جمعه 23 خرداد 1399

پیام رسانی با مرگ

یکی از کارگران میدان نفتی یادآوران هویزه، در غرب خوزستان، پس از آنکه نتوانست دستمزد معوقه‌اش را بگیرد خود را در محوطه یکی از چاه‌های نفت به دار آویخت. او از کارکنان شرکت پیمانکاری"نظم آفرینان ایمان" بود و چه نام بی مسمایی. او یکی از کسانی بود که حقوقش پرداخت نشده بود و عاجز شدن از تأمین نیازهای ضروری زندگی، تعادلش را بهم ریخت. مردی که نزد خانواده اش درمانده شود و بشکند مرده است. درخواست ۵۰۰ هزار تومان مساعده از همان دستمزد عقب مانده اش هم بی نتیجه بود. حکومت و  پیمانکار وظیفه دارند و باید پاسخگوی این مصائب باشند.
یک تن خسته و مأیوس و بی پناه از جانش گذشت تا شاید به بهای جان، صدایش به گوش دیگران برسد و چه صحنه غمبار و نمادینی! کارگری گرسنه که در یکی از 15کشور ثروتمند جهان، جنازه اش از بالای یک منبع بلند و برج گون طلای سیاه سرزمین خودش آویخته است.
این پیام ها مکرر شده اند و خودکشی های ناشی ازفقر بارها به گوش مان رسیده است. هر کدام از ما هر روز دهها تن از گرفتاران را می بینیم یا می توانیم سراغ کنیم، اما کو گوش شنوا؟ مگر این جان‌ها ارزشی دارند؟ آنها که ماهواره پرتاب می کنند و برای دنیا نسخه می پیچند از نان و آب و هوای مردم خود درمانده اند. اگر مردم را داشته باشید هیچ قدرتی نمی تواند نگاه سوئی بیندازد و اگر مردم را نداشته باشید زرادخانه موشکی و اتمی هم نمی تواند قدرت تان را نگهدارد.
افسوس، فقط روزی که هر کدام از این گوش های ناشنوا جانشان به خطر افتاد می فهمند که جان های دیگران هم شیرین بوده است و آنروز البته خیلی دیر است.
إِنَّ ٱلْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهْلِهَآ أَذِلَّةً(النمل - 34). همیشه مباهات می‌کنیم که حکومت پادشاهی را بر انداختیم و گمان می کنیم که حکومت پادشاهی یعنی اینکه کسی اسمش پادشاه باشد اما این رسم پادشاهی است که باید برافتد یعنی اینکه در یک جامعه مردم عزیز، ذلیل شوند. رقم های افسانه ای اختلاس ها و ثروت و مکنت بادآورده رانت خوران و نوکیسگان وصل به قدرت ازیکسو و خودکشی و خودسوزی کارگران و گرفتاران از سوی دیگر. آنها که حقوق بشر را به سخره می‌گیرند و برچسب غربی می‌زنند بدانند حقوق بشر یعنی همین که انسان صاحب کرامت و عزت باشد.
یاد این شعر مهدي مختار زاده افتادم:
عمريست که ما زنده ولى زنده به گوريم
از بدو تولد همه از اهل قبوريم
انگار که دنيا ز ازل خانه ى ما نيست
يک کوچه ى تنگ است که در حال عبوريم
يک عده که راضى به رضاى خودمانيم
يک عده دگر ديو صفت در پى حوريم
آزاد ترين مردم در بند جهانيم!
از دور عقابيم و به زنجير چو موريم
من در عجبم زين همه اعجاز که هرگز
ايوب نديديم ولي چو ايوب صبوريم

کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام emadeddinbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com