سه شنبه 4 اردیبهشت 1397

مردی نبود فتاده را پای زدن (خاطره هایی با مرتضوی)

عمادالدین باقی
مردی نبود فتاده را پای زدن... گرچه او غیر از صدور حکم علیه خود من خانواده های ما را هم خیلی اذیت کرد. از طرح اتهام تا بازجویی های طولانی برای خانواده ام و مشکلاتی که در جریان ازدواج دخترم مریم با آقای قوچانی به وجود آورد ولی من در این چند روز از این که بخواهم درباره سعید مرتضوی حرفی بزنم،پرهیز داشتم.دغدغه من این بود که نخواهم درباره مواجهه شخصی خود با مرتضوی مطلبی بنویسم. اما اصرار و تلاش او در استنکاف از حکم، خاطراتی را در ذهنم زنده کرد.
او یک مجری بود. جریان اینکه در دادگاه من چگونه او از بیرون هدایت می شد را در روزنامه سازندگی چند روز پیش نوشته ام. هیچوقت هم درباره او تعبیر قاضی را به کار نبردم و از این کار امتناع می کردم.
سعید مرتضوی، هم خودش چندین جلسه بازجویی های مرا انجام داد و هم هفت جلسه دادگاه را برگزار کرد. آنچه برای من آزاردهنده بود،دروغگویی سعید مرتضوی بود. زیاد دروغ می گفت. من تصور می کردم، کذب گفتن فقط به جلسات دو نفره من و مرتضوی هنگام بازجویی و بدون حضور وکیل محدود می شود،اما این موضوع در جلسات دادگاه هم رخ می داد. مثلا در یکی از جلسات دادگاه من اعلام کرد که آقایان انصاری و سید حسن خمینی تماس گرفته و گفته اند مطالبی که باقی درباره متهمان پرونده قتل های زنجیره ای از قول سید حسن مطرح کرده ،دروغ است.این در حالی بود که اقای انصاری تلفن مرتضوی را از خود من گرفت و طی تماسی با او اعلام کرده بود مطالبی که آقای باقی مطرح کرده، صحیح است و اگر شما وارد شوید،ما طی بیانیه ای موضع خواهیم گرفت. آقای انصاری پس از تماس با مرتضوی و دقایقی قبل از رسیدن من به جلسه دادگاه گزارش این مکالمه را به من داده بود. با این حال و به رغم این تماس، مرتضوی در دادگاه به دروغ از حسن خمینی و انصاری من را به دروغگویی متهم کرد. بعد از آن ماجرا، حسن اقای خمینی مجبور شد تا طی بیانیه ای اعلام کند که برخلاف آنچه مرتضوی مطرح کرده،اظهارات باقی صحت دارد و این بیانیه در مطبوعات چاپ شد.
من در مجموع طی هفت جلسه محاکمه شدم،اما به دلیل بیماری فتق شدید روده توانایی ایستادن طولانی مدت در جلسات دادگاه را نداشتم. این موضوع به اطلاع مرتضوی رسیده بود و مدارک پزشکی هم ضمیمه شده و درخواست شده بود تا من در جلسات دادگاه به صورت نشسته به دفاع بپردازم. اما او اجبار کرده بود تا در جلسات دادگاه که دفاعیات من پنج شش ساعت و گاهی هفت ساعت به طول می انجامید، در حالت ایستاده باشم. در نهایت در جلسه پنجم،وضعیت من حاد شد. طوری که به بیمارستان منتقل شدم و تحت عمل جراحی قرار گرفتم.به خاطر دارم،مرتضوی،با بیمارستان و پزشکان معالج من تماس گرفته و گفته بود که در این موضوع تبانی صورت گرفته است. بیمارستان تمام مدارک پزشکی در خصوص بیماری و عمل را برای مرتضوی ارسال کرد. اما او مدعی شده بود که همسرش پزشک است، پرونده را مطالعه کرده و می گوید که من تمارض کرده ام و دروغ گفته ام.
خاطره دیگری که در ذهنم تکرار می شود، این است که سعید مرتضوی به راحتی آب خوردن، حکم صادر می کرد. در پرونده اول من،حکم صادره هفت سال و نیم زندان بود. که دوسال و نیم آن تعلیقی بود و در تجدید نظر تعزیری شد و البته حکم شکست. حالا برای من عجیب است که برای یک حکم دو ساله که نشات گرفته از جرم مرتکبه از قبیل معاونت در قتل و حیف و میل اموال عمومی است،نه به خاطر مقاله نوشتن، او از زندان رفتن تا جایی که ممکن بوده،فرار کرده است.یعنی انسانی که تا این اندازه از زندان رفتن واهمه داشته، به این راحتی به متهمان دادگاه های خود احکام سنگین از پنج و ده سال تا اعدام صادر می کرد.
آنچه در فرار مرتضوی برای من جالب است، صرف نظر از این که حکم اوعادلانه نبوده و نسبت به بزرگی جرائمش خیلی تخفیف داده اند،این است که خود را خوار کرد. وقتی موضوع زندان پیش می اید، فرد می تواند با سربلندی به زندان برود، اما او با خواری به زندان رفت.
از یاد نبریم که سعید مرتضوی چون در مرحله اجرای حکم است، مستقیم به بند عمومی زندان می رود.درحالی که او افراد زیادی را مستقیما از دادگاه روانه سلول انفرادی کرد. همچنان که این اتفاق برای خود من رخ داد.
بعد از پایان جلسه ششم دادگاه، به صورت غافلگیرانه،و بدون هیچ توجیهی حکم بازداشت من را صادر کرد و من به انفرادی در بند 209 منتقل و بعد از دو ماه به بند عمومی منتقل شدم. با این حال حتم دارم،مرتضوی را با بهانه های نظیر این که او زندانی امنیتی است، از دیگران جدا کرده و در محلی نگهداری می کنند تا از همه امکانات رفاهی بهره مند باشد.
این در حالی است که پس از انتقالم به بند عمومی حدود دوماه بعد با دستور سعید مرتضوی،من، اکبر گنجی و شمس الواعظین ممنوع از تلفن شدیم. آقای شمس چندماه بعد آزاد شد ولی در طول دو سال و نیم از حبس من، ما حق نداشتیم حتی در زمان عید و تعطیلات هم با خانواده خود تماس تلفنی داشته باشیم.
جالب است بدانید که من، گنجی و شمس الواعظین تا زمانی که او از زندان آزاد شد، به دور از سایر زندانیان و در شرایط ایزوله و مشابه انفرادی نگهداری شدیم.بعد از آزادی شمس، من و گنجی به صورت دو نفره حدود دوسال و نیم آن را شرایط ایزوله شده و بدون تلفن را سپری کردیم. یکبار هم ماموران در زندان سر ما ریختند و با وضع ناهنجاری ما را از زندان به دادگاه نزد او بردند. این رفتار با هر زندانی ای ناپسند بود چه رسد با اهالی قلم و نویسندگان. البته چون اقای گنجی همان روز دادگاه علنی داشت این شانس را پیدا کرد که ماجرا را بیان کند ولی کسی از آن بدرفتاری با ما خبردار نشد. مسئولان زندان دستخط مرتضوی را به ما نشان دادند که مجوز داده بود اینطور رفتارش شود.
ده سال بعداز آن، دیوان عالی کشور،حکم توقیف روزنامه نشاط را نقض کرد. حکمی که به واسطه انتشار مقاله من صادر شده و من و شمس به عنوان سردبیر و لطیف صفری به عنوان مدیر مسئول بخاطر همان مقاله محکوم شده شده بودیم و به طریق اولی،این نقض حکم من هم تلقی می شد.ولی ما آن محکومیت ناحق را سپری کردیم. آیت الله شاهرودی،رئیس وقت قوه قضاییه گفته بود، قضات مدتی را در زندان برای کارآموزی سپری کنند تا احکامی که صادر می کنند،منصفانه باشد! شاید مرتضوی اگر دست کم آن روزها چند روز را در زندان سپری کرده بود،در رفتار و احکامی که صادر می کرد،تجدید نظر می کرد.
منتشر شده در روزنامه شرق شماره 3130 دوشنبه ۳ ارديبهشت۱۳۹7ص15. خبرنگار شرق این مطلب را تلفنی گرفته ولی به عنوان یادداشت منتشر شد.