درآوردند قبل از آنكه كار به جاي باريك برسد، همين وساطت را بكنيدو جلسه‌اي تشكيل دهيد.
به آقاي رازيني گفتم اتفاقا بحث من در مورد همين روزنامه جامعه است. وضعيت كشور اكنون بسيار بحراني و پيچيده است. مجموعه‌‌اي از وقايع مثل دادگاه كرباسچي و استيضاح و لغو روزنامه جامعه افكار عمومي را به موضع كشانده است و همه اينها را بهم مربوط مي‌دانند. من خودم از منتقدين جدي دستگاه قضايي هستم و اگر در اين جريانات رئيس قوه قضاييه آقاي يزدي برود مهم نيست اما نبايد خود قوه قضائيه كه از اركان نظام جمهوري اسلامي است برود. حيثيت داخلي و جهاني قوه قضائيه دارد از بين مي‌رود و اين آسيب جدي به نظام است و راه نجات آن برخورد شايسته با موضوع روزنامه جامعه است. اگر جامعه تبرئه شود قوه قضائيه از شائبه سياسي بودن و خطي بودن تبرئه مي‌شود.
رازيني گفت آخر روزنامه جامعه خودش بايد به نحوي عمل كند كه تبرئه شود. مگر روزنامه‌هاي ديگر نيستند آنها هم انتقاد مي‌كنند و حرف خود را مي‌زنند مثل روزنامه سلام اما ارزشها و مقدسات را توهين نمي‌كنند. در ميان حرف او پريدم و گفتم گاهي تندتر از جامعه هم مي‌نويسد. رازيني جواب داد البته به سلام هم در جاي خودش تذكر داده شده و اخيرا دادگاهي شده. به او گفتم شما اگر با دوستان جامعه صحبت كنيد و از نزديك ديدار داشته باشيد خواهيد ديد اينها هم يك عده بچه مسلمان و دلسوز هستند. رازيني گفت: بله بچه مسلمان و حزب اللهي كه معتقدند بايد آقاي منتظري را رشد دهند و رابطه با آمريكا را هم تاييد مي‌كنند. (آقاي رازيني دفعه قبل كه به تشكيل همين جلسه اشاره كرده بودم گفت كه ما با ضد انقلاب ها هم در همين جا مي‌نشينيم گفتگو مي‌كنيم و از هم صحبت شدن فرار نمي‌كنيم) من هم موقع را در اينجا مغتنم شمرده گفتم مي‌دانيد كه علاقمندي به آقاي منتظري يعني اعتقاد به اصل انقلاب و نظام و همين كه بچه‌هاي روزنامه ها علاقمند به آيت الله منتظري هستند و شما هم مي‌گوييد دلسوز انقلاب و نظام هستيد نشان مي‌دهد قدر مشترك هاي مهمي داريد. حتي اگر فقط شهادتين بگويند در مسلماني مشترك هستيد چه رسد به اينكه به انقلاب و نظام هم همه‌تان معتقديد. شما كه با ضد انقلاب مي نشينيد چرا با اينها ننشينيد. او گفت ما هر روز اينجا هستيم وقت‌مان هم مال همه است. گفتم پس من به دوستان اطلاع مي‌دهم با دفتر شما هماهنگي كنند و وقتي را براي ملاقات بگيرند يا اينكه همين الان موقعي را كه مناسب مي‌دانيد تعيين كنيد. او گفت دوشنبه صبح ساعت 10.
پس از اتمام گفتگو، شمس گفت مطلبي را كه مي‌خواستم گرفتم، تا چهار ماه ديگر هم كاري به روزنامه ندارند و فورا به اتاق معاون سردبير رفت و به آنها دلگرمي داد كه روزنامه به كار خود ادامه خواهد داد. البته اگر حرف آقای رازيني درست باشد، مطمئنم كه از سر دلسوزي براي جامعه يا همكاري با آن نبود بلكه اوضاع كشور به ويژه پس از استيضاح نوري و جريان داشتن دادگاه كرباسچي كه تمام ملت لحظه به لحظه آن را تعقيب مي‌كنند مناسب براي باز كردن يك جبهه سوم نيست و مي‌خواهند در زماني مناسب‌تر روزنامه را تعطيل كنند اما اسم آنرا مدارا و تحمل و فرصت دادن به روزنامه مي‌گذارند.
جلايي پور هم وقتي شنيد كه رازيني در مورد آيت الله منتظري چه گفته با صداي بلند خنديد و گفت رازيني توي خال زده و درست انگشت روي حساسيت‌ آقاي باقي گذاشته است. گفتم البته من هم حرف خودم را زدم. اين گفتگو از يك جهت براي من خيلي جالب بود. از دوماه پيش به دوستان جامعه گفته بودم كه چرا جناح راست حاكميت با روزنامه جامعه مخالف است. دو هفته پيش هم در سخنراني دانشگاه اصفهان تشريح كردم كه روزنامه جامعه نه به دليل انتقاداتي كه خود ما هم داريم بلكه به دو دليل بسته مي‌شود يكم نحوه انعكاس اخبار رهبري و دوم اينكه تنها روزنامه‌اي است كه در تيراژ وسيع نام آيت الله منتظري را در خبرهاي مربوط به ايشان مي‌آورد. براي اين تحليل، خبر نداشتم و شم سياسي من چنين مي‌گفت اما در اين گفتگو آقاي رازيني بر همين دو دليل تصريح داشت. اين مكالمه حدود يكساعت و سي دقيقه طول كشيد كه آنچه نوشتم مضمون مكالمه بود. ممكن است جابجا گفته شده باشد يا همه جا عين عبارات نباشد اما مضمون مكالمه همين بود.

در قسمتي از گفتگو آقاي رازيني اظهار داشت اگر ما برخورد قانوني نمي‌كرديم، انصار حزب الله و آقاي الله كرم روزنامه را مي‌بستند.
با خاتمه مكالمه و بازگويي آن، شمس با خوشحالي گفت آنچه مي‌خواستم گرفتم. تا چهار ماه ديگر روزنامه را تعطيل نمي‌كنند بعد از آن هم ديگر بعيد است. او به اتاق آقاي قندي رفت و به بقيه هم گفت فعلا روزنامه مي‌ماند.
به رازيني گفتم اوضاع كشور پيچيده است مشغله زياد داريد و فرصت بررسي نمي‌كنيد خوب است با عده‌اي از كارشناسان مسائل اجتماعي گفتگو كنيد كه جامعه ايران را عميقا مي‌شناسند تا متوجه شويد اوضاع چقدر شكننده و نگران كننده است. رازيني گفت ما گرفتاريم و اگر كساني كه مي‌شناسد مطالب را خلاصه كنند بدهند ما بخوانيم استقبال مي‌كنيم.

ملاقات با رازيني
دوشنبه، 22 تير 1377: پيرو قراري كه با آقاي رازيني گذاشته شد امروز دوشنبه به ديدن او رفتيم. من قصد نداشتم بروم هم به دليل اينكه مشغله‌ام زياد بود هم اينكه خيلي درگير موضوع نشوم به آقاي شمس و جلايي پور گفتم من نه سر پيازم نه ته پياز شما مسئولين روزنامه هستيد ولي من وجهي ندارد با شما بيايم. گفتند تو قرار ملاقات را جور كرده‌اي و واسطه شده‌اي و لازم است حضور داشته باشي. ساعت 30/9 صبح بود كه آقاي مردي ها هم آمد. موقع رفتن به دوستان گفتم به آقاي مردي ها نگفتيم كجا مي‌رويم و تعارفي هم نزديم، بد نيست به ايشان بگوييد اگر تمايل داشت بيايد. او را هم صدا كردند. ساعت از ده گذشته بود كه به دادگستري تهران در پارك شهر رسيديم. گرماي هوا آدم را از پا درمي‌آورد. ماشين شمس هم پژوي جديد بدون كولر بود. رازيني نيامده بود. منشي قبل از هر جوابي پرسيد شما؟ گفتند از روزنامه جامعه. گفت سمت شما چيست؟ جلايي پور هم پاسخ داد: دكتر جلايي‌پور. بعد كه منشي رفت جلايي پور به ما گفت انگار آدم‌ها را پا پست و مقام‌شان مي‌شناسند و اگر كسي پست نداشته باشد آدم نيست. منشي برگشت و گفت حاج آقا نيامده‌اند و معلوم نيست چه وقت مي‌ آيند يا ده دقيقه ديگر يا ساعت 1 مي‌آيند. دوستان از اين بدقولي و اهانت رنجيدند و رفتيم. در بين راه از نزديك انتشارات كوير رد شديم كه شمس گفت برويم سري به مظفر بزنيم و يك بستني بخوريم. بعد از ديدن جواد و تحميل يك پذيرايي به او به روزنامه رفتيم. تازه رسيده بوديم كه تلفن زنگ زد و گفتند آقاي رازيني فراموش كرده بودند و ساعت 1 منتظر شما هستند دوباره برگشتيم اما با پرايد كولردار جلايي‌پور. وارد اتاق بزرگ آقاي رازيني كه شديم و نشستيم جلايي‌پور همه را معرفي كرد، رازيني با خنده گفت «آقاي سيد ابراهيم نبوي را نياورديد؟ آقا او چقدر شيرين مي‌نويسد البته ستون پنجم او مرا هم خراب كرده بود اما من اين روزنامه را هر روز مي‌خرم و اگر وقت نكنم فقط ستون پنجم را مي‌خوانم . خانواده‌ ما هم خيلي دوست دارند و آن را مي‌خوانند». شمس گفت اگر مي‌دانستم اينقدر به او علاقه داريد حتما با خودمان آورده بوديم.
سپس آقاي جلايي پور از سابقه و انگيزه كار روزنامه شروع كرد و گفت: مرحوم پدر من وقتي سه برادرم شهيد شدند ديگر همه چيز خود را به من سپرد و موقع درگذشت اش مرا وصي خود قرار داد و گفت آنچه از ميراث او مي‌ماند صرف كارهاي فرهنگي شود. او مي‌دانست كه من چه نوع كارهاي فرهنگي مي‌كنم. من هم يكي از اين كارها را كه روزنامه بود انتخاب كردم. برخلاف اينكه بعضي ها گفته ‌اند من در خارج بودم و تازه آمده‌ام تا سال 73 ـ 72 در ايران بودم و بعد از انقلاب عمده‌اش را در كردستان و مناطق جنگي بسر بردم و از فرماندهي سپاه مهاباد به فرمانداري و بعد به معاونت استانداري رسيدم. دو سه سال براي اخذ دكتري به انگليس رفتم و برگشتم. از اولين اقدامات من تقاضاي مجوز روزنامه از وزارت ارشاد بود آنهم در دوره وزير قبلي يعني ميرسليم. بنابراين مجوز روزنامه ربطي به دوم خرداد نداشت من قبلا تقاضا كرده بودم و آقاي اشعري معاون ميرسليم كه رفيق من بود گفت فعلا قرار است مجوز نشريه ندهند و در نوبت مي‌ماند. تا اينكه خورد به دوم خرداد و مجوز ما هم صادر شد. هدف ما اين بود كه مردمي كه در دوم خرداد به صحنه آمده‌اند را نگه داريم و اولين روزنامه خصوصي بعد از دوم خرداد بوديم كه اشتغال هم ايجاد كرده ايم و در اين وضعيت عده اي را به كار گرفته ايم. بعد از او آقای رازيني شروع كرد و درباره اشكالات روزنامه سخن گفت و بيشتر روي قضيه دفاع از رابطه با امريكا توسط روزنامه جامعه مانور آمد و گفت جامعه در برابر سياست امام راحل و سياست هاي كل نظام ايستاده است.
او گفت آش شما آنقدر شور بود كه اين آقاي باقي را تحمل نكرديد و او هم شما را تحمل نكرد. شمس گفت حاج آقا، آقاي باقي خودشان اينجا نشسته اند. من حرف او را قطع كردم و گفتم بعدا توضيح لازم را مي دهم.
آقای شمس گفت بعد از دوم خرداد بسياري از مردم كه قبلا در هيچ انتخاباتي شركت نمي‌كردند به صحنه آمدند و ما مي‌خواستيم آنها را حفظ كنيم ما مسلمان و معتقد به انقلاب و جمهوري اسلامي هستيم من نيمي از قرآن را از بر هستم و پدرم روحاني است اما ما با روش خودمان مي‌خواستيم كار كنيم نه روش شما و كيهان و ... من قم رفته بودم و عده‌اي از فضلا و علما مانند آقايان اردبيلي و عبايي و ايازي و.... درباره روزنامه اشكالاتي داشتند (شمس اينجا وارد جمله معترضه طولاني شد و گفت حالا بماند كه خدمت آقاي اردبيلي رسيديم و ايشان در مجموع روزنامه را تاييد كردند و فقط خواستند مطالبي كه نقض حدود است و بهانه هم به دست ديگران مي‌دهد استفاده نكنيم و بعد از ايشان پرسيدم كه خبر ملاقات را بزنيم گفت مانعي ندارد و بعد تكذيب كردند كه چون ما مي‌دانيم تحت فشار بوده‌اند عيبي ندارد ناراحت هم نمي‌شويم اما به ما ضربه خورد و گفتند ما جعل و نشر اكاذيب مي‌كنيم. مثل كار آقاي مهاجراني كه يك شب ايشان با موبايل تلفن كرد و گفت من چند دقيقه با شما فاصله دارم اگر هستيد مي‌خواهم سري به روزنامه بزنم. من فورا فرستادم ميوه و شيريني تهيه كردند و ايشان رسيد. مذاكرات خيلي عادي و دوستانه بود و به تحريريه سر كشيدند. عکاس می خواست داخل اتاق شود من نگذاشتم ولی اقای مهاجرانی گفت عیبی ندارد. عکاس هم عکس گرفت. وقتی اقای مهاجرانی می رفت به او گفتم خبر دیدار از رونامه را بزنیم؟ صورتش را جمع کرد و به نشانه اینکه این چه سوالی است می کنی گفت نه آقا عیبی ندارد. اما وقتی خبر را زدیم و آقای مهاجرانی مورد سوال قرار گرفت [ظاهرا آقای خامنه ای او را خواسته و گلایه کرده بودم كه چرا به روزنامه جامعه رفتید] گفت قرار نبود خبر ديدار از جامعه منتشر شود او همینطوری سرزده و ما سوء استفاده خبری کرده ایم [شمس عمدا این مطلب را گفت چون چند روز پیش که من تلفنی با آقای رازیتی گفتگو کردم و پیشنهاد ملاقات دادم او گفت با اینها نمي‌شود نشست چون فردا خبر سازی می کنند و ... شمس آن روز گفت این حرف رازینی کنایه از جواب آقای مهاجرانی دارد در مورد اینکه ما از او سوء استفاده خبر ی کرده ایم] سپس شمس در ادامه درباره دیدار خود با علما و فضلا گفت به آنها عرض کردم ما کسانی هستیم که در دوره شاه تنفس کرده ایم و آن بی بند و باری‌ها را دیده ایم و امروز این هستیم و همه مسلمان معتقديم اما کسانی که در این بیست سال در فضای جمهوری اسلامی تنفس کرده اند و زمان شاه را درک نکرده اند امروز زبان ما را نمی فهمند اصلا ادبیات دیگری دارند حتی حمد و سوره بلد نیستند بخوانند این در حالی است که بر خلاف زمان شاه تمام در و دیوار و رسانه ها و ... یکسره القای مسائل مذهبی و اخلاقی می کرده اند. من به آنها گفتم بیست سال است شما همه چیز را در دست داشته‌ايد و اين جوانان را تحویل داده‌اید و چون هر چه شما روحانیون بگوئید مردم عکس آن را عمل می کنند من خواهش می کنم بعد از 20 سال شما دیگر دین را تبلیغ نکنید و دو سه سال هم به ما بسپارید. تبلیغات در دنیای امروز یک فن پیچیده است به ما بدهید ما همین جوان ها را که شما رم داده اید دوباره برمی گردانیم اما با روش خودمان نه با روش شما. شمس با اشاره به بعضی حرفهای رازینی گفت:و شما هم برای ما تعیین نکنید که چه کنیم و چه روشی را دنبال کنیم چون اگر روش شما جواب می داد تا كنون جواب داده بود. ما این جوان ها را اول روزنامه خوان می کنیم بعد لابلای آن حرف های خودمان را می زنیم.
سپس در مورد قضیه رابطه با امریکا گفت اگر نظر خود من را بخواهید نظری متفاوت با شما دارم اما در کار روزنامه نگاری ، ما نظر خود را تبلیغ نمی کنیم ، افکار عمومی را منعکس می سازیم و به مردم فرصت انتخاب می دهیم .بر خلاف نظر شما که مي‌ گوييد ما سیاست های کلی نظام و رهبری را نقض کرده ایم ما دقیقا در چارچوب سیاست دولت حرکت کرده ایم و آنچه شما می گوئید مغایر سیاست نظام است. آقای خرازی سردبیران روزنامه ها را احضار کرده و جلسه تشکیل داده و گفته است سیاست جمهوری اسلامی تنش زدایی در روابط خارجی است و تا جایی که برایش میسر بوده توضیح داده و گفته است آن را نزد مقام رهبری برده اند و ایشان هم تصویب کرده اند، مجمع تشخیص مصلحت نظام هم تايید کرده است . ما هم همین راه را رفته ایم. شما توقع دارید ما فقط علیه آمریکا بنویسیم و از طرفی می گوئید ما در دفاع از رابطه نوشته ایم اما جهت اطلاع شما بگوئیم از یازده مقاله چاپ شده در این زمینه سه مورد جهت مثبت در مورد رابطه داشته و 8 مورد نقد ان بوده و جهت منفی داشته. رازینی گفت مقام معظم رهبری گفته اند هیچ نوع مذاکره ای را هم نمی پذیرند . شمس پاسخ داد آقا ما از خودمان نمی گوئیم عده ای از سردبیران بوده اند و وزیر خارجه می گوید تنش زدایی را به تصویب رهبری هم رسانده اند و البته این غیر از تسلیم و رابطه است . مسئله رابطه با امریکا یک مسئله فنی و پیچیده است باید کارشناسان روی آن بحث کنند ما نباید غیر علمی با مسئله مواجه شویم .
شمس با اشاره به اتهام احیای لیبرال ها و ضد انقلابیون و جاسوسان توسط روزنامه جامعه که آقای رازینی مطرح کرده بود گفت حاج آقا شما نمی دانید ما چه خدمتی به نظام کرده ایم. ما در روزنامه جامعه خیلی از افراد را که در حاشیه بودند آوردیم روی باسکول. بعضی ها وزن شان در جامعه کم بود و روی باسکول زیادتر نشان داده شد بعضی هم در جامعه وزن شان خیلی زیاد بود و معلوم شد که وزن واقعی آنها خیلی کمتر است. نمونه اش همین آقای امیر انتظام. من از اول به او گفتم که قصد تبلیغ او راندارم و اصلا قصد تبلیغ هیچکس را ندارم من روی باسکول می گذارم و به انتظام گفتم می خواهم تو را از این گوشه بیاورم بیرون بگذارم روی باسکول وزن کنم. وقتی مصاحبه او چاپ شد او به عنوان یک شهروند حق داشت حرفش را بزند و زد اما ما هر کس جوابیه و نقد بفرستد چاپ می کنیم کما اینکه دکتر سروش که می دانید ما همفکر و مدافع او هستیم و او شریک موسسه جامعه است اما وقتی مصاحبه اش چاپ شد با وجود ارادتی که همین آقای جلايی پور به او دارد نقد تندی به روزنامه رسید و ما چاپ کردیم. برای انتظام هم چند تا نقد آمد و چاپ کردیم. یکی از آنها مربوط به یک دکتر روانشناس بود که دیگر چیزی برای انتظام نگذاشت خيلي علمی بحث کرده بود (من حرف شمس را قطع کردم و گفتم خیلی هم بی انصافی کرده بود و مواضع سیاسی اش را لعاب تئوری روانشناسانه داده بود) امیر انتظام یک روز به روزنامه آمد و گفت شما قصد داشتید من را خراب کنید و گفتم از اول بنا بود شما را وزن کنیم نه اینکه تبلیغ کنیم.
شمس افزود در طول این سالها می توانستید چنین حرکت انسانی که در خدمت به نظام اسلامی هم تمام شود انجام دهید؟ آیا این بزرگ کردن خطر است یا کوچک کردن خطر؟
در مورد نهضت آزادی هم برای ما جالب است که شما می گوئید ما نهضت آزادی را مطرح می کنیم و آنها هم به ما انتقاد دارند که چرا حقوق آنها را رعایت نمی کنیم هم شما به ما اشکال می گیرید هم دکتر یزدی در حالی که ما کار حرفه ای خود را می کنیم و قرار نیست دنبال به دست آوردن دل این و آن باشیم. آقای رازینی در خصوص اینکه روزنامه جامعه در مورد مسئله کرباسچی خیلی جوسازی کرد اعتراض داشت، شمس گفت مسئله کرباسچی یک مسئله ملی شده و همه افکار عمومی داخل و خارج را به خود جلب کرده توقع دارید ما از کنار آن بگذریم. روش برخورد شما با ماجرای کرباسچی درست نبوده و اینهمه در دنیا به ضرر ایران تمام شده، شما خودتان الان اشاره کردید که طبق یک نظرسنجی بعمل آمده 70 درصد افکار عمومی علیه قوه قضائیه است و ما هم می دانیم که توسط وزارت اطلاعات انجام شده است اما چرا؟ شما باید براي مردم توضیح دهید، مردم نسبت به دستگاه قضایی سوال پیدا کرده اند. مسئله شکنجه مدیران و نامه آقای قبه که کرباسچی در دادگاه خواند و60 میلیون نفر شنیده اند که قبه را آنقدر زده اند که نمی توانست راه برود در افکار عمومی جدی است.
رازینی گفت همه اینها دروغ است تهمت است. در همین روزنامه شما هم از ما تصویری درست کرده‌اند که مردم خیال می کنند رازینی یک آدم شلاق به دستی در دادگستری است که می‌خواهد آزادی همه را بگیرد.
شمس گفت خود شما گفتید ما آزادی داده ایم سوء استفاده کرده اند و حالا می خواهیم پس بگیریم، در ستون پنجم هم این را طنز کرد اما این بهتر است که ما بگوئیم و با شما برخورد کنیم.به نفع شماست. سپس شمس وارد توضیحات شگردهای تبلیغاتی شد و مطالبی گفت که نمی دانم خود آوردی بود یا جایی خوانده بود اما در هر صورت خیلی اثر داشت و جالب بود. از جمله اینکه گفت ما در تبلیغات از روش فراروی استفاده می کنیم. یعنی یک موضع آسیب پذیر که مطرح می شود ما یک گام از آن فراتر می رویم به نحوی که آن موضع را در حیطه و چتر خبری خودمان می آوریم و به این وسیله شدت حساسیت منفی را از ان می کاهیم و مجال به نیروی مخالف یا خارجی یا برانداز نمی دهیم که آنرا به دست خود بگیرند و علیه نظام استفاده کنند. متقابلا فرصت جواب دادن و اصلاح موضع را در اختیار شما می گذاریم. باور کنید حرکت ما هر چند در ظاهر علیه شما اما در واقع به نفع شماست .
رازینی گفت اقا من اصلا با شکنجه مخالفم. وقتی مدیران شهرداری زندان بودند خود من برای آنها کمپوت خریدم و ملاقات رفتم از نزدیک با آنها حرف زدم پرسیدم وضع تان چطور است همه شان راضی بودند و گفتند رفتار با آنها خوب بود، فقط یک مورد بود که ادعا کرد به او اهانت شده و یک سیلی خورده که گفتم پس از پایان محاکمه به من مراجعه کند تا رسیدگی کنیم. همه ادعاهای شهرداران دروغ است. ممکن است در زندان ها تند با کسی حرف بزنند یا حتی یک سیلی بزنند اما شکنجه در کار نیست. من گفتم اما در پرونده ارجاعی رئیس قوه قضائيه آمده است که دست ابریشم کار را با سیگار سوزانده اند و آثار آن در جای جای دست او باقی است! آقای رازینی گفت همه اش دروغ است من خودم با این کارها مقابله می کنم. اوایل انقلاب در سال 62 - 61 که مسئله گروهک‌ها خیلی حاد بود من خدمت شهید قدوسی رفتم و گفتم اگر بگوئید این منافقین را بند بند انگشتشان را ببرم و با آن خورش درست کنم می کنم اما در مشروعیت این کار تردید دارم. به همین دلیل اگر من تهران باشم یا باید در خدمت آقای لاجوردی باشم در حالی که در مشروعیت روش های خشن تردید دارم و کاری را که قبول ندارم امضا کنم و یا باید امضا نکنم که موجب تضعیف آقای لاجوردی می شود و من امروز آقا لاجوردی را سیف اسلام می‌دانم و تضعیف ایشان را حرام می دانم پس مرا به شهرستان بفرستید. به مشهد رفتم و حتی در آنجا یک نفر را که اقدام به شکنجه کرده بود زندانی کردم. در آن سال ها بازجوها در برابر منافقین و تروریست ها از تندی وسیلی هم استفاده می کردند تهدید و ارعاب هم می‌کردند چاره ای هم جز آن نبود، این روش ها برای آنها عادت شد و بعدها که به دستگاه های مختلف مثل نیروی انتظامی و اطلاعات و ... پخش شدند به آن روش ها عادت کرده بودند و گاهی برای حرف کشیدن تهدید هم کرده اند اما شکنجه دروغ است ممکن است یک سیلی زده باشند.
آقای مردی ها گفت حاج آقا من در حیرت و تعجب ام . تا قبل از اینکه اینجا بیایم تصورم از شما تصور یک آدم شلاق به دست و جلاد و خشن بود اصلا اسم شما که می آمد می لرزیدم حالا می بینیم که جور دیگری هستید پس بالاخره چه کسی این کارها را می کند؟ شما تکذیب می کنید. آقای یزدی تکذیب می کند از طرفی عده زیادی هستند غیر از شهرداران که خبر از شکنجه و ... می دهند پس چه كسي شكنجه مي‌كند؟
آقای رازینی و بقیه دوستان با شنیدن جمله اول مردی ها خیلی خندیدند. شمس گفت حاج آقا شما بیایید مدیریت تبلیغاتی خودتان را به ما بسپارید یک پروژه تبلیغی به ما بدهید که با روش خودمان طراحی کنیم . شما این مسائل را توضیح دهید همین مطالب را که گفتید با روزنامه جامعه مصاحبه کنید و بگوئید تا مردم آگاه شوند ما به شما کمک می کنیم تا اگر این حرف ها صحت ندارد افکار عمومی را اصلاح کنید.
آقای رازینی گفت خیلی خوب اما حالا اگر با شما مصاحبه کنیم می گویند تبانی کرده ایم و اثر خوبی ندارد اگر این روزنامه لغو شد با روزنامه جدیدی که در می آورید مصاحبه می کنیم.
آقای رازینی در این جلسه گفت من از حرفهای شما اینطور استنباط کردم که شما فرض کنید در جبهه قرار دارید و برای اینکه بروید در جبهه دشمن عملیات انجام دهید باید لباس او را بپوشید و مثل او حرف بزنید چون اگر به زبان خودتان حرف بزنید دشمن شما را شناسایی می کند اما اگر گروهی که برای عملیات در جبهه دشمن می رود سر خود این کار را بکند و هماهنگ نکرده باشد، نیروی خودی که نمی داند به او تیر اندازی می کند. شما باید هماهنگ می کردید اگر قبلا گفته بودید چنین خط مشی ای دارید کار به اینجا نمی رسید. مثال آقاي رازيني خيلي مثال زيبا و گويايي بود اما او يك چيز را خوب متوجه نشده بود. منظور شمس اين نبوده كه مردم و ساير گروهها را جبهه دشمن مي‌دانيم و مي‌خواهيم آنها را فريب دهيم. آنها شهرونداني هستند كه بايد زبان مشتركي با هم پيدا كنيم، آنها خودي هستند.
در جواب سوال دوستان که حالا چه باید کرد؟ آقای رازینی گفت در قوه قضائیه غیر از استقلال قوه، قاضی هم مستقل است و کسی نمی تواند حکم او را نقض کند حتی رئیس قوه لذا ما نمی توانیم حالا که رای صادر شده کاری بکنیم فقط می توانیم به شعبه ای بدهیم که کارش طولانی شود و شما هم در این مدت فتیله را پایین بکشید تا روی رای قاضی تجدید نظر اثر بگذارد. دکتر هم وقتی می خواهد مریض را درمان کند آمپول را کم کم تزریق می کند اگر یکدفعه تزریق شود محل آن آماس می کند و مریض اذیت می شود.
بعد از آن آقای جلايی‌پور گفت آقای باقی چیزی بگوئید و دو سه بار اشاره کرد که حالا شما حرفی بزنید. من اشاره کردم که گفتنی ها را دوستان گفتند و برای حسن ختام ابراز خوشحالی می کنم از این نشست تفاهیم آمیز.
البته من هیچ اعتمادی نداشته و ندارم و از خلال حرفهای او هم استنباط کردم که لغو روزنامه حتمی است اما آنها فعلا شرایط را مساعد نمی بینید و می خواهند ماجرای دادگاه کرباسچی هم تمام شود بعد هر کاری خواستند بکنند لذا ادامه دادم: سرّ اینکه این ملاقات را مفید پیش بینی می کردم یک شناخت غیر مستفیم و خاطره ای از شماست و شناخت مثبتی که از دوستانم در روزنامه جامعه داشتم. آدم ها هر عملی ولو به اندازه دانه خردل یا به تعبیر قران ذره مثقالی انجام دهند هم در کارنامه این دنیا یعنی تاریخ ثبت می شود هم در کارنامه آخرت و چه خوب است که از انسانها فقط خاطرات خوش بماند. یکی از دوستان من که دوست شما هم بوده است (آقاي علي‌اصغر كيميايي‌فر) سالها پیش که زندانی شده بود می گفت یک روز آقای رازینی به زندان آمد و چون من می‌خواستم مرخص شوم داخل سلول شده و نگذاشت چشم بند بزنند، چشم بند را از صورت من برداشت و گفت بیندازید دور سپس از داخل زندان مرا سوار بنز خودش کرد و تا ترمینال جنوب تهران آورد و سوار اتوبوس کرد و فرستاد قم.
لذا من فکر کردم با چنین شخصی بتوان گفتگوی سازنده داشت. آقای شمس هم اصلا به این خاطر خیلی دوستش دارم که آدم دنده پهنی است. من به او انتقادات تلخ و گاه توهین آمیز داشته ام اما آدم صبوری است و هیچگاه نرنجیده و ذره ای از دوستی اش کم نشده است . این روحیه انتقاد پذیری او خیلی ارزشمند است لذا فکر کردم تماس مستقیم شما مفید باشد. آنچه مهم است این است که نظام به صورت عادلانه بماند لذا این گفتگوها در جهت حل تفاهم آمیز مشکل برای حفظ نظام است نه افراد. جمهوری اسلامی کمتر از حکومت آمریکا و انگلیس نیست که قرن ها پایدار مانده اند و ما در بیستمین سال نگران اینده ایم. شما اگر هم خیلی بدبینانه به منتقدین نگاه کنید و فرض کنید همه دشمن اند دست کم روش مناسب را پیش بگیرید. ببینید وقتی پس از جنگ جهانی کمونیسم به سرعت در جهان گسترش پیدا می کرد و یکی پس از دیگری دولت های اروپایی با یک کودتای کمونیستی سرنگون می شدند، خطر سرخ ها همه دنیا را گرفته بود. در آمریکا یک سناتور فرصت طلب پیدا شد و برخی مقامات را متهم کرد. بدبینی تا جایی بود که همه مقامات آمریکا بهم شک داشتند و همه فکر می کردند هر آن یک کودتای کمونیستی رخ می دهد، آمریکایی ها یک حزب کمونیست درست کردند که مستقل بود و تندترین حملات را به حکومت می کرد. این حزب مثل یک آهن ربا همه کمونیستها را زیر چتر خود آورد و یکجا جمع کرد. آمریکا دیگر با یک نیروی شناخته شده روبرو بود نه نیروی پنهان و ناشناخته. آنها توانستند خطر سرخ ها را مهار کنند و ممانعتی برای انتقادات تند آنها فراهم نیاوردند اما نظام سیاسی واکسینه شد. ( من هدفم این بود که ذهن او و امثال او را متقاعد کنم که در برابر نیروی جایگزین یا گروه منتقد تندرو آرام شوند و فرصت برای نهادینه کردن آزادی ها بدون مبادرت آنها به سرکوب فراهم شود. فرض این بود که رازینی عامل انتقال دیدگاه هایی می شود که پذیرفته است هر چند من از آنها مایوسم)
امیدوارم این تماس ها و دیدارها ادامه یابد. شخص رازینی در این ملاقات تاثیر پذیرفته بود بخصوص وقتی که شمس از دید کارشناسانه مسائل را توضیح می‌داد مانند کاریکاتورهایی که مستند دادگاه برای لغو امتیاز روزنامه شده بود. شمس گفت ما خجالت می‌کشیم نزد افکار عمومی چون شما فرشته عدالت را (که در همه جای دنیا چشم بسته است به علامت اینکه او نمی بیند چه کسی در مقابل اوست و همه برایش یکسانند نمی بینید تا تحت تاثیر قرار نگیرد و عادلانه حکم کند) حمل کرده اید بر اینکه به قضات توهین شده و چشم آنها را بسته اند و ... یا کاریکاتوری را اهانت به رهبری دانسته اید که یک نوجوان 13 ساله فرزند آقای حیدری نماینده مجلس کشیده و منظورش را که برای ما توضیح داد درست عکس چیزی بود که شما استنباط کرده اید. شمس این موارد را توضیح می داد و می گفت لااقل شما از چند تا کارشناس کاریکاتور و خبر و سایر مسایل مطبوعاتی استفاده کنید که اینطور نشود.
از اتاق هم که بیرون آمدیم جلايی پور در میان چند ساعت ملاقات به یک مسئله ریزی توجه کرده بود که ما متوجه نبودیم. گفت بچه ها برای من آنچه خیلی جلب توجه کرد کفش پاره رازینی بود. کفش پاره رازینی با آنچه درباره سوء استفاده‌های مالی او و بستگانش به وسیله او شنیده شده بود خیلی همخوانی نداشت. شمس هم در لابلای صحبت هایش با توجه به بعضی خبرهای قطعی كه نزد رهبری هم كشيده بود گفت ما در روزنامه هر روز با مراجعاتي روبرو هستيم كه درباره بسياري از شخصيت‌ها، اخبار و اسناد افشاگري مي‌آورند اما ما استنكاف مي‌كنيم و حتي آنها را از اين كار منصرف مي‌كنيم. اتفاقا افرادي كه از وزارت‌خانه‌هاي حساس بودند آمده بودند و اسنادي هم درباره شما آورده بودند. رازيني در قبال اين حرفها سكوت محض اختيار كرده بود و تا پايان مجلس هم به روي خودش نياورد.