سه شنبه 10 اردیبهشت 1398

ادبیات؛ زیان سخن گفتن با مردم است (گفتگوی روزنامه سازندگی با عمادالدین باقی درباره کتاب تازه اش که داستانی ست به نام جان)

روزنامه سازندگی، ش355 سه شنبه 10 ارئیبهشت1398 ص15
میلاد حسینی خبرنگار گروه کلمه
*پیش از «جان» شما بارها و بارها درباره‌ی مسئله‌ی اعدام نوشته بودید. چه شد که تصمیم گرفتید داستان بنویسید؟
مشکلی که در همه این سال ها با آن روبرو بوده ام این بود که همه مباحث منتشر شده با وجود اهمیت شان شعاع گسترده نیافتند چون اثر پژوهشی مخاطبان خاص دارد. کتاب ها و مقالاتی که در زمینه حق حیات و مجازات اعدام نوشته شده بودند یا پژوهش درون دینی و تفسیری و فقهی بودند یا جامعه شناختی و طبعا در جامعه حوزوی و دانشگاهی انهم در میان کسانی که دغدغه این مباحث را دارند می توانست مخاطب پیدا کند در حالی که این مسئله یک مسئله اجتماعی است نه سیاسی و نه حکومتی؛ به همین خاطر قران هم از یکطرف توصیه اکید به عفو دارد و ازطرف دیگر تصمیم گیری را به جامعه وا می گذارد بنابراین باید بیش از خواص و نخبگان با توده مردم سخن گفت و برای سخن گفتن با انها باید زبان و ابزار مناسبش را استفاده کرد و بهترین زبان، شعر و ادبیات است. به همین دلیل یک وقت با اقای محمدچاوشی برای عیادت مرحوم قیصر امین پور به خانه اش رفته بودم و همین بحث را مطرح کردم و با ارائه موضوعات و محورهای مورد حساسیت از او خواستم اشعاری را در این زمینه بگوید که ما بتوانیم با ادبیات و هنر و موسیقی این مفاهیم را به درون جامعه ببریم. به او گفتم اشعارش را با سرمایه گذاری انجمن حق حیات به آلبوم تبدیل می کنیم ولی او مجال نیافت و خیلی زود پر کشید. خدایش رحمت کند.

*ایده‌ی نوشتنِ این کتاب چه‌طور شکل گرفت؟ چه شد که دوباره سمتِ پژوهش نرفتید؟
قبل از اینکه ایده نوشتن این کتاب در ذهنم شکل بگیرد برخی افراد مرا به نوعی" ذوق آزمایی" وسوسه می کردند. یکبار اقای مسعود بهنود سال79 در زندان به من می گفت تو استعداد داستان نویسی و رمان نویسی داری و مقاله ای با عنوان" آن روز در سال68" را مثال می زد و هم اسم و هم محتوای ان را از این نظر مطلوب توصیف می کرد. دوستان دیگری هم با ذکر مثال از فصل اخر و اصلی جلد دوم کتاب تراژدی دموکراسی در ایران با عنوان" همه چیز برای قدرت" می گفتند این کار نشان می دهد می شود یک گزارش پژوهشی را به سبک داستانی نوشت و تشویق به ادامه آن می کردند اما من تردید داشتم که وارد این فضا بشوم که یک رشته تخصصی است هرچند افراد غیر متخصص مثل همه رشته های دیگر وارد شده اند و گاه آثار سطحی و پرفروشی هم عرضه کرده اند. تا اینکه در زندان به این نتیجه رسیدم که باید از داستان به عنوان یک فن و ابزار استفاده کرد و نخستین یادداشت های ان به صورت پراکنده ای در زندان نوشته شد و با ترفندهایی بیرون فرستاده می شد ولی پس از زندان هم ادامه پیدا کرد و در واقع در طول زمان در کنار کارهای دیگر پژوهشی ام این داستان ها نوشته شده و پیوندها بینشان برقرار شد تا چند خرده داستان در قالب یک داستان بلند شکل گرفت .به این دلیل چند بار خوانده شد و تغییر کرد و اصلاح شد و هنوز می توانست این اصلاحات و "وَرز" دادن ها ادامه پیدا کند اما به دلایل چندی ترجیح دادم فعلا با همین کیفیت عرضه شود از جمله اینکه خشونت و حرم و مجازات روند صعودی دارد و نباید بخاطر مسایل شکلی در انتشار چنین اثاری تاخیر کرد.
اینکه می پرسید چه شد که دوباره به سمت پژوهش نرفتید. در پاسخ عرض می کنم همانطور که توضیح دادم این داستان به معنای جدایی از پژوهش نیست بلکه در واقع روایتگر چکیده و نتایج پژوهش ها به زبانی دیگر است.

*آیا این جنس از نوشتن پروژه‌ای ادامه‌دار است؟
آنچه در بادی امر در ذهنم طراحی کرده بودم این بود که در بقیه عمر نویسندگی ام در کنار ادامه همان کارهای پژوهشی یک رمان دوقلو درباره زندان و اعدام بنویسم و همزمان یادداشت هایی برای هر دو می نوشتم اما جان فوریت و اولویت پیدا کرد. بنابراین اگر در جان احساس کنم موفقیتی داشته، انگیزه پیدا می کنم یادداشت های قل دیگر جان را تکمیل و تتظیم و تدوین کنم قصد ندارم ادامه بدهم و در کسوت داستان نویس ظاهر شوم که در این رشته نویسندگان چیره دستی وجود دارند که نیاز جامعه را برآورده می کنند. دلیل اینکه این دو موضوع را برگزیدم این است که هر دو نیازمند تجربیاتی هرچند تلخ است که به ندرت نویسندگان حرفه ای با ان سروکار پیوسته دارند چنانکه می بینید در میان هزاران اثر بومی که در این سالیان منتشرشده کمترین توجه به این دوموضوع، به خصوص"جان" بوده لذا من حیفم آمد این فرصت تجربه های مستقیم و فراوان را برای انتقال به حوزه ادبیات داستانی از دست بدهم.البته هر داستانی در این کتاب قابلیت این را داشت که با شاخ و برگ ها و پردازش ها و صحنه سازی های داستانی خودش یک رمان مستقل شود اما چون هدف اصلی رمان نویسی نبوده بلکه بیان دغدغه هایی در قالب داستان بوده داستان ها فشرده و سریع شده اند. از نظر من، نفس طرح این موضوع بسیار حیاتی برای جامعه ما، اولویت و اهمیت داشت.

*بیش‌تر دنبالِ این بودید که به شکلی کلاسیک رمانی بنویسید یا برای ‌تان مفاهیمِ حقوقِ بشری ارجح بود؟
خیر رمان های کلاسیک را می خواندم اما ابدا دنبال نوشتن آن نبودم و هدف اصلی ام انتقال مفاهیم حقوق بشری بوده است. داستان به عنوان داستان و سرگرمی و یا ثبت تجربه زیسته در جای خود ارزشمند است ولی اینجا در پی انتقال همان مفاهیمی بوده ام که در کارهای پژوهشی دنبال می کردم مانند بحث اضافه بار، شرایط نوروتیک جامعه، کاستی های حقوقی، ندیدن شبکه علل و عوامل جرم یا فقدان نگرش جامعه شناختی در قانونگذاری و حقوق، لزوم اصلاح برداشت های دینی، لزوم اصلاح اجتماعی و روحیه انتقام، عارضه های مهاجرت، تفاوت های گسترده طبیعی و ژنتیکی و اخلاقی آدمیان و اینکه باید تکثر را بپذیریم و نباید ادمیان را یکسان سازی کنیم و دهها مسئله دیگر.
این کار سابقه زیادی دارد. در دنیای اسلام، قران در قالب داستان هایی، تجربه ها و نکات اخلاقی و حقوقی را بیان کرده است. داستان «سلامان و ابسال» که توسط حنین ابن اسحاق از یونانی به عربی برگردانده شد و بعدها ابن سینا ان را به صورت داستانی مکاشفه ای و عرفانی درآورد. سهروردی «آواز پر حبرییل» و «عقل سرخ» را نوشت. دیوان عطار و مولوی هم پراست از داستان های فشرده و کوتاه به زبان شعر ولی با هدف انتقال معانی بلند رمزی و عرفانی به زبان ساده برای عموم.
روسو از شالوده سازان عصر روشنگری در تکمیل کتاب نظری و مهم «قرارداد اجتماعی» کتاب داستانی «امیل» را می نویسد که مفاهیم مورد نظرش درباره آموزش و سازمان اجتماعی را منتقل کند که اگر امروز بخوانید پاره هایی از ان خیلی ابتدایی و نامعقول است اما در تاریخ ادبیات جامعه شناسی جایگاه خودش را دارد.
ولتر از متفکران و فیلسوفان دوره روشنگری کتاب«کاندید» را می نویسد. دهها مثال دیگر هم می توان ذکر کرد. از نمونه های معاصر هم کتاب دنیای سوفی، نوشته یوستین گردر نویسنده نروژی است که یک رمان فلسفی است که اولین بار در سال ۱۹۹۱ منتشر شد وتاکنون به ۵۹ زبان برگردانده شده .

*چرا این قالب را برای کتاب انتخاب کردید؟
به دلیل pupular بودن قالب داستانی. داستان هم مانند شعر و فیلم، بُرد مؤثر عمومی دارد و این مزیت را داشت که می توانست دستمایه ای برای فیلمنامه نویسان و کارگردانان باشد که این مباحث را به میان جامعه ببرند به همین دلیل وقتی در این سال ها چند فیلم در ارتباط با زندان و اعدام دیدم که در سینماها و تلویزیون ایران نمایش داده شد خیلی خوشحال شدم و درباره شان مقاله نوشتم و مصاحبه کردم و در یکی از انها گفتم "سینماگران خوش آمدید". حتی زمانی در انجمن حق حیات جلساتی با اقای محسن عبدالوهاب و اردشیر رستمی و هادی حیدری و عده دیگری از هنرمندان داشتیم درباره اینکه چگونه در هنرمندان و سینماگران حساسیت هایی را در این زمینه ها برانگیریم.

*کتابِ «جان» تا چه حد وام‌دار تجربه‌ی شخصیِ خودتان از زندان و مواجهه با اعدام است؟
فکر نمی کنم نویسنده ای پیدا شود که داستان او به نوعی متاثر از زندگی و تجربیات خودش نباشد. طبعا تجربیات من از زندان تاثیر زیادی در این داستان و داستان دیگر درباره زندان دارد. نویسنده در واقع از داستان های واقعی الهام می گیرد و واقعیت ها دستمایه تخیل او برای سامان دادن یک طرح فکری و داستانی می شوند. من شخصا تجربه یک محکوم به اعدام را نداشته ام اما وقتی در شهریور 1378 پس از مقاله اعدام و قصاص در روزنامه نشاط موجی راه افتاد و ابتدا انگ ارتداد زدند طوری که اقای عبدالله نوری گفتند خطر جدی است و نباید مدتی آفتابی شوم و حتی خانه بروم و تمهیداتی هم اندیشیدند. در آن چند روز به این موضوع فکر می کردم اما در نهایت در دادگاه اتهام نادرست توهین به مقدسات تفهیم شد. ولی در چهل سال گذشته من و همسرم با موارد زیادی از محکومان به اعدام و خانواده های شان سروکار مستقیم و فعال داشته ایم که گاهی عمیقا ما و زندگی مان را تحت تأثیر قرار داده اند.
کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi

اینستاگرام emadeddinbaghi

وبسایت www.emadbaghi.com

فیس بوک Emadbaqi@