پنجشنبه 6 دی 1397

فقیه متضلع (ابعاد ناشناخته علمی آیت الله منتظری)

*نظریه ولایت فقیه برای وی، نه یک امر مقدس بلکه یک امر عرفی و عقلی و تابع مصالح و مفاسد است.
* هر حرکتی و حکومتی که خلاف جریان طبیعت و عقل حرکت کند مانند خلاف جریان آب شنا کردن است و هرقدر هم بتواند پیش برود سرانجام محکوم به زوال و برگشت خواهد بود.
* مروری بر اضلاع گوناگون اندیشه و آثارش نشان می دهد اینکه او کرامت انسان و حقوق بشر را وارد فقه و تفقه کرد یک رخداد اتفاقی یا تبلیغاتی نبود و ریشه در اعماق داشت.
https://t.me/emadbaghi

عمادالدین باقی
روزنامه سازندگی آدینه،ش258 جمعه 7دی1397 ص3
آیت الله منتظری فقیه حکیم بود اما شهرت فقهی و سیاسی اش، حکمت او را مستور ساخت. او دو بعد برجسته دیگر داشت. استاد اخلاق بود و باید در مجال دیگری این بخش را شکافت و استاد فلسفه بود. زمانی دکتر عبدالکریم سروش در وصف وی تعبیر «فقیه متضلع» را به کار برد، یعنی فقیهی ذوابعاد یا چند بعدی که گمان می‌کنم تعبیری رسا و بیانگر جامعیت و جامع الاطراف بودن اوست چون هم آزاده بود و هم آزادیخواه، هم اخلاق می گفت و هم متخلق بود، هم فقیه بود و هم حکیم، هم سیاستمدار بود هم دوراندیش، هم صاحب منصب بود و هم مردمی و خاکی، هم فیلسوف بود و هم متکلم. در رشته کلام، چندین اثر برجای گذاشته است و در کتاب خاطراتش از تدريس شرح تجريد و باب حادي عشر در علم كلام در دهه 30 گفته است. این قبیل از شخصیت ها از نوادری هستند که در هر سده ای بر می خیزند.
برای نخستین بار کتاب «درس های حکمت» درسگفتارهای ایشان در تدریس شرح منظومه حکیم سبزواری در سال1394 به زیور طبع آراسته شده و در دسترس همگان است و تا این زمان، اثری فلسفی از او منتشر نشده بود اما این اثر ناشناخته ماند. درسگفتارهای فلسفی استاد در 8 جلد تنظیم شده که تاکنون چهار جلد عرضه شده وچهار دیگر در آینده نزدیک عرضه خواهد شد هرچند خود وی می گوید:« من ادعا ندارم كه در فلسفه امتياز خاصي دارم»(خاطرات) اما کسانی که منظومه و شرح منظومه را می‌شناسند می‌دانند که متن دشواری است و معمولاً اساتید برای تبیین و تدریس آن دچار صعوبت اند اما آیت الله منتظری این متن را به زبانی روان و کاملا مسلط شرح دادند. این اثر تحت تأثیر جنبه های فقهی و سیاسی آیت الله دیده نشد در حالی که فلسفه او در اندیشه سیاسی و فقهی اش مؤثر بود. در کتاب «مبانی فقهی حکومت اسلامی» می گوید، روشش در بحث فقهی در نظریه سیاسی حکومت، روش فلسفی است یعنی روش عقلی نه روایی. او بر مبنای همین روش، می گفت حکومت یک ضرورت عقلی است نه شرعی. اگر هیچ آیه و روایتی هم وجود نداشته باشد، بشر برای زیست جمعی اش، ناگزیر از حکومت است. استدلال های او در اینجا شبیه هابز، روسو و جان لاک است. به دلیل همین مبنای نظری بود که آیت الله منتظری، ظرفیت تطور پذیری داشت زیرا نظریه ولایت فقیه برای وی، نه یک امر مقدس بلکه یک امر عرفی و عقلی و تابع مصالح و مفاسد است. او حتی مانند مرحوم مطهری معتقد بود خود فقه نیز یک امر مقدس نیست و فقه یک تافته بشری و قابل نقد است چه رسد به یک نظریه فقهی.
مشرب فلسفی آیت الله منتظری نه تنها در نظریه سیاسی اش جریان داشت، بلکه درک و تحلیل سیاسی او نیز متأثر از ذهن فلسفی اش بود و بارها در سخنانش از گزاره های فلسفی وام می گرفت. برای مثال در نقد روش اجبار و زور در حکومت می گفت:«القسری لایدوم» یا القسر لایدوم. قسر در برابر طبع است. قسری در برابر طبیعی. حرکت قسری یعنی حرکت غیر طبیعی و جبری. برای مثال وقتی سیبی را به بالا پرتاب می کنید چون خلاف جاذبه زمین حرکت می کند این حرکت دوام نخواهد داشت و سرانجام متوقف می شود و سقوط می کند. تحمیل هر حرکتی به وضع طبیعی محکوم به شکست است. هر حرکتی و حکومتی که خلاف جریان طبیعت و عقل حرکت کند مانند خلاف جریان آب شنا کردن است و هرقدر هم بتواند پیش برود سرانجام محکوم به زوال و برگشت خواهد بود.
آیت الله منتظری همچنین در برابر افراط ها و زیاده‌روی ها در زمینه های مختلف سیاسی، قضایی، تبلیغی و غیره می گفت«کل شیئى جاوز عن حده انعکس». این عبارت را به اشکال مختلف گفته اند «إذا جاوَزَ الشيءُ حَدَّه اِنْعَكَسَ ضِدَّه» یا «کل شیئى جاوز عن حده انعکس الى ضده» البته در مباحث فقهی مثلا در بحث خمر هم این قاعده به کار می رود. این قاعده فلسفی می گوید هر چیزی که از حد خود بگذرد به ضد خود تبدیل می شود. در واقع آیت الله منتظری با این سخن می‌گفت که زیاده روی ها نه تنها سودی در جهت رسیدن به هدف تان ندارد بلکه از آن نتیجه عکس می گیرید.
این دو نمونه از اینرو ذکر شد که نشان می دهد اصول و قواعد فلسفی برای او در اندیشه ورزی و حکمت عملی، همان نقشی را ایفا می کردند که دانش اصول، در فقه حقوق ایفا می کرد. در واقع حکمت نظری را به حکمت عملی تبدیل می کرد.
کتاب «درس گفتار حکمت» گرچه در سال 1394 و 1396 منتشرشد و اولین اثر فلسفی او بود اما می توان گفت کتاب مهم«اصول فلسفه و روش رئالیسم» مرحوم مطهری، نیز محصول مباحثه استاد مطهری با استاد منتظری و دیگران است. این کتاب در دهه 40و50 کتاب اثرگذاری بود. احسان طبری بزرگترین ایدئولوگ مارکسیست های ایرانی در ارزش و اهمیت این کتاب سخن گفته است. آیت الله منتظری درباره چگونگی پیدایش این کتاب می گوید: «چگونگي و ضرورت تاليف كتاب اصول فلسفه مرحوم طباطبايي اين بود كه يكي از آقايان -آقاي حاج شيخ عبدالكريم نيري بروجردي - رفته بود تهران، در راه با يك دكتر ماركسيست برخورد كرده بود، آمده بود به علامه طباطبايي اظهار كرده بود كه اين ماركسيستها چنين و چنان مي‎گويند، و ايشان تصميم گرفته بودند كه يك چيزي در اين ارتباط بنويسند و در ميان جمعي براي حك و اصلاح نوشته هايشان را بازگو كنند، شب اول مرحوم مطهري رفته بود، شب بعد به من گفت كه يك چنين جلسه اي شروع شده تو هم بيا، شب دوم من هم رفتم ديدم علامه طباطبايي يك متني نوشته و آن را مي‎خواند و آقايان هم دارند آن را مي‎نويسند، در آن جلسه مرحوم آقاي مطهري بود آقاي حاج شيخ جعفر سبحاني بود آقاي اميني بود مرحوم شهيد بهشتي بود خلاصه شش هفت نفر مي‎شدند، من هم قلم دست گرفتم يك مقدار نوشتم، بعد ديدم اينكه ما عبارت را بنويسيم مطلب دستمان نمي آيد، گفتم آقا اين چه كاري است كه شما مطالب را بخوانيد و ما بنويسيم، شما بخوانيد ما روي مطالب آن بحث و گفتگو مي‎كنيم بعد از روي نسخه شما استنساخ مي‎كنيم،آن وقتها دستگاه تايپ و فتوكپي در اختيار نبود، يك عده گفتند نه، يك عده گفتند حرف خوبي است، بالاخره تصويب شد، مرحوم علامه يك متني مي‎نوشتند و مي‎آوردند روي آن بحث مي‎شد بعد بعضي آن را مي‎گرفتند استنساخ مي‎كردند، من استنساخ هم نكردم، گفتم بعد لابد چاپ مي‎شود مي‎بينيم . از آن افرادي كه خيلي اشكال مي‎كرد يكي من بودم يكي مرحوم آقاي بهشتي -مرحوم آقاي مطهري هميشه اين اشكال را به من داشت كه چرا اين قدراشكال مي‎كني - خود ايشان هر وقت مي‎خواست اشكال كند فكر مي‎كرد كه به قول خودش يك اشكال بكري باشد ولي من مطلبي كه به ذهنم مي‎آمد مي‎گفتم، گاهي درست در مي‎آمد و گاهي استاد جواب مي‎داد، اغلب اين اشكالها كه در اصول فلسفه هست يا مال من است يا مرحوم شهيد بهشتي، اين دوره اصول فلسفه را كه ايشان شبهاي پنج شنبه و جمعه درس مي‎داد من مرتب بودم و اين براي ما خيلي مفيد بود مخصوصا آن گفتگوهايي كه انجام مي‎گرفت، البته همه آن بحثها در كتاب منعكس نشده است، و مرحوم مطهري پاورقيهايي كه نوشته مال بعد است»(خاطرات، ج1 – 95-94)
منتظری گرچه در دهه 40 به بعد شهرت فقهی بلندی کسب کرد و استاد برجسته فقه بود اما در دوره ای که علامه طباطبایی در حوزه قم، فلسفه می گفت، او نیز همزمان کرسی تدریس فلسفه داشت و افراد زیادی شاگردان درس فلسفه او بودند. هنگامی که آیت الله بروجردی در پی تعطیل کردن درس علامه طباطبایی و او بود، منتظری بخاطر اعتبار و جایگاهی که نزد بروجردی داشت امتناع کرد. او در خاطراتش می گوید:
«درس منظومه من خيلي شلوغ مي‎شد، اين اواخر يكي از شبستانهاي مسجد امام پر مي‎شد در حدود چهارصد نفر بودند آن وقت چهارصد نفر خيلي بود، من نشسته روي زمين درس مي‎گفتم و مجبور بودم خيلي بلند صحبت كنم كه صدا به همه برسد منبر و بلندگو نبود، براي من در آن موقع منظومه گفتن خيلي روان شده بود، يعني وقتي كه مي‎خواستم بروم درس به دو دقيقه از بالا تا پايين صفحه را يك نگاه مي‎كردم و مي‎رفتم، همه مطلب را از خارج مي‎گفتم حافظه من آن زمان خيلي قوي بود، من بر اساس شيوه مرحوم امام درس مي‎گفتم. مرحوم علامه طباطبايي هم در آن زمان اسفار مي‎گفت و مي‎گفتند شايد حدود دويست و پنجاه تا سيصد نفر شاگرد دارد، بعضي از بزرگان هم درس اسفار ايشان مي‎رفتند، در آن موقع درسهاي فلسفه معروف حوزه همين درس منظومه من بود و اسفار ايشان، البته ديگران هم مي‎گفتند اما خيلي كم ; يك روز مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهاني به من رسيد و گفت آشيخ حسينعلي ! گفتم بله، گفت آيت الله بروجردي به من گفتند به شما بگويم ديگر منظومه درس نگو! گفتم چطور؟! گفت هيچ ; گفتند شما ديگر منظومه درس نگوييد، تعطيل كنيد. اين گذشت عصر كه شد مشهدي حسن گلكار كه در خانه مرحوم آيت الله بروجردي بود آمد درب خانه من و گفت آقاي حاج محمدحسين احسن گفتند شما بياييد منزل آيت الله بروجردي، من رفتم منزل آقاي بروجردي و در اين فكر بودم كه چگونه به شاگردهايم بگويم آيت الله بروجردي گفته درس را تعطيل كنيد، در اين مساله مانده بودم، بالاخره رفتم ديدم حاج محمدحسين مي‎گويد آقاي بروجردي دستور دادند كه به فلاني يعني آشيخ حسينعلي بگو ديگر درس منظومه نگويد و شاگردهاي آقاي طباطبايي را اسمهايشان را بنويسد تا شهريه آنان را قطع كنيم، من يك دفعه جا خوردم ! گفتم اين چه حرفي است اصلا اين كار مشكلي است، شاگردهاي آقاي طباطبايي را من چه مي‎دانم چه كساني هستند مگر اينكه من بروم آنجا وقتي ايشان درس مي‎گويند دم در بايستم و يكي يكي اسم طلبه ها را بپرسم و بنويسم اين خيلي چيز بدي است، بعد گفتم يك كاري بكن برويم خدمت آقاي بروجردي ببينيم ايشان چه مي‎گويند و منظورشان چيست ؟ راه را باز كرد و رفتيم خدمت آقاي بروجردي، گفتم : آقا پيغام حضرتعالي را آقاي حاج آقا محمد مقدس رساندند، اين چيزي كه شما راجع به درس آقاي طباطبايي فرموديد اولا من كه شاگردهاي ايشان را نمي شناسم و ثانيا اين خيلي بد است، يادم هست آن وقت به مرحوم آيت الله بروجردي گفتم آقا از درسهاي حوزه آن قسمت كه در دانشگاهها و در دنيا يك مقدار روي آن حساب مي‎كنند همين فلسفه است و اين براي شما هم بد است، فردا مي‎گويند آيت الله بروجردي فلسفه را تحريم كرده، اين چيز خوبي نيست، بعد يك وقت ديدم آقاي بروجردي فرمودند: "من هم مي‎دانم، من خودم در اصفهان فلسفه خوانده ام ولي نمي دانيد كه از مشهد چقدر به ما فشار مي‎آورند!" -بعد معلوم شد كه طرفداران آيت الله حاج ميرزا مهدي اصفهاني و شاگردهاي ايشان روي آيت الله بروجردي براي درسهاي فلسفه فشار مي‎آورده اند- بعد فرمودند: "از طرف ديگر بعضيها مسائل فلسفه را درك نمي كنند، فكرشان منحرف مي‎شود، من در اصفهان كه بودم يك طلبه اي از درس فلسفه آخوند كاشي كه آمد گفت من الان يك تكه خدا هستم براي اينكه حقيقت وجود يكي است، من هم كه وجود دارم و... كساني كه نمي فهمند آن وقت نتيجه برعكس مي‎دهد; فلسفه باشد اما براي يك افراد خاصي دريك جاي مخصوصي، اين جور عمومي نباشد كه چهارصد پانصد نفر پاي يك درس بريزند، اين درست نيست مخصوصا منظومه و اسفار، بخصوص اسفار كه وقتي مرحوم صدر المتالهين در اسفار مي‎رسد به حرفهاي صوفيه و عرفا آن وقت اينجا كشش مي‎دهد، اينها را خيلي افراد درك نمي كنند و عوضي مي‎فهمند". من از فرمايشات ايشان فهميدم كه آقاي بروجردي با اصل فلسفه گفتن مخالف نيست،گفتم پس آقا اجازه دهيد من به جاي منظومه يك اشارات درس بگويم -و منشا اشارات گفتن من اين شد-، طالبش هم قهرا كم است، گفتند باشد من كه با فلسفه مخالف نيستم آخه اين جور كه حالا چهارصد نفر سر يك درس فلسفه بيايند... و نمي داني چقدر از مشهد فشار آورده اند و... دو باره مشهد را گفتند; ايشان از حرفهاي مشهد خيلي ناراحت شده بود و اينكه طلبه ها چيزهاي عرفاني و درويشي را درك نمي كنند، گفتم پس اجازه بدهيد من خودم اشارات درس بگويم و به آقاي طباطبايي هم بگويم كتاب شفا يا يك كتاب ديگر كه جاذبه داشته و حرفهاي درويشي نداشته باشد بگويند، گفتند ايشان اطاعت نمي كند; گفتم نه آقا همه مطيع شما هستند چه كسي تخلف مي‎كند؟ گفتند اگر قبول كند كه خيلي خوب است .بعد رفتم منزل مرحوم علامه طباطبايي -خدا رحمتش كند ايشان در خانه زير كرسي نشسته بودند اتفاقا چند روز هم بود مريض بودند اواخر ماه رجب بود- جريان را به ايشان گفتم، ايشان اول ناراحت شد و فرمود: "اين چه وضعي است ! با فلسفه كه نمي شود مخالفت كرد! من شاگردهايم را بر مي‎دارم مي‎روم كوشك نصرت "محلي در خارج از قم " آنجا درس مي‎گويم "; گفتم آقا ببينيد طلبه هايي كه آمده اند قم فقط براي اسفار شما كه نيامده اند اينها درس خارج آقاي بروجردي هم مي‎خواهند، شهريه هم مي‎خواهند، آخر كوشك نصرت در بيابان اين كه عملي نيست ! شما عنايت بفرماييد من هم به آقاي بروجردي گفتم كه ايشان از نظر شما تخلف نمي كنند، شما حالا كه مريض هستيد نزديكيهاي ماه رمضان هم كه طلبه ها مي‎روند، آن وقت بعد از ماه رمضان درس "شفا" بگوييد، ايشان گفتند آخر انسان مطالب را چگونه ... گفتم باباجان در اين كتاب شفا يك جا لفظ "وجود" هست، شما در اين لفظ هرچه مبنا و نظريه راجع به وجود داريد بفرماييد، بالاخره ايشان مرجع ما و رئيس حوزه علميه است و بايد با هم بسازيم ; در نهايت ايشان به زور قبول كردند و به همين شكل هم عمل كردند، ايشان به عنوان مريضي تا ماه مبارك رمضان درس نگفتند، و بعد از ماه رمضان هم شفا شروع كردند و كسي هم نفهميد كه منشا آن چه بود! ما هم در مسجد امام كتاب اشارات را شروع كرديم . يك روز يك شخصي زير گذرخان به من برخورد كرد و گفت : آشيخ حسينعلي شنيدم در مسجد امام دو باره اشارات شروع كرده اي ! اگر به گوش آقاي بروجردي برسد! گفتم من از خود آقاي بروجردي اجازه گرفتم،بالاخره قضيه از اين قرار بود و ما مشكل را به اين نحو حل كرديم و به اين شكل بود كه علامه طباطبايي شفا شروع كرد و من اشارات شروع كردم (خاطرات، ج1 – 138- 137)
برای درک شخصیت و اندیشه های آیت الله منتتظری نباید فقط به مواضع و بیانیه های سیاسی او تکیه کرد هرچند که به نوبه خود درخشان بوده و در دوره ای، بسیاری از افراد، چشم به راه مواضع او بودند. باید اندیشه های کلامی، فقهی، فلسفی و اخلاقی او را هم شناخت. مواضع او افزون بر زیربنای تربیتی، زیربنای معرفتی هم داشت. مروری بر اضلاع گوناگون اندیشه و آثارش نشان می دهد اینکه او کرامت انسان و حقوق بشر را وارد فقه و تفقه کرد یک رخداد اتفاقی یا تبلیغاتی نبود و ریشه در اعماق داشت.
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام emadeddinbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
فیس بوک Emadbaqi@