دوشنبه 18 اردیبهشت 1396

ادامه حقوق مشرکان در قرآن- داستان نجاست مشرکان

داستان نجاست مشرکان
ما دارای نگاهی درون متنی و بدون پیش فرض قدسی انگارانه اما ملتزم به روش علمی و بدون سوگیری، در بررسی متن هستیم. لذا در برشمردن حقوق مشرکان در قرآن بدون تمسک به اجتهاد و صرفا با تکیه بر نص به ذکر حقوق پانزده گانه پرداختیم که اغلب جزو حقوق اساسی هستند اما با همان نگاه درون متنی به تناقضاتی بر می خوریم از جمله آیاتی که ظاهراً دلالت بر نجاست مشرکان دارند و این پرسش پدید می آیدکه چرا و چگونه علیرغم آن آموزه های حق محور برای مخالفان عقیدتی، فقهای شیعه و سنی از نجاست ذاتی کفار سخن گفته و این فتوای خود را به آیاتی از قران مستند ساخته اند؟ آیاتی چون:
«یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون» این چنین خدا آنان را که به حق نمی‌گروند مردود و پلید می‌گرداند. (انعام/125) و «انما المشرکون نجس»(توبة / ۲۸) اما چون آیه بعدی(آیه29 سوره توبه) درباره کارزار با اهل کتاب سخن گفته است این حکم را به مشرکان و اهل کتاب تعمیم می دهند. اغلب فقها از شیخ طوسی به بعد در جایی که نجاسات را برمی شمارند یکی از آنها را «کافران» قلمداد کرده اند.
در برابر این برداشت رایج که کفار و مشرکان نجس هستند البته کوشش های ارجمند دفاعی هم وجود داشته و برخی استدلال کرده اند که نجاست کفار قائم به اجماع است اما اجماع معتبر باید دارای شرایطی باشد و «اجماعِ داراى شرایط یاد شده بر نجس بودن هیچ انسانى, وجود ندارد و تمام اجماع هاى نقل شده و اتفاق هاى موجود, شرایط یاد شده را ندارند، بنابراین، حجت نخواهند بود»(دفتر تبلیغات حوزه...، 1375، صفحه 131-166).
برخی هم قائل به تفکیک اهل کتاب از مشرکان شده اند. «بسياري از فقهاي معاصر، قائل به طهارت ذاتي اهل كتاب (مسيحي ها و يهودي ها و زرتشتي ها ) هستند؛ از مراجع فعلي كه اهل كتاب را پاك مي دانند، آيات ‌سيستاني، وحيد خراساني، فاضل و تبريزي، مي‌باشند ولی می گویند: كفّار غير اهل كتاب و مشركان و منكران اديان آسماني يا دشمنان اهل بيت يا غلاة، يعني كساني كه امامان را به خدايي مي رسانند، نجس مي‌باشند (توضيح المسائل مراجع، ج 1، م ‌60).
اما درکی که از عبارت «انما المشرکون نجس» وجود و رسمیت و اشتهار دارد عمیقا تحت تاثیر سنت تفسیری درازی است که بر اساس تضادهای سیاسی مسلمانان و غیرمسلمانان شکل گرفته و رواج یافته و نهادینه شده به یک سنت قطعی بدل گردیده است. اکنون با مبنا قرار دادن همان دیدگاه حقوق محور که به دریافت حقوق چهارده گانه مشرکان منجر شد می توان دریافت که نجاست کفار به معنی رایج کنونی با سنت نهادی تفسیری هارمونی دارد ولی عدم نجاست مشرکان با دیدگاه حقوق محور. اما آن سنت تفسیری نهادینه شده از کجا آمده است؟
برای روشن شدن این موضوع باید به امر واقع رجوع کرد. در عالم واقع ما چیزی جز امر بهداشتی و امر غیر بهداشتی یا امر پاک و غیر پاک نداریم. بهداشتی و غیر بهداشتی بودن هم امری ذهنی و ایدئولوژیک نیست بلکه امری علمی بوده و به این معناست که ساختار مولکولی برخی میکرب ها، باکتری ها و ویروس ها با ساختار مولکولی برخی اندام ها ناسازگاری دارند و واکنش های شیمیایی تنش زا ایجاد می کنند و سبب بروز عدم تعادل یا ناکارکردی ویا بدکارکردی در سیستم بیولوژیکی می شوند که ما به آن بیماری می گوییم. نجس و نجس العین خارج از مقوله بهداشتی و غیر بهداشتی هیچ آگزیوم مادی قابل مطالعه و ارزیابی در عالم خارج ندارد به همین دلیل بعضی از فقها ناگزیر شده اند که از نجاست معنوی سخن بگویند و اینکه نجاست کفار نجاست مادی نیست، نجاست معنوی است زیرا ممکن است بعضی از مشرکان از نظر بهداشتی تمیزتر از بعضی از مسلمانان باشند و در این صورت مسئله نجاست مشرکان محل اشکال خواهد بود. از سوی دیگر انگشت شماری از علما در برابر نجاست ذاتی کفار قایل به طهارت ذاتی کفار هستند مگر اینکه نجس بودن شان ثابت شود. این دیدگاه البته با اصول عدیده ای چون اصل برائت، اصل طهارت و اصل اباحه نیز سازگار است. علامه آیت الله ارباب عقیده داشت طهارت اهل کتاب بلکه مطلق بشر، ذاتی است و نمی توان هیچ انسانی را نجس دانست (صالحی نجف آبادی، حدیث ها...، 113). همین جا یادآور می شوم نظراتی که مرحوم آیت الله غروی درباره بطلان حکم سنگسار و قتل مرتد و عدم نجاست کفار ارائه داده و متهم به وهابی گری شدند و در حوزه منزوی شان کردند در واقع متاثر از حاج آقا رحیم ارباب بود که بسیاری از بزرگان فقها شاگرد ایشان بودند و مرحوم مطهری ستایش های فراوانی از ایشان دارد.
هنگامی که در عالم واقع چیزی جز امر بهداشتی و غیر بهداشتی نداریم، نجاست هم باید در همین چارچوب معنا شود به ویژه آنکه در خود قرآن بارها با تعبیر طیب و غیر طیب میان اشیاء و خوراکی ها تمایز نهاده است.
پیامبر اسلام نیز وقتی درباره معنای نجس مورد سوال قرار می گیرد آن را به پلیدی معنا می کند و می گوید: انه لیس علی الارض من انجاس الناس شیء وانما انجاس الناس علی انفسهم. این معنای نجاست همان چیزی است که امروزه ما استنباط می کنیم. اما در فهم معنای نجس نیازی به روایت پیامبر هم نمی افتد وقتی که در یکی از دو آیه مذکور، نجس را معنا می کند. در یک آیه تعبیر نجس برای مشرک و در آیه دیگر تعبیر رجس را درباره «لایؤمنون» به کار می برد که شامل مشرکان نیز می شود. و رجس به معنای پلیدی و ناپاکی است که جنبه بهداشتی دارد و نشان از آن دارد که در آن زمان مشرکان عرب موازین بهداشتی را رعایت نمی کرده اند. در زمان پیامبر اسلام که در میان همه مورخان به آراستگی و معطر بودن شهرت دارد، نیز هنگامی که از نجس بودن مشرکان سخن گفته شده مقصودی جز غیر بهداشتی بودن و غیر طیب بودن نداشته است. حتی قرن ها بعد ویل دورانت درباره مسیحیان اروپایی(اهل کتاب) که بهداشتی تر از مشرکان بودند می گوید که اروپاییان رواج مجدد مستراح های خصوصی و گرمابه های عمومی و بسیاری از صنایع و علوم را مدیون مسلمانان هستند (نک: ویل دورانت،ج4 بخش دوم: 818) چه رسد به مشرکان عرب. بنابراین می توان حدس زد که در آن زمان به دلیل همین تفاوت بهداشتی بود که یکی از مشخصه های بارز مشرکان و کافران، نجس بودن، شمرده شده است. حتى دلایلی وجود دارند که نشان می دهد پیش از نزول آیه (انما المشرکون نجس) نیز مسلمانان، مشرکان را نجس مى دانسته اند اما نجس به معنای غیرپاک نه نجس العین. چنانکه در روایات آمده است که از پیامبر اسلام پرسیدند مقصود از نجس بودن مشرکان چیست پاسخ داد که نجاست به معنای پلیدی است: انه لیس علی الارض من انجاس الناس شیء وانما انجاس الناس علی انفسهم. بر روی زمین از نجاست های انسان، چیزی واقع نمی‌شود. نجاست های انسان ها، تنها بر خودشان واقع است. با اینحال چرا قرن هاست از نجس بودن معنای دیگری فهمیده می شود؟ این فهم از کجا و چگونه پدید آمده است؟
در واقع پیش از اسلام نیز فهمی از نجاست پیروان دیگر ادیان به معنای نجس العین بودن وجود داشته است که متعلق به آیین یهود بوده است و این نوع تلقی نجس بودن پیروان دیگر مذاهب از یهودیت به میان مسلمانان راه یافته است. نگارنده در تحقیق دیگری نشان داده است که فقه اسلامی در طول زمان چگونه و در چه مواضعی از فقه یهود تاثیر پذیرفته و صورت اسلامی به خود گرفته است. یکی از آن تاثیرات را باید در همین بحث نجاست کفار جستجو کرد. شریعت یهود تنها شریعتی است که اعتقاد دارد قوم یهود قوم برگزیده خداست و چنان پاک است که نباید خون آنها با خون غیر یهود در آمیخته شود و حتی پس از قرن ها و همین امروز در هزاره سوم و اوج پیشرفت فرهنگ و تمدن بشری و در عصر حقوق بشر و حقوق شهروندی نیز در اسراییل که رژیمی ایدئولوژیک مستقر است از نظر قانونی یهودی ها مجاز به ازدواج با غیر یهود نیستند و اگر با غیر یهود ازدواج کننند دیگر به عنوان یهودی اصیل شناخته نمی شوند. در گذشته های دورتر برای ممانعت یهودیان از اختلاط خونی با مسیحیان و مسلمانان(چه رسد به مشرکان) حکم به نجاست آنها می دادند. این حکم شرعی از پیش از اسلام رواج داشت و شریعتی که حضرت محمد(ص) آورد در بسیاری از مواضع تعدیل و اصلاح شریعت یهود بود چنانکه در قرآن نیز ضمن اینکه شریعت ادیان پیش از خود را تصدیق کرده احکام و حکایات متفاوتی را بیان کرده و در مواردی از روحیه تحریف گری پیروان انها سخن می گوید(مائده/13) و نه تنها قصص تاریخی بلکه احکام مجازات ها در شریعت یهود را هم تصحیح و تعدیل کرد. یکی از موارد اصلاحی نیز تغییر معنای حکم به نجاست پیروان دیگر ادیان و حتی مشرکان به غیر بهداشتی بودن و پلیدی بود اما نفوذ فقه یهودی توانست دوباره آن را از محتوای اصلی خود تهی کرده و معنای یهودی اش را که قدمت و رواج بیشتری داشت جایگزین نماید. متن کامل آیه نجاست مشرکان نیز هم بر معنای غیر بهداشتی بودن دلالت می کند: يا ايها الذين ءامنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء ان الله عليم حكيم.
از ابتدای سوره یعنی آیه 1تا27 سوره توبه درباره بدعهدی مشرکان، تفتین و جنگ با مسلمانان، پیمان شکنی و عدم مراعات خویشاوندی سخن می گوید و در نهایت در آیه 28 می افزاید: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خويش بى ‏نياز مى‏ گرداند كه خدا داناى حكيم است.
در اینجا بحث فقط درباره 1- مسجد الحرام و 2- حکم حضور آنان در مسجد است که نباید جنب یا بدون تطهیر در آن وارد شد. این حکم ممنوعیت ورود افراد غیر پاک اختصاص به مشرکان ندارد بلکه خود مسلمانان نیز حرام است که در صورت جنابت بدون غسل وارد مسجد شوند و یا در صورت قضای حاجت بدون تطهیر به مسجد وارد شوند و طبیعی است درباره مشرکانی که به این احکام باور نداشتند و طهارت را رعایت نمی کردند نیز حرام است که وارد خانه خدا شوند و می توان حکم کلی صادر کرد. در آیات 97و98 سوره توبه که در ادامه بحث درباره روابط مسلمانان با مشرکان و اهل کتاب است از بادیه نشینان عرب می گوید که باديه‏ نشينان عرب در كفر و نفاق [از ديگران] سخت‏ ترند(97و98 توبه) و می دانیم که آنچه ویل دورانت هم گفته قاعدتا درباره حاشیه نشینان و بادیه نشینان است که از فرهنگ نازل تری برخوردار بوده اند کما اینکه حتی در زمان ما هم روستایی از شهری ضعیف تر و دارای امکانات آموزشی و بهداشتی و درمانی کمتری است.

پایان بخش: یک بحث فرعی درباب نجاست
عبدالحسین زرین کوب این پرسش را مطرح کرده است که چرا در صدر اسلام ناگهان در کوتاه مدتی اسلام چنان گسترش یافت؟ خود او پاسخ می دهد: به دلیل تسامح و تساهل پیامبر اسلام. این پرسش درباره کورش نیز همین پاسخ را می گیرد زیرا تاریخ نشان می دهد کشور گشایی با قدرت نظامی و خشونت همیشه شکننده و در معرض شکنندگی است و آخرین نمونه آن اتحاد شوری است. بعدها با کشف منشور کورش پاسخ سوال فوق پیدا شد.
حقیقتا اگر پیامبر جز این بود، اسلام به آن سرعت در قلوب رخنه نمی کرد. آنچه اسلام را گسترش داد، فقه و احکام و برداشت هایی نبود که پس از پیامبر اسلام تافته شد و اگر اسلام با این برداشت ها ظهور کرده بود در نطفه خفه می شد.
در زمانه ما که دوران تمدن و تجدد نامیده می شود، وقتی کسی به قدرت می رسد برای خودش جانشین درست می کند، ولیعهد می گذارد (حُسنی مبارک در مصر، پوتین در روسیه، کاسترو در کوبا و...، نمونه های آن در اوایل سده بیست ویکم بودند)، فقط در جوامع دموکراتیک است که تعیین رهبران سیاسی آینده و پس از خودشان را به خود مردم واگذار می کنند و حداکثر ممکن است نظر خود را اعلام کنند. اما پیامبر با وجود آنهمه قدرت، مانند برخی قدرتمندان معاصر ما رفتار نکرد و رفتارش به انسان های متمدن امروز شبیه تر بود. ماجرای غدیر هم انتصاب نبود، بلکه برای این بود که علی(ع) را کنار نگذارند.
نکته مهم این است که همه این سفارش ها مربوط به شرایط بسط ید و قدرت داشتن است. اینهمه مدارا توصیه می شود اما متقابلا وقتی که جنگ ناگزیر شد، دستورات مقابله با آنان هم سخت گیرانه می شود.
بنابراين مدارا يعنى تمييز دادن حقوق و ايدئولوژى انسان‏ها، مدارا يعنى با همگان رفق و عاطفه داشتن و رعايت ادب كردن، با همگان ساختن و همزيستى كردن به نحوى كه مرزها مخدوش نشود و در هم نياميزد. با انسان‏ها مهربان بودن و دوستى كردن اما نه آن چنان كه ناظران بيرونى شما را با ديگران يكى و يا «كُفو» بينگارند، بلكه دوستى تا جايى كه تفاوت شخصيت و عقيده شما پنهان نشود.
امام على(ع) نیزدر نامه 19 نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام خطاب به يكى از كارگزاران خويش در مورد مشركان آن ديار مى‏نويسد: كشاورزان شهرى كه تو در آن حكم مى‏رانى از خشونت و قساوت شكايت كرده‏اند و گفته‏اند. تو آنان را حقير شمرده و ستم كرده‏اى. من در اين شكايت تأمل كردم و آنان را شايسته نزديك شدن به تو نديدم زيرا مشرك هستند و اما سزاوار هم نديدم كه رانده شوند و به آنان جفا شود چون با مسلمانان عهد و پيمان بسته‏اند و سر جنگ ندارند. بنابراين جامه‏اى از نرمخويى و ملاطفت بر آنها بپوشان و با آنان ميان سخت‏دلى و مهربانى رفتار كن و ميان نزديك كردن و دور كردن آنها اعتدال برقرار كن.
عبارت ديگر اين كلام امام اين است كه حقوق آنان را پاس بدار نه عقيده آنها را. مرز عقيدتى را حفظ كن و آنقدر نزديك نشو كه يكى شويد اما اجازه ستم به آنان و تحقير كردن آنها را هم نده. امام على(ع) در جاى ديگرى مى‏گويد: «بالرفق تدرك المقاصد» با ملايمت و مدارا خواسته‏ها به دست مى‏آيند. (غررال%