جمعه 10 شهریور 1396

بی شعوری

عمادالدین باقی
مجله صدا شماره 127 شنبه4شهریور1396 ص20-21
درباره بی شعوری آنقدر سخن گفته و کتاب و مقاله نوشته اند که از شماره بیرون است اما همچنان و همیشه به عنوان یک واقعیت بسیار نیرومند وجود دارد. این اواخر هم کتابی دیدم به همین نام که از بی شعوری به عنوان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت نام برده بود در حالی که اشاره کرده است برخی آن را نه بیماری بلکه از نوع کمبود شخصیت می دانند یا از نوع حماقت یا اعتیاد. در این کتاب از رابطه تعصب و مدارا، اعتماد، خشم، و رابطه جنسی با بی شعوری سخن گفته یا انواع آن مانند بی شعور اجتماعی، بی شعور تجاری، بی شعور مقدس مآب، بی شعور عرفان باز، بی شعور دیوانسالار، بی شعور بیچاره، بی شعور شاکی، دولت به مثابه بی شعور، خواندن و نوشتن و بی شعوری، بی شعوری در رسانه ها، ازدواج با آدم بی شعور، فرزندان والدین بی شعور و در نهایت راه های درمان بی شعوری گفته است. با وجود همه نکات ارزشمندی که بیان داشته است اما برجسته ترین دلیل بی شعوری، محرومیت یک جامعه از منابع گوناگون شعور است، منابعی که فرزانگی و فرهیختگی را ارتقاء می دهند و بی شعوری را می کاهند. یکی از مهم ترین آنها کتاب و رسانه است. اگر مردم در جامعه ای کتابخوان نباشند حتی همین کتاب ها درباره بی شعوری را نمی خوانند تا از راهکارهای درمانی اش آگاه شوند و نویسنده و ناشر گویی در خلاء دست و پا زده اند.
زنگ خطر را از سال ها پیش پژوهش های مختلفی به صدا در آورده اند. برای مثال یک پژوهش در سال 1385در مناطق بیست و دوگانه تهران، نشان می دهد میانگین مطالعه روزنامه به عنوان یک فعالیت فراغتی در طول شبانه روز 12 دقیقه و میانگین زمان صرف شده برای مطالعه کتاب های غیر درسی در اوقات فراغت برابر با 19 و 77 دقیقه در شبانه روز(کمتر از20 دقیقه) است(ساروخانی، ملکیان، بحران هویت و آنومی: 80). هم اکنون کاهش شمارگان کتاب و روزنامه و مجله نسبت به زمان اجرای پژوهش یاد شده می تواند شاهدی باشد بر کاهش سرانه مطالعه و نمی توان شبکه های مجازی را جایگزین آن دانست به ویژه که داده های این شبکه ها همزمان به تولید نوع جدیدی از آگاهی و بی شعوری می پردازند.
درست در زمانی که در رسانه ها خبر داده می شد دانشمندان موفق به ساخت آسفالتی شدند که تا ۴ هزار لیتر آب در متر مربع جذب می‌کند و تقریباً هرگز خیس نمی شود و این یعنی حل سیلاب های شهری! و درست در اواخر سال 95 و در روزهایی که اخبار آتش سوزی پلاسکو و سیل سیستان و برآمدن ترامپ بر مسند ریاست جمهوری آمریکا، فضای خبرها را اشغال کرده بود خبر تعطیلی یک کتابفروشی هم منتشر شد اما بازتابی نیافت و شاید پرداختن به آن در چنان شرایطی نشانه عدم تشخیص وزن خبر و پرت افتادگی به نظر می آمد اما اگر دریابیم که همه اکتشافاتی که زندگی را برای بشر گوارا می کنند و نیز همه آن وقایع تلخ به نوعی ریشه در همین مسئله یعنی برآمدگی یا تعطیلی شعور دارند، موضوع فرق خواهد کرد. اگر بدانیم دانایی چه اکسیر حیات بخشی است و کتاب از منابع بزرگ دانایی است و مهجوریت کتاب مساوی با مهجوریت دانایی و در نتیجه انحطاط است.
این خبر دردآور بود و هست که : «فروشگاه «کتاب ویستا» (در سعادت‌آبادِ تهران) متعلق به «نصرالله کسرائیان» به علت ورشکستگی مالی، تعطیل شد. آن هم در شهری که در یکی از خیابان‌هایش (جُردن) یک ساعت مُچی مردانه، «یک میلیارد و دویست میلیون تومان» به فروش می‌رسد. کسراییان اعلام کرد: بدین وسیله به اطلاع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزرات دارایی، سازمان تأمین اجتماعی، شهرداری، ادارات برق، گاز، تلفن، اتحادیه ناشران و کتاب‌‌فروشان، هم‌محله‌ای‌ها، و رسانه‌های مجازی می‌رساند که «کتاب ویستا» واقع در سعادت‌آباد، از پانزدهم آذرماه ۱۳۹۵ تعطیل شده است. نه از آن‌ها که نیامدند گله داریم، نه از آن‌ها که کتاب نمی‌خوانند، از آن‌ها هم که آمدند یا به اشکال مختلف کمک‌مان کردند، سپاس‌گزاریم. چند سال سوبسید دادیم و تلاش کردیم سرپا نگاهش داریم، نشد. تصمیم برای تعطیل کردنش، تصمیمی دشوار بود، به ویژه برای همسرم که تا آخرین لحظه برای بازنگاه‌داشتن‌اش اصرار داشت. دیری نخواهد گذشت که همه کتابفروشی ها بجز آنهایی که کتاب، کاغذ و محصولات فرهنگی از ارگان ها، ادارات و دولت دریافت می کنند به همین روز خواهند افتاد و مجبور به ترک کار و کسب شان خواهند شد .من نمی گویم به خاطر کتاب فروش بلکه به خاطر آینده فرزندان تان کتاب بخرید تا در آینده فرزندان بی سواد و دولتمردان نادان نداشته باشیم».
از اینکه خود نصرالله کسراییان از مفاخر فرهنگی این مرز و بوم است و سرنوشت او نمونه ای از سرنوشت فکر و فرهنگ است بگذریم، در کشوری که همه از رنج محرومان و بیداد فقر می گویند اما کسی توجه ندارد که یکی از محروم ترین و مظلوم ترین اقشار، همین جماعت اهل قلم و فرهنگ و تولید کنندگان عرصه اندیشه اند. آنها هم با قهر بازار و هم محدودیت های حکومتی و ممیزی و هم با خواب طولانی کتاب و بحران های گوناگون صنعت نشر و پرداخت قطره چکانی همان حق التالیف ناچیز روبرو هستند. مردم نیز با احساس بی نیازی از آگاهی و دیگران هم با عواقب و عقوبت های عبور از خط قرمزهای ساختگی و ... از همه سو این جماعت را در تنگنا گذاشته اند.
در زمانی که کشور 30 میلیون جمعیت داشت برای ما نوجوان های آن زمان راسته خیابانش شاه و ناصر خسرو و جلوی دانشگاه، راسته کتابفروشی ها بود. سه منطقه پر رونق کتاب فروشی، اما وقتی به تازگی که جمعیت کشورمان 80 میلیون شده از میدان بهارستان تا چهارراه مخبرالدوله قدم زدم و دیدم از آن کتابفروشی ها خبری نیست و بجز دو کتابفروشی که با جان سختی، هنوز بقایای خاطرات راسته کتابفروشی ها را حفظ کرده اند و بقیه تغیر شغل داده اند و وقتی در این سال ها دهها کتابفروشی را دیده ام که تعطیل شده اند یا اینکه با عرضه کالاهایی دیگر در کنار کتاب جلوی نابودی خود ر ا گرفته اند زنگ خطر بی شعوری معنای دیگری می یابد.
می گویند مردم قدرت خرید ندارند اما خبر تعطیلی کتابفروشی از این جهت اهمیت دارد که نه در مناطق محروم بلکه در شهرک غرب بود یعنی جایی که قدرت خرید بالا است و ارقام فروش کافی شاپ ها، رستوران ها، و تنقلات و چیپس و پفک آن با هزینه اوقات فراغت برخی شهرها برابر می کند.
35 سال پیش که میانگین شمارگان کتاب 4و 5هزار و جمعیت کشور 30 میلیون نفر بود، چندان خبری از رسم های جشن تولد و انواع سالگردها نبود. امروز اما در هر خانه ای به تعداد اعضای خانواده جشن تولد می گیرند و روز زن و روز مرد، روز ولنتاین و سالگرد ازدواج و چندین مناسبت دیگر هم افزوده شده است و در این مناسبت ها همه چیز به عنوان کادو داده می شود الا کتاب . به ندرت دیده ام کسی در این روز دانایی را هدیه کند. در نتیجه شمارگان کتاب به 100و200 نسخه رسیده است.
اقتصاد نشر نشانه سقوط اقتصاد تحقیق و نویسندگی و در نتیجه سقوط تفکر و فرهنگ است. امروز باقالی فروشی و تکدیگری بیش از نویسندگی درآمد دارد. از چنین جامعه ای دیگر چه توقعی می توان داشت. همه با پاسخ های های ساده و کلیشه ای و خودفریب، به فوریت پاسخی برای هر مسئله ای دست و پا می کنیم و مثلا اینکه فضای مجازی نرخ مطالعه را پایین آورده است و یا مردم قدرت خرید ندارند و... اما در همین زمان در کشورهایی که این تکنولوژی از همانجا آمده است کتاب ها تیراژ میلیونی دارند و انتشارات انگلیسی پیرسون یکی از دهها بنگاه انتشاراتی سودآور است که با کسب درآمدی معادل 9.33 میلیارد دلار در سال 2013 بزرگترین ناشر جهان شناخته شده و یا مدیر کتابفروشی اینترنتی آمازون به ثروتمندترین مرد جهان تبدیل شده است. حتی در ترکیه شمارگان 100 هزار نسخه برای کتاب عادی است. آری تعطیلی کتابفروشی ها نشانه روند تعطیلی شعور در یک جامعه است. جهل، مادر استبدادو خشونت و فقر و خرافه خواهد شد و دانایی چون آب روانی به زندگی جان می بخشد.
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi