جمعه 10 خرداد 1392

غیبت منافع ملی(متن کامل سخنرانی در مراسم سالگرد درگذشت مهندس عزت الله سحابی)

متن کامل سخنرانی عمادالدین باقی در مراسم سالگرد درگذشت مهندس عزت الله سحابی
پنجشنبه 9 خرداد1392
خبر مراسم را در اینجا ببینید:
http://melimazhabi.com/?p=45150


بسم الله الرحمن الرحیم. الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون. اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون(بقره 156و157).
با سلام به پیشگاه حضار ارجمند. پس از دعوت برای شرکت در این مراسم با خود فکر می کردم برای دومین سالگشت مرحوم مهندس سحابی چه بحثی را برگزینم. با الهام از خاطره ها و آثار او موضوعات عدیده ای به ذهنم خطور می کرد. یکی از موضوعات بحثی درباره آیه ای بود که در طلیعه سخنانم قرائت کردم چون برای من این بحث جنبه نوستالژیک داشت. زمانی که خبر رحلت مهندس سحابی به ما رسید در بند 350 به اهتمام مرحوم هدی صابر و سایر دوستان مراسم ختمی در بند برگزار شد و به دعوت دوستان به ویژه مرحوم هدی صابر قرار شد سخنران مراسم باشم. البته خود هدی شایسته بود اما شاید بار اندوه درگذشت مهندس برایش چنان گران بود که طاقت نداشت. در چنین وضعیتی چند روز نگذشته بود که خبر تکان دهنده درگذشت شهادت گونه هاله به ما رسید و هدی صابر به همراه دلیرثانی اعتصابی را شروع کردند و او راهی را رفت که سرانجام به آن دو پاک نهاد پیوست و داستان سه اهورایی دیگر را رقم زد. در مراسم ختم پدر و دختر سخنرانی کردم. موضوع سخنانم شرحی بود بر آیه ای که خواندم. اما شاید آن بحث با موقعیت دیگری متناسب باشد و در شرایط کنونی توجه کردن ما به مسئله دیگری که دغدغه مهندس سحابی بود شاید بیشتر روح او را شاد کند. در مدت کوتاهی که سال 1379 با مهندس در بند325 بودیم طی ساعت ها گفتگویی که درباره اوضاع و احوال کشور داشتیم به جرات می توانم بگویم پربسامدترین کلمه در سخنانش،«منافع ملی» بود و هنوز آهنگ آن در گوشم طنین انداز است. سرانجام تصمیم گرفتم مسئله ای را که دغدغه همارگی و لقلقه زبان او بود برگزینم. «مسئله منافع ملی» و اینکه فهم درست آن چه بازتابی در اندیشه و کنش ما برجای خواهد گذاشت و جایگاه آن کجاست. البته به فراخور یک سخن کوتاه در مجلس یادبود نه یک کار پژوهشی که مجال وسیعی را می طلبد.
بحث منافع ملی در عین حال که رایج ترین است مهجورترین هم هست و باید آن را به شاخصی عمده در ارزیابی اشخاص و برنامه ها و عملکردها تبدیل کرد.
امروز در جامعه ما شکاف های چندی فعال شده اند. شکاف هایی که در دوره نضج اصلاحات کمی التیام گرفت و غیر فعال یا کم فعالیت شد و بعد از فروکش کردن اصلاحات دوباره سربلند کرد و این بار به سبب سوء مدیریت ها اوج گرفت و به شکاف های فعال تبدیل شد.
انواع شکاف های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی عبارتند از:
شکاف فقیر و غنی، یا شکاف طبقاتی که نگاهی به وضعیت کنونی و زندگی مردم و آمارهای رسمی، ما را از توضیح آن بی نیاز می کند.
شکاف دموکراسی خواهی و تمامیت خواهی
شکاف شهروندی و رعیت مداری
شکاف متن و حاشیه در کلان شهرها
شکاف های نسلی ناشی از تغییر ساختار جمعیتی و سنی
شکاف سکولار و مومن که به سبب فضای مجازی و اینترنت بسیار دامن زده می شود.
شکاف های جنسی و جنسیتی. (فاصله دو جنس مخالف و بالارفتن سن ازدواج بدون امکان ارضای مشروع نیازهای جنسی به رشد خشونت جنسی، تجاوز به عنف و کودک آزاری و خود ارضایی می انجامد که خبرهای آن هر روز در مطبوعات دیده می شود. شکاف های جنسیتی هم در سهم زنان در مدیریت و اقتصاد و اشتغال و اموزش و تفکیک های جنسیتی قابل مشاهده است به طوری که اگر تا دیروز بحث تفکیک دانشجویان دختر و پسر یا در وسایل حمل و نقل عمومی مطرح بود اخیرا در سفری در میدان نقش جهان اصفهان بانکی را دیدم که تابلوی ویژه بانوان را داشت).
شکاف های مذهبی؛ اعم از اقلیت های مذهبی و فرقه ها به نحوی که مقامات امنیتی از پیدایش بیش از 600 فرقه خبر داده اند. بازداشت های افراد منسوب به دراویش و مسیحیان و بهاییان و گروه های موسوم به فرقه کیهانی و عرفان های مختلف در همین رابطه اند.
شکاف های زبانی و قومی، که در جوامع ناهمگون زمینه بروز دارند و به میزانی که پایبندی به منافع ملی ضعیف می شود قومیت مداری قوت می گیرد و عده ای، قومیت را در برابر ملیت قرار می دهند در حالی که منافع ملی یعنی برابری فرصت ها و امکانات و منافع همه اقوام نه یک گروه و قوم.
هر کدام از آنها موضوع بحث های آسیب شناسانه و کارشناسی هستند. این شکاف ها یا ساختاری یا طبیعی یا تصادفی یا تاریخی هستند. نیروهای مخالف منافع ملی و فرصت طلبان و قدرت طلبان و قدرت های خارجی در درون این شکاف ها یا گسل های اجتماعی پناه می گیرند. دستگاه هایی هستند که با قربانیان این شکاف ها مبارزه می کنند در حالی که خودشان پدیدآورنده این شکاف ها هستند.
البته برخی از این شکاف ها در کشورهای دیگر هم وجود دارند بعضی شکاف ها مانند شکاف نژادی هم خاص بعضی جوامع است و در جوامعی مانند ما مطرح نیستند. بعضی شکاف ها خاص نظام های دموکراتیک و برخی خاص نظام های غیر دموکراتیک هستند. اما در جوامع دموکراتیک با الگوهای مدیریت علمی غیر فعال یا بی ضرر می شوند.
یکی از گسل ها نیز شکاف «منافع ملی، منافع بین المللی» و «شکاف منافع ملی و بیگانه گزینی» است که اولی جنبه بیرونی و دومی جنبه درونی دارد. اولی یعنی روشی که موجب شده جامعه جهانی در برابر ایران قرار گیرد و منافع آنها را در مقابل منافع ایران قرار دهد. دومی هم اشاره دارد به اینکه در یکی دوسال اخیر می بینیم که به دلیل فروریختن پاره ای ارزش ها اگر تا دیروز دفاع از اتکای به قدرت های خارجی قبیح بود امروز گویی قبح آن ریخته است و کسانی آشکارا به دفاع از دخالت قدرت های خارجی برای تغییر وضعیت کشور می پردازند. البته این مسئله دور از انتظار نبوده است و با وجود ناخشنودی ام از ارجاع به مطالب خود اشاره می کنم که سال 82 در روزنامه همشهری(چهارشنبه 20 و پنج شنبه21 فروردین1382) مقاله بلندی داشتم با عنوان:«بیگانه گزینی محصول سرکوب داخلی» که این مقاله جنبه پیش بینی و هشدار داشت نسبت به سوق داده شدن جامعه به اینسو. امروز این شکاف از شکاف های جدی، نهفته و خطرناک جامعه ماست.
باور به منافع ملی ثمرات مستقیمی در نوع کنش ما خواهد داشت و ربطی به جناح بندی ها ندارد. وقتی مفهوم منافع ملی از باور ما غایب باشد اصولگرا و اصلاح طلب و پوزیسیون و اپوزیسیون آن در نهایت به یکجا خواهند رسید و با وجود تضادهای شان اما از حیث نتیجه ای که برای جامعه دارند تفاوت زیادی نخواهند داشت. برای مثال وقتی عده ای با تفکر و مدیریت غلط و رانت خوارانه تولید ملی را به سقوط می کشانند و کسانی هم پیدا می شوند که می گویند اگر الان کارگاه تولیدی شان را تعطیل کنند و سرمایه خود را به وارد کردن فلان کالای چینی اختصاص دهند سود بیشتری عایدشان می شود. او ممکن است جزو مخالفان وضع و نظم موجود هم باشد اما در نهایت بیش از انکه به منافع ملی بیندیشد به منافع شخصی اندیشیده است.
سیاست ورزی بر مبنای «حزب گرایی» و «لجاجت» و «مسلک گرایی» و «منافع ملی» پیامدها و ثمرات متفاوتی برجای خواهد گذاشت. در سیاست ورزی حزب گرایانه، منافع حزبی اصل قرار می گیرد. برای مثال اگر در وضعیت انسداد سیاسی، نامزدی در صحنه باشد که از حزب ما نیست یا حتی منتقد ماست ولی در برابر نامزد دیگری که برآمدنش کشور را به باد فنا می دهد، تفکر منافع ملی حکم می کند که آن نامزد مستقل یا منتقد را ترجیح دهیم اما تفکر حزبی آن را نمی پذیرد. بخشی از حوادث چند سال اخیر کشور ما از همین جا ریشه می گیرند.
در سیاست ورزی مبتنی بر لجبازی، متغیرها و غرض های شخصی عمده می شوند و البته همه اینها خود را در لفافه ای از توجیهات مصلحت آمیز یا حتی منافع ملی می پوشانند. سیاست ورزی ایدئولوژیک یا مسلک گرایانه هم اساسا تفکر منافع ملی را تضعیف می کند. در دهه اول انقلاب با شعارهایی که علیه ملی گرایی داده شد و آن را در برابر اسلامگرایی قرار دادند تا مدت های مدیدی ملی گرایی در حد کفر تلقی می شد و همین امر یکی از عوامل تضعیف تفکر منافع ملی بود طوری که هنوز از ذهن و مرام بسیاری از سیاستمداران ما غایب است. آیا اعتقاد و التزام به منافع ملی جزو ضوابط گزینش ها و تایید صلاحیت ها بوده است؟ همین امروز وقتی شاخص های نامزد مطلوب ریاست جمهوری مطرح می شود التزام به همه چیز مطرح است الا منافع ملی.
صرف حضور واژگانی یک مفهوم در ادبیات جامعه دلیل بر حضور موثر و عینی آن نیست. ممکن است درباره آن زیاد حرف زده شود اما در عمل تجلی آن را نبینیم. مرحوم سحابی از کسانی بود که معیارش در رفتار سیاسی منافع ملی بود. معمولا کسانی که زندانی می شوند دچار تنفر و خشم و پرخاشگری می شوند اما مهندس در گفتگوهایی که پس انتقال از انفرادی داشتیم و طبعا باید بخاطر این بازداشت در موضع قهر می بود اما می گفت من حاضرم تا آخر عمر در زندان باشم ولی کشور نجات پیدا کند. او دائم از منافع ملی حرف می زد.
منافع ملی گاهی در برابر منافع حزبی یا فردی یا زمامداران قرار می گیرد و باید از همه آنها بخاطر منافع ملی بگذریم. مهندس سحابی از منافع و مصالح شخصی اش گذشته بود. او معتقد بود حتی منافع دینی ما در گرو منافع ملی است زیرا ایران یک ظرف است و مظروفی به نام دین یا هر چیز دیگر بدون این ظرف وجود نخواهد داشت. ممکن است برداشت های مختلف درباره منافع وجود داشته باشد اما حداقل ها و شاخص های اجماعی هم وجود دارند.
اعتقاد و التزام به منافع ملی این است که اگر رجزخوانی هایی موجب انزوای کشور و تحریم و تخریب زیرساخت ها و درآمد عمومی می شود از آن پرهیز کنیم. کاری که پیامبر اسلام در 14 قرن پیش هم انجام داد که داستان صلح حدیبیه نمونه عالی آن است. منافع ملی این است که وقتی می خواهید نامزدی معرفی کنید ببینید کدامیک در شان ملت هستند. کوتوله نباشند، بتوانند احترام جامعه جهانی را برانگیزند نه اینکه چقدر تابع من یا گروه من باشند.
منافع ملی به مفهوم ناسیونالیسم و اصالت خون و خاک نیست منافع ملی یعنی منافع و حقوق تک تک شهروندان به عنوان انسان های ذیحق. بحث منافع ملی از منظر حقوق بشر که دیدگاه ترجیحی من است این اهمیت را دارد که ارتباط مستقیم با خشونت دارد. هم در چارچوب تئوری محرومیت- پرخاشگری و هم در چارچوب برگشت ناپذیر کردن دیگر شکاف ها که می تواند سرنوشت خوفناکی مانند لیبی و سوریه را برای این دیار زخمی رقم بزند. در سوریه اگر اعتقاد به منافع ملی در دو طرف وجود داشت حتما کار به اینجا نمی رسید که به میدان جنگ نیابتی قدرت ها تبدیل شود و اینهمه خشونت و خونریزی را شاهد باشد و خیلی زودتر از اینها به توافقی برای اصلاحات می رسیدند. مراکش مثال خوبی است که از بهار عربی و خشونت های خونین جان سالم بدر برد. مراکش تا دودهه پیش کشوری بود عقب مانده، فقیر و گرفتاری دیکتاتوری ملک حسن. ملک حسن مراکشی خیلی شیفته این بود که امیرالمومنین اش بخوانند. حواریون او دنبال جا انداختن لقب امیرالمومنین بودند و اگر کسی به کار نمی برد ولایتش ضعیف بود و نشان از آن داشت که غرض و مرضی و خورده شیشه ای دارد. اما اگر باور به منافع ملی وجود داشته باشد حتی منش و روش دیکتاتوری مشمئز کننده ای مثل ملک حسن را هم منقلب می کند. حزب اتحاد سوسیالیستی نیروهای خلقی(مردمی) به رهبری عبدالرحمن یوسفی در انتخابات1993 کرسی های زیادی به دست آورده که موجب خشم سلطان شد. در همان سال ادعا شد توطئه ترور سلطان و سرنگونی رژیم کشف شده و یوسفی در آن دست داشته است که او محکوم به زندان طولانی مدت شد. در1997 شاه حسن مراکشی او را از زندان آزاد کرد و حکم نخست وزیری داد. از آن تاریخ مراکش در جاده دیگری افتاد. در یکی از سفرهایی که به شمال تهران(اوین) داشتم با ماموران امنیتی بحثی در همین زمینه داشتم. آنها ادعای اقتدار داشتند و من می گفتم اقتدار به این نیست که تمام هم و غم یک دستگاه امنیتی صرف نیروهای داخلی مسالمت جو شود. منابع هر جامعه ای اصولا محدود و کمیاب است. وقتی نیروهای عرصه سیاسی و مدنی در کمین هم باشند و دائم مترصد فرصت هایی برای زمین زدن همدیگر، تمام نیروی این منابع محدود صرف خنثی کردن همدیگر می شود و جامعه هر روز فقیر تر. مثال مراکش را زدم که، این اقدام تاریخی باعث شد نیروهای عظیمی که از طرف حکومت و جامعه صرف خنثی کردن همدیگر می شدند و هدر می رفتند به هم پیوسته و به جای مقابله با هم در خدمت توسعه قرار گیرند و اصلاحات مهمی در این دوره صورت گرفت. نیرویی که دیروز خطری برای حکومت بود حالا خودش داخل حکومت است. در نتیجه مراکش به سرعت به طرف دموکراسی و توسعه رفت و زودتر از ترکیه تجربه موفقی برجای گذاشت. در گذشته مصر پایگاه اصلی جنبش فکری در جهان اسلام بود و حالا این گرانیگاه به مراکش منتقل شده و کتاب ها و همایش های فراوان و نوگرایی دینی از آنجا سر زده است.(تجربه دیگری مربوط به ملک حسین اردنی بود که به دلیل ضیق وقت از بیان آن صرفنظر شد. ملک حسین شخصا به زندان رفت و رهبر مخالفان خود را سوار اتومبیل کرد و بیرون آورد و از زندان ازاد کرد. او هم به ملک حسین گفت گمان نکند با این کار دست از مخالفت می کشد. همین کار موجب محبوبیتی برای ملک حسین در اردن شد)
از دیدگاه حقوق بشری، منافع ملی حاصل جمع منافع فرد فرد شهروندان است. از این منظر نقض حقوق هر شهروندی، حتی یک شهروند، یعنی یکی از خشت های منافع ملی را از میان بردن. توسعه در هر جامعه ای کاملا با میزان التزام به منافع ملی همبستگی دارد. امروزه رعایت دموکراسی و حقوق بشر مهم ترین راه تامین و تضمین منافع ملی است و هر اقدامی به زیان دموکراسی و حقوق بشر اقدامی ضد ملی و مغایر با منافع ملی هم هست. باور به منافع ملی بازدارنده خشونت است.
امیدوارم همه گروه ها با همه تنوع و تشتتی که دارند بتوانند حول محور منافع ملی همگرایی یافته و کشور را از پرتگاهی که امثال مرحوم سحابی همیشه بدان هشدار و انذار می داد برهانند.
روح سه اهورایی شاد باد. با سپاس از اینکه حوصله کردید و سخن را شنیدید.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.