جمعه 10 فروردین 1397

نیروهای شادی و ضد شادی

عمادالدین باقی
یادداشت زیر به درخواست نشریه «شهرآرا»ی مشهد و به مناسبت نوروز 97نوشته و با حذف چند کلمه در شماره 2509 ص2 با عنوان «بدون شادی، توسعه ناممکن است» منتشر شده است.حذف شده ها داخل{} آمده اند:
تقسیم بندی های سیاسی انقلابی و غیرانقلابی ماهیتی خشن و ناشی از آرمان هایِ خیالیِ دور از زندگی روزمره مردم دارند و از نظر سیاسی و ایدئولوژیک هم قابل نقد هستند. تقسیم بندی اصلاح طلب و اصولگرا هم بر مبنای صورت بیرونی رخدادهاست اما تقسیم بندی نیروهای شادی و ضد شادی، درونی تر و غیر سیاسی تر است.
نیروهای شادی وضدشادی از عناصر و عوامل فرهنگی و مادی، عینی و ذهنی تشکیل می شوند. بیکاری، فقر، نا امنی و حوادث تلخ از عوامل مادی و سخت افزاری ضد شادی اند و ذهنیت ها و آموزه های عبوس از عوامل فرهنگی آن هستند. چنان خوانش ضدشادی از دین وجود دارد که به مخیله کسی نمی گنجد که می شود شاد بود و دیندار. مثلا مناسبت های غم و سوگ بیش از مناسبت های شادی است و بر آن افزوده هم می شود در حالی که سوگ به قدر ضرورت مجاز و سوگ زدگی مکروه است. مدیریت نادرست هم محصول ترکیبی از همه آنهاست. از سویی افرادی که دچار روحیات ضدشادی و Unhappiness هستند تا وقتی «فرد» اند زبان آنها فقط به خود و اطرافیان شان محدود می شود اما وقتی در مناصب مدیریتی و تصمیم سازی قرار گرفتند روحیات آنها تبدیل به سیستم و قاعده می شود و ضدشادی شعاع عمومی پیدا می کند و تلاش ها برای شادی آفرینی فقط مانند مُسکنی است که برای بیماری سرطانی تجویز می شود. تا جهان بینی و سبک زندگی {و نگاه حاکمیتی} تغییر نکند ضدشادی رخت بر نمی بندد. {وقتی پس از40 سال خواننده و خوانندگی و بیننده و تشویق کننده و رقص نور در تلویزیون نمایش داده می شود اما سازها و عوامل اصلی خلق آثار هنری پنهان می شوند در حالی که هیچ توجیهی ندارد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این.مجمل. اگر صدای ساز حرام نیست چرا دیدن الات آن حرام است؟}
با مرور سخنان عده ای از مسئولان و روحانیون در همین ماه های اخیر درباره مسایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، {جز بگیر و ببند، مجازات و قصاص، غیظ و غضب و نفرت پراکنی در نمی آید و نمی بینید که برای شادی و فرح این جهانی مردم و مهر و محبت با خودی و غیر خودی، کلامی و قدمی را. انگار قرار است نقشی علیه کشیش قهرمان بینوایان را بازی کنند.}
از دیگرسو باید به منابع شادی و ضدشادی هم توجه داشت. مثلا از منابع ضدشادی این است که انسان اگر احسات ناتوانی در تغییر و بهبود شرایط زندگی خود کند دچار سرخوردگی و افسردگی می شود و اینجاست که اهمیت شرایط اقتصادی و اهمیت نقش دموکراسی و انتخابات و اینکه عده ای اجازه نمی دهند کسی که بخاطر وعده هایش رای اورده برنامه هایش را پیش ببرد روشن می شود. در این وضعیت اعتماد مردم فرو می ریزد، نفرت جایگزین می شود و آدم ها نمی توانند از درون شاد باشند و پرخاشگر می شوند.
حوادث ناراحت کننده پایان ندارند. گرچه در همه جهان این نوع حوادث روی می دهند اما مهم این است که در جامعه ما تعداد این حوادث تلخ بسیار بیش از حوادث شیرین است. فقط در همین یکی دو سال اخیر زنجیره حوادث را بنگرید: اتش سوزی پلاسکو که ایران را در اندوه فرو برد.> بازداشت تعداد زیادی از ادمین های تلگرامی فعال در ستاد روحانی و نیز فعالان فضای مجازی> زلزله غرب کشور> سیل سیستان و بلوچستان> آتش سوزی کشتی سانچی> سقوط هواپیمای آسمان در قله دنا> {حوادث دیماه و دستگیری بیش از 5هزار نفر> مرگ چند جوان بازداشتی از معترضان دیماه در زندان> دستگیری فعالان محیط زیست> مرگ دکتر کاووس سید امامی در زندان که همه کسانی که او را می شناختند به نیکی می شناختند> ماجرای دختران خیابان انقلاب> درگیری با دروایش و نقش لباس شخصی ها> اعتراضات کارگران گروه صنعتی فولاد و نیشکر هفت تپه و مترو و غیره به پرداخت نشدن چندین ماهه حقوق که خانواده ها را دچار تنگناها و عصبیت ها و مشکلاتی ویرانگر می کند و در همه این حوادث به نوعی دست مدیران و دست اندکاران خاصی مشاهده می شود.}
بدون پرده پوشی می گویم که هیچگاه تا این حد احساس نمی کردم که نیروهای ضد شادی و ضد امید بر شادی و امید غلیه کرده اند و اکنون امیدوار و شاد بودن بسیار دشوار شده است اما چاره ای جز تلاش بیشتر برای شاد بودن و امیدوار بودن نداریم زیرا شادی و امید رمز حیات ما است و برای حفظ حیات باید جنگید. بدون شادی توسعه هم ناممکن است چون انگیزه های لازم برای زندگی نیست.
شادی و شاد بودن، دستوری نیست. اندک برنامه های شاد تلویزیون خوب است اما لبخندها سطحی است از عمق دل نیست چون حس مهندسی شدن برنامه ها و سانسور در مخاطب وجود دارد.
مردم باید خودشان سبک زندگی را انتخاب کنند چنانکه در عمل هم نسخه های دستوری را اعتنایی نمی کنند. مردم برای زندگی کردن به شادی نیاز دارند و برای شادی نباید منتظر عنایت نیروهای ضدشادی باشند. چون شادی و ضد شادی سرایت کننده اند باید هرکدام بکوشیم انرژی منفی پخش نکنیم و هم خودمان و هم پیرامون مان را سالم تر کنیم و به عنصر شادی بخش و شادی آور تبدیل شویم.
باید فضای بیرونی را شاد کرد، باید فیلم، طنز، تفریح و آهنگ شاد را ترویج کرد. باید سازوکارهای تخلیه روانی را بسط داد. رنگ و روی شهر باید شاد باشد نه اینکه افسردگی از ان ببارد اما این فقط شرط لازم است و کافی نیست چون شادی امری درونی است و باید انسان ها از ته دل شاد باشند.
در فضایی که جامعه را گورستانی کنند تلاش انسان برای شاد بودن و ساخت شهربازی و... شاد بودن مصنوعی به نظر می رسد{مانند رقص اسکلت مردگان در گورستان جلوی دیدگان آدمی یا شادی رباط ها و ماشین ها است{ اما مرگِ شادی؛ مرگِ روح و روان آدمی و بستر ساز خشونت و نابودی محبت و مهر است. به همین دلیل شادی یکی از حقوق بشری است. برای حفظ سلامت روان و بقای حیات باید با لشگر غم جنگید و شاد بود. گویی این سخن خواجه شیراز حافظ لسان الغیب زبان حال امروز ماست که گفته بود:
بیا تا گل برافشانیم و مِی در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم.

کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام
   emadeddinbaghi