یکشنبه 6 دی 1394

مجلس خبرگان پنجم و مطالبات نسل جدید

عماد الدین باقی در گفت و گو با آرمان

روزنامه آرمان، ش۲۹۳۵ يکشنبه ۶ دي1391 ص 1و7
متن اصلی گفتگو (1)
آرمان- احسان انصاری: نام عمادالدین باقی با دوران روزنامه نگاری دولت اصلاحات گره خورده است. روزهایی که وی به همراه جمعی دیگر از روزنامه نگاران اتفاقاتی را در فضای مدنی ایران رقم زدند که منشأ رخدادهای زیادی در آینده شد.با این وجود عمادالدین باقی این روزها مشغول تحقیق و پژوهش است و از فضای سیاسی کشور فاصله گرفته است. پس از ده سال که به کتاب های سابق او هم در دوره احمدی نژاد مجوز تجدید چاپ نمی دادند به تازگی دو کتاب جدید او مجور انتشار گرفته و روانه بازار کتاب شده است: کتاب «دنیای بسته»(جامعه شناسی زندان از درون) و کتاب«فلسفه سیاسی، اجتماعی آیت الله منتظری». هنگامی که درخواست مصاحبه را با وی درمیان گذاشتم عنوان کرد:« بنده را از ورود به مباحث سیاسی جاری و روزمره معاف کنید».به همین دلیل در یک بعداز ظهر سرد زمستانی به منزلش رفتم با وی درباره ضرورت و چشم انداز مجلس خبرگان گفت و گو کردم که ماحصل آن را در ادامه از نظر می گذرانید.

ضرورت تشکیل مجلس خبرگان پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال57چه بود؟برای این مجلس چه اهداف و چشم اندازی در نظر گرفته شد؟
انقلاب اسلامی در سال 57 یک پدیده ناگهانی و پرشتاب بود و به تبع آن خبرگان هم چنین وضعیتی داشت. بحث تشکیل حکومت اسلامی در زمان اقامت امام(ره) در پاریس مطرح شده بود و در آن زمان تلاش می شد برای جایگزینی حکومت پهلوی برنامه ریزی مناسبی صورت بگیرد.در این مقطع زمانی هیچ گونه بحثی درباره ولایت فقیه و مجلس خبرگان مطرح نبود.بحث ولایت فقیه پیش از آن و در زمانی مطرح شد که آیت الله خمینی در نجف اشرف حضور داشتند مطرح شده بود. در آن مقطع زمانی برای اولین بار با برگزاری سلسله مباحثی در دوازده جلسه بحث ولایت فقیه را تشریح کردند.البته هنگامی که متن این جلسات را مطالعه می کنید متوجه می شوید که این متن بیشتر به سخنرانی شباهت دارد تا تدریس به سبک درس خارج.این کتاب به صورت کلی در اثبات اصل ولایت فقیه در حکومت اسلامی است و جزئیات دقیق مانند چگونگی تفکیک قوا،نظام اقتصادی، قضایی، زندان ها، دستگاه امنیتی، روابط خارجی و دهها موضوع دیگر و همچنین مکانیسم و راهبردهای ولایت فقیه در این کتاب موجود نیست . فقط به صورت کلی دراثبات ضرورت اصل ولایت فقیه سخن گفته است. پس از انقلاب آیت الله منتظری این خلأ را با تبیین جزئیات اصل ولایت فقیه پر کردند. مجموعه درس های خارج ایشان ایشان در این زمینه در کتابی هشت جلدی به نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی» منتشر شده است.در نتیجه در فاصله حضور امام در نجف اشرف تا پیروزی انقلاب اسلامی هیچ گونه بحثی در زمینه ولایت فقیه در بین بزرگان انقلاب به صورت جدی مطرح نبود.در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی قرار شد مجلس موسسان برای نگارش قانون اساسی تشکیل شود اما به دلیل اینکه این مجلس به زمان زیادی نیاز داشت و ممکن بود انقلاب با چالش های جدیدی روبه رو شود تصمیم گرفته شد مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شود.در همین زمان برای اولین بار بحث ولایت فقیه در این مجلس مطرح می شود. البته برخی می گویند آیت الله منتظری برای اولین بار این بحث را در مجلس خبرگان مطرح کرده است. عده ای دیگر عنوان می کنند حسن آیت اولین کسی بود که این بحث را مطرح کرد و گروهی دیگر معتقدند که حسن آیت این بحث را از طریق آیت الله منتظری پیش برده است.

شما در این زمینه از آیت الله منتظری سوال نکردید که چه کسی اولین بار این بحث را در مجلس خبرگان مطرح کردند؟
آیت الله منتظری بارها به این سوال پاسخ دادند و آقای کیمیایی یکی از شاگردان ایشان هم بحث مستندی را در این مورد در پاسخ مهندس سحابی نوشته است. با این وجود مسئله اصلی این نیست که چه کسی برای اولین بار این بحث را مطرح کرد. مسئله مهم این است که چرا و به چه دلیل این بحث مطرح شد.پس از تشکیل مجلس خبرگان تبادل نظر زیادی درباره بحث ولایت فقیه شکل گرفت و شخصیت های زیادی در این زمینه صحبت کردند.هنگامی که بحث ولایت فقیه مطرح شد بحث درباره خبرگان رهبری نیز به وجود آمد.در نتیجه بحث خبرگان رهبری یک موضوع تبعی است که پس از مطرح شدن بحث ولایت فقیه به وجود آمده است.آیت الله منتظری خود عنوان می کند که هدف ما از مطرح کردن بحث ولایت فقیه در فردای انقلاب اسلامی روشن کردن جایگاه امام از نظر حقوقی بود. در اغلب انقلابات قانون اساسی سال هاپس از پیروزی انقلاب نوشته شده لذا رهبر انقلاب هم تا در حیات بوده جایگاهش معلوم بوده است اما در ایران که بلافاصله پس از پیروزی در پی تدوین قانون اساسی رفتند برای آقای حمینی که نمی شد جایگاه رئیس جمهور را در نظر بگیرند و همعرض رؤسای سایر قوا قرار دهند لذا ولایت فقیه برای این بود که رهبری امام علاوه بر جنبه طبیعی، جایگاه قانونی هم پیدا کند. در عین حال آیت الله منتظری در کتاب خود درباره ولایت فقیه هفده اصل اساسی مانند حاکمیت مردم، سلطه انسان بر سرنوشت خود، شورا و غیره را به عنوان اصول اساسی این نظام ذکر می کند. البته ایشان نظریات اصلاحی هم درباره ولایت فقیه داشت که در سال های بعد مطرح کرد.با این وجود آنچه اهمیت دارد این است که فلسفه وجودی ولایت فقیه و مجلس خبرگان چه بوده است.دغدغه اصلی واضعان قانون اساسی در ابتدای انقلاب، چنانکه آیت الله منتظری هم گفته است جلوگیری از تکرار «استبداد» در ایران بود.بحث و تبادل نظر درباره این مسئله به دفعات در صورت جلسات ابتدایی این مجلس وجود دارد. به عنوان مثال آیت الله طاهری خرم آبادی در یکی از این جلسات عنوان می کند:«ما ولایت فقیه را تصویب کردیم که یک قدرت تخصصی با پشتوانه مردم از دیکتاتوری و استبداد جلوگیری کند». واضعان قانون اساسی به دنبال این بودند که از پائین یعنی از طرف مردم یک نهاد قدرتمند را برای جلوگیری از استبداد به وجود بیاورند. به همین دلیل بحث تشکیل مجلس خبرگان برای نظارت بر عملکرد رهبری را مطرح کردند.
مطالعه تجربه کشورهای مختلف نشان می داد هرجه که قدرت متمرکز شود دیکتاتوری به وجود می آید. برای جلوگیری از آن روش های مختلفی وجود داشت. یکی روش امریکایی است که روش منحصر به فردی است. جان لاک که قانون اساسی آمریکا از اندیشه های او الهام گرفته است حق شورش و توسل به اسلحه را علیه حکومتی که پیمان با مردم را نقض می کند و به سوی دیکتاتوری می رود تجویز کرده بود. از طرفی آمریکا از مهاجرانی تشکیل شده بود که همه مسلح بودند لذا در قانون اساسی آزادی داشتن سلاح برای همه شهروندان به رسمیت شناخته شد. علیرغم اینکه چند بار افرادی با اسلحه به شهروندان بیگناه حمله کرده و کشتار راه انداخته اند و دموکرات ها قانونی برای محدود کردن حمل سلام به کنگره برده اند اما چون برخلاف قاتون اساسی بوده توصیب نشده است و این کار را محدود کردن آزادی می دانند چون در آمریکا این فلسفه وجود دارد که مردم باید مسلح باشند چون لازمه حق شورش است و اگر حکومت علیرغم همه مکانسیم های مدنی به سوی دیکتاتوری رفت مردم باید بتوانند علیه آن عمل کنند و حکومت نتواند سرکوب کند. این روش فقط در امریکاست. روش دیگر توزیع عادلانه قدرت و تقویت جامعه مدنی و مطبوعات مستقل و آزاد است. در ایران واضعان قانون اساسی در پی این بودند که ضمانت از بالا و پایین ایجاد کنند. تجربه کشورهای دیگر را دیدند و به این نتیجه رسیدند که اسلحه و زندان دست هرکس باشد قدرت واقعی دست اوست و می تواند قانون را هم نادیده بگیرد. آن را اگر به هر قوه ای بدهند خطر عدم موازنه قوا به وجود می آید و می تواند سایر قوا را مرعوب کند و مثلا رییس قوه دیگر را تهدید کند. آنها فکر کردند این قوه قهریه را باید از هر سه قوه بگیرند و به فردی بدهند که فراتر از آنهاست لذا گفتند به ولی فقیه می دهیم که باتقوا مدیر و شجاع باشد. اما خودشان هم به این نتیجه رسیدند که تقوا از صفات اثباتی است نه ثبوتی و اگر فردا ولی فقیه از این ابزار برای دیکتاتوری استفاده کند که بازهم همان مشکل وجود خواهد داشت. دوم اینکه او قدرتی غیر منتخب و غیر پاسخگو و خطرناک است. لذا ایده تشکیل مجلس خبرگان شکل گرفت که آنها هم خبره اند و هم نماینده گانی هستند که مستقیما توسط مردم انتخاب می شوند و بر رهبری نظارت می کنند. لذا برای اینکه جلوی فاسد شدن این نهاد را بگیرند گفتند مجلس خبرگان تنها نهادی است که خودش بر خودش نظارت می کند

آیا تشکیل مجلس خبرگان و چنین سازوکاری در کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غربی وجود داشت و یا اینکه یک ایده جدید بود که تاکنون تجربه نشده بود؟
مجلس خبرگان یک ایده جدید بود که در هیچ کشور اسلامی تجربه نشده بود.در عربستان سعودی یک شورای سلطنتی مرکب از شاهزادگان و افراد خانواده سلطنتی وجود داشت که شاه را انتخاب می کرد و شاه در برابر آن نیز مسولیت داشت. البته روحانیون هم دارای قدرت زیادی بوده و هستند.قدرت سلطنت و روحانیون تاحدودی موازی همدیگر بود. در افغانستان نیز پس از سقوط طالبان شورایی به نام «لویی جرگه» تأسیس شد که از برخی جهات به خبرگان شباهت دارد اما دارای تفاوت های زیادی هم بود.لویی جرگه بیشتر به مجلس«اهل حل وعقد» شباعت دارد که در زمان خلفای راشدین به وجود آمده بود.وظیفه اصلی «لویی جرگه»تعیین رهبری نبود بلکه تلاش می کرد اختلافات داخلی را به جای اینکه در خیابان ها و با جنگ حل شود با تبادل نظر و مشورت حل کند.
نظریه ولایت فقیه دارای چه پشتوانه فقهی در فرهنگ اسلامی است؟برخی معتقدند ریشه این نظریه به نظریه «فیسلوف شاه» افلاطون باز می گردد که در فرهنگ اسلامی پرورده شده و به شکل اسلامی درآمده است. شما با این نظر موافقید؟
نظریه ولایت فقیه به شکل کنونی یکی از ابداعات نظام جهموری اسلامی است.نظریه ولایت فقیه در فقه اسلامی به معنای ولایت ولایت بر ایتام و صغار و اموال مجهول المالک و این قبیل بود و دامنه محدودی داشت. با این وجود مرحوم نراقی برای اولین بار به صورت مستقلی آنر ا در فقه مطرح کرد و محدوده ولایت فقیه را توسعه داد. پس از ایشان ایت الله خمینی(ره) ولایت سیاسی را به آن اضافه کردند و شکل اجرایی به آن دادند. در نتیجه مسئله ولایت فقیه که در جمهوری اسلامی شکل گرفت پیشینه زیادی در فقه اسلامی نداشت. مجلس خبرگان نیز در پی نظریه ولایت فقیه به وجود آمد و تا پیش از آن در فقه سنتی هیچ نظریه فقهی درباره مجلس خبرگان وجود نداشت. نظریه ولایت فقیه تلفیقی از حاکمیت خداوند و مردم به صورت همزمان است.
مهم ترین اقدامات مجلس خبرگان انتخاب آیت الله منتظری به عنوان قائم مقامی حضرت امام(ره) و آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر آینده نظام سیاسی پس از رحلت حضرت امام(ره) بود.چرا پس از این دو اتفاق مهم و تأثیرگذار مجلس خبرگان بروز شفاف وعلنی در عرصه سیاسی کشور نداشت؟
اینها بخاطر عدم توجه به فلسفه تشکیل مجلس خبرگان بود. اصل 108 قانون اساسی عنوان می کند:« قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین‏نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهاء اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیت خود آنان است».براساس این اصل قانون اساسی، برای اینکه نهاد خبرگان مستقل بماند، مجلس خبرگان تنها نهادی است که باید خودش برخودش نظارت کند و هیچ نهاد بیرونی حق ندارد بر خبرگان نظارت داشته باشد.قانون اساسی وظیفه نظارت بر مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری را به شورای نگهبان سپرده است اما درمورد مجلس خبرگان چنین نظری ندارد و معتقد است وظیفه نظارت بر مجلس خبرگان بر عهده خود خبرگان است. با این وجود مجلس سوم، نظارت بر خبرگان رهبری را به شورای نگهبان سپرد و از اینجا بود که چالش های بعدی به وجود آمد و شبهه دور ایجاد شد که پاسخ های نامعقولی هم برایش بافته اند در حالی که بهترین پاسخ این است که رفع شبهه دور از طریق بازگشت به همان قانون اصلی و سابق است و تایید استصوابی صلاحیت نامزدهای خبرگان توسط شورای نگهبان در تضاد با فلسفه وجودی این نهاد است.
- اینکه در قانون اساسی نظارت بر رهبری نداریم ظاهرادرست است چون در قانون اساسی تعبیر نظارت وجود ندارد؟
کسانی که می گویند نظارت خبرگان بر رهبری سخنی نادرست و غیرقانونی است سخنی خلاف شرع و خلاف عقل می گویند و نگران نظارت بر خودشان هستند نه رهبری. اینکه در قانون اساسی کلمه نیامده است به دلیل بدیهی بودنش است یعنی اینکه نیامده خودش دلیل محکم تری است بر ضرورت نظارت چون در قانون اساسی بدیهیات ذکر نمی شوند. اینکه انسان ها حق دارند نفس بکشند، غذا بخورند چون در قانون اساسی نیامده آیا می شود جلویش را گرفت؟ این مثال در امور طبیعی و در امور وضعیه مانند عبادات ایا می شود گفت چون اقامه نماز و روزه در قانون اساسی نیامده پس نباید اقامه شود؟ نظارت، امری بدیهی است چون ذات جمهوریت، نظارت مردم بر همه قواست. ایران امروز ایران دوقرن پیش نیست که بشود این حرف ها را گفت. برای ایرانی که امروز در مرحله ای از رشد و تحصیلات و دانش است که جمهوریت و ارکان آن شناخته شده و بدیهی هستند گفتن این سخنان جز بی اعتباری گوینده اش و مزاحمت برای روند پیشرفت ایران حاصلی ندارد.
مجلس اول به دلیل حضور آیت الله خمینی که از کاریزما و اقتدار منحصر به فردی برخودار بود هیچ گاه با چنین مسائلی روبه رو نشد اما نظارت نه تنها بدیهی است بلکه اگر این آقایان صورت جلسات خبرگان اول را می خواندند می دیدند که بیشترین بحثی که درباره بحث ولایت فقیه در بین خبرگان مطرح شده درباره همین مسئله نظارت بر رهبری بوده است. وقتی متن سوگندنامه مورد بحث قرار می گیرد که در آن آمده است سوگند می خورم برای صیانت از جایگاه رهبری از خطر، آیت الله امینی یکی از خبرگان می گوید باید بنویسیم صیانت از خطر انحراف، نماینده دیگری می گوید این کلمه سبک است. یا وقتی آیین نامه اجرایی اصل 111 را مورد بحث قرار می دهند صحبت از محکمه ای خبرگان می شود که رهبر باید بیاید دفاع کند. یکی از نمایندگان می گوید رهبر را نباید در موضع دفاع قرار داد. وقتی می گویند رهبر که دفاع کرد اگر تبرئه شد در صورتی که خودش خواست می تواند دفاعیاتش را منتشر کند بعضی می گویند کلمه تبرئه القا می کند که جرمی واقع شده و بهتر است بگوییم برائت یا بگوییم احراز صلاحیت.
اصل صدو یازده قانون اساسی عنوان می کند:« هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود. یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است. در صورت فوت یا کناره‏گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفی رهبر، شورایی مرکب از رییس جمهور، رییس قوه قضاییه و یکی از فقهای شورای نگهبان انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبری را به طور موقت به عهده می‌گیرد و چنانچه در این مدت یکی از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد درگیر به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقهاء، در شورا به جای وی منصوب می‌گردد. هر گاه رهبر بر اثر بیماری یا حداکثر دیگری موقتا از انجام وظایف رهبری ناتوان شود، در این مدت شورای مذکور در این اصل وظایف او را عهده‏دار خواهد بود».این اصل خیلی فراتر از نظارت بر رهبری است و نمی توان برداشت دیگری از آن کرد.

به تازگی آیت الله هاشمی عنوان کردند پس از رحلت حضرت امام(ره) بحث شورایی بودن رهبری نیز مطرح شده که آیت الله هاشمی و آیت الله خامنه ای از جمله طرفداران این مسئله بوده اند. سخنان آیت الله هاشمی با واکنش های زیادی همراه شده است. دیدگاه شما درباره سخنان ایشان چیست؟
واکنش ها به سخنان آیت الله هاشمی بیشتر سیاسی است و فاقد جنبه های تئوریک و علمی است.سخنان آقای هاشمی سخنان جدید و تازه ای نیست. مشابه همین سخنان را یک سال پیش آقای دری نجف آبادی یکی دیگر از اعضای مجلس خبرگان رهبری مطرح کرد که بازتاب زیادی نیز در رسانه ها پیدا کرد.آقای دری نجف آبادی همچنین عنوان کرده بودند کمیته ای برای انتخاب رهبری آینده تشکیل شده است.اما همین سخنان آقای دری نجف آبادی هنگامی که از زبان آیت الله هاشمی و در یک مقطع خاص عنوان می شود با واکنش های زیادی روبه رو می شود. عده ای نیز به صورت تعمدی سخنان ایشان را بزرگ می کنند تا نوعی ترس و اضطراب در لایه های از قدرت ایجاد کنند. موضوع اصلی در این زمینه مسئله نظارت است و شورایی و رهبری واحد بودن ولایت فقیه فرع این مسئله قرار می گیرد.برخی عنوان می کنند هیچ نظارتی نباید بر رهبری صورت بگیرد. این در حالی است که این گونه سخنان برخلاف شرع و قانون است.به جز خداوند متعال هیچ موجود نظارت ناپذیری وجود ندارد.از نظر قانونی نیز هیچ شخصی فراقانونی نیست. آیت الله خمینی در کتاب ولایت فقیه می گوید حتی رسول اکرم هم در چارچوب قانون است.

چرا بافت و ترکیب مجلس خبرگان در دراز مدت دچار تغییرات اندکی شد و چهره های جدید کمتر به مجلس خبرگان ورود کردند؟
این اشکال تاحدودی به ترکیب مجلس خبرگان وارد است.برای پاسخ به این سوال در ابتدا باید معنا و مفهوم «خبره» مشخص شود.
وقتی طبق قانون اساسی اصل بر حاکمیت ملت است نمایندگان مجلس هم نباید قشری باشند و باید جغرافیای ملی را پوشش دهند هم از جهت گرایش و مذهب هم تخصص. باید فهم از اصطلاح خبره اصلاح شود. خبره تا کنون به گونه ای معنا شده که مصداق خود را فقط در بین روحانیون می جوید در حالی که فقط عالم به فقه و اصول خبره نیست.
اصول پنجم و یکصد و نهم قانون اساسی، دربرگیرنده شرایط و اوصاف رهبری می باشند. به موجب اصل پنجم: "در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عج) در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.اصل یکصد و نهم، شرایط و صفات رهبر را در سه بند بیان نموده است:صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه؛عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام؛بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.این اصل همچنین عنوان می کند در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی تر باشد، مقدم است.در نتیجه اگر قرار بود رهبری تنها دارای اجتهاد در فقه و اصول باشد اعضای خبرگان باید از بین متخصصان فقه و اصول انتخاب می شدند. این در حالی است که در این اصل مسائلی مانند عدالت و بینش سیاسی، مدیر و مدبر بودن نیز وجود دارد.در نتیجه یک فرد خبره حتما نباید از بین روحانیون باشد و بلکه می تواند از افراد با صلاحیت دیگر نیز انتخاب شود و باید متخصصینی در ان رشته ها هم حضورب داشته باشند. در قانون اساسی هیچ منعی برای حضور افراد متخصص در مسائل دیگر مانند سیاست خارجی،اقتصاد و فرهنگ در مجلس خبرگان وجود ندارد و افراد متخصص در این زمینه و زمینه های دیگر می توانند در این مجلس حضور داشته باشند.
نکته دیگر اینکه باید بین خبرگان حکومت و خبرگان مردم تفکیک قائل شد. مردم به خبرگان خود رأی می دهند که مدافع حقوق آنها در مجلس خبرگان باشند. در نتیجه نباید بین انتخاب شوندگان وانتخاب کنندگان در دراز مدت فاصله بیفتد. خبرگان، خبره ملت اند نه خبرگان حکومت. آنها باید وکیل المله باشند نه وکیل الدوله. از نظر حقوقی و شرعی وقتی وکیلی با موکلی قرار داد بست اگر به نفع طرف دیگر عمل کند این نقض پیمان است که حکم اخلاقی و شرعی نقض پیمان در قرآن روشن است.
علاوه بر لزوم حضور خبرگان در رشته های دیگر حضور مخالفان و منتقدان هم یکی دیگر از معیارهای مجلس مطلوب است. کار خبرگان از نوع حق الناس است و حق الناس هم شامل همگان است. حق الموافق یا حق المخالف نیست حق همه است. حق الناس این نیست که فقط موافقان داشته باشند. آیه 159 سوره آل عمران فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ، منظور از آیه این است که یکی از دلایل محبوبیت و مقبولیت حضرت محمد(ص) در بین مردم که سبب جذب آنان به سمت اسلام شد نرمخویی و خوشرویی ایشان بوده است.این آیه به پیامبر اسلام تأکید می کند که در مقابل ناسازگاری ها مقاومت کن و همچنان نرمخو و خوشرو باش تا مردم از گرد تو پراکنده نشوند.در این آیه همچنین ذکر شده که با مردم در مسئله حکومت مشورت کنید و نظر آنها را در تصمیم گیری های جامعه دخالت بدهید. ابتدا می گوید این کسانی که ناسازگاری داشته و منتقد بودند پس از جنگ احد را عفو کن. عفو کردن وقتی است که کسانی اذیت و مخالفت می کنند. حتی به عفو کردن هم بسنده نکرده و می گوید برای انها استغفار هم بکن. بازهم اینجا وظیفه زمامدار تمام نمی شود و به پیامبر می گوید با همین کسانی که عفو کرده و برای شان استغفار میکند در امر حکومت مشورت کن. «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ». اغلب مفسران می گویند«امر» یعنی حکومت. این آیه به خوبی نقشه راه را نشان می دهد که اگر کسی مسلمان است باید خود را متعهد به این آیه بداند.
اگر این معنا درست فهمیده شود خواهیم فهمید که از نظر حقوقی و شرعی خبرگان هم در برابر تک تک مردم و شهروندان مسئولند، هم مسئولیت دنیوی و هم مسئولیت اخروی دارند و در برابر همه اتفاقات حال و آینده هم باید پاسخگو باشند یعنی مسئولیت هر فقر،بیماری، مرگ و مصیبتی که مستقیم و غیر مسقیم ناشی از اهمال آنها در انجام وظیفه نمایندگی شان باشد در درجه اول به عهده آنان است چون رسولُ گرامی اسلام می فرماید: "مَنْ سَنَّ في الإِسْلام سُنةً حَسنةً فَلَهُ أَجْرُهَا، وأَجْرُ منْ عَملَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ ومَنْ سَنَّ في الإِسْلامِ سُنَّةً سيَّئةً كَانَ عَليه وِزْرها وَوِزرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بعْده ".
دغدغه های نسل جدید با نسل دهه شصت و هفتاد تفاوت های معناداری پیدا کرده است. به نظر شما یک خبره که قرار است برای نسل جدید تصمیم گیری کند باید دارای چه ویژگی هایی باشد؟
متأسفانه برخی در یک دنیای بسته زندگی می کنند و با تنیدن پیله اطراف خود حاضر نیستند از این پیله خارج شوند.این عده متوجه تغییرات شگرفی که بین نسل ها در جامعه ایرانی رخ داده نیستند و دوست ندارند این تغییرات را بپذیرند و تسلیم واقعیت نمی شوند.برخی نیز به دلیل ناتوانی در تطبیق خود با مطالبات نسل جدید یا عدم درک تفاوت آنها با خودشان برچسب هایی مانند بزهکاری و انحراف به نسل جدید می زنند و حتی مجازات می کنند.به همین دلیل خبره ای که قرار است برای نسل جدید تصمیم گیری کند در مرحله اول باید جوان تر از خبرگان گذشته باشد. در مرحله دوم باید با دغدغه های نسل جدید آشنایی داشته باشد و جنس مطالبات نسل جدید را درک کند. در نتیجه مجلس خبرگان باید با توجه به دغدغه های نسل جدید تشکیل شود.
- معیارهای یک نماینده خوب برای مجلس خبرگان چیست؟
طبق اسناد حقوق بشر اصل اساسی حاکمیت ملت است.و طبق قانون اساسی هم حاکمیت ملت در طول حاکمیت الاهی است. پس باید معیارها به نحوی باشد که حاکممیت ملت را تامین کند. نماینده شایسته باید آگاه به زمان باشد. العالم به زمانه لاتهجم علیه اللوابس. یعنی اینکه نسل جدید را، زبان و مطالبات آن را و تفاوت هایش با نسل گذشته را درک کند و تفاوت ها را به رسمیت بشناسد و نخواهد با زور واقعیت را تغییر دهد و دیگران را شبیه خودش کند. علاوه بر خبره ملت بودن و وفادار به پیمان بودن، نماینده خوب ان است که از خود شخصیت و استقلال داشته باشد. در روایت است که : حضرت علي مي فرمايند :لاَ يُقِيمُ أَمْرَ اللهِ سُبْحَانَهُ إلاَّ مَنْ لاَيُصَانِعُ،وَلاَيُضَارِعُ، وَلاَ يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ. اینها سه خصوصیت مهم است. «کسی می تواند امر خدا را اجرا کند که دارای سه ویژگی باشد.اول اینکه لایصانع باشد یعنی اهل زد وبند و ساخت و پاخت نباشد. همان ویژگی ای که امروز باعث اینهمه اخبار شرم آور فساد شده است. دوم اینکه لایضارع باشد یعنی از کسی تقلید کورکورانه نکند، نقش بازی نکند وشخصیت مستقلی داشته باشد. سوم اینکه پیرو طمع و رانت و وعده های چرب وشیرین نباشد و مطامع شخصی و اهداف شخصی آنها بر منافع جمع ارجحیت نداشته باشد». آیت الله منتظری از این حدیث در سخنرانی ها و کتاب های خود زیاد استفاده کرده و همواره به تفسیر وتببین این حدیث می پرداختند.به نظر من در شرایط کنونی که شورای نگهبان قرار است درباره تأیید صلاحیت ها اظهار نظر کند باید این فرمایش حضرت علی(ع) را نصب العین خود قرار بدهد.نکته بعدی اینکه با توجه به روایت زیاد درباره حدیث بندگی و ازادگی ، انتخاب اعضای مجلس خبرگان باید براساس اصل «آزادگی» باشد.
این معیارها با دیدگاه و روش آنانکه با جوسازی و ارعاب و تهدید می خواهند نماینده سازی کنند فرق دارد چون آنان نماینده تابع و بی شخصیت می خواهند و هر نماینده ای که احساس کنند این شرایط را دارد یعنی مستقل است و .... مورد حمله قرار می دهند. به نظر من اگر بخواهیم یک نماینده خوب مجلس خبرگان را مطابق با همین دیدگاه که عرض کردم معرفی کنیم شخص آیت الله دستغیب یکی از آنها است.


ورود سید حسن خمینی به انتخابات خبرگان موجی از حضور شخصیت های معتدل به این انتخابات را در پی داشت. به نظر شما حضور افراد معتدلی مانند آیت الله هاشمی و سید حسن خمینی در مجلس خبرگان آینده چه تأثیری بر رویکرد این مجلس خواهد گذاشت؟
به نظر من جریان اصلاحات در مورد مجلس خبرگان بیشتر از آنکه کمیت گرا باشند کیفیت گرا هستند. کیفیت در تحلیل های سیاسی و بحث های اقناعی کاربرد دارد اما واقعیت این است که سرنوشت نهایی را در مجلس خبرگان کمیت یعنی تعداد آرا مشخص خواهد کرد.به همین دلیل توجه بیش از اندازه اصلاح طلبان به کیفیت و غفلت از کمیت ممکن است در دراز مدت سبب آسیب به اهداف این جریان شود. انتخابات مجلس خبرگان همیشه دارای اهمیت بوده اما انتخابات پیش رو از یک اهمیت تاریخی برخودار است.دلیل این مسئله نیز این است که مجلس خبرگان رهبری ممکن است در طول دوران خود در معرض یک تصمیم بزرگ تاریخی قرار بگیرد که سایه سنگین خود را بر سرنوشت آینده جامعه خواهد انداخت.به همین دلیل باید شرایطی بر انتخابات آینده حکمفرما شود که گرایش های مختلف فکری بتوانند در انتخابات حضور داشته باشند.توازن در بین گرایش های فکری موجود در مجلس خبرگان می تواند قدرت تأثیرگذاری این مجلس را از گذشته بیشتر کند و ایران را از تنش های غیرضروری و مخرب در آینده دور کند. بنده حضور آیت الله هاشمی و سید حسن خمینی در انتخابات خبرگان را به فال نیک می گیرم.حضور این گونه شخصیت ها سبب رقابت گفتمانی در درون مجلس خبرگان رهبری خواهد شد.رقابت گفتمانی در مجلس خبرگان نیز سبب بالانس سیاسی وعمق بیشتر این مجلس در تصمیم گیری ها خواهد شد.
-----------------------------------------------------
متن منتشر شده در روزنامه آرمان ناقص است و نسخه اصلی در سایت شخصی نگارنده عرضه شده است. نگارنده در روز انتشار مصاحبه طی نامه ای به مصاحبه کننده نوشت:
جناب انصاری عزیز با سلام آرزوی سلامتی تان. دلم نمی خواست قضیه مصاحبه و زحماتی که متحمل شده بودید به این گلایه بینجامد. امروز که مصاحبه را در روزنامه آرمان دیدم به خود حق دادم که یکسال برای انجام آن طفره رفتم چون تجربه ناخوشایند با همکار دیگرتان به نوعی دیگر تکرار شد. در دیدارمان ضمن بیان دلایلی ما شرط گذاشته بودیم متن گفتگویی که به رؤیت بنده می رسد چاپ شود اما به شرط عمل نشد. من بلافاصله پس از ارسال مصاحبه همه کارهایم را تعطیل کردم تا سریعا متن را بازبینی کرده و بازگردانم. برخی مطالب اصلی گفتگو در متن ارسالی شما کلاً از قلم افتاده بود، برخی مطالب جابجا شده بود و گاه کلمات یا جملاتی افزوده شده بود برای مثال من تعبیر امام را به کار می برم اما تعبیر حضرت امام، به کار نمی برم که مکرر از قول من آمده بود. امروز دیدم همان متن ویراسته نشده ارسالی شما چاپ شده بود. شما و همکاران گرامی لطف دارید و مطمئنم تعمدی در کار نبوده ولی وفور این اتفاقات در رسانه ها نشان می دهد جامعه مطبوعاتی و رسانه ای ما نیاز به آسیب شناسی دارد و ما باید اصلاح طلبی را از خود بیاغازیم.
با پوزش و دعا.
سرافراز باشید- باقی
یکشنبه6دی1394