شنبه 21 اردیبهشت 1398

ایرناپلاس عوامل گسترش خشونت و راه‌های مهار آن را بررسی می‌کند- بخش دوم

ناکارآمدی و سرخوردگی، منبع پنهان خشونت در جامعه ایرانی

باقی در این بخش، از بین رفتن خودکنترلی جامعه و تاثیر حکومت دینی، پخش تخم نفرت توسط اپوزیسیون و پوزیسیون، عادی کردن کشتن انسان به دست انسان، روحیه انتقام، احساس ناتوانی جامعه از تغییر وضعیت سیاسی و اقتصادی و سلطه بر سرنوشت خویش بخاطر تحمیل سیاست های خلاف خواست مردم و مسئله جابجایی خشم را مورد بحث قرار داده است.

با حضور عمادالدین باقی، احمد بخارایی و شیرین ولی پوری

https://t.me/emadbaghi

ایرناپلاس در میزگردی با حضور کارشناسان حقوق، جامعه‌شناسی و جرم‌شناسی به علل و عوامل گسترش خشونت به عنوان یک آسیب اجتماعی در کشور ناظر به ترورها و قتل‌های اخیر و راه‌های مهار آن پرداخته که بخش اول آن منتشر شد.

در بخش اول میزگرد، کارشناسان به این سؤال پاسخ دادند که آیا جامعه ایرانی خشن است؟ عمادالدین باقی معتقد است که جامعه ما خشن است نه خشن‌ترین.احمد بخارایی هم پاسخش به این سؤال مثبت است و معتقد است جامعه ما فعلاً خشن است. شیرین ولی‌پوری اما نظر دیگری دارد و می‌گوید: از منظر جرم‌شناسی جامعه ما خشونت‌زده نیست.

حالا قسمت دوم میزگرد را در ادامه می‌خوانید.

00.jpg

روحیه انتقام همچنان در جامعه وجود دارد

ایرناپلاس: خیلی‌ها معتقدند گروه‌هایی که دست به خشونت می‌زنند، در سال‌های اخیر تغییر کرده و بازه سنی آن‌ها هم عوض شده است. در گذشته فرهنگ انتقام حتی در فیلم‌های سینمایی هم به نحوی تقدیس می‌شد یا برای مثال، قبلاً گروه خاصی مانند قمه‌کش‌ها و لات‌های سرمیدان و... رفتارهای خشونت‌زا داشتند، اما امروز این رفتارها و کنش‌ها به همه اقشار تسری پیدا کرده است. نظر شما درباره تغییر این الگوهای خشونت چیست؟

عمادالدین باقی: حدود 20 سال پیش نیروی انتظامی بولتن‌های محرمانه‌ای برای مسئولان تهیه می‌کرد که جرایم و خشونت‌ها را با جزئیات و تفکیک سنی و محل در تهران ارائه می‌داد. آن چیزی که من از آن روز‌ها به خاطر دارم و آنچه امروز می‌بینم، این است که خشونت همیشه در گروه‌های مختلف بوده است. یعنی نمی‌شود گفت که یک گروه خشن‌تر بودند. اما میزان خشونت نسبت به گذشته بالا رفته است ولی معنایش این نیست که قبلاً در این گروه‌ها نبوده است. چیزی که به نظر من مهم است این است که بپرسیم چرا این حجم از خشونت رواج پیدا کرده است.

نماد بیرونی خشونت پرونده‌های قوه قضاییه است

البته همان موقع هم که ما این آمار‌ها را می‌دیدیم، سال به سال روند افزایشی نشان می‌داد. نمود بیرونی این امر هم پرونده‌های موجود در قوه قضاییه است. برای مثال سال های 77و78 آمار ورودی پرونده‌های قوه قضاییه شش میلیون بود و امسال به 16 میلیون رسیده است. یعنی طی یک دوره حدوداً 20 ساله، 10 میلیون پرونده اضافه شده است؛ بنابراین فقط آمارش بالا رفته نه اینکه در گروه‌های مختلف گسترش یافته.

از آنجایی که من با این پرونده‌های اعدام و قصاص خیلی سروکار دارم و توجیهات اولیای دم را می‌بینم، فکر می‌کنم روحیه انتقام همچنان در جامعه ما وجود دارد. حالا پیوندی که در بحث دکتر بخارایی با بحث خود می‌بینم این سؤال است که آستانه تحمل یا تحریک‌پذیری چرا اینقدر پایین آمده است؟ چرا خودکنترلی ضعیف شده است؟ یکی از دلایل اصلی بالا رفتن آمار خشونت همین است که خودکنترلی پایین آمده است. در مورد این حالت به دو صورت می‌شود بحث کرد. یکی از منظر روانشناسی که به علل فردی می‌پردازد. یعنی آنچه به منش و شرایط خصوصی زندگی افراد برمی‌گردد. از منظر جامعه‌شناختی هم به علل و عوامل ساختاری در سطح کلان توجه می‌کنیم که من گفتم که در چهار بخش اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی به این مسئله باید توجه کنیم.

000.jpg


سِلف کنترلی در جامعه از بین رفته است

در حوزه اخلاقی من معتقدم که تزلزل اخلاقی در جامعه یکی از عوامل از بین رفتن خودکنترلی در جامعه است. در نگاه ساختاری هم بیشتر آن را محصول نظام سیاسی می‌بینم. حدود 25 سال پیش هم در کتاب روحانیت و قدرت بحثی تحت عنوان مثلث مذهب، روحانیت و اخلاق داشتم. گفتم این مثلث که دو پایه آن روحانیت و مذهب هست، چون در جامعه سنتی ارزش‌های اخلاقی آن از نهاد مذهب گرفته می‌شود و روحانیت هم مروج این ارزش‌هاست، به میزانی که روحانیت منزلتش در جامعه کاسته می‌شود، پایه اعتقادی آن جامعه هم به عنوان منبع آن ارزش‌ها سست می‌شود. این محصول ساختار سیاسی ما است.

وقتی یک نظام سیاسی نمی‌تواند کشورِ گل و بلبل درست کند و خیل مسائل و آسیب‌ها، ناشی از سوء‌مدیریت هم در جامعه وجود دارد، اگر همه چیز را از چشم روحانیت ببینند تأثیر مستقیمی در باورها و ارزش‌های اخلاقی آن جامعه دارد. ما در جامعه‌ای سنتی زندگی می‌کردیم که ارزش‌های اخلاقی در آن نقش پلیس باطن را داشت. این برای حکومت مذهبی پیامدهایی دارد. این روزها اینقدر اخلاق بی‌اعتبار شده که حتی سخن گفتن از اخلاق هم مشمئزکننده است. در حالی که اخلاق یک عامل کلیدی برای کنترل است.

کشتن، کشتن است

یک نمونه دیگر از بحث، مسأله انتقام است و این تخم نفرتی که توسط اپوزیسیون و پوزیسیون پراکنده می‌شود. روزهای اخیر دیدید که وقتی خبر کشته شدن آن طلبه آمد یک عده‌‌ای در فضای مجازی شادی کردند. این خوشحالی بیان‌گر همان روحیه انتقام است و این نیست که فقط آن‌ها دارند این روحیه انتقام را و این تخم نفرت را می‌پراکنند، چراکه در مقابل هم این اتفاق افتاده است. یعنی رفتاری که از طرف حکومت یا صاحبان قدرت صورت گرفته به این دامن می‌زند. این درست شبیه دوره قبل از انقلاب است که وقتی مخالفی را ترور می‌کردند، شادی می‌کردند، بیانیه می‌دادند و در زندان جشن می‌گرفتند که فلانی ترور شد. این نفرت یا انتقام در هر دو طرف بود و نمی‌شود، چه در ساختار رسمی و چه در جامعه روشنفکری، خشونت را به عنوان یک عمل آرمانی و انقلابی تقدیس کنید و با آن عمل موافق باشید، اما با ترور این طلبه مخالف باشید. کشتن، کشتن است. یک بام و دوهوا نمی‌شود. یا هر دو بد است یا هر دو خوب است.

منبع پنهان خشونت، احساس ناتوانی جامعه از تغییر وضعیت

یکی دیگر از منابع خشونت، سرخوردگی‌های سیاسی است. قبلاً هم این نکته را مطرح کرده‌ام که یکی از منابع پنهان و قدرتمند خشونت، احساس ناتوانی افراد جامعه از تغییر وضعیت و سرنوشت خودشان است؛ یعنی وقتی مردم احساس عجز می‌کنند. به همین جهت است که دموکراسی یک مسأله سیاسی نیست. چون صرفاً در یک انتخابات خلاصه نمی‌شود. دموکراسی جنبه درمانی دارد و مهارکننده خشونت است. وقتی شما از آن استفاده عکس می‌کنید و از نردبان دموکراسی بالا می‌روید و مردم را دعوت می‌کنید که در انتخابات شرکت کنند، به تصور اینکه الان مردم می‌خواهند سرنوشت خودشان را تغییر بدهند، در انتخابات شرکت می‌کنند، وقتی که به نتیجه دلخواه می‌رسند خوشحال می‌شوند، اما بعد شما تمام سیاست‌های خلاف انتظار مردم را دیکته می‌کنید. برای مثال، مردم می‌آیند در یک انتخابات شرکت می‌کنند و چندین کاندیدا نشسته‌اند و حرف‌های آن‌ها را می‌شنوند و بعد به یکی از آن‌ها رأی می‌دهند، بعد که رأی دادند شمای منتخب می‌آیید و نقطه نظرات آن کاندیدای مخالف را بر مردم تحمیل می‌کنید. این حالت در مردم احساس سرخوردگی، یأس و شکست ایجاد می‌کند.

جابه‌جایی خشم؛ یک مکانیسم دفاعی

مردم می‌گویند: «ای بابا! فایده نداره در انتخابات شرکت کردن». این به مردم القا می‌کند که توانایی تغییر سرنوشت خود را ندارند و این باعث واکنش می‌شود. از فردای انتخابات جریان‌های تندرو شروع به تخریب سیاست‌های مسالمت‌آمیز مثل برجام می‌کنند. یا همین اف‌ای‌تی‌اف را به کما بردند و در نتیجه شرایط اقتصادی را به اینجا می‌رسانند. در جامعه‌شناسی به آن جابه‌جایی خشم می‌گویند و به‌عنوان یک مکانیسم دفاعی از آن یاد می‌کنند؛ انتقال خشم به فرد یا شی‌ای که عامل اصلی وضعیت نیست. وقتی یک پدر به پسرش سیلی می‌زند، از آنجایی که موازنه قوا وجود ندارد و پسر قدرت مقابله ندارد، در نتیجه با سنگ شیشه را می‌شکند. مردم نمی‌توانند سرنوشتشان را تغییر بدهند، عصبی هستند، استرس دارند و به شیوه دیگری آن را بروز می‌دهند.


لینک های کوتاه شده ایرنا و ایرناپلاس برای مشاهده دیدگاه های دیگر شرکت کنندگان گرامی در میزگرد

https://bit.ly/2WE6QgL

https://bit.ly/2VgL9BX

کد خبر: ۴۲۰۴تاریخ انتشار:۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸

(در گزارش ایرنا آمده است: "شمای منتخب می‌آیید و نقطه نظرات آن کاندیدای مخالف را بر مردم تحمیل می‌کنید". این عبارت برخلاف منظور گوینده است و در اصل فایل صوتی- تصویری این بوده:"شما می‌آیید و نقطه نظرات آن کاندیدای مخالف را بر مردم تحمیل می‌کنید". یعنی نه خود منتخب بلکه دیگران این کار را انجام می دهند.)

کانال گفتارهای باقی

https://t.me/emadbaghi

اینستاگرام emadeddinbaghi

وبسایت www.emadbaghi.com

فیس بوک Emadbaqi@