چهارشنبه 19 خرداد 1395

هدیه فرهنگ ایرانی به فرهنگ جهان

(دانشنامه فرهنگ مردم ایران در بوته نقد)

مهرنامه: عمادالدین باقی یکی از اعضای هیات علمی دانشنامه فرهنگ مردم ایران به خواست مهرنامه به نقد و بررسی این اثر پرداخته است.
(مهرنامه شماره 47 خرداد1395 ص 229- 226 با عنوان: مصائب فرهنگ نویسی)

درآمد و دغدغه
نقد فی نفسه ستودنی و رهگشای شناخت حقیقت است اما نقدکردن هم دشواری های خود را دارد. نقد کردن البته بسی سهل تر از ساختن و نوشتن است اما دشواری های نقد بیشتر از خصائص آدمیان برمی خیزد نه از دانش نقد. اینکه ناقد، افزون بر «دانشِ موضوع نقد»، انصاف و «ادبِ نقد» را پاس دارد و یا اینکه منقود برآشفته نشود. ما آدمیان بطور معمول و معروف، از نقد حَظّ می بریم اما اگر پیکان آن متوجه خودمان شد برمی آشوبیم و دوستی ها به دشمنی ها بدل می گردند و همین امر، از دلایل رکود نقد است.
هنگامی که قرار شود دانشنامه فرهنگ مردم ایران نقد شود این دشواری ها صدچندان می گردد زیرا گرچه نقد، برخلاف پندار عامه، عیب جویی و نقایص را برشمردن نیست و غث و ثمین را بازنمایاندن و سَره و ناسَره را جدا کردن و «عیب و هنرِ مِی» گفتن است، اما دانشنامه فرهنگ مردم چنان گرانسنگ است که انسان دریغش می آید خرده ای بر آن بگیرد. قرار است 2361 مقاله ویژه فرهنگ عامه و فوکلور در ده جلد تالیف شود که بالغ بر 5 میلیون کلمه خواهد بود. جلد اول دارای 192 مقاله در 764 صفحه قطع رَحلی(منتشر شده در 1391)، جلد دوم با 264 مقاله در 769 صفحه رَحلی( انتشار 1393ش) و جلد سوم دارای 310 مقاله در 766 صفحه(1394ش) است. تا آنجا که نگارنده جستجو کرده است اثری همسنگ و مشابه آن در دنیای ما عرضه نشده است. درباب فرهنگ مردم، بی گمان نویسندگان و نیز آکادمی های غرب پیشتازند و ما وامدارشان هستیم اما علیرغم سنت تقلید و مونثاژ در فرهنگ و صنعت در کشورهای ما و پیرامون، اما درباب دانشنامه فرهنگ مردم می توانم گفت که ایران به یُمن پژوهشگرانش از تقلید عبور کرده و افتخار تأسیس را بر پیشانی دارد و این دانشنامه هدیه فرهنگ ایرانی به جهان فرهنگی و فرهنگ جهان است. همین ارزش است که دست و دل انسان را می لرزاند اما چنانکه درباب بزرگان می گویند که چون هرکه بامش بیش، برفش بیشتر، پس هرچه انسان ها بزرگتر، نقدشان واجب تر است زیرا «اشتباه العظیمِ العظیم»، پس می توان حکم کرد هر بزرگی را هرچه بزرگتر، نقدش بایسته تر. اگر در چنین دانشنامه ای خطایی بخلد چون اثر مرجع است و بدان احتجاج و استناد می شود، الگو و موجه کننده تکرار خطا خواهد شد.
از سوی دیگر این واکنش قابل پیش بینی بود که خواننده به درستی بگوید چگونه است که وقتی نام شما نه فقط به عنوان یکی از مؤلفان که به عنوان یکی از اعضای شورای علمی دانشنامه در صفحه شناسنامه آن نقش بسته است، این ایرادات را بر زبان می آورید و از آن پیشگیری نکرده اید؟ از اینرو این نقد در واقع در حکم یک خودزنی هم به شمار می رفت.
تردیدها در انتشار این نقد رهایم نکرده بود تا اینکه در نشست شورای علمی دانشنامه ضمن بیان پاره ای از آنچه در این نوشتار می یابید، از این دغدغه ها و تردیدها سخن گفتم. هنگامیکه سرویراستار دانشنامه جناب آقای سیدکاظم بحنوردی با سعه صدر ویژه خود در واکنش گفتند:«اگر نقد نباشد، رشد نخواهد بود» و توضیحاتی دادند مبنی بر لزوم نقد کردن، برخی همکاران دیگر نیز همنوایی کردند. چه سعادتمند مردمانی که فرهنگ نقد، فولکلورشان شود. از این رو به پاس حرمت نقد، جرأتم افزون شد. به ویژه که در این نشست، مصوب شد از این پس شورای علمی به جای اینکه نشست نقد دانشنامه را پس از انتشار برگزار کند، پیش از انتشار چنین کند تا نقدها به جای دردل، جنبه کاربردی بیابند و دیگر این شایبه پیش نیاید که چرا با وجود نام افراد در شورای علمی دانشنامه بر آن نقد دارند.

روش نقد
نقد کردن، همواره، آسان تر از نوشتن است و می دانیم که به قول دکتر علی شریعتی، دیکته نانوشته غلط ندارد، بلکه نقد کردن به استناد آنچه نوشته نشده است، نقدی اغوا گر است. فراوان دیده ایم که مقاله یا کتابی را به این دلیل که سخنی را باید می گفته و نگفته است مورد خرده گیری قرار داده اند و البته با این روش می توان هر اثری را نقد کرد و هیچ اثری را نمی توان بی عیب دانست. نقد باید معطوف باشد به آنچه هست و آنچه نوشته شده نه آنچه نوشته نشده است مگر آنکه حلقه مفقوده، از اجزای ضروری بحث باشد. برای مثال کتابی که درباره هنر آشپزی نوشته شده است از طرز پخت غذاهای مختلف و حتی کمتر رایج نوشته باشد اما از غذاهای مشهور و پرطرفدار سخن نگفته باشد. چنین ناگفته ای برای چنین کتابی یک نقص است.
محظورات
نقدها الزاماً متوجه مدیران دانشنامه نیست بلکه متوجه نویسندگان از جمله صاحب این قلم نیز هست. البته اینکه نویسندگان فرهنگ عامه، اندک شمارند، اینکه اگر به آنها تکلیف شود، تکلُّف را برنمی تابند و رنجیده می شوند و اینکه برخی نویسندگان از کار میدانی و سخت گریزانند را نباید نادیده گرفت. اینکه دور نیست، شخصی اهل فضل و کمالات باشد و آثار وزینی منتشر کرده اما تصادفا مقاله ای را ضعیف تحریر کرده باشد یا اینکه ارباب دانش و خداوند قلم باشد اما در دانشنامه نویسی تبحر نداشته باشد نیز محتمل است، اما مدیران دانشنامه این عذر و صعوبت را دارند که اگر به برخی از این دانشوران خرده ای گرفته شود روترش کرده و با دانشنامه وداع می کنند از این رو به ناگزیر باید مسامحه به خرج داد و دستاوردش، وارد شدن نقدهایی می شود که برخی را در پیش رو می بینید.
این نکته مهمی است که دانشنامه حتی با وجود امضای نویسندگان مدخل ها اما بازهم یک کار جمعی است و باید به لوازم کار جمعی تن داد. اینکه خرده گیری دیگران سبب ارتقای کار ما می شود و به جای رنجیدن باید سپاسگزارشان باشیم.

دانشنامه نویسی
اولین تجربه نگارنده در دانشنامه نویسی اگر خطا نکرده باشم در حدودسال1376یا 1377 با دایره المعارف تشیع و به دعوت آقای حسن یوسفی اشکوری برای نگارش دو مدخل«روح الله خمینی» و «مصطفی خمینی» آغاز شد و چندسال بعد به طبع رسید. پس از آن نگارش تعدادی از مدخل های دانشنامه ای برای نوجوانان که نشرفرهنگ معاصر سفارش و انتشارش را برعهده داشت. از حدود ده سال پیش نیز همکاری با دایره المعارف بزرگ اسلامی و پس از آن دانشنامه فرهنگ مردم به دعوت دانشمند گرامی اقای سیدکاظم بجنوردی، دفتر دانشنامه نویسی ام را پربرگ تر کرد. در همان ده سال پیش نیز طرح تدوین دانشنامه حقوق بشر را به اتفاق آقای صبوری از پژوهشگران جدی حقوق بشر، ارائه کردیم که به دلایلی عملیاتی نشد و اکنون دوباره عزم برساختنش فراهم شده است. پس از آن نیز نگارنده در کش و قوس های مقالاتی برای دانشنامه اسلام معاصر و نیز دانشنامه فرهنگ معاصر ایران افتاد، اما تاکنون بیشترین مدخل ها و همکاری را با دایره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه فرهنگ مردم داشته است.
تاثیر مردم شناسی و جامعه شناسی بر دین شناسی فقهی و حقوقی نگارنده و گشوده شدن دریچه تازه ای برای فهم چرایی های حوزه دین و فقاهت از آثار این دوران بود. اما اکنون نیز با این کارنامه هنوز نمی توانم ادعا کنم دانشنامه نویس هستم. نویسندگی هنر است و دانشنامه نویسی چون منبت کاری است و بحر را در کوزه ریختن و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

سبک ها
در دایره المعارف نویسی سبک های مختلفی وجود دارد. «در یک تقسیم بندی کلی از انواع دانشنامه ها می توان آنها را به دو گروه کلی و جزیی تقسیم کرد. «دسته اول، دانشنامه های جامع مانند دایره المعارف بزرگ اسلامی هستند که بر کلیت تمدن یک کشور در ابعاد مختلف دلالت دارد. دسته دوم دانشنامه های موضوعی مانند دانشنامه مطبوعات یا دانشنامه کتاب و کتابداری»(فاضلی،14). در شیوه مدخل گزینی نیز سبک درختی و سبک خُردنگری و الفبا محوری وجود دارند. در سبک درختی، یک موضوع مادر در نظر گرفته شده وموضوعات جزیی تر چون شاخه های آن در ذیل موضوع مادر قرار می گیرند مانند دایره المعارف 5جلدی حقوق بشر(David P. Forsythe) که البته عناوین اصلی یا مادر از نظم الفبایی پیروی می کنند ولی عناوین فرعی الزاما ربطی به نظم الفبایی ندارند. در سبک خُردنگری و الفبا محوری، مدخل ها و موضوعات جزیی مرتبط با قلمرو کار دانشنامه برگزیده شده و به صورت الفبایی تنظیم می شوند و خواننده بر حسب الفبا به بازیابی مطالب دلخواه خود در دانشنامه می پردازد.
در دانشنامه فرهنگ مردم هر دو روش اعمال شده است. در مدخل جشن ها، روش درختی استفاده شده و ذیل عنوان «جشن ها»، « انوع جشن ها» آمده است اما در بقیه دانشنامه روش دیگر به کار رفته است.
چگونگی دانشنامه فرهنگ مردم
علاوه بر اغلب مؤلفان دانشنامه، مدیران آن نیز در شمار مردم شناسان و فولکلوشناسان برجسته ایران به شمار می آیند. این دانشنامه قرار است صرفا «کار توصیفی» در زمینه «فرهنگ عامه» داشته باشد نه مردم شناسی، نه مردم نگاری و نه جامعه شناسی. در شناخت موضوع از همه این دانش ها استفاده می کند اما در نوشتن، به دو قید مذکور(«کار توصیفی» در زمینه «فرهنگ عامه») وفادار است. دکتر اصغرکریمی و دکتر محمدجعفری(قنواتی) دو تن از مدیران دانشنامه که سکان آن را برعهده دارند و خانم معصومه ابراهیمی و دکتر متین که در دوره نخست گروه، سکاندارش بودند، کرارا بر این نکته تاکید داشته اند. ما نیز با همین معیار به نقد کتاب می پردازیم.

نقدهای شکلی
اشتباهات چاپی و حروفچینی طبیعت نشر است و به ندرت کتاب های بدون غلط یافت می شود که حاکی از هنر و دقت نویسنده و ناشر است اما این قسمت، موضوع گفتار نیست.
همچنین در ارجاعات، سبک های ارجاع دادن مختلف است و معمولا ویراستاران زحمت کنترل آن را برعهده دارند و اگر ایرادی باشد متوجه ویراستار خواهد بود. برای مثال در مقاله «خرما» نویسنده ارجاع می دهد به تحقیقات میدانی دکتر جعفری قنواتی حال آنکه اگر مولف به تحقیقات میدانی خود ارجاع دهد قابل توجیه است. از طرفی اطلاعات و توضیحات مربوط به حسینیه حاج غفار که بخشی از آن برگرفته از مطالعات میدانی نگارنده است با وجود ارجاع به مطالعات میدانی، احتمالا توسط ویراستار حذف شده است.
از نظر کمی نیز توازن رعایت نشده است. برای مثال مقاله چرخ 18 صفحه، مقاله جاحظ در حدود 18 صفحه، مقاله چای 13 ، مقاله چراغانی 6 ، چرتکه 2 و چرخ و فلک 1 صفحه و اندی، جهیزیه 5 صفحه و چاووش خوانی 4 صفحه شده است. برخی مقالات مانند حلوا و حلیم از نظر توازن و تناسب کمی برای یک دانشنامه مطلوب تر به نظر می آیند. البته در دایره المعارف نمی توان برای مقالات اندازه دقیق تعیین کرد. در دایره المعارف ها، اصل اساسی بر اختصار است و خواننده باید اطلاعات ضروری و کلیدی درباره موضوع و سرنخ و منابع دست اول و مفید را از طریق این مقاله به دست آورد. بنابراین یک مقاله ممکن است چندبرابر مقالات دیگر باشد اما تمام مطالب آن داخل موضوع و غیرقابل حذف باشد. مهم این است که حشو و زاید نباشد.

نقد روشی
حتی در مقام توصیف فرهنگ عامه، با توجه به اینکه داده های کافی وجود ندارند و استفاده از صدها کتاب و چندین برابر آن، مقالات منتشر شده، مانند صید ماهی از اقیانوس است و هنوز گستره های فراوانی از این اقیانوس درنوردیده نشده است، لذا به گمان ناقد، در دانشنامه فرهنگ مردم انجام مطالعات میدانی در خصوص پاره ای از مدخل ها لازم بود. امروزه بسیاری از کتاب هایی که مورد استناد ما هستند مانند کارهای ساعدی و انجوی شیرازی و ... کارهای میدانی بوده اند و مردم شناسان و فولکلوریست ها، امروز از آنها به عنوان مطالعات کتابخانه ای استفاده می کنند.
باید توجه به توصیفی بودن و ادبیات عامه در این دانشنامه، اصل راهنما باشد ولی التزام به آن مانع پرداختن حاشیه ای به جنبه های مردم شناسانه و حتی مردم نگارانه موضوع نخواهد بود. البته می توان یک اثر فولکلوریک محض تولید کرد و اگر قرار باشد کار میدانی را فروگذاریم و آن را از نوع مردم نگاری بشناسیم آنگاه بسیاری از مقالات دانشنامه با همان معیار توصیفی بودن و فرهنگ عامه و اینکه مردم چه می پندارند، در معرض اشکال قرار خواهد گرفت. همانطور که از باب مقدمه و گاه ضرورت، برای بستر سازی فهم درست فرهنگ عامه، لازم آمده است که مختصری از تاریخ و ادبیات موضوع و جنبه های غیر فولکلور اما مفید برای آن، گفته شود، وقتی این را تجویز کردیم، به طریق اولی، مردم شناسی و مردم نگاری برای کمک به شناخت توصیفی و حتی تحلیلی، اولویت پیدا می کند. بنابراین جای خالی کار میدانی در بزرگترین دانشنامه فرهنگ مردم خالی است. البته نگارنده به عنوان یکی از مؤلفان، چندسال است برای مدخل هایی که برعهده دارد مطالعات کتابخانه ای و میدانی را توأمان در دستور داشته و این روش مورد تشویق سرویراستار و مدیران گروه نیز بوده است و مطلوب این بود که از سایر نویسندگان نیز درخواست شود که درباره برخی از مدخل ها چنین کنند.

نقدهای محتوایی
بخاطر رعایت حال و حوصله خوانندگان به نقد چند مقاله از جلد سوم دانشنامه پرداخته می شود. انتخاب این چند نمونه هیچ دلیل خاصی نداشته و کاملا تصادفی است. امید است همکاران من در دانشنامه و مؤلفان محترم با سعه صدر و روحیه نقدپذیری که دارند رنجیده خاطر نشوند و اگر خطایی در نقد بود نگارنده را متذکر شده و بر او ببخشایند.
پرواضح است، مقالاتی که از دانشنامه فرهنگ مردم انتظار می رود غیر از مقالاتی است که در سایر دانشنامه ها ولو با نام و مدخل های مشترک دیده می شوند. هر موضوعی که ظاهر آن در حوزه فولکلور نیست می تواند وارد دانشنامه شود اما اولویت با مدخل هایی است که اولاً وبالذات جنبه فولکوریک دارند و در موضوعاتی که ماهیتا فولکلوریک نیستند باید فقط به جنبه های مرتبط با فرهنگ عامه پرداخته شود. برای مثال در دانشنامه فرهنگ مردم ایران، مدخل های زیادی مانند :« قرآن»، «حافظ»، «امام حسین»، «جاحظ»، «ثعلب»، «جعفری»،« ثمارالقلوب» و .....آمده است. در پرداختن به مدخل های مذکور بدون شک باید از بحث تراجم و رجال، گیاه شناسی، کتابشناسی و دوری کرد. ملاک در بحث پیرامون این موضوعات باید فقط فرهنگ عامه باشد مثلا در مدخل قرآن نباید وارد مسائل تاریخی و کلامی آن شد و فقط اینکه قرآن در فرهنگ عامه چه جایگاهی دارد، برای تیمن و تبرک یا قرائت در مجالس ترحیم و گورستان و زینت متبرک طاقچه و استخاره و... استفاده می شود و یا حافظ برای تفال و ترانه خوانی و....کاربرد داشته است مطرح می گردد. در مدخل امام حسین و حافظ و جاحظ و سایر اشخاص، برای جنبه تراجم و رجال شناسی اش باید فقط به چند منبع معتبر ارجاع داد ولی فی المثل شرح حال حافظ باید در دانشنامه رجال یا دانشنامه شعرا بیاید. در جلد اول دانشنامه 12 سیاح و درجلد دوم 15 سفرنامه از 14 سیاح معرفی شده است (زیرا بروگش دارای دو سفرنامه است) که جایگاه این گونه کتاب ها و نیز کتاب«ثمارالقلوب» در جلد سوم در اصل در دانشنامه کتاب، و ثعلب و جعفری در دانشنامه گیاهان است و در دانشنامه فرهنگ مردم فقط باید به جایگاه آنان در فرهنگ مردم و جنبه های فولکلوریک آنها پرداخته شود چنانکه در مقاله«جعفری» آمده است، در لرستان و ایلام و خراسان، مردم خوردن آب جعفری را برای سقط جنین استفاده می کنند و یا در مدخل خرما، درباره خواص خرما که جنبه پزشکی دارد و یا درباره چگونگی بعمل آمدنش که مربوط به دانش کشاورزی است بحث نمی شود اما عرضه خرما در خیرات شب های جمعه و در مجالس سوگ که شیرینی دادن را بد می دانند ولی خرما را می آورند و رسم است که هر کس خرمایی می خورد فاتحه ای برای میت بخواند و... مطرح می شود. با این توضیحات باید ارزیابی شود که چه مقدار از مقاله جاحظ بحث فرهنگ عامه است یا مقاله ثعلب چه اندازه به مدخل فرهنگ عامه یا گیاهشناسی شبیه ترشده است؟
در دانشنامه فرهنگ مردم بعضی مدخل ها آشکارا از قلم افتاده اند. برای مثال یک مقاله درباره کتاب «حاج آقا» اثر صادق هدایت و نیز مقاله ای درباره فیلم«حاجی آقا آکتور سینما» اثر آوانس اوگانیانس در دانشنامه آمده است اما درباره خود اصطلاح «حاجی آقا» که در فرهنگ عامه رواج داشته و جنبه نیرومند فولکوریک دارد و کتاب و فیلم یاد شده متاثر از آن بوده و باید در ذیل مدخل حاجی آقا قرار می گرفتند، مقاله ای در دانشنامه نیامده است.
در دانشنامه فرهنگ مردم مطلوب است که مدخل ها متناسب با ادبیات عامه و رایج باشد. یک مثال آن(که در نشست نقد و بررسی جلد سوم توسط دکتر ذوالفقاری نیز بدان اشاره شد) مدخل «خاکسپاری» است. در زبان عامه تعبیر خاکسپاری رایج نیست بلکه دفن کردن متداول است. تعبیر خاکسپاری در کتاب ها و متون ادبی می آید اما در دانشنامه فرهنگ مردم به جای دفن کردن، مدخل خاکسپاری داریم در حالی که باید در حرف «د» مقاله دفن کردن می آمد و در صورت ضرورت در حرف« خ» عنوان خاکسپاری ذکر شود ولی به مدخل دفن کردن ارجاع داده شود.

بررسی تفصیلی تر چند نمونه از مقالات
تیله بازی(ص30): در دانشنامه گاهی عکس، گویا تر از مقاله است و برخی از مدخل ها بالضروره نیازمند عکس هستند از اینرو برخلاف مطبوعات که برای مقالات و گزارش ها، عکس های مرتبط را برای نفس گیر نشدن صفحه کار می کنند در دانشنامه، عکس برای آرایش صفحه بندی نیست و باید کاملا مُعرِّف باشد و گویی یک مقاله تصویری است. در مقاله تیله بازی، عکس تیله برای درک دقیق تر مخاطب از موضوع، کار شده است اما تیله ای که در عکس آمده، همان تیله ای نیست که تا دوسه نسل پیش در اغلب بقالی ها عرضه می شد و کودکان برای بازی از آنها استفاده می کردند. از نظر گردی و اندازه همان است اما تیله های تزیینی است که در دکوراسیون استفاده می شود. بهتر بود نویسنده مقاله یا انتخاب کننده عکس برای دقیق تر کردن موضوع، سعی می کرد تصویری از همان تیله ها را به دست آورد.
دیگر اینکه از قلم افتادن برخی نکات، مقاله را ناقص می کند. درباب تیله بازی اطلاعات مفیدی به مخاطب داده شده است اما اشاره به این موضوع که تیله بازی هم برای سرگرمی و هم برای قمار استفاده می شد خالی از فایده نبود. در بحث استفاده از تیله به عنوان سرگرمی ذکر اینکه چرا این نوع بازی ها بر افتاده اند شاید چند سطر به حجم مقاله می افزود اما چون جنبه مردم شناختی داشت مفید بود. به همان دلیل که می توان پذیرفت که تیله بازی جزو فولکلور بیاید، بیان این مطالب هم قابل توجیه بود. اینکه به دلیل وجود اوقات فراغت از یکسو و فقدان امکانات سرگرمی دیگر برای پر کردن فراغت از سوی دیگر، سبب ابداع بازی هایی می شد. اینکه با ظهور وسایل سرگرمی مکانیکی و شهربازی ها به تدریج این سرگرمی ها رخت بر بستند و حتی بعضی از همین بازی ها به شکل مکانیکی در پارک ها و شهربازی ها در آمدند یا در دو دهه اخیر به بازی های دیجیتالی نیز تبدیل شده اند و آن بازی های سنتیِ متناسب با شرایط اجتماعی گذشته را برانداخته اند.
ثِمارالقلوب (ص33 ): این مدخل از این جهت که حاوی بحث های فولکلوریک است در دانشنامه وارد شده است اما به دلیل نزدیکی زیاد ادبیات عامه با مردم شناسی حاوی هر دو بحث است. محتوای مقاله اما بیشتر به معرفی و چکیده کتاب شباهت دارد. شاید از همین روست که برخی فقرات بحث برای یک مقاله کتابشناختی ضروری است اما برای دانشنامه فرهنگ مردم زاید است. سه و نیم صفحه از این مقاله چهار و نیم صفحه ای به بازگو کردن باورهای عامیانه در ثمارالقوب پرداخته است مانند«گوش دیوار»،«جشن کوسه برنشین»،«باران خواهی»،«هدهد»،«خروس»،«استر» و....حال آنکه برخی از این عناوین، خودشان دارای مدخل مستقلی در دانشنامه هستند و کافی بود ضمن یک توضیح دوسطری و اشاره به اینکه در ثمارالقلوب به این موضوعات پرداخته شده به مدخل مستقل آن ارجاع داده شود و بیشتر روی اهمیت این کتاب در جمع آوری باورهای عامه و توجه به فولکلور و فرهنگ مردم در سده های پیشین و نیز شمارگان و بازتاب اثر در کتاب های دیگر پرداخته شود. در اینصورت چه بسا حجم مقاله کمتر می شد چون در دایره المعارف اصل بر اختصار است. حتی اگر بتوان به عنوان یک سبک و سلیقه دیگر از درج توضیحات پیرامون عناوین مذکور دفاع کرد اما جای خالی بحث درباره ارزش و جایگاه ثمارالقلوب در ادبیات عامه محسوس است.
ثواب وگناه (ص57-39): اگر نقدها درباره برخی مدخل ها حمل بر تفاوت سلیقه شوند اما اشکال وارد به این مقاله جدی تر از آنهاست. نخستین مشکل این مقاله که منشاء سایر ایرادات شده، «مدخل دوگانه» است. در دانشنامه از مدخل های ترکیبی و دوگانه ها پرهیز می شود. اگر دوگانه ها که فراوان هستند( مانند:«خیر و شر»،« خوب و بد»،« حق و باطل»،«جنگ و صلح»، «تاریکی و روشنایی»، « سیاه و سفید»،«سنت و مدرنیته» و صدها دوگانه دیگر) به عنوان مدخلی وارد دانشنامه ها شوند مشکل بزرگی پیش خواهد آورد. می توان هر یک از این دوگانه ها را به دو مدخل تفکیک کرد و در مقدمه اش به دوگانه مربوطه اشاره کرد و نکات ضروری را متذکر شد و به مقاله دیگر ارجاع داد.
مطالب فراوانی درباره ثواب و گناه در این مقاله درآمیخته شده اند. اگر «ثواب» و «گناه» به عنوان دو مقاله جداگانه نوشته می شد از این اختلاط پرهیز می شد. با وجود اِطناب و تفصیل مقاله، که هجده و نیم صفحه از دانشنامه را به خود اختصاص داده است اما بر اثر همین دوگانه بودن، ایراداتی در مقاله خلیده است.
پنج و نیم صفحه نخست مقاله درباره ثواب و گناه در ایران باستان، آیین زردشت و روایات پهلوی است. ورود به سوابق تاریخی که در بسیاری از مقالات دیگر هم دیده می شود اشکالی ندارد و برای ارائه اطلاعات جامع تر به خواننده سودمند است اما دیگر نمی توان گفت این دانشنامه به موضوعات مردم شناختی و مردم نگاری نمی پردازد و فقط به فولکلور و آنچه در ادبیات عامه مطرح است پرداخته است. می توان گفت؛ این دانشنامه با محوریت فولکلور بوده و برای جامعیت و سودمندی بیشتر از ارائه داده های تاریخی مرتبط و داده های مردم نگارانه و مردم شناسانه که همسایه و گاه متداخل با فولکلور هستند بهره برده است نه اینکه در برخی موارد از این داده ها استفاده کند و در برخی موارد به استناد اینکه مطالبی جنبه تاریخی یا مردم نگارانه دارند نادیده گرفته شوند.
عنوان دوگانه، منشاء مشکلاتی در ساختار و محتوای مقاله شده است. برای مثال؛ این مقاله چندین زیر تیتر(عنوان فرعی) دارد، مانند:« زیارت»، « سوگواری»،«ذبح و قربانی»،«وقف» و.....که باعث شده است دست مولف باز شود که درباره زیارت و سوگواری و وقف و ... بنویسد و در خلال آن به ثواب و گناه آن نیز اشاره کند در حالی که هرکدام از آنها خود، دارای مدخل مستقلی هستند و نباید در ثواب و گناه درباره آنها نوشته شود و اینهمه تداخل و تکرار ایجاد کند. این مسئله باعث ایجاد خطای الکلام یجرالکلام شده است و یادآور این حکایت است که فردی در آزمونی شرکت کرد. او درباره تاریخ افغانستان مطالعه کرده بود اما درباره تاریخ پاکستان از وی سوال شد. او هم نوشت افغانستان کشوری است در همسایگی پاکستان و اما پاکستان.... و همه دانسته هایش درباره پاکستان را نوشت. این تشبیه از جهاتی مناسبت ندارد اما گویای این نکته است که به صرف ذکر عنوان وقف و سوگواری و غیره در دل مدخلی دیگر، مجوز بحث کردن درباره آنها به وجود نمی آید و اساسا این عنوان های فرعی در مقاله ثواب و گناه، اشتباه هستند زیرا غرض این مقاله، بحث کردن درباره آنها نبوده است. بر فرض اینکه مدخل دوگانه «ثواب و گناه» موجه شناخته می شد باید عنوان ها اینگونه می آمدند:« ثواب و گناه در وقف»، نه خود وقف، یا «ثواب و گناه در سوگواری»، نه خود سوگواری، یا « ثواب و گناه در....» اما چنان اختلاط عجیبی پیش آمده که مؤلف ارجمند ناگزیر می شود به شیوه ای عمل کند که کرده است یعنی زیرعنوان ها، بشوند:« زیارت»، « سوگواری»،«ذبح و قربانی» و... اگر مدخل ثواب و مدخل گناه جداگانه نوشته شده بود، مؤلفِ محقق، با آسودگی خاطر و بدون نگرانی از اختلاط های مُخِلّ و مُمِلّ، در عنوان های فرعی مقاله ثواب می نوشت: «ثواب وقف»، «ثواب سوگواری»،«ثواب ذبح» و...و در عنوان های فرعی مقاله گناه می نوشت: «گناهان در وقف»، «گناهان در سوگواری»،«گناهان در ذبح» و....اما در عنوان فرعی دیگر:«خدمت به خلق» دچار مشکل می شد که اگر مشکل مدخل دوگانه وجود نداشت باید می نوشت: « ثواب خدمت به خلق» چون گناه خدمت به خلق معنی ندارد و مولف برای فرار از کاربست عنوان دوگانه مقاله و تیتر «ثواب وگناه خدمت به خلق»، ناگزیر شده است در همه تیتر های فرعی اینگونه عمل کند.
در قسمت های دیگر مقاله تحت عنوان: «خدمت به خلق» یا « عوامل فزونی بخش ثواب و عقاب اعمال» و یا «ثواب و گناه عرفی» این مقاله به سطح استاندارد بحث درباره فولکلور می رسد و اطلاعات مفید و ارزشمندی را ارائه می دهد، هر چند به اجبار دچار همان در آمیختگی شدید و قابل تفکیک میان ثواب و گناه بوده است.
ساختار معیوب ناشی از دوگانه گزینی برای دانشنامه سبب شده است فصلی تحت عنوان «پاداش و عقاب در فرهنگ مردم» باز شود و دو صفحه را به خود اختصاص دهد که از موضوع دور می شود و این مطلب می توانست خودش به عنوان مدخل مستقلی مورد استفاده قرار گیرد.
مدخل ثواب و گناه باعث شده است بحث هایی هم به ناچار از قلم بیفتند. چون عنوان مقاله «ثواب و گناه» است بحث درباره «بیگناهی» مسکوت گذاشته شده است در حالی که اگر مدخل مستقلی تحت عنوان«گناه» وجود داشت، «بیگناهی» هم مورد بحث قرار می گرفت اما در شرایط فعلی، بیگناهی ربطی به ثواب ندارد. مقاله چون در دام مدخل دوگانه افتاده است بحث بی گناهی به کلی فراموش شده در حالی که در ادبیات عامه مطرح است.
همانطور که اشاره شد این مقاله در پنج و نیم صفحه نخست به ثواب و گناه در ایران باستان و آیین زردشت و روایات پهلوی پراخته و در فصل بعد به ثواب و گناه در دوره پس از اسلام می پردازد. در میانه بحث ثواب و گناه در دوره اسلامی ناگهان و دوباره پاراگرافی دارد تحت عنوان:« عقاید باستانی ایرانی و مسئله ثواب و گناه» که جای آن بلحاظ منطقی در پایان فصل قبلی یعنی همان پنج صفحه اول بود و باید بین دوره باستانی و دوره اسلامی قرار می گرفت و زمینه مناسبی بود برای ورود به بحث ثواب و گناه در دوره اسلامی ولی اکنون در میانه دوره اسلامی به یک وصله ناچسب تبدیل شده است.
مقاله ثواب و گناه، نکته ها و اطلاعات فراوان و جذابی را برای مقاله فراهم آورده است و اگر عنوان و به تبع آن ساختار بحث، درست بود این داده ها سودمندتر واقع می شد. آخرین عنوان فرعی درباره «ثواب و گناه در ادبیات رسمی و شفاهی ایرانیان» است که دقیقا همان هدف و موضوع این دانشنامه است اما حدود یک صفحه را به خود اختصاص داده و اطلاعات اشاره وار( که مقتضای دایره المعارف نویسی است) و مفید دارد و جای بعضی بحث ها خالی است. برای مثال گناهی که مورد بحث قرار گرفته، بیشتر همان گناه مذموم و منفی عرفی و شرعی است اما در فرهنگ عامه «گناه» فقط دارای این معانی شرعی نیست بلکه گناه معنای ترحم نیز دارد:«طفلکی بی گناه بود». به افراد یا موجودات ضعیف هم بیگناه می گویند.
در همین مقاله ارتباط پاراگراف اول ستون اول ص46 با موضوع روشن نیست. دیگر اینکه پایان مقاله در بیان گناه در ادبیات عامه به موضوع فیلم های توبه نصوح و استعاذه از محسن مخملباف اشاره شده است. اگر قرار باشد که فیلم را هم جزو ادبیات عامه بیاوریم آنگاه این پرسش مطرح می شود که چرا به کتاب های مرتبط اشاره نشده است؟ به ویژه آنکه فیلم توبه نصوح و استعاذه، خود، مُلهَم از کتاب استعاذه دستغیب است. در مدخل گناه نیز نمی توان به کتاب گناهان کبیره از دستغیب توجه نکرد که در دهه 60 در دوره جنگ از پر فروش ترین کتاب های آن دوره بود و نشانه ای از توجه و گرایش عمومی به این نوع بحث ها تلقی می شد. اگر فیلم و کتاب از مصادیق ادبیات عامه بوده و در دانشنامه فرهنگ مردم موضوعیت داشته باشد با توجه به اینکه مهم ترین ویژگی دانشنامه نویسی رعایت اختصار است لذا مطلوب است که در همین قسمت در حد چند سطر به منحنی آمار چاپ و فروش کتاب های مربوط به گناه اشاره شود زیرا یکی از نشانه های حوالت های تاریخی و اجتماعی را باید در شمارگان توجه جامعه به کتاب دانست. برای مثال اینکه در دهه 50 کتاب های ایدئولوژیکی و فلسفی و در دهه 60 کتاب های اخلاق و در دهه 70 کتاب های سیاسی و تاریخی رونق بیشتری دارد بیانگر وضعیت خاصی از آن جامعه است. یا برای مثال در مدخل مرگ نمی توان به بیان آماری مقایسه ای و طولی از کتاب های منتشر شده درباره مرگ و مقایسه آن در آمار کلی تولید و فروش کتاب نپرداخت.
جادو(ص 105-87): بیست و هفت صفحه از جلد سوم دانشنامه به این مدخل اختصاص داده شده است. جادو، یکی از پر مطلب ترین مدخل های دانشنامه است و در این حجم از صفحات، اطلاعات گسترده ای را در اختیار خواننده می گذارد اما پاره ای از قسمت های آن، انتظار خواننده را برآورده نمی کند.برای مثال بحث صفحه83 زیر عنوان:« احکام فقهی و حقوقی درباره جادوگران» بسیار ابتر مانده است. با وجود اختصاص دادن تیتر فرعی یاد شده اما فقط یک پاراگراف معادل یک پنجم صفحه در این زمینه آورده است که فقط به دیدگاه مذهب زرتشتی درباره جادوگری اشاره کرده است حال آنکه خواننده با مشاهده آن تیتر انتظار دارد سخنی درباره احکام فقهی و حقوقی جادو در ادوار پسین تا امروز را مشاهده کند. گرچه این بحث در بخش ایران باستان آمده و طبعا مقصود از آن فقه زرتشتی است اما بهتر بود در تیتر هم این قید توضیحی درج می شد. درست است که دانشنامه فرهنگ مردم جایگاه بحث درباب احکام فقهی و حقوقی نیست اما اولا وقتی که چنان عنوانی مقرر شد و ورود به بحث را تجویز کرد باید به تناسب محتوا و عنوان، وفادار باشد. دو دیگر اینکه حتی می توان احکام فقهی و حقوقی را نه از منظر فقهی و حقوقی بلکه تا آنجا که معرف ادبیات عامه است در چنین دانشنامه ای مطرح کرد. دورکیم به نکته ای مهم توجه کرده و می گوید از روی ساختار حقوقی می توان به خصوصیات جوامع پی برد و خود از همین طریق به معرفی برخی خصوصیات و پارادایم ها در دوره سنتی و صنعتی می پردازد.
در این مدخل، پاره«جادو در فرهنگ مردم» یکی از جذاب ترین بحث ها درباره جادو است اما به گمان نگارنده اگر قرار باشد در دانشنامه فرهنگ مردم مجاز باشیم به مقولات مردم نگارانه و مردم شناسانه مرتبط هم وارد شویم مطلوب آن بود که مطالعه ای میدانی به مدخل جادو افزوده شود و مؤلف، شخصا به عنوان یک مشتری با تعیین وقت دیدار با افرادی که در گوشه و کنار کارهای جادو و شبه جادو انجام می دهند رفته و از لحظه تعیین وقت تا دیدار و فراغت از دیدار را با جزییات و به سبک نمایشنامه ای گزارش دهد. با این روایت هم جزیی از فرهنگ عامه را به صورت عینی،نمایشی و ملموس در اختیار خواننده می گذارد، هم نشان می دهد که تا زمان انتشار این دانشنامه هنوز جادو وجود داشته است، هم کیفیت آن و سبک های رایج را نشان می دهد. به این وسیله برگ هایی هم بر صفحات معرفت مردم شناسانه و فولکلور افزوده می شد. فراموش نکنیم که بسیاری از آثار ارزشمند به جای مانده درباره ادبیات عامه، همان آثاری است که نویسندگان با حضور در میدان و ثبت مشاهدات شان روایت کرده اند. دریافتِ شناختی از جادو در فرهنگ مردم مورد نیاز است و اتکای صرف مقاله به مطالعه کتابخانه ای ممکن است برای چند دهه بعد، این اشتباه را القاء کند که در زمان انتشار این دانشنامه، جادو رخت بر بسته و محققان ناگزیر از مراجعه به منابع پیش از خود بوده اند. افزون بر کمبود داده های روزآمد، ارائه آماری از تعداد دستگیرشدگان در سال های اخیر که در چند مورد به بحران محلی تبدیل شده و در اخبار مطبوعات انعکاس یافته است و نیز آمارهای تقریبی از فعالان این عرصه و تیپ شناسی و انواع آنها بسیار جالب است و گوشه ای از فرهنگ مردم را نشان می دهد. تیپ شناسی جادوگران از کولی ها تا متجددان و شعبده کاران تا دعا نویسان و کسانی که قرآن گرا هستند و نیز تیپ شناسی جنسیتی پدیده، لازم است. جیمز جُرج فریزر، در کتاب شاخه زرّین(پژوهشی در جادو و دین) به حضور گسترده زنان و چرایی آن پرداخته است و دیدگاه و ادبیات عامه از همین رهگذر روشن شده است. به ویژه وقتی که این تیپ شناسی به استفاده کننده گان و مشتریان جادو هم می رسد. اینکه چه زمینه های اجتماعی و چه نیازهایی جادو را در فرهنگ عامه زنده نگه می دارد و رواج می بخشد نیز خالی از لطف و فایده نیست.
جارو (112- 106): جارو جزو عمومی ترین وسایل زندگی تا همین دوسه دهه پیش بود، همانطور که فرش جزو ضروریات زندگی بود اما با رواج جاروهای برقی، امروزه جارو برچیده شده چنانکه در ذهن نسل جدید تصوری از آن وجود ندارد و جارو را مانند وسایل عتیقه و تاریخی می نگرند اما مدخل جارو نمونه شایسته ای از یک مدخل دانشنامه فرهنگ مردم و نسبت موضوع(جارو) با فرهنگ عامه است. این مدخل فقط به جنبه رُفت و روب جارو نپرداخته و به باورهای عامیانه درباره جارو هم پرداخته است مانند اینکه: اگر بچه کوچک خانه را جارو بزند مهمان می آید، اگر چهل روز صبح زود خانه را آب و جارو کنند روز چهلم حضرت خضر یا امام زمان(ع) برای برآوردن حاجات شان حاضر می شوند، منع جارو کردن در برخی مناسبت ها و اعیاد و یا اینکه مردم سوادکوه جارو کردن پشت سر مسافر را نحس می دانند یا در خراسان اتاق زائو را تا روزی که ناف نوزاد خشک نشده جارو نمی کنند و...
اما در مقاله جارو اگر اشاره ای به چرایی و چگونگی کنار رفتن آن از زیست شهری و صنعتی شده بود و نیز نشان می داد که تا دوسه دهه پیش این وسیله در همه خانه ها وجود داشته و تولید و فروش جارو یکی از مشاغل را تشکیل می داده است مطلوب تر بود و شاید تنها 4-5سطر به مقاله می افزود.
جَرَس(ص136): خواننده به محض مشاهده این عنوان انتظار دارد درباره اصطلاح جرس که در شعر و ادبیات و در فرهنگ عامه مطرح است اطلاعاتی به دست آورد اما سراسر مقاله فقط درباره فیلم جرس است نه درباره جرس. در تمام دانشنامه، هیچ مدخل دیگری هم درباره جرس وجود ندارد. بهتر این بود که بلافاصله پس از عنوان جرس، در داخل هلالین کلمه فیلم می آمد تا روشن باشد منظور از این مدخل فیلم جرس است نه خود جرس. این در حالی است که در مدخل دیگری با عنوان«جشن سده» در صفحه 152همین ضابطه رعایت شده و هم مدخل جشن سده و هم فیلم آن را دارد. ابتدا آمده است«جشن سده» و ارجاع داده است به مقاله«جشن» پس از آن دوباره آمده است«جشن سده» ولی به فیلم جشن سده پرداخته است و مطلوب آن بود که در عنوان مقاله پس از جشن سده، کلمه فیلم داخل هلال می آمد.
البته این مشکل در مدخل های دیگر نیز تکرار شده چنانکه مدخل فیلم حسن کچل( ص521) آمده اما خود حسن کچل نیامده است و مدخل آن نیز تحت عنوان حسن کچل آمده است نه فیلم حسن کچل.
جمکران( ص202-199): جمکران از مدخل هایی است که در فرهنگ عامه موضوعیت والایی دارد اما دانشنامه، فارغ از حقیقت یا جعل درباره آن بوده و باید بدون ورود به صحت و سقم تاریخی آن به انعکاس باورهای عامه درباره اش بپردازد. بنابراین هر سخنی که القای تقدیس موضوع و سوگیری از جانب مؤلف را داشته باشد (نه گزارش مقدس بودن آن نزد عامه) به یک مقاله تاریخی یا مذهبی شبیه تر است و باید از منظر تاریخی نقد شود که آیا مدعیات آن درست است یا نه؟ در حالی که اگر در مقام گزارش باورها باشد کاری به درستی و نادرستی گزاره ها و باورها ندارد. مقاله جمکران از عرف دانشنامه نویسی دورافتاده و تقدیس های بی دلیل از جمکران در نوشته اش راه یافته است. درمیانه ستون دوم از صفحه 200می گوید:« با وجود اهمیت این مسجد اما سخنی از آن در منابع تاریخی دیده نمی شود». این عبارت در یک دانشنامه شگفت آور است زیرا از یکسو همین که در منابع تاریخی سخنی درباره آن دیده نمی شود دلالت دارد که آن جایگاهی را که مؤلف تصور کرده نداشته است. دو دیگر آنکه نشان می دهد مؤلف محترم کوشیده است اهمیت امروز جمکران را به گذشته تسری داده و بلکه تحمیل کند و القاء نماید چیزی که امروز اهمیت دارد حتما باید در گذشته هم اهمیت داشته باشد و سخن نگفتن منابع تاریخی از آن را رازآلود می سازد. حقیقت این است که مسجد جمکران تا پیش از انقلاب اسلامی اهمیتی را که امروز دارد، نداشته است. هرچند آیت الله خمینی در تمام طول عمر خود و در سال های طولانی اقامت در قم با وجود اینکه بسیار به حرم حضرت معصومه می رفت اما یکبار هم به جمکران نرفت اما عوامل دیگری در شکوه سازی از مسجد جمکران نقش داشتند. اگر مؤلف قرار بود درباب جایگاه جمکران در فرهنگ عامه سخن بگوید باید به استناد تصاویر و گزارش ها سخن می گفت. نگارنده به خوبی به یاد دارد که یک دهه پیش از انقلاب اسلامی که در سنین نوجوانی بسر می برد، مسجد جمکران، مسجد کوچکی بود به اندازه یک اتاق و اطراف آن بدون هیچ حصاری و پوشیده از دشتی از زمین های خالی بود. برای نخستین بار عموی نگارنده که متولی اوقاف بود طرح بازسازی و توسعه مسجد جمکران را ارائه داد و اجرا کرد اما هدف او نگهداری جمکران به عنوان یکی از قدیمی ترین مساجد بود نه به عنوان یک مرکز زیارتگاهی به نحوی که در دوسه دهه اخیر ساخته شده است. پس از اجرای طرح بازسازی و توسعه مسجد که تا اوایل دهه 60 به انجام رسید ابعاد آن به به یک شبستان بزرگتر( با ظرفیت حدودا هزار نفر) رسید اما در دو دهه گذشته با شکل دادن تورهای هفتگی از سراسر کشور و اختصاص بودجه های هنگفت، مساحت این مسجد صدها هکتار توسعه یافته به نحوی که امروز پارکینگی با ظرفیت چندهزار اتومبیل دارد. امروز مسجد در مساحت‌ 40 هزار مترمربع‌ بنا شده‌ است‌، كه‌ 25 هزار مترمربع‌ از آن‌ به‌ مساحت ‌خود مسجد تعلق‌ دارد و بقيه‌ مساحت‌ صحن‌ را تشكيل‌ مى‌دهد(raz.ahlolbait.com)مساحت اوليه براي اجراي نهايي پروژه 250 هکتار،مساحت زمين اصلي مسجد دررينگ اول، نزديک به 580 هزارمتر مربع، مساحت زمين هاي رينگ دوم وخيابان ها، نزديک به دوميليون وهشتصدهزارمترمربع، مساحت پنج شبستان وساختمان هاي اصلي مسجد 294 هزارمتر مربع، مساحت ساختمان هاي اداري، خدماتي ورفاهي مسجد 128 هزارمترمربع، مساحت پارکينگ هاي سرپوشيده 45 هزارمترمربع وپارکينگ هاي سرباز400هزارمترمربع،مساحت اجراي فازاولاز طرح اوليه 4 ميليون مترمربع(طرح جامع، jamkaran.ir). با این اوصاف جمکران حتی از حرم حضرت معصومه پر رونق تر و با شکوه تر شده است اما مؤلف محترم علیرغم اشاره به سکوت منابع تاریخی، به نحوی سخن گفته که گویی از قدیم به همین اندازه مهم بوده است. اینکه مسجدی که تمام اهمیت آن به روایت منابع مختلف از جمله خود مدخل دانشنامه به خوابی است که یکی از مؤمنان دیده و امام زمان در خواب به وی دستور داده اند در این مکان، مسجدی بسازد(البته سایت جمکران بدون ارائه هیچ دلیلی این واقعه را در بیداری می داند نه خواب)(تاریخچه تفصیلی jamkaran.ir)، اما در باورهای عامه این مسجد چنین جایگاهی می یابد که امروزه مشاهده می کنیم، شایان توجه است اما اگر قرار است به دلایل ارتقای مسجد به این جایگاه هم پرداخته شود باید حق مطلب ادا گردد یا آنکه به دلیل عدم تناسب آن با دانشنامه فرهنگ مردم اساسا وارد این بحث نشود. در فرازی، از نقش آیت الله بافقی در رونق بخشیدن به جمکران سخن گفته است و اینکه او هر هفته یکبار یا بیشتر به ویژه شب های جمعه به همراه گروهی ازطلاب با پای پیاده به مسجد جمکران می رفت و نماز مغرب و عشاء را آنجا می خواند و تا صبح به عبادت می پرداخت... اما آگاهی های ما حاکی است که نقش انجمن حجتیه در اهمیت بخشیدن به مسجد جمکران کمتر از نقش آیت الله بافقی نبوده است. دقیقا دوره توجه به مسجد جمکران مقارن است با دوره اوجگیری انجمن حجتیه پیش از انقلاب 1357 و جایگاه ویژه ای که امام زمان(ع) در عقاید انجمن داشت و هرچه منسوب به امام زمان بود جایگاه ممتاز می یافت. از گزارش اقدامات ویژه ای که از سوی انجمن برای ترویج جمکران صورت می گرفت در می گذرم که محتاج رساله ای دیگر است اما رونق مضاعف جمکران در دوره پس از انقلاب، دلایل و عوامل متعدد دیگری هم دارد. مولف یا نباید وارد دلایل و عوامل رونق بخشیدن به جمکران شود که به مقتضای دانشنامه فرهنگ مردم نزدیک تر است یا اینکه اگر وارد شد استقرای ناقص را نشاید. بنابراین نمی توان به نقش دولت نهم و دهم و ترفندهای ویژه و ریختن نامه در چاه جمکران و پاسخ به نامه ها و حاجات مادی افراد و... اشاره ای نکرد. شاید این بخش به دلیل مضمون سیاسی و روز یافتن با فضای دانشنامه مناسبتی نداشته باشد اما بهتر بود که مقاله از ابتدا وارد این مسئله نمی شد.

منابع:
فاضلی، نعمت الله، دانشنامه فرهنگ معاصر ایران، تهران، سازمان اسنادملی و کتابخانه جمهوری اسلامی ایران، 1394
فریزر، جیمز جُرج، شاخه زرّین(پژوهشی در جادو و دین)، ترجمه: کاظم فیروزمند، تهران، آگاه، 1383ش
David P. forsythe, Encyclopedia of Human Rights, Washington D.C, A Division of Congressional Quarterly INC(CQPRESS).

http://www.jamkaran.ir/Page_View.aspx?id=8 طرح جامع
http://www.jamkaran.ir/Page_View.aspx?id=2 تاریخچه تفصیلی جمکران
مسجد جمکرانhttp://raz.ahlolbait.com/content/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%D8%AC%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86
تاریخ بازدید سایت ها: اردیبهشت 1395