یکشنبه 20 خرداد 1397

علی(ع) علیه خودکامگی

این روزها که در فضای مجازی واکنش های منفی برخی را نسبت به کاربرد تعابیر مذهبی می بینم یاد نامه امام علی به مالک اشتر می افتم که پس از برحذر داشتن او از ستم و درنده خویی با مردم و لذت نبردن از کیفر دادن آنها و... می گوید این کارها دل را فاسد، و دين را پژمرده می کند: فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ. من نامه 53 را یک کیفرخواست علیه وضع موجود می دانم.

در متن سخنرانی زیر که شب 23 رمضان ارایه شد موضوع گفتار من تمام نهج البلاغه و همه روایات آن نیست، فقط نامه 53 و خطبه 87 است. چون برای برخی باور کردنی نیست چنین سخنانی از شخصی که 14قرن پیش می زیسته و ممکن است گمان کند در ترجمه، جعل شده باشد،
عین عبارت های نهج البلاغه را بخاطر سندیت اش آورده ام ولی خواننده ارجمند اگر بخواهد می تواند از مطالعه فرازهای عربی صرفنظر کرده و ترجمه اش را بخواند.
https://goo.gl/VYQwQM

متن سخنرانی در انجمن اسلامی مهندسین. جمعه18خرداد1397 برابر با 23 رمضان 1439
با سلام به سروران گرام و سلام به آن امام همام که با ضربت شمشیر جهل و تعصب به شهادت رسید و خودش رستگار شد و جهانی را سوگوار کرد.
موضوع سخن من «امام علی علیه خودکامگی» است. این بحث ها البته تازگی ندارد به ویژه برای شما که اهل علم و فضل هستید. ما فقط بخاطر تبرک به نام و یاد امام(ع) در این شب هایی که با ضربت خوردن و شهادت او مناسبت دارد سخنانی را تکرار می کنیم. سنت یادآوری شیعه البته باعث شده یک میراث فرهنگی و تمدنی و یک خاطره تاریخی استمرار پیدا کند و زنده بماند و از دستکاری در متن مصون بماند و قران و نهج البلاغه امروز با هزار سال پیش تفاوت چندانی نداشته باشد ولی این شرمندگی را هم برای ما دارد که صدها سال است سخنانی را تکرار می کنیم اما در جان و جامعه ما نهادینه نشده نمی شود که این خود نیازمند پژوهشی جامعه شناختی است. بدتر انکه با همین حرف ها به نسلی باغ سبز نشان داده شد ولی زمین تفتیده ای چون سراب تحویل شان دادند به گونه ای که امروز وقتی ما از سخنان همین بزرگان دین می گوییم در فضای عمومی گاه طعنه مان می زنند یا به سخره مان می گیرند چون انتظار داشتند اگر این سخنان راست است در حکومتی که به نام او و با بهره گیری از کلام و حرمت و قداست او برپا شده همان وعده و وعیدها را ببینند. وقتی در زندان در اعتراض به برخورد خشن با متهمی اعتراض کردم و به یک مامور گفتم شما یا باید به قوانینی که خود تصویب کرده اید پایبند باشید یا به آموزه های دینی و نهج البلاغه و الگوی امامی که وعده اش را برای مردم می دادید. او جواب داد اگر می خواستیم مثل علی رفتار کنیم که باید سی سال پیش حکومت را تحویل مخالفان می دادیم. این سخن نشان می دهد اگر عمل به آموزه های علی رانت ها قدرت را به خطر بیندازد به راحتی نادیده اش می گیرند.
شاید یک دلیل بدل شدن آن باغ سبز به سراب این بود که نگاه عملیاتی به سخنان مترقی امام نبود یعنی اینکه چه کنیم که لازم الاجرا شود؟ وقتی امام می گوید باید مردم بدون ترس بتوانند با زمامداران صحبت کنند و حتی ترشرویی نمایند، تا وقتی این سخنان در حد سخنرانی و منبر و شعر و شعار باشد همین است که هست. اصولا بجز تحریف چهره و دور از دسترس قرار دادن امام علی و امام حسین و دیگر پیشوایان، و تبعید کردن شان از ملک به ملکوت و از ناسوت به لاهوت، یکی از مشکلات این بوده که امام علی و امام حسین به شعر و شعار تنزل پیدا کرده اند و نتیجه اش این شد که امروز استناد به سخنان آنان در میان نسل رنجور و رنجیده از اوضاع با واکنش روبرو می شود با اینحال ما معتقدیم آنچه از علی آموخته ایم کلمات حقی است و با واقعیت های تلخ امروز بی اعتبار نمی شوند.
علی از نظر ما الگویی از یک زمامدار بود که دفاع از ارزشها را مقدم بر حفظ قدرتش می دانست، به همین دلیل در دام خودکامگی نیفتاد. منظورم از خودکامگی فقط در سپهر سیاست و قدرت نیست. خودکامگی در سپهر فردی و خانوادگی و حزبی هم همان خودکامگی است لیکن در ابعادی کوچکتر. خودکامگی حزبی این است که حلقه ای از افراد همدیگر را تصدیق می کنند و اسیر آفت خودمعیار پنداری می شوند. امام علی قربانی خودکامگی حزبی یعنی حزب خوارج شد. میان خودکامگی فردی و سیاسی هم نسبت مستقیمی وجود دارد. ممکن نیست کسی در خانواده خودکامه باشد و بتواند در قدرت دموکرات باشد. جامعه ای که از افراد دموکرات تشکیل شده باشد هیچگاه در آن قدرت خودکامه نمی تواند پدید اید و اگر پدید آید نمی تواند ریشه بدواند.
یک بحث درباره مشخصات خودکامگی دارم که به فرصت دیگری موکول می کنم. اکنون به مناسبت شب های قدر می خواهم از مرام و اندیشه و شخصیت ضدخودکامه علی بگویم. چون این روزها برای چندمین بار مشعول مطالعه شرح نهج البلاعه ایت الله منتظری بودم از درس های ایشان هم الهام گرفتم.
برای شناخت خودکامگی پژوهشهای زیادی به ویژه در کشورهای غربی انجام شده که از انها بی نیاز نیستیم. در روانشناسی خودکامگان و رفتارشناسی شان صدها کتاب نوشته اند.همانطور که مفاهیم دموکراسی را در متون کلاسیک هم مورد مطالعه قرار می دهند می خواهیم در حد یک مرور و اشاره ببینم در متون کلاسیک ما چه تلقی ای از خودکامگی وجود داشته وشناخت آن از زبان امام علی این لطف را دارد که نشان دهنده پیشینه و ژرفای تاریخی توجه به این بحث و شناخت سرمایه های اجتماعی و مذهبی ما نیز هست.
البته چه در فضای چپ پیش از انقلاب كه تشيع را با ايدئولوژي انقلابي و با مفاهيم انقلابات ضد استعماري و سوسياليستي در می آمیختند و چه اکنون که با همان الگو اما با مفاهیم آزادي و دموكراسي و عقلانيت در می آمیزند، نگاه به اسطوره ها و مفاهیم دینی متاثر از زمانه است اما کوشش من این است که اگر نگاه مان امروزی است تکیه مان بر کلمات خود امام باشد و همان را بدون تحمیل مفاهیم نامرتبط، روزآمد و نص فهمی کنیم.
دیگر اینکه اگر کسانی به دستاورهای امروز اعتنایی ندارند و آنها را به چوب علم غربی و نفسانیت بشری و نقضان عقل و غیره می رانند دست کم اگر راست می گویند کافی است به سخنان حکیمانه امام علی نظری بیفکنند و رفتارشان در جامعه و حکومت را اصلاح کنند.
نامه 53 نهج البلاغه یکی از شاهکارهایی است که اگر چنین سندی در تاریخ ملت دیگری بود با ان به بشریت فخر می فروختند و به همه زبان های دنیا ترجمه می کردند. این نامه امروز مانند کیفرخواستی است برای زمامداران ما. من صرفا بخش هایی را گزینش کرده ام و فقط برای یاداوری می خوانم و تاکید می کنم گرچه شاید برای تان تکراری باشد اما این بار با این نگاه مرور کنید که می خواهید اینها را اولا در فقه به کار برید و در اجتهاد مبنا قرار دهید و فقه روایی دور شده از قران را به جای بحارالانوار به نهج البلاغه هم متوجه کنید و دوم اینکه این سخنان را به قانون لازم الاجرا بدل کنید.
امام در نامه به مالک اشتر که به فرمانروایی مصر اعزام شده بود نوشت:
«اي مالک بدان! من تو را به سوي شهرهايي فرستادم که پيش از تو دولت هاي عادل يا ستمگري بر آن حکم راندند، و مردم در کارهاي تو چنان مي ‏نگرند که تو در کارهاي حاکمان پيش از خود مي‏ نگري، و درباره تو آن مي ‏گويند که تو نسبت به زمامداران گذشته مي‏ گويي، و همانا نيکوکاران را به نام نيکي توان شناخت که خدا از آنان بر زبان بندگانش جاري ساخت. پس نيکوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد».
اینکه بعضی می گویند مهم نیست مردم و تاریخ درباره ما چه بگوید و ما باید رضایت خداوند را حاصل کنیم و مهم این است که او چه می گوید، نشان از سستی فهم شان از انسان و خداست. امام می گوید قضاوت خدا قضاوت مردم است. نمی شود کسی را مردم به بدنامی بشناسند و او نزد خدا محبوب باشد. ِانَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَي الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللهُ لَهُمْ عَلَي أَلْسُنِ عِبَادِهِ. در زمانی که ایت الله منتظری قائم مقام رهبری بود و تذکر می دادید که ما باید برای تاریخ پاسخ داشته باشیم یکی از بزرگان گفت ما کاری به تاریخ نداریم. به وظیفه شرعی مان عمل می کنیم.
امام علی بر همین مبنا که قضاوت خدا قضاوت تاریخ و قضاوت انسان هاست به مالک می گوید: وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّينِ، وَإمّا نَظِيرٌ لَکَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ،يُؤْتَي عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الَعَمْدِ وَالْخَطَاءِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَصَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ، فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْکَ فَوْقَکَ، وَاللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّکَ! وَقَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَ لاَکَ بِهِمْ. وَلاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللهِ، فَإِنَّهْ لاَيَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَلاَ غِنَي بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ.
قلب خود را با رحمت مهرباني به مردم بپوشان، و با همه آنان نرمخو و دوست و مهربان باش. مبادا برآنان چونان حيوان درنده ای باشي که خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته ‏اند، دسته ‏اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي‏ باشند، اگر گناهي از آنان سر مي‏زند، يا علت هايي بر آنان عارض مي‏ شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهي مرتکب مي‏ گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير(َأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَصَفْحِکَ)، آن گونه که دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداري مصر داد والاتر است،(دست بالای دست بسیار است) که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، که تو را از کيفر او نجاتي نيست
در ادامه آورده است: بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از کيفر کردن و مجازات نمودن شادي مکن(وَلاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَة ) ، و از خشمي که تواني از آن رها گردي شتاب نداشته باش، به مردم نگو، إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي ‏دهم، بايد اطاعت شود، که اين گونه خود بزرگ بيني دل را فاسد، و دين را پژمرده(وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ)، و موجب زوال نعمتهاست.(توجه کنید که امام 14 قرن پیش می گوید با ستم کردن حکومت، دین پژمرده می شود و می توان فهمید چرا امروز دین در جامعه، جایگاه پیشین را ندارد) و اگر با مقام و قدرتي که داري، دچار تکبر يا خود بزرگ بيني شدي به بزرگي حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر که تو را از آن سرکشي نجات مي ‏دهد، و تندروي تو را فرو مي‏نشاند، و عقل و انديشه‏ ات را به جايگاه اصلي باز مي ‏گرداند.
از غرور و خودپسندي بپرهيز زيرا خداوند هر سرکشي را خوار مي‏ سازد، و هر خودپسندي را بي‏ ارزش مي‏ کند، با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديک، و با افرادي از رعيت خود که آنان را دوست داري، انصاف را رعايت کن. که اگر چنين نکني ستم روا داشتي، و کسي که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا بجاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، حجتش را نادرست سازد (یعنی دليلی که او برای ستمکاري می آورد چیزی را دگرگون نمي ‏کند) هيچ چيز چون ستمكارى، نعمت خدا را ديگرگون نكند و خشم خدا را برنينگيزد، زيرا خدا دعاى ستمديدگان را مى ‏شنود و در كمين ستمكاران است. مردم‏گرايي، و حق‏گرايي دوست داشتني ‏ترين چيزها در نزد تو باشد، و در حق ميانه ‏ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودي مردم گسترده‏ ترين باشد(وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ)، که همانا خشم عمومي مردم خشنودي خواص را از بين مي‏برد، اما خشم خواص را خشنودي همگان بي ‏اثر مي‏ کند) فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَي الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَي الْعَامَّةِ) این جمله در علم سیاست کلام پر مغز و بزرگی است که باید با طلا نوشت.
امام پس از آن راهکارهایی را برای مصون ماندن از خودکامگی بیان می کند و می گوید:
أَبْعَدَ رَعِيَّتِکَ مِنْکَ، وَأشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ، فإنَّ في النَّاسِ عُيُوباً، الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا، فَإنَّمَا عَلَيْکَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَاللهُ يَحْکُمُ عَلَي مَا غَابَ عَنْکَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ ما تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِکَ.
أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْدٍ، وَاقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْرٍ، وَتَغَابَ عَنْ کُلِّ مَا لاَ يَضِحُ لَکَ، ... وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَيَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَاناً يُضعِّفُکَ عَنِ الْأُمُورِ، وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّي يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ. شَرُّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِيراً، و.... وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَي أَلاَّ يُطْرُوکَ وَلاَ يُبَجِّحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ، وَتُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ.
آنان که عيبجوترند را از خود دور کن، زيرا مردم عيوبي دارند که والي در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گرداني، و آنچه که هويداست بپوشاني، که داوري در آنچه از تو پنهان است با خداي جهان مي ‏باشد، پس چندان که مي ‏تواني زشتي ‏ها را بپوشان، تا آن را که دوست داري بر رعيت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند.
گره هر کينه‏ اي را در مردم بگشاي، و رشته هر نوع دشمني را قطع کن، و از آنچه که در نظر روشن نيست کناره گير، در تصديق سخن‏ چين شتاب مکن، زيرا سخن‏ چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مي‏ شود اما خيانتکار است(امروزه این سخن چینان می توانند همان بولتن های خبرسازی باشند که در زندگی مردم سرک می کشند و دروغ هم می بافند اما چون وابسته به نهادهایی شناخته شده اند معتبر جلوه می کنند). امام در ادامه می گوید، بخيل و ترسو و حريص را در مشورت کردن دخالت نده. و دلایل پرهیر از مشورت گرفتن از چنین جماعتی را و زیان هایش را بر می شمارد و درباره بهترین وزیران را کسانی می داند که: ستمکاري را بر ستمي ياري نکرده، و گناهکاري را در گناهي کمک نرسانده باشند و افزاید: از ميان آنان افرادي را که در حق‏گويي از همه صريح ‏ترند، و در آنچه را که خدا براي دوستانش نمي ‏پسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشايند تو باشد يا ناخوشايند. تا مي‏ تواني با پرهيزکاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستايند، و تو را براي اعمالی که انجام نداده‏ اي تشويق نکنند، که ستايش بي‏اندازه خودپسندي مي ‏آورد، و انسان را به سرکشي وامي‏دارد.
وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَي إِلَي حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وَتَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ، وَتَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَي مَا لَيْسَ لهُ قِبَلَهُمْ. فَلْيَکُنْ مِنْکَ فِي ذلِکَ أَمْرٌ يَجَتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِکَ، فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِيلاً.
بدان اي مالک! هيچ وسيله ‏اي براي جلب اعتماد والي به رعيت بهتر از نيکوکاري به مردم، و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به کاري که دوست ندارند، نمي‏ باشد(وَتَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَي مَا لَيْسَ لهُ قِبَلَهُمْ )، پس در اين راه آنقدر بکوش تا به وفاداري رعيت، خوشبين شوي، که اين خوش بيني بار سنگين رنج‏آور مشکلات را از تو برمي‏ دارد،
وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمَّةِ، وَاجْتَمَعتْ بِهَا الْأُلْفَةُ، وَصَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ. وَلاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيءٍ مِنْ مَاضِي تِلْکَ السُّنَنِ، فَيَکُونَ الْأَجْرُ بِمَنْ سَنَّهَا، وَالْوِزْرُ عَلَيْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا. وَأَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الَعُلَمَاءِ، وَمُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَإِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ.
و سنت و هنجارهای پسنديده ‏اي را که بزرگان اين امت به آن عمل کردند، و ملت اسلام با آن پيوند خورده و بر مبنای آن همبستگی شان شکل گرفته است(وَاجْتَمَعتْ بِهَا الْأُلْفَةُ)، و رعيت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابي که به سنتهاي خوب گذشته زيان وارد مي‏ کند، پديد نياور، که پاداش براي آورنده سنت، و تاوان آن براي تو باشد که آنها را درهم شکستي (از نظریه های جامعه شناختی انقلاب و نقد انقلاب که مرحوم بازرگان هم در دهه شصت در کتاب انقلاب در دوحرکت، البته به نقل از کتاب کرین برینتون به آن اشاره کرده این است که یکی از کارکردهای انقلاب، ویران کردن سنت ها و هنجارهایی است که طی سده ها ساخته شده و رسوبی شده و همبستگی اجتماعی را شکل داده است اند بدون اینکه پس از این ویرانی چیزی جایش بگذارد. امام علی در ادامه می گوید:) با دانشمندان، فراوان گفتگو کن، و با حکيمان فراوان بحث کن، که مايه آباداني و اصلاح شهرها، و برقراري نظم و قانوني است که در گذشته نيز وجود داشت.
وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصْلُحُ بَعْضُهَ ا إلاَّ بِبَعْضٍ، وَلاَ غِنَي بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ، مِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَراجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ، وَمِنهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْکَنَةِ، وَکُلٌّ قَدْ سَمَّي اللهُ سَهْمَهُ،
امام در نفی نظامیگری و اصالت دادن به قدرت نظامیان و لزوم توجه به همه اقشار می گوید: اي مالک بدان! مردم از گروههاي گوناگوني مي‏ باشند که اصلاح هر يک جز با ديگري امکان ندارد، و هيچ يک از گروهها از گروه ديگر بي‏نياز نيست. از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومي و خصوصي، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعي، جزيه‏ دهندگان، پرداخت کنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه‏ وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مي‏ باشند، که براي هر يک خداوند سهمي مقرر داشته است.
در ادامه می گوید:سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمي‏توانند پايدار باشند، و آن قضات، و کارگزاران دولت، و نويسندگان حکومتند، که قراردادها و معاملات را استوار مي‏ کنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم مي‏ آورند
و گروههاي ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمي ‏توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگي را فراهم مي‏ آورند، و در بازارها عرضه مي‏کنند.
امام سپس درباره نظامیان و نحوه رفتار زمامدار با انها و انها با مردم سخن می گوید و پس از ان درباره دستگاه قضا و شرایط قضات و عدالت در قضاوت و پس از ان درباره منشیان و بازرگانان و آزادی های اقتصاد و اقتصاد جامعه و زراعت سخن گفته و می افزاید:
وَاجْعلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَکَ، وَتُقعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّي يُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ: "لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ". ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَنَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَالْأَنَفَ، يَبْسُطِ اللهُ عَلَيْکَ بَذلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ،
پس بخشي از وقت خود را به ارباب رجوع وکساني اختصاص ده که به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگي نمايي، و برای این کار در مجلس عمومي با آنان بنشين و در برابر خدايي که تو را آفريده فروتن باش، و سربازان، ياران و نگهبانان و نیروهای امنیتی خود را از سر راهشان دور کن تا آنان بدون اضطراب و ترس با تو گفتگو کنند. من از رسول خدا (ص) بارها شنيدم که مي ‏فرمود: (ملتي که حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه‏اي بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتي و سخنان تند و ترشرویی ارباب رجوع را بر خود هموار و تحمل کن، و تنگخويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد.
در نامه 67 نهج البلاغه هم درباره رسیدگی به امور حاجیان همین مضمون دوباره امده است« وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاکِرِ الْعَالِمَ. وَلاَ يَکُنْ لَکَ إِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُکَ، وَلاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُکَ، وَلاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا»
در بامداد و شامگاه در يک مجلس عمومي با مردم بنشين، آنان که پرسشهاي ديني دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چيز ديگري پيام رسانت با مردم، و جز چهره‏ات درباني وجود نداشته باشد، و هيچ نيازمندي را از ديدار خود محروم مگردان.
مرحوم مطهری این بیت سعدی در بوستان را که می گوید:
تو کی بشنوی ناله دادخواه
به کیوان برت کله خوابگاه
چنان خسب کاید فغانت به گوش
اگر دادخواهی بر آرد خروش
بیانگر همین کلام امام می داند(بیست گفتار،جلد 1: 31). امام در نامه 53 پس از این توصیه ها به شنیدن صدای مردم تا دیرنشده است و بیان مطالبی درباره بخیل نبودن، تنگ نظر نبودن، انصاف در معاملات با مردم، همراهی با ضعیف ترین مردم و... می افزاید:
وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّ کَ لِلَّهِ فِيهِ رِضيً، فإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وأَمْناً لِبِلاَدِکَ، وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکِ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَاتَّهِمْ فِي ذلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوّ لَکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشدُّ عَلَيْهِ اجْتَِماعاً، مَعَ تَفْرِيقِ أَهْوَائِهِمْ، وَتَشْتِيتِ آرَائِهِمْ، مِنَ تَعْظيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَقَدْ لَزِمَ ذلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِيَما بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ، فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَلاَ تَخِيسَنَّ بَعَهْدِکَ، وَلاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ يَجْتَرِيءُ عَلَي اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِيٌّ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَيْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَحَرِيماً يَسْکُنُونَ إِلَي مَنَعَتِهِ، يَسْتَفِيضُونَ إِلَي جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ، وَلاَ مُدَالَسَةَ، وَلاَ خِدَاعَ فِيهِ، وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِيهِ الْعِلَلُ، وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَي لَحْنِ القَوْلٍ بَعْدَ التَّأْکِيدِ وَالتَّوْثِقَةِ، وَلاَ يَدْعُوَنَّکَ ضِيقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِيهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَي طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، فَإنَّ صَبْرَکَ عَلَي ضِيقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَفَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَيْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَأَنْ تُحِيطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِيهِ طَلِبَةٌ، لاَتَسْتَقِيلُ فِيهَا دُنْيَاکَ وَلاَ آخِرَتَکَ.
هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودي خدا در آن است رد مکن، که آسايش رزمندگان، و آرامش فکري تو، و امنيت کشور در صلح تامين مي ‏گردد. لکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتي کردن، زيرا گاهي دشمن نزديک مي‏شود تا غافلگير کند، پس دورانديش باش، و خوشبيني خود را متهم کن. حال اگر پيماني بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادي، به عهد خويش وفادار باش، و آنچه برعهده گرفتي امانت‏دار باش، و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يک از واجبات الهي همانند وفاي به عهد نيست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتي که در افکار و تمايلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکين زمان جاهليت به عهد و پيماني که با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا که آينده ناگوار پيمان‏شکني را آزمودند، پس هرگز پيمان‏ شکن مباش، و در عهد خود خيانت مکن، و دشمن را فريب مده، زيرا کسي جز نادان بدکار، بر خدا گستاخي روا نمي‏دارد، خداوند عهد و پيماني که با نام او شکل مي‏گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان، و پناهگاه امني براي پناه ‏آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم امن آن روي بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد، مبادا قراردادي را امضا کني که در آن براي دغلکاري و فريب راههايي وجود دارد، و پس از محکم ‏کاري و دقت در قرارداد نامه، دست از بهانه‏ جويي بردار، مبادا مشکلات پيماني که بر عهده‏ات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پيمان‏ شکني وادارد، زيرا شکيبايي تو در مشکلات پيمانها که اميد پيروزي در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان‏شکني است که از کيفر آن مي‏ ترسي، و در دنيا و آخرت نمي‏تواني پاسخ‏گوي پيمان‏ شکني باشي.
در فراز دیگری آمده است: إِيَّاکَ وَالدَّمَاءَ و َسَفْکَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَي لِنِقْمَةٍ، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَلاَ أَحْرَي بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا.
وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِيءٌ بِالْحُکْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيَما تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامةِ، فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَيُوهِنُهُ، بَلْ يُزيِلُهُ وَيَنْقُلُهُ، وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمدِ، لِأَنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ، وَإِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإٍ وَأَفْرَطَ عَلَيْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَيْفُکَ أَوْ يَدُکَ بِعُقُوبَة، فَإِنَّ فِي الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَي أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُول حَقَّهُمْ.
هشدار می دهم که از خونریزی بپرهيز، و از خون ناحق پروا کن، که هيچ چيز همانند خون ناحق کيفر الهي را نزديک، مجازات را بزرگ، و نابودي نعمتها را سرعت، و زوال حکومت را نزديک نمي‏گرداند، و روز قيامت خداي سبحان قبل از رسيدگي اعمال بندگان، نسبت به خونهاي ناحق ريخته ‏شده داوري خواهد کرد، پس با ريختن خوني حرام، حکومت خود را تقويت مکن. زيرا خون ناحق حکومت را سست، و پست، و بنياد آن را برکنده به ديگري منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پيشگاه خداوند، عذري در خون ناحق نخواهي داشت
و باز برای دوری از خودکامگی می گوید:هشدار می دهم که هرگز مبادادچار خودپسندي گردي! و به خوبي هاي خود اطمينان کني، و ستايش را دوست داشته باشي، که اينها همه از بهترين فرصتهاي شيطان براي هجوم آوردن به توست، و کردار نيکِ نيکوکاران را نابود سازد.
امام پس از آن چند هشدار دیگر را مطرح کرده که یکی از دیگری زیباتر، حکیمانه تر و راهبردی تر است.

سخن عالمانه گفتن
یکی از ویژگی های خودکامگان این است که عالمانه سخن نمی گویند. امام علی در قسمتی از خطبه 87 که با جمله)فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ)؟ و (أَنَّي تُؤْفَکُونَ) وَالْأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ،وَالْأَيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِکُمْ؟ شروع می شود ابتدا می گوید: چون گمراهان به کجا می روید؟چرا سرگردانید؟درحالیکه پرچم هاي حق برپاست و نشانه‏ هاي آن آشکار است، با اينکه چراغهاي هدايت روشنگر راهند. فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَتَعْرِفُونَ، فَإنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِيَما تُنْکِرُونَ» حضرت به علماي آن روز و علماي امروز مي‎گويند: پس چيزي را كه نمي دانيد نگوييد، در مورد آنچه شناخت نداريد اظهارنظر نكنيد. قران هم می گوید «ولاتقف مالیس لک به علم». یعنی بدون داشتن علم و اگاهی دقیق درباره چیزی موضعگیری نکنید. امام در قسمت دیگری از خطبه می گوید: «فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا يَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الفكر». پس رأي نادرست خود را در چيزي كه كنه آن را چشم در نمي يابد و فكر و انديشه به آن راه ندارد به كار نبريد.
این کلام نشان می دهد در ان زمان هم درد چیرگی افراد بدون تخصص و افتادن علم به دست رَجّاله ها مطرح بوده است.

عقل و تعقل
عقلانیت از موانع خودکامگی است.سیدرضی می گوید این قسمت از خطبه87 درباره عوامل هلاکت انسانها است.(وفيها بيان للاسباب التي تهلک الناس)وامام می گوید: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلاّ بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَرَخَاءٍ، وَلَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْلٍ وَبَلاَءٍ، وَفِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عِتْبٍ وَاسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ! وَمَا کُلُّ ذِي قَلْبٍ بَلَبِيبٍ، وَلاَ کُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ، وَلاَ کُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِيٍر.
بعد از حمد و سپاس خداوند و درود بر پيامبر او، خداوند هرگز گردنكشان روزگار را نابود نکرد مگر پس از مهلت دادن به آنها و آسودگي آنها، و شكستگي استخوان هيچ يك از امت ها را اصلاح و ترمیم نكرد مگر پس از سختي ها و رنج ها. و در سختي هايي كه به آن رو آورديد، و در مصائب و گرفتاريهايي كه به آن پشت می کنید،عبرت و اندرزی نهفته است، نه هر صاحب عقلی، خردمند و اهل تفکر است، و نه هر صاحب گوشي شنوا، نه هر صاحب چشمي، بيناست. شاهد بحث من قسمت دوم این عبارات است." وَمَا کُلُّ ذِي قَلْبٍ بَلَبِيبٍ" و چنين نيست كه هر داراي عقلي صاحب مغز و تفكر باشد.
میان عقل و لبیب یا عقل و تعقل فرق است. لبیب بالاتر از عقل است. قران هم وقتی می گوید «اولی الالباب» و نمی گوید اولی العقل، بخاطر همین تفاوت باریک و لطیف است می گوید یعنی ای صاحبان تعقل، نه ای صاحبان عقل. در واقع دعوت به تفکر و لبیب می کند. عقل کافی نیست. این نگاه متعالی تر از عقلگرایی است.
خودکامگان عقل دارند اما تعقل ندارند. لبیب ندارند. مشاور هم که داشته باشند عقل منفصل نیست. عقل متصل است. مشاوری را دوست دارند که هرچه حضرات می گویند تئوریزه کند نه مشاوری که مخالف باشد و رای دیگری بزند. این مشکل در قدرت سیاسی نیست. در درون خانواده ها هم هست. در خانواده هم اگر افراد صریح نباشند و نقد نکنند بزرگ خانواده به خودکامگی کشیده می شود و فکر می کند هرکاری انجام می دهد درست است. بهترین خانواده، خانواده دموکراتیک است که در آن همه می توانند رای مخالف بزنند.

امام در ادامه جمله "و ما كل ذي قلب بلبيب" می گوید: "وَلاَ کُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ" و همانطور که گفتم چنین نیست که هر صاحب عقلی خردمند باشد می گوید و چنين نيست كه هر صاحب گوشي شنوا، «وَلاَ کُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِيٍر» و هر صاحب چشمي داراي بصيرت باشد، و با ديدن و شنيدن عبرت بگيرد. این سخن بیان دیگری از این آیه است: لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا ( اعراف/ 179)
براي اينها قلبي كه وسيله تفكر است وجود دارد اما به وسيله آن تفكر نمي كنند، چشم كه وسيله ديدن است وجود دارد اما نمي بينند، و گوش كه وسيله شنيدن كلام حق است وجود دارد اما نمي شنوند.
در دوره جوانی که درس تفسیر می رفتم این آیه و آیه «ثم بکم عمی فهم لایرجعون» برایم از نظر عقلی گنگ بود و پذیرفتنی نبود. شاید در جامعه عرب چنین چیزی به عنوان ضرب المثل هم وجود داشته است. اشکال عقلی می گرفتم و می گفتم این چه معنی دارد که وقتی از نظر فیزیکی انسان چشم و گوش و عقل دارد بگوییم چشم دارد ولی نمی بیند. گوش دارد ولی نمی شنود. امروز پس از سال ها بنا به تحربه دریافته ام که وقتی قدرت پرده ساتری بر ذهن و چشم و گوش انسان شود او همان چیزی را می بیند و می شنودکه همگان می بینند و می شنوند اما حقیقت را نمی بیند و نمی شنود و تاویل و مصادره به مطلوب می کند. این دقیقا همان نقطه خودکامگی است.
پس اين چنين نيست كه هر كس وسيله تعقل و عبرت گرفتن را داشته باشد بتواند عبرت بگيرد، عموم مردم جهان داراي عقل و درك هستند و علایم تعقل نيز از سر و روي آنان مي‎بارد، اما متأسفانه "لبيب" پيدا نمي شود"و ما كل ذي قلب بلبيب" چنين نيست كه هر دلداري عاقل باشد، به عبارت ديگر عقل را همه دارند ولي تعقل را نه. تفکر و تعقل است که عقل را بالفعل می کند. به قول مرحوم مطهری باید به تفکر عادت کرد.

خود محوری و خود مرکز پنداری
امام علی ویژگی دیگر خودکامگان را خود محوری می داند که اعمال و كردارشان به جای اینکه مطابق قوانين الهی و عقل باشد مطابق ميل و خواسته خودشان است.خودشان را مجتهد کل و عقل کل مي‎دانند و در هر موضوع و مسأله اي نظر مي‎دهند. « الْمَعْرُوفُ فِيهمْ مَا عَرَفُوا، وَالْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا» نزد آنان، "خوب" آن چيزي است كه به نظر آنها خوب باشد "و المنكر عندهم ما انكروا" و كار زشت و بد هم چيزي است كه آنها زشت و بد بدانند.
« مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلاَتِ إِلَي أَنْفُسِهمْ، وَتَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَي آرَائِهِمْ» در حل مشکلات به خود پناه مي ‏برند، و در مبهمات تنها به راي خويش تکيه مي‏ کنند. در اين جمله نسخه هاي نهج البلاغه اختلاف دارند، بعضي از آنها "في المهمات" و بعضي ديگر "في المبهمات" ذكر كرده اند، هر كدام كه باشد معنا واضح است. مقصود حضرت اين است كه آنها خودشان را محور قرار داده و به ديگران گرچه از خودشان اعلم و اتقي باشند توجهي ندارند. «کَأَنَّ کُلَّ امْرِيءٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ» گويا هر کدام، امام و راهبر خويش مي‏باشند. «قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيَما يَرَي بَعُريً ثِقَاتٍ، وأَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ» به امور مطمئن و اسباب محکمي که خود باور دارند چنگ مي‏زنند. البته امام می خواهد بگوید اینها به کلام خدا و پیامبر توجه ندارند و خودشان را مقدم می شمارند(شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری،ج3). این کار شبیه همان است که دراین زمان نه به کلام خدا و نه به قوانین خودشان و نه به خردجمعی و نظریات کارشناسی اعتنا نمی کنند و حرف حرف خودشان است.
این ها دچار خودحق پنداری و خود مرکز پنداری می شوند. فکر می کنند اگر من نباشم همه چیز بهم می ریزد و فکر نمی کنند در تاریخ افراد خیلی بزرگتر امدند و رفتند و تاریخ راه خودش را رفت. دنیا و تاریخ خیلی بزرگتر است و انها ذره ای هم نیستند. البته یک چیز درست است و آن اینکه خودکامگان هم بودن شان شر است و هم رفتن شان. ولی امام علی به این نکته توجه می دهد که همین خود محوری که فکر می کنند خوب ان چیزی است که انها خوب می دانند و بد ان است که انها بد می دانند و اگر بگویید واقعیت چیست می گویند خلاف به عرض تان رسانده اند، همین است که سبب می شود افراد اعلم نادیده گرفته شوند و شرایطی به وجود اید که بود و نبودشان شر است.
امام اما خودش چگونه بود؟
من اینجا از رفتار امام با مخالفانش سخن نمی گویم. اینکه خوارج در مسجد و کوچه و بازار به امام اهانت می کردند اما امام هیچکس را به جرم اهانت به رهبر و امام بازداشت نکرد و از اینکه دیگران هم واکنش نشان دهند ممانعت می کرد. از اینکه در جنگ با خوارج آنها حمله را شروع کردند. و هربار با تیراندازی شان یکی از صفوف مقدم نبرد امام کشته شد و امام بار سوم فرمان حمله داد.
وقتی امام را نخواستند نه خودش را و نه نظرش را بخاطر اینکه درست بود تحمیل نکرد. در جریان حکمیت وقتی به او رای ندادند با وجود اشکالاتی که در حکمیت وجود داشت اما تمکین کرد. امام 25 سال سکوت کرد با وجود اینکه همان زمان که حکمیت به او رای نداد او هواداران زیادی داشت اما در تاریخ یک مورد نداربم که کارشکنی کرده باشد، برعکس اخباری داریم که مشورت هم داده است. در کتاب الغدیر از علامه امینی آمده است که عمر هفتادبار گفته است «لولاعلی لهلک عمر» یعنی هرجا او مشکل پیدا می کرد به مشورت با امام می شتافت. درس سلوک امام به گروه های مختلف این است که وقتی در انتخابات خودتان را و افکارتان را عرضه کردید و اکثریت مردم به شما رای ندادند بگذارید کسی که رای اورده کار کند و کارشکنی نکنید و اگر بازهم بخواهید رای خود را تحمیل کنید با این تصور که انچه شما خوب می دانید خوب است این خودکامگی است و شبیه رفتار عمروعاص است نه علی.
او نه جنگ را و نه حقانیت خودش در جنگ را تحمیل نمی کند. وقتی در جنگ جمل مردی از صحابه او سخت در تردید قرار گرفته بود و پرسش می کنند نمی گوید چون من حقم در جبهه من باشید. نمی گوید من وصی پیامبرم، من امام هستم و... می گوید حق را بشناس که اهلش را بشناسی.
این مرد در یكسو علی را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را كه در ركاب علی شمشیر می زدند و در سوی دیگر همسر نبی اكرم، عایشه را می دید كه قرآن درباره ی زوجات پیامبر می فرماید: «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (همسران او مادران امّتند) و طلحه را از پیشتازان در اسلام را در کنار عایشه می دید. در میان جنگ به امام گفت: «اَیُمْكِنُ اَنْ یَجْتَمِعَ زُبَیْرٌ وَ طَلْحَةُ وَ عائِشَةُ عَلی باطِلٍ؟ » آیا ممكن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع كنند؟
مرحوم مطهری می گوید علی در جواب، سخنی دارد كه دكتر طه حسین، دانشمند و نویسنده ی مصری، می گوید بعد از آنكه وحی خاموش شد سخنی به این بزرگی شنیده نشده است. فرمود:
اِنَّكَ لَمَلْبُوسٌ عَلَیْكَ، اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ.
حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان و شخصیت افراد نمی شود شناخت.شخصیت ها معیار حق و باطل نیستند بلکه حق و باطل باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند. یعنی باید حق شناس و باطل شناس باشی نه اشخاص و شخصیت شناس؛ افراد را (مطهری، مجموعه آثار.ج16: 309_308). اما من همین دو روز پیش داشتم لایحه دفاعیه برای کسی در رودسر می نوشتم که سوابق خدماتی زیادی داشته و از فرماندهان گروهان در جنگ بوده. او به دادگاه احضار شده بخاطر انتقادی بدون اهانت که به مسئولان انهم در چت های خصوصی نه در مطبوعات داشته است. از این نمونه ها فراوان سراغ دارم.
امام نشانه های خودکامگی و آثار آن را بازگو کرده و برخی سازوکارهای جلوگیری از آن را گفته است اما دنیای امروز که پیچیده تر از آن زمان شده روش های پیشرفته تری را هم ابداع کرده است. راه جلوگیری از خودکامگی در دنیای امروز، کوچک کردن دولت و توزیع قدرت است. قدرت متمرکز فساد و خودکامگی می آورد. راه دیگرش برساختن رکن چهارم و امنیت برای رسانه است. همان که امام (ع)گفت مردم بتوانند «غیرمتعتع» یا بدون لکنت زبان سخن بگویند باید تبدیل به قانون و تضمین بشود.
اگر به جای اکتفا به سوگواری و خرج دادن همین منشور زمامداری امام علی به قانون تبدیل شود و حق آزادی بیان و نقد رهبر به رسمیت شناخته شود و اینکه مردم نباید بترسند که اعتراض کنند و حکومت حق ندارد هزینه انتقاد را بالا ببرد خواهید دید اوضاع چقدر تغییر می کند. به استناد سخن امام که حکومت باید ماموران را از مردم دور کند که بتوانند با احساس امنیت سخن بگویند باید قانون منع توقیف رسانه ها تصویب شود. کشورهای غربی بیشتر به این سخن امام عمل می کنند زیرا علیه رهبران کشور تندترین حرف ها را می نویسند و هیچ روزنامه ای توقیف نمی شود.
امیدوارم تا دیرتر نشده به جای شعار دادن این سخنان را لازم الاجرا کنند.
----
روزنامه سازندگی شماره82 شنبه19خرداد1397 ص3 و شماره 83 یکشنبه 20خراد، متن این سخنرانی را اندکی کوتاه کرده و با حذف عباراتی منتشر کرده است. برای ترجمه های نهج البلاغه از وب سایت جامع قرآن کريم و نیز کتاب شرح نهج البلاغه ایت الله منتظری بهره گیری شده است.