چهارشنبه 26 شهریور 1382

زندگينامه عمادالدين باقي


نوشته اختصاصي فاطمه كمالي احمد سرايي
هفته نامه نسيم جنوب، بوشهر شماره 131، مورخ سه شنبه، 23 اسفند 1379. ويژه نوروز 80

عمادالدين باقي فرزند حبيب الله متولد 15 ارديبهشت 1341 است. پدر و تبار پدري او متعلق به شهرضا و مادر و تبار مادري او متعلق به اصفهان هستند. پدر بزرگ مادري او يك روحاني بنام عبدالحسين فخري (فخرالحسيني) در شهرضا پيشه معماري داشت كه به منظور تحصيل عازم عراق شده بود و ضمن توليت حرم سيدالشهدأ و روضه و منبر، تحصيل مي كرد. از او كتاب شعري بر جاي مانده است. پدر بزرگ پدري اش نيز كاسب ساكن شهرضا بود و با وجود نديدن مكتب و مدرسه مردي فرهيخته و محشور با اهل علم و كساني چون حكيم الهي قمشه اي همبازي دوران كودكي و جواني اش بود. حبيب الله پدر عمادالدين نيز پس از كودتاي 28 مرداد تحت تعقيب قرار گرفت و از ايران گريخت. ابتدا مدتي در كويت زندگي كرد و سپس به عراق رفت و طي سالهاي اقامت در آنجا مسئوليت كتابخانه علامه اميني را داشت و با وي در مراوده بود. در اين اثنأ از خانواده همشهري و آشناي قديمي مقيم كربلا همسري گزيد و با طيبه فرزند عبدالحسين ازدواج كرد. نخستين فرزند آنها علأالدين نام داشت. دومين فرزند آنها عمادالدين بود كه در كربلا و جوار حرم سيدالشهدأ چشم به جهان گشود.

سرانجام، پدر پس از 8 سال دوري از وطن به ايران بازگشت و وارد اصفهان شد. او در همان آغاز شناسايي و دستگير گرديد. پس از آزادي به تهران مهاجرت كرد. حاج حبيب الله از بازاريان و تاجر برنج و روغن به كشورهاي حاشيه خليج فارس بود. خانه بزرگ او همواره ميزبان روحانيون بود . حاج حبيب الله ورشكست شد و ناگزير از كوچ كردن به محله اي جدا افتاده از تهران در علي آباد جنوبي در بين خزانه و جوانمرد قصاب شد. او در كارخانه تازه تاسيس نيك كالا متعلق به اخوان سليماني اشتغال يافت و مديريت داخلي و امور مالي شركت را بر عهده داشت و تا امروز به عنوان امين آنان حضور دارد.

عماد در سنين 14 و 15 سالگي در كنار درس خواندن به طور نامنظم كار مي كرد و مشاغل مختلفي چون پتو بافي، بلورسازي، آلومينيوم سازي (ظروف روحي) و ترموس و اجاق سازي نيك كالا و رستوران و بنايي را تجربه كرد. در كارخانه آلومينيوم سازي مدتي كنار كوره ذوب شمش كار مي كرد و در بلورسازي هم يكبار ساعدش سوخت. اين كارها هر چند كوتاه و نامنظم اما تجربه هايي سودمند از محيط كارگري و مناسبات حاكم بر آن بود. در اين سالها نوجواني به نام سيدرضا كه در مسجد قرآن را با صوتي جميل تلاوت مي كرد توجه او را بسيار جلب مي كرد. در سن 16سالگي بود كه با همديگر و به كمك چند دوست و هم محلي كه از نوجوانان مذهبي بودند جلسات قرائت قرآن، تفسير و نهج البلاغه بر پا كردند. در جامعه اي كه لودگي، ترانه ها و موسيقي هاي مبتذل به شدت رواج داشت اين جلسات غريبانه گاه در مسجد و گاه در خانه ها تشكيل مي شد. ابتدا آقاي شيخ محمد حسين ابراهيمي، روحاني بود كه از قم مي آمد و چند ماه بعد آقاي فتوحي از دانشجويان آگاه مذهبي محله مجاور يعني نازي آباد كه اولي تفسير قرآن و دومي نهج البلاغه مي گفت. اين جلسات «گروه تبليغاتي ميثم» نام گرفت و براي اصلاح بي بند و باري ها و ناهنجاري هاي اخلاقي فعاليت مي كرد.

در اين زمانه سيدرضا و عماد در درسهاي هفتگي استاد جعفر سبحاني در مدرسه چهل ستون بازار كه تحت نظر مرحوم حاج آقا سعيد بود شركت مي كردند كه در تقويت و رشد آگهي مذهبي آنها بسيار مؤثر بود. پس از در گذشت مشكوك دكتر شريعتي كه آوازه او بر سر زبانها افتاد (خرداد 1356) كتابهاي شريعتي قاچاقي دست به دست مي گشت و يكي از كتابهاي مورد علاقه نوجوانان مذهبي بود هر چند همين موضوع به آغاز اختلافي جدي ميان آنها با امام جماعت مسجد منجر شد كه شديداً مخالف شريعتي بود تا جائي كه رضا و عماد را تكفير كرد. با اين حال او روحاني پاك و سليم النفسي بود.

با درگذشت مشكوك حاج آقا مصطفي خميني در آبان 1356 و برگزاري مراسم ختم و چهلم او در برخي محلات و مساجد كه حاوي كنايه هاي سياسي به رژيم شاه بود، امام خميني مورد توجه جوانان قرار گرفت. خانواده عماد مقلد آيت الله خميني بودند هر چند در آن روزها بايد اين موضوع را مخفي مي كردند زيرا داشتن رساله عمليه امام خميني هم جرم بود. نوار سخنراني امام در چهلم حاج آقا مصطفي توسط پدر عماد به دست آنها رسيد، اين نوار را دسته جمعي در خانه گوش كردند و سپس مخفيانه به تكثير آن مي پرداختند. پدر، منبع اصلي تدارك نوارهاي امام بود. گروه تبليغاتي ميثم با جذب جوانان، راه اندازي نمايشگاه كتاب و كلاسهاي آموزش عقيدتي به فعاليتهاي فرهنگي مي پرداخت و كم كم هسته هاي كوچك تظاهرات در محله را سامان داد. در آن حوالي هنوز كسي تظاهرات سياسي نديده بود كه هر بار با حمله پليس به اين دسته كوچك متواري مي شدند و به خانه مردم پناه مي بردند.

همين هسته هاي كوچك و تظاهرات محلي بود كه رعب را مي شكست و فرصتي براي تمرين ايجاد مي كرد كه بعدها در ابعاد بزرگتري تظاهرات به راه مي افتاد. سال 1357عمادالدين باقي يك جوان 17 ساله بود. ابتكارات مختلفي داشت كه يكي از آنها طرح توزيع نفت به خانه ها در علي آباد بود و اين طرح به تدريج در ساير محلات تهران تقليد شد و به صورت سراسري درآمد. همچنين در مهر ماه 1357اعتراض دانش آموزي را در دبيرستان الهي نازي آباد سامان دادند كه موجب تعطيلي دبيرستان و تسري و تقليد شيوه اعتراض در ساير مدارس شد. با ملحق شدن جنبش دانش آموزي به جنبش دانشجويي و مردمي، انقلاب در مسيري بالنده تر قرار گرفت. و برگشت ناپذير شد. جزئيات اين ابتكارات را مي توان در كتاب «فرادستان و فرودستان» ملاحظه كرد.

آشنايي با برادران حجاريان و عباس عبدي در اين سالها در دبيرستان الهي كه دبيران و مدرسان آن بودند در زندگي سياسي او بي تأثير نبود. عضويت عمادالدين باقي در انجمن حجتيه كه مشهور به غير سياسي و سازشكار بودن بود مانع انقلابي گري نشد بلكه آموزشهاي سودمند ديني در انجمن را به خدمت تلاشهاي خويش در انقلاب مي گرفت. سابقه خانوادگي و فرهنگِ مسجد در پرورش روحيه مذهبي او مؤثر بود چنانكه در سال 1357هر روز صبح غسل شهادت مي كرد و به دانشگاه تهران و اطراف آن مي رفت كه مركز ثقل انقلاب و اعتراض شده بود تا با راه اندازي تظاهرات پراكنده و كوچك شعله هاي كوچك انقلاب را افروخته نگاه دارند. درگيري ها با پليس كار روزانه بود كه 13 آبان 57 اوج آن بود. درباره اين روز سالهاست فقط به طور كلي گفته مي شود كه ارتش به دانشجويان و دانش آموزان حمله كرد ولي هيچگاه چند و چون آن روشن نشده است و روايت دقيق اين ماجراي تاريخي را در خاطرات او مي توان ورق زد.

پخش اعلاميه، انتقال اخبار حوادث به بچه هاي مسجد، شركت در مناظره هاي ايدئولوژيك با افراد هوادار يا وابسته به گروههاي چپ و كمونيست كه آن روزها جلوي دانشگاه پاتوق شان شده بود و بازار گرم بحث ها بود از كارهاي روزمره و سازنده بود. طرح مبارزه با چماقداران حكومت شاه و تشكيل تيمهاي حفاظت از محله در برابر يورشهاي احتمالي چماقداران را بطور دسته جمعي با بچه هاي مسجد اجرا كردند. بسياري از اعضاي گروه تبليغاتي ميثم كه توسط سيدرضا و عماد جذب شده بودند يا در جريان جنگ تحميلي به شهادت رسيدند يا اكنون جزو جانبازان هستند. اعضاي اين گروه پس از انقلاب مصدر مسئوليتهايي قرار گرفتند. در هنگام ورود امام به ايران تيم استقبال و پوشش امنيتي عبور امام در مسير خيابان آرامگاه را تشكيل دادند. سرانجام در روز 19 بهمن درگيري در پادگان دوشان تپه نيروي هوايي به وقوع پيوست. با انتشار خبر حادثه و شايع شدن احتمال حمله گارد شاهنشاهي به پرسنل نيروي هوايي كه مدافع انقلاب بودند به آنجا رفت و دو شبانه روز در تمام درگيريها شركت كرد و با سقوط كامل رژيم و تحويل دادن سلاح خود به دفتر امام به خانه بازگشت. در اثر طولاني شدن غيبت او و اخبار پي در پي درباره شهادت صدها نفر در درگيريها و انبوه شدن جنازه هاي ناشناس در بهشت زهرا خانواده او سياهپوش شده و به گمان اينكه فرزندشان به شهادت رسيده است سوگوار بودند. در حوادث روزهاي 20 تا 22 بهمن 57 يك پرده گوش وي آسيب ديد.در اين دوره آموزه هاي ديني كه توسط متفكران مسلمان مانند شريعتي القأ شده بود يعني عرفان، برابري، آزادي انگيزه هاي اصلي انقلابيگري آنان و براي نيل به جامعه اي عاري از ظلم و بي عدالتي بود.

پس از انقلاب

علاوه بر انجمن اسلامي محله خود كه در ادامه گروه ميثم فعاليت مي كرد، انجمن اسلامي گروههاي جنوب تهران كه پايگاه اوليه آن در مسجد هرندي دروازه غار بود را راه اندازي كردند. بر عهده گرفتن مسئوليت بخش فرهنگي آن در منطقه اي كه به پايگاه سيطره بلامنازع گروههاي مخالف تبديل شده بود يكي از فعاليتهاي ابتداي انقلاب بود. بسياري از اعضاي اين انجمن اسلامي نيز به شهادت رسيدند، در بحبوحه فعاليتهاي فرهنگي خدماتي و سياسي شبانه روزي در گروه هاي جنوب تهران در نيمه اول سال 1359 بود كه با من به عنوان يكي از همكاران خود آشنا شد و چندي بعد زندگي مشترك زناشوئي را با هم آغاز كرديم. خطبه عقدمان را حضرت امام جاري كردند. امام خميني وكيل من و آيت الله توسلي وكيل عمادالدين باقي در اجراي خطبه عقد شدند. يكسال پيش از آن بود كه در اثر اختلافاتي كه با انجمن حجتيه درباره امام خميني و شهيد مطهري پيدا كرده بود از انجمن جدا شد.

مقارن با انقلاب، عمادالدين باقي و دوست همراهش سيدرضا حسيني در يك مدرسه علميه در شوش نيز به تحصيل ادبيات عرب و منطق و دروس مقدماتي حوزه مشغول بودند. همزمان با تحصيل در سال آخر دبيرستان و اخذ ديپلم در آموزشگاه جديد التأسيس به نام دانشكده علوم اسلامي (دارالقرآن و العترة) در مخبر الدوله نيز مشغول تحصيل شد. درتابستان 1350 به دنبال فراخوان آموزش و پرورش خود را به منطقه 16 آموزش و پرورش عرضه كرد كه با صدور حكم تدريس در مقطع راهنمايي مخالفت كرد. لذا پس از مصاحبه طولاني ايدئولوژيك و سياسي توسط شهيد جعفر ذاكر و آقاي رحيم عبادي (معاون كنوني وزارت آموزش و پرورش) و احراز توانايي علمي لازم او براي تدريس كردن گزينش شد و حكم تدريس در رشته جامعه شناسي، ادبيات و اقتصاد سوم و چهارم دبيرستان را اخذ كرد و به دو دبيرستان حساس و متلاطم نازي آباد و جواديه اعزام شد. يكسال بعد به دليل موفقيت هايش در تدريس تشويق نامه اي دريافت كرد.

در اوايل پيروزي انقلاب كه قرار بود سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكيل شود، چنانكه در بخشي از دفاعيات عمادالدين باقي در دادگاه آمده است نيروهاي اوليه سپاه از طريق معرفي معتمدين محلي به وسيله فرم هاي مخصوصي كه سپاه توزيع كرده بود تشكيل مي شدند و به او بعنوان يكي معتمدين منطقه دسته اي از اين فرم ها داده شد كه افراد شايسته را براي تشكيل نيروي اوليه سپاه معرفي كنند. در اواسط سال 1359 خود وي نيز در كنار تدريس در آموزش و پرورش به سپاه پاسداران پيوست و ابتدا به كمك تعدادي از همكاران سپاهي خود يكي از مناطق فرهنگي سپاه در تهران را تأسيس و كلاسهاي آموزشي برپا كردند كه بيشتر دوستان و همكارانش در اين منطقه فرهنگي به شهادت رسيدند. سپس او به دفتر سياسي سپاه پاسداران رفت و در بخش خارجي اين دفتر مسئوليت اخبار و تحليل اروپا و آمريكا را بر عهده داشت. چنانكه در مقدمه كتاب جنبش دانشجويي آمده است، براي نخستين بار به همراه بخشي از اعضاي دفتر سياسي كه مجله رويدادها و تحليل را توليد مي كرد در عمليات فتح المبين شركت كرده و مسئوليت ثبت وقايع جنگ را داشتند. پس از يكسال عضويت در دفتر سياسي مدت كوتاهي به واحد آموزش پادگان امام علي رفت و از آنجا عازم قم شد و در مركز تحقيقات عقيدتي سياسي سپاه كه جزوات آموزشي را تدوين مي كرد مشغول شد و يكسال بعد به واحد سپاه قم مأموريت يافت و در دو دوره آموزشي سپاه تدريس كرد. از آغاز ورود به قم به تحصيلات حوزوي پرداخت. در شهريور 1362 نخستين كتاب او به نام در شناخت حزب قاعدين زمان توسط نشر دانش اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم منتشر شد. اين كتاب كه در چاپ هاي متوالي 85 هزار نسخه طبع شد حاوي 33 شماره مقاله به قلم باقي درباره انجمن حجتيه در روزنامه اطلاعات بود كه در پي اظهار نظر آيت الله خميني درباره اين گروه چاپ شد و تأثير مهمي در تثبيت موضع امام خميني داشت و در ميان نمايندگان مجلس و مقامات نيز مورد توجه ويژه قرار گرفته بود. در پايان سال 1364 نيز كتاب كاوشي درباره روحانيت توسط همان ناشر به بازار عرضه شد كه با مخالفت هايي روبرو گرديد و نيمي از تيراژ آن جمع آوري شد. عمادالدين باقي بعدها مكرراً در گفتارها و نوشته هاي متعددي به كارهاي قبلي خود به ويژه كتاب حزب قاعدين زمان، از نظر لحن و ادبيات نامناسب آن انتقادات جدي را مطرح كرد. در اثر عكس العمل هاي تندي كه يكي از مقامات بلند پايه سپاه در آن زمان عليه مقالات حزب قاعدين داشت كه معروف به نوعي جانبداري از انجمن حجتيه بود ناگزير از استعفا دادن از سپاه در سال 1363 شد. اما پس از آن يكبار در جريان عمليات فاو به آن منطقه رفت. پيشتر نيز در پي فتح خرمشهر با چند تن از همكاران سپاه و كسب مجوز لازم، خانواده هاي خويش را براي آشنايي با جنگ و اعطاي آمادگي هاي لازم به منطقه و تا مرز عراق برده بودند. در اين صحنه هاي خطر مريم تنها فرزند خردسال مان را هم در آغوش داشتيم.

عمادالدين باقي داراي سه دختر است كه دومين و سومين فرزند درشهر قم متولد شدند. در سالهاي تحصيلي در قم به سبب عدم تمايل به دريافت شهريه از دفاتر علما در كنار درس خواندن، در بنياد تاريخ انقلاب اسلامي كه دفتري هم در قم داشت كار مي كرد و به مدت قريب دو سال روزهاي پنجشنبه و جمعه به تهران رفته و در دفتر نخست وزيري اشتغال داشت و همانطور كه در مقدمه كتاب بررسي انقلاب ايران آورده است از اسناد و منابع موجود در آنجا براي تحقيق خود درباره انقلاب استفاده مي كرد. همچنين در ايام اقامت در قم با كتابخانه سياسي كه از مراكز مهم در قم بود و نيز مجله حوزه در اوايل آن همكاري مي كرد كه اين مجله را مي توان مبدأ روشنفكري ديني پس از انقلاب قلمداد كرد كه توسط عده اي از روحانيون فاضل جوان اداره مي شد. روحانيون فرهيخته اي چون مهدوي راد، ايازي، ايزد پناه و عبداللهيان برخي از دست اندركاران مجله در آن زمان بودند.

در فاصله سالهاي 60 تا 63 دوبار از خطر ترور توسط عوامل سازمان مجاهدين خلق جان سالم بدر برد. از سال 1362 به بعد همكاري قلمي با روزنامه اطلاعات و به ندرت با روزنامه كيهان را ادامه داد. كه تا پايان سال 66 جمعاً حدود 60 مقاله براي آنها داشت. از سال 1367 تا سال 1374به مدت 7 سال در دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي در رشته هاي معارف اسلامي، اخلاق و تاريخ معاصر ايران (تاريخ انقلاب اسلامي) به تدريس پرداخت. در سال 1369 پس از 9 سال اقامت و تحصيل در قم به تهران بازگشت و در كنار تدريس دردانشگاه به عضويت بخش تحقيقات جهاد دانشگاهي درآمد. همزمان با آن تحصيل در رشته جامعه شناسي را آغاز كرد كه در سال 1377 از دانشگاه علامه طباطبايي در مقطع فوق ليسانس فارغ التحصيل شد. در سال 4731 به دليل فشارهاي سياسي وارده به او در اثر صراحت لهجه در سخنراني هاي دانشگاهي و كلاسهاي درس از تدريس بركنار شد. او اعتقاد داشت كه اگر معلم به دليل ترس از فضاي سنگين سياسي و يا از دست دادن موقعيت، پاسخهاي علمي در خور به سوالات دانشجويان ندهد و حقايق تاريخي و مذهبي را تحريف كند به دانشجو و شرافت معلمي خيانت كرده است و تاوان آن از دست دادن تدريس بود، اما حرفه اصلي اش كه پژوهش و تأليف كتاب بود ادامه داشت. در سال 1370 كتاب بررسي انقلاب ايران را كه بخشي از جزوات درسي او بود منتشر كرد. و با مؤسسات تحقيقاتي ديگر نيز همكاري داشت، از سال 1369كه به تهران آمد با معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني همكاري خود را آغاز كرد كه به مدت حدود ده سال به طول انجاميد در اين مدت يكي از طرحهاي بزرگ با عنوان «منبع شناسي توصيفي تحقيق درباره امام خميني» در فاصله زماني 1340 تا 1370 در منابع فارسي داخل و خارج از كشور اعم از موافق و مخالف را با همكاري يك گروه 14 ـ 10 نفره دستيار تحقيق در مدت سه سال به پايان رسانده. اين طرح پيش نياز تدوين زندگينامه امام خميني بود. طرح تدوين زندگينامه امام خميني را نيز ارايه كرد و به عنوان مجري طرح آن را كليد زد كه به دلايلي مانند فشارهاي زياد وزارت اطلاعات بر موسسه براي اخراج او و بالاخره كناره گيري اش از مسئوليت طرح، سرانجام به چند پروژه كوچكتر تقسيم شد و مديريت آن بر عهده معاونت موسسه واگذار شد و مقطع كودكي و نوجواني امام توسط عمادالدين باقي نوشته شد. جمعي از بزرگان علم و فرهنگ كشور نيز از اعضاي شوراي علمي زندگينامه بودند. علاوه بر آن چند طرح ديگر در مؤسسه اجرا كرد و كتابهايي مانند فلسطين از ديدگاه امام خميني، در سوگ آفتاب و. . . از جمله كارهاي اوست كه بدون نام تهيه كننده منتشر شد.

در اين مقطع سخنراني هاي دانشگاهي يكي از فرصتهاي بحث و روشنفكري در فضاي بسته سياسي قبل از دوم خرداد بود. چاپ مقالات در روزنامه سلام، همشهري، فصلنامه حضور و هفته نامه پيام هاجر از جمله فعاليتهاي اين دوره بود. در اوايل 1357 به همكاري در توليد انتشار نشريات «محله ما» دعوت شد كه براي مناطق مختلف تهران به عنوان ضميمه هفتگي روزنامه همشهري منتشر مي شد اين ابتكار كه توسط آقاي جواد مظفر به اجرا درآمده بود از فعاليت هاي بنيادي براي آشنايي شهروندان با حقوق مدني، محيط اجتماعي خود و بستر سازي براي شكل دادن نهادهاي مدني بود. از اواخر سال 1357 تا نيمه 1376 نيز انتشار «هفته نامه ياد» ارگان بنياد شهيد با همكاري غير مستقيم شمس الواعظين را به عهده گرفت كه موضوع آن در حيطه تخصصي شهيد و شهادت بود و موانعي براي عرضه يك نشريه قوي تخصصي در اين زمينه وجود داشت كه نمي توانست اين همكاري ادامه پيدا كند. در سالهاي قبل از دوم خرداد، حضور در حلقه كيان و مباحث نظري و سياسي افراد حاضر در نقد و تحليل شرايط اجتماعي، سياسي و فكري جامعه و تبادل خبر و نظر از جمله فعاليتهاي جمعي بود.

سرانجام حماسه دوم خرداد 1376 به وقوع پيوست. در پاسخ به مطالبات جامعه و ضرورت تأسيس يا تقويت نهادهاي مدني، راه اندازي مطبوعات مستقل و آزاد نزديك ترين فرصت و امكان بود. روزنامه جامعه به مدير مسئولي حميدرضا جلالي پور و سردبيري ماشأا. . . شمس الواعظين در دستور كار قرار گرفت. شمس از عمادالدين باقي دعوت به همكاري كرد. از پيش از راه اندازي روزنامه جامعه به عنوان نويسنده و مشاور سردبير در جامعه و توس همكاري داشت. پس از تعطيل كردن توس، روزنامه خرداد به مدير مسئولي روحاني روشن ضمير عبدا. . . نوري و سردبيري آقاي علي حكمت داير شد و خلأ مطبوعات مستقل را پر كرد و جو ارعاب را شكست و روزنامه سلام را از تنهايي در برابر نيروي اقتدارگرايان درآورد. قبل از انتشار خرداد از عمادالدين باقي دعوت به همكاري شد كه به عنوان نويسنده و مشاور با روزنامه خرداد تا پايان كار كرد. چندي بعد روزنامه صبح امروز و چند روزنامه ديگر منتشر شد كه با آنها هم همكاري قلمي داشت. تقارن انتشار خرداد با قتلهاي زنجيره اي، رسالت كشف و افشاي مافياي آدم ربايي و قتل را بر عهده آنها انداخت كه بعد با ساير روزنامه ها جبهه اي گسترده را ايجاد كردند و سرانجام به افشاي پاره اي از حقايق قتل هاي زنجيره اي و عوامل آن منجر شد ـ از همان آغاز، نخستين مقالات باقي درباره قتلها حاكي از عزم راسخي براي مبارزه با مافيا بود و اين موضوع محوريت مهمي در سلسله بحث هاي او پيدا كرد. چنانكه در مقدمه كتاب تراژدي دمكراسي در ايران آمده است او اين حادثه فجيع را سكويي براي دموكراتيزه كردن شرايط سياسي ايران قرار داد، يكي از ويژگيهاي مطبوعات اصلاح طلب اين بود كه عده اي از محققان و نويسندگان و استادان، سرمايه فكري و معنوي خويش را برداشته و در سبد مطبوعات نهادند و با ارائه نظريات و انديشه هايي كه از پشتوانه سالها كار پژوهشي برخوردار بود، مطبوعات را به كيفيتي ارتقأ دادند كه براي نخستين بار پس از پيروزي انقلاب مورد اقبال وسيع مردم قرار گرفت و حرفه روزنامه نگاري را عزت و اعتبار بخشيد و روزانه 2-3 ساعت اوقات فراغت مردم را مطالعه مطبوعات پر مي كرد.

دادگاه، محاكمه و زندان

از مدتها پيش زمزمه هاي دستگيري يا ترور افرادي از جمله حجاريان، نوري، گنجي، باقي و شمس و عبدي شنيده مي شد. سرانجام به بهانه مصاحبه عمادالدين باقي در بيمارستان سينا پس از عيادت از حجاريان در روز هفتم فروردين 79 او به دادگاه احضار شد. جزئيات احضارها و بازجويي ها در كتاب براي تاريخ آمده است.

تشكيل دادگاه باقي همراه بود با كودتا عليه مطبوعات اصلاح طلب كه در يك روز 17 نشريه را تعطيل كردند و طي روزهاي بعد به 25 نشريه توقيف شده رسيد. در شرايط تهاجم وسيع به اصلاح طلبان و فقدان تريبون هاي مطبوعاتي و جو سنگين ارعاب، دادگاهي اسماً علني ولي در واقع غير علني و بدون حضور هيئت منصفه بر پا و نيمي از گزارشات منتشر شده در مطبوعات درباره دادگاه كذب محض بود و حاوي عبارات و مطالبي بود كه مطلقاً در دادگاه بر زبان او جاري نشده بود. عمادالدين باقي از درون زندان تكذيبيه اي براي كيهان فرستاد ولي از چاپ آن امتناع كردند. وزارت اطلاعات، سپاه، صدا سيما، نيروي انتظامي، علي فلاحيان وزير اسبق اطلاعات، مصطفي پور محمدي قائم مقام او، سلطاني يكي از معاونان فلاحيان، خطيب مدير كل اطلاعات قم در زمان فلاحيان، اصلاني وكيل كيهان و محتشم مدير مسئول يالثارات نشريه انصار حزب ا. . . و مدعي العموم جز و شاكيان بودند، اغلب شكايات مربوط روشنفكري درباره قتل هاي زنجيره اي بود. شكايت مدعي العموم (عليزاده) درباره مقاله اعدام و قصاص و معاون مدعي العموم (محسني اژه اي) هم تحت عنوان اهانت به مقدسات بود. آنچه وجه مشترك همه مقالات مورد شكايت بود، مضمون دفاع از حقوق بشر در همه اين مقالات است كه به انگيزه استقرار دمكراسي نوشته شده بود. مقاله اعدام و قصاص، بيانگر نفي خشونت به نام دين يا مطرح كردن اعدام به عنوان ضروري دين بود و ساير مقالات در مقابله با قتل پنهاني رجال سياسي و علمي يا سلب حقوق شهروندان بود.

عليرغم دفاعيات مستند كه حدود دويست رفرنس و ارجاعات كتاب و مقاله بود و عده اي از مراجع تقليد و فقهاي برجسته كشور كتباً اعلام كردند مقاله اعدام و قصاص اهانت به مقدسات نيست، رئيس دادگاه 1410 حكم 7/5 سال زندان صادر كرد. اين در حالي بود كه در پايان ششمين جلسه دادگاه با دستوري غير قانوني و قبل از تشكيل هفتمين جلسه دفاع، عمادالدين باقي روانه زندان در بازداشتگاه انفرادي وزارت اطلاعات شد و به دستور مرتضوي رئيس شعبه 1410 ممنوع از تلفن و ملاقات با خانواده گرديد. در اين دادگاه تخلفات قانوني فراواني صورت گرفت كه طي لايحه مبسوطي با عنوان تخلفات 29 گانه دادگاه از سوي عمادالدين باقي به دادگاه انتظامي قضات و كميسيون اصل نود مجلس شوراي اسلامي تسليم شد. لايحه اعتراض او به راي دادگاه نيز حاوي حقايق مهمي درباره حكم سياسي و جناحي و مخدوش دادگاه بود به نحوي كه يكي از قضات دادگاه تجديد نظر معتقد به صدور حكم تبرئه وي بود ولي او را در اين پرونده بلافاصله تعويض كردند و قاضي ديگري را آوردند كه سرانجام 7/5 سال به سه سال تقليل يافت. 2 سال از اين حكم مربوط به مقاله اعدام و قصاص است كه دفاعيات مفصل فقهي و تفسيري باقي در دادگاه و نظر فقها هيچ توجيهي را براي آن نگذاشته است. جناح اكثريت جامعه و حكومت، سازمانها و احزاب رسمي، مطبوعات مستقل، دانشجويان و بسياري از حقوقدانان نيز با صدور احكام سياسي جناحي در پوشش قوه قضاييه مخالفت كرده اند و تنها جناح اقليت از اين حكم حمايت كرده است كه خود دليل بر جناحي بودن آن است. اقتدارگرايان هرگاه در عرصه هماوردي فكري دچار كمبود شدند به اسلحه و زندان براي بيرون كردن حريف از ميدان و خرد كردن او متوسل شدند. گزارش نمايندگان بازديد كننده از زندان حاكي از اعمال فشارهايي براي مجبور كردن اين زندانيان به توبه و تسليم است اما آنها با قاطعيت ايستاده اند. اخيراً نيز مدت دو ماه است ملاقات آنها با خانواده قطع شده و از سي ام شهريور ماه 1379 تا كنون ارتباطات تلفني آن ها را قطع كرده اند. در حاليكه تمام زندانيان اعم از سارق و قاچاقچي و قاتل هر روز از امكان تماس تلفني برخوردارند كه حقي انساني و طبيعي است. از سوي ديگر زنداني بودن روزنامه نگاران و نويسندگان اصلاح طلب بيانگر وجود يك اكثريت مظلوم در جامعه است و اقليت بدليل اتكأ به اسلحه و زندان در قالب دادگستري تهران به جنگ با اكثريت اصلاح طلب و دو قوه مجريه و مقننه برخاسته است كه سرانجام اين هم در برابر اراده ملت ذوب خواهد شد.

تحصيلات:
تحصيلات حوزوي تا شروع درس خارج - فوق ليسانس جامعه شناسي از دانشگاه علامه طباطبائي- تخصص تحقيقاتي در حوزه تاريخ ايران، مقطع تاريخ انقلاب اسلامي كه عمده كتابهايش نيز در همين زمينه است.

تأليفات: *

سابقه كار مطبوعاتي:
1 ـ همكاري قلمي با روزنامه اطلاعات و كيهان 1362 تا1367
2 ـ همكاري قلمي با روزنامه سلام و فصلنامه حضور و همشهري از 1370 تا 1378
3 ـ مشاركت در راه اندازي نشريه محله ما ضميمه همشهري 1376 ـ 1375.
4 ـ مديريت هفته نامه ياد ـ از اواخر 75 تا اواسط 1376.
5 ـ سردبيري و انتشار مجلات و ويژه نامه هاي دهه فجر سال 1376 و 1377 موسسه نشر و آثار امام خميني و ويژه نامه سالگرد رحلت حاج مصطفي خميني.
6 ـ نويسنده و مشاور سردبير در روزنامه جامعه و توس.
7 ـ نويسنده و مشاور سردبير و مدير مسئول در روزنامه خرداد.
8 ـ عضو شوراي سردبيري روزنامه فتح.
9 ـ عضو شوراي سياستگزاري رونامه هاي نشاط و عصر آزادگان.

*از آنجا كه فهرست كتابها در بخش معرفي كتاب سايت آمده است اين قسمت حذف شد.

_اين مقاله زماني كه عمادالدين باقي در زندان بود به درخواست هفته نامه نسيم جنوب و توسط همسر او نوشته و تحت عنوان " باقي از تولد تا زندان " چاپ شد .اكنون همان متن عيناً از نشريه مذكور برگرفته شده و با اندكي ويرايش ارايه مي شود.


اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!

Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved