شنبه 14 آذر 1383

دشمني با مصدق به بهاي دفاع از كودتا (پاسخ دوباره به مقاله سيد محمود كاشاني)‌


مقاله زیر در روزنامه شرق شنبه 14 آذر 1383 برابر با 4 دسامبر 2004 و شماره سه شنبه 17 آذر 1383با عنوان تاريخ خود نوشت به چاپ رسیده است
.

چند روز پيش بار ديگر گفتار بلندي به خامه آقاي محمود كاشاني فرزند مرحوم آيت الله كاشاني در پاسخ مقاله‌ام در روزنامه وزين شرق (21 و 23 آبان‌) درج شد. بر آن بودم كه پاسخ مجدد خويش را در ارجاع به دوباره خواني آن مقاله خلاصه كنم البته نه آنچه به موجب فضاي ناامن مطبوعاتي كشور در روزنامه شرق با حذف و سانسور چاپ شد بلكه به متن كامل مقاله در سايت شخصي‌ام www.EmadBaghi.com ارجاع دهم‌، اما از ذكر چند نكته دريغم آمد.
1 ـ خلاف اجماع دوست و دشمن‌: مهمترين نكته‌اي كه مرا از ادامه اين مجادله معاف مي‌كند اين است كه در اين گفتگو چيزي جز تاكيد مجدد بر مواضع گذشته حاصل نشده است اما آنچه براي خوانندگان بيشتري مكشوف گرديد، ديدگاه هميشگي آقاي كاشاني درباره كودتاي 28 مرداد است‌. به همين رو من از بخش آخر مقاله وي آغاز مي‌كنم‌. ايشان شرح كشافي داده‌اند تا اثبات كنند آنچه واقع شد كودتا نبوده بلكه اقدامي قانوني بود و «فرمان بركناري مصدق از سوي سرهنگ نصيري را به هيچ عنوان نمي‌توان كودتا توصيف كرد» آقاي كاشاني براي اينكه مي‌داند در ذهن هر خواننده‌اي از بيان صدور فرمان بركناري مصدق توسط شاه چه چيزي متبادر به ذهن مي‌شود به جاي اينكه بگويد فرمان بركناري مصدق از سوي شاه صادر و توسط سرهنگ نصيري ابلاغ شده‌، مي‌نويسد: «فرمان بركناري مصدق از سوي سرهنگ نصيري‌» و از نوشتن نام صادر كننده فرمان مي‌گريزد. تذكار اين نكته نيز خالي از فايده نيست كه دو كودتا عليه مصدق صورت گرفت‌. يكي كودتاي 25 مرداد كه شكست خورد و ديگري كودتاي 28 مرداد كه هر دو از يك جا هدايت مي‌شد. نصيري روز 24 مرداد فرمان شاه مبني بر بركناري مصدق را به نخست وزير تسليم كرد كه به دنبال آن كودتاي 25 مرداد با مقاومت مردم شكست خورد. دكتر كاشاني اين دو واقعه را بگونه‌اي در قالب نامه نصيري در هم آميخته يا تفكيك نكرده است كه در ذهن خواننده با كودتاي 28 مرداد ربط پيدا مي‌كند و گويي نصيري در جريان كودتاي موفق 28 مرداد نامه را به مصدق ابلاغ كرد.
حكم بركناري مصدق و نخست وزيري را كرميت روزولت چند روز پيش از خروج شاه از ايران از وي گرفته و در جيب خود گذاشته بود تا به محض كودتا مورد استفاده قرار دهد. زاهدي نيز كه توسط كودتاگران از قبل در يك خانه امن سازمان سيا در تهران مخفي شده بود به روزولت اصرار مي‌كرد كه حكم نخست وزيري‌اش را از قبل از شاه بگيرد تا پس از كودتا به صورت اعلاميه در شهر پخش شود.
شگفت‌تر آنكه دكتر كاشاني پس از طرح موضوع فرمان بركناري مصدق از سوي سرهنگ نصيري مي‌نويسد: «برچسب كودتا براي پنهان ساختن طرح مرموز انگلستان و آمريكا در اين رويدادها و نقش عوامل داخلي آنان است‌.»
اين در حالي است كه خود آقاي كاشاني در همين مقاله با نفي كودتا بودن و قانوني دانستن بركناري مصدق‌، نقش آمريكا و انگليس را پنهان كرده‌اند. كليه كساني كه واقعه 28 مرداد را كودتا مي‌دانند آنرا كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد مي‌خوانند چگونه برچسب كودتا را «براي پنهان كردن طرح مرموز مداخله آمريكا و انگلستان در اين رويدادها» به كار مي‌برند؟
در شگفتم كه كرميت روزولت مسئول عمليات آژاكس از سوي سازمان سيا و وود هاوس مسئول عمليات از سوي اينتليجنت سرويس با نوشتن خاطرات خويش درباره كودتاي 28 مرداد كه سالها پيش به زبان فارسي نيز ترجمه و منتشر شده‌اند پرده از طراحي كودتا توسط اين سازمان‌ها برداشته‌اند و خود عاملان كودتا آنرا كودتا، مي‌دانند، اشرف پهلوي خواهر دوقلوي محمدرضا پهلوي در كتاب خاطرات خويش با عنوان «چهره‌ها در آينه‌» به شرح چگونگي تماس فرستادگان سازمان‌هاي جاسوسي آمريكا و انگليس با او پرداخته كه به اشرف ماموريت دادند به ملاقات شاه برود و او را از طرح كودتا آگاه كند. آيت الله خميني رهبر انقلاب اسلامي‌، آيت‌الله خامنه‌اي‌، كتابهاي درسي و رسمي جمهوري اسلامي هم واقعه 28 مرداد را كودتاي آمريكا و انگليس خوانده‌اند. حادثه‌اي كه ميان مورخان و موافقان و مخالفان درباره آن اجماع وجود داشته و همگان آن را كودتاي آمريكا و انگليس با همراهي شاه عليه دولت مصدق قلمداد كرده‌اند. فقط محمدرضا شاه اصرار داشت كه «كودتا» نبود «قيام ملي‌» بود. آيا آقاي محمود كاشاني كه مصرند واقعه ضد ملي 28 مرداد «كودتا» نبود آنرا «قيام ملي‌» مي‌دانند؟ آقاي محمود كاشاني مي‌افزايد: «آيت الله كاشاني و ياران او در برابر توطئه سهمگين بيگانگان و حملات عوامل در هم تنيده داخلي آنان ايستادگي كردند».
پيشتر هم گفته‌ام كه آيت الله كاشاني سالها با استعمارگران مبارزه كرده است اما آيا كودتاي 28 مرداد كه بيگانگاني چون آمريكا و انگليس و عوامل داخلي‌شان چون شاه و زاهدي مشاركت داشتند توطئه‌اي سهمگين نبود و آيا آيت الله كاشاني در برابر آنهم ايستادگي كرد؟ اگر از عملكرد آيت الله در برهه كوتاه پس از قيام 30 تير 31 تا چند ماه پس كودتا بگذريم آيا ياران ايشان مانند مظفر بقايي و شمس قنات آبادي‌، حائري‌زاده و ميراشرافي و فرزند گرامي خود آيت‌الله (كه به گفته خود آقاي محمود كاشاني‌، پدرش با نامزدي او براي مجلس هجدهم مخالفت كرد) هم در برابر توطئه سهمگين بيگانگان ايستادگي كردند؟ اگر آيت الله كاشاني مغضوب رژيم واقع شد اما از كارنامه افراد ياد شده در طول سالهاي پس از كودتا هم مي‌توان دفاع كرد؟
2 ـ استبداد و قانون‌: عقيده به كودتا نبودن واقعه 28 مرداد از يكسو و اشاره به دخالت بيگانگان (نه كودتا) در امور داخلي ايران مواضع ناقد محترم را در پايان نوشته‌اش دچار نوعي آشفتگي كرده است‌. از اينكه بگذريم قانوني خواندن بركناري مصدق يا كودتا استلزامات ديگري هم دارد و متكي به يك مغالطه ظريف و مهم است‌. خلع قاجاريه و سلطنت رضاخان هم صورت قانوني داشت اما آيا واقعا قانوني بود و اين امر شافي روي كار آمدن رضا خان توسط قدرت‌هاي بيگانه است‌؟ چيزي كه هم محمدرضا شاه و هم خواهرش اشرف نيز در خاطراتشان نفي نكرده‌اند؟
دادگاههاي نظامي رژيم شاه عليه مخالفان نيز صورت قانوني داشت‌؟ اساسا آقاي محمود كاشاني به همان دليل كه بركناري مصدق را اقدام قانوني مي‌خواند بايد حكم تبعيد يا زندان پدرش را نيز قانوني بينگارد و آن‌را تصديق كند.
در دوره مدرن و عصر نفوذ قانون‌، استبداد هم مي‌كوشد به رفتار خويش صورتي شبه قانوني ببخشد اما نكته مغالطه‌انگيز اين است كه اگر ساختار سياسي دموكراتيك باشد قانون وسيله تنسيق و تسهيل و سامان و بهبود امور است و اگر ساختار سياسي غير دموكراتيك باشد قانون نيز وسيله‌اي براي عوامفريبي و يا نقاب استبداد مي‌شود. بحث ما ساختار دموكراتيك است كه به قانون معنا مي‌بخشد نه قانون منهاي ساختار دموكراتيك‌. آقاي كاشاني با غفلت از اين نكته بر قانوني بودن بركناري مصدق استدلال مي‌كنند، استدلالي كه اردشير زاهدي و خود شاه هم از آن دفاع مي كنند.
3 ـ از زاويه پدر: ادعاي «كودتا نبودن‌» حادثه ضد ملي 28 مرداد 1332 آشكارا برخلاف مدرك و برخلاف حقيقت است و دليلي جز اين نمي‌تواند داشته باشد كه مدعي در بند تعلقات عاطفي فرزندي و پدري است‌. در مجاهدات و مبارزات طولاني آيت الله كاشاني ترديدي نيست اما از اين حقيقت نمي‌توان عصمت وي را استنتاج كرد. او نيز از سر غضب و واكنش نسبت به مصدق (اعم از اينكه مصدق را راست كردار بدانيم يا ندانيم‌) به حمايت از شاه و كودتا كشيده شد هر چند كودتاچيان به خود او نيز رحم نكردند و نمي‌توانستند مبارزات گذشته آيت الله را فراموش كرده و به وي اعتماد ورزند. آيت الله كاشاني نيز به سبب سنت و سيره خويش نمي‌توانست اقدامات سركوبگرانه دولت و انتخابات فرمايشي مجلس هجدهم را تاييد كند و كار دوباره به نقار كشيد و او نيز از آزار و محدوديت ايمن نماند. اما فرزند نمي‌تواند اشتباه پدر را در آن مقطع بپذيرد و يا بايد تاريخ گذشته را تغيير دهد و كودتا بودن 28 مرداد را نفي كند يا به اشتباه پدر اذعان نمايد. اسارت در عواطف خانوادگي مجال داوري علمي و بي غرضانه را مسدود يا محدود ساخته و گويي در ماجراي مصدق و كاشاني در يكسو ديو و سوي ديگر فرشته قرار دارد.
در عين حال اگر پس از زاويه پدر هم مي‌نگريست مطلوب بود اما بدان نيز وفادار نمانده است‌. آيت الله كاشاني تا پس از 30 تير مدافع مصدق و ستايشگر او بود. از 28 دي 31 كه لايحه اختيارات نخست وزير مطرح شد و با مخالفت شديد بقايي و آيت الله مواجه گرديد تا اواسط سال 32 (حدود يكسال‌) را اگر داخل پرانتز بگذاريم‌، ديدگاههاي دكتر محمود كاشاني گرچه با اين دوره داخل پرانتز موافق و مرافق است اما با بقيه عمر پدر تجانسي ندارد و به مواضع آقاي اردشير زاهدي‌، دكتر بقايي‌، شاه و شمس قنات‌آبادي نزديك‌تر مي‌شود تا به پدر. البته مي‌دانم كه اين قياس را حمل بر اهانت نخواهند كرد چه اينكه شيفتگي نسبت به برخي از آنان چنان است كه دكتر كاشاني چند سال پيش گفتند اولين قتل زنجيره‌اي در جمهوري اسلامي‌، قتل دكتر بقايي است و به اين ترتيب سنگ خود را با جمهوري اسلامي مدافع آيت الله كاشاني هم واكردند.
4 ـ كدام بدتر است: نكته‌اي كه جولانگاهي براي ناقد محترم فراهم آورده است اذعان نگارنده به يك سهو الكلام است‌. شايد همين رويه و فرهنگ ناپسند كه اذعان به اشتباه را پتكي بر فرق افراد مي‌سازند همواره مانع شكل‌گيري فضاي سالم نقد و تحمل و گفتگو و سبب لجاجت و تاكيد مكرر بر مواضع گذشته و عصمت انگاري است اما اخلاق علمي ايجاب مي‌كند كه اگر من اشتباهي مرتكب شدم آنرا صادقانه پذيرفته و به اذعان خويش افتخار كنم‌.
آقاي محمود كاشاني‌، اقرار نويسنده به سهوالكلام را غير صادقانه دانسته‌اند. گويي كشف مهمي انجام داده و گفته‌اند كه همين سخن قبلا هم در سال 1370 در مقاله‌اي نوشته شده است‌. البته مقاله ياد شده در سال 1370 نوشته اما منتشر نگرديده بود تا اينكه سال 1383 در كتاب «روحانيت و قدرت‌» جاي گرفت‌. طبيعي است همان تصور بود كه سبب شد در سخنراني جبهه مشاركت عبارت تبريك آيت الله كاشاني به شاه پس از كودتا بر زبان جاري شود زيرا جملاتي از آيت الله كاشاني در ستايش از شاه پس از كودتاي 28 مرداد را كه سالها پيش خوانده بودم و در پستوي ذهن نويسنده مانده بود منشأ آن بود. در عين حال گمان دارم آنچه به ياري آقاي محمود كاشاني آمده است كه بتوانند چنين جولاني بدهند اين است كه دوستان روزنامه شرق از سر مصحلت و بيم از شكايات بني‌اسرائيلي ناگزير از سانسور يك پاراگراف مهم مقاله شده‌اند. گرچه به دليل مستند بودن آن ضرورتي در حذف نبود. آنچه در اصل مقاله من آمده بود بدين شرح است‌:
«در اينجا به وقوع خطايي در گفتار خويش كه متن پياده شده يك سخنراني در جبهه مشاركت بود اقرار مي‌كنم‌. همانطور كه آقاي سيد محمود كاشاني متذكر شده‌اند آيت الله كاشاني پس از كودتا، تبريك به معناي عرفي كه انتشار پيام تبريك است خطاب به شاه نگفته و من در حين سخنراني مرتكب سهوالكلام شده‌ام‌. پيام تبريك در واقع از سوي آيت الله بروجردي يكي ديگر از علماي نامدار وقت خطاب به شاه صورت گرفته است كه در حين سخنراني ميان اين دو خلط شدن اما اين خلط شده هم چندان بي وجه نبوده است زيرا آيت الله كاشاني پس از كودتاي 28 مرداد درباره شاه و بازگشت وي به ايران اظهارنظرهايي داشت كه مهم‌تر از تبريك گفتن بود. او گفت‌: «مصدق شاه را مجبور كرد كه ايران را ترك نمايد اما شاه با عزت و محبوبيت چند روز بعد بازگشت‌. ملت شاه را دوست دارد و رژيم جمهوري مناسب ايران نيست‌.»2
كاشاني در سوال اخباراليوم منبي بر اينكه به نظر شما بزرگترين اشتباه مصدق كدام است‌؟ بي درنگ جواب داد: «پايمال كردن قانون اساسي با عدم اطاعت اوامر شاه‌»3 كاشاني چند ماه پيش از كودتا طي مصاحبه‌اي در پاسخ اين سوال كه «شنيده‌ام شما سابقا مخالف سر سخت شاه بوده‌ايد و چه شد كه ناگهان در كنار شاه ايستاده‌ايد و مدافع شاهنشاه شده‌ايد؟» گفت‌: «با آنكه اخيرا مقام رياست مجلس را هم به عهده دارم هنوز شاه را ملاقات نكرده‌ام‌. چيزي كه هست اين است كه مسافرت شاه با آن وضع كه مصدق ميل داشت موجب فتنه و فساد در ايران مي‌شد و اوضاع خطرناكي را به وجود مي‌آورد. پادشاه ايران نه مانند فاروق فاسد و هوسباز است نه ديكتاتور و مستبد. شاه يك مرد تربيت شده عاقلي است‌»4

روزنامه محترم شرق نقل قول‌هاي فوق را حذف و يا تقطيع كرده بود. بنابراين خواننده ارجمند، اين سخن را كه «سهوالكلام من چندان هم بي وجه نبود زيرا آيت الله كاشاني پس از كودتا سخناني بر زبان رانده است كه بسيار بدتر از تبريك گفتن بود»، نمي‌تواند به خوبي درك كند و چون مستندات مدعا روشن نيست آقاي كاشاني هم مي‌توانند از آن به عنوان اعتراف غير صادقانه ياد كنند و از اين نكته غفلت ورزند كه اگر آيت الله كاشاني تبريكي چون آيت الله بروجردي مي‌گفت بهتر از سخناني بود كه از ايشان نقل شده است‌. در واقع اذعان به آن سهوالكلام نه تنها چيزي را به سود آقاي كاشاني تغيير نداده بلكه كارشان را دشوارتر ساخته است‌.
5 ـ منبع نا موافق نامطبوع است :آقاي محمود كاشاني بحث مبسوطي درباره لايحه اختيارات مصدق و موافقت‌ها و مخالفت‌ها مطرح كرده‌اند كه اين بحث‌ها تازگي ندارد و من از تطويل كلام در اين مقام خودداري مي‌ورزم‌. خوانندگان مي‌توانند به دلايل اين دو گروه در ساير كتابها مراجعه كنند.
اما به نكته‌اي ديگر كه نه به واقعه تاريخي فوق كه به نوشته منتقد محترم باز مي‌گردد اشارتي مي‌نمايم‌. آقاي كاشاني گفته‌اند:
«اصرار مصدق بر گرفتن اختيار قانونگزاري از مجلس به يك بحران سياسي بزرگ تبديل شد كه من براي نخستين بار اسناد و مدارك آنرا گردآوري و... منتشر ساخته‌ام ولي آنچه اكنون بايد بگويم اين است كه در هيچيك از اسناد به جاي مانده از بحران سياسي دي ماه سال 31 آن جملات و عباراتي كه آقاي عمادالدين باقي در مقاله خود آورده‌اند وجود ندارد و اينگونه نقل رويدادي تاريخي و القاي شبهه در ذهن خوانندگان اگر از باب سهوالكلام نباشد قطعا نمي‌تواند از روي حسن نيست باشد.»
سخن فوق در حالي است كه من مستندات تمام اقوال را در پايان مقاله آورده‌ام و منبع آن نوعا روزنامه‌هاي يوميه آن روزگار بوده‌اند و هيچكدام نه در زمان آيت الله كاشاني و توسط خود ايشان و ياران‌شان و نه تا امروز تكذيب و تضعيف نگرديده‌اند. نمي‌دانم چگونه مي‌توان نقل رويدادي مستند را بخاطر اينكه مقبول و مطبوع طبع شنونده نباشد متهم به القاي شبهه و سوء نيت كرد؟
به همين دليل است كه به جاي پاسخ به آقاي كاشاني ترجيح مي‌دهم خواننده را يكبار ديگر به مطالعه مقاله مورد انتقاد حوالت دهم‌.
6 ـ عدم ملازمه انحلال مجلس با خيانت‌: محور اصلي و بار انداز سخن آقاي كاشاني انحلال مجلس هفدهم است‌. وي به ورود عده‌اي از عوامل دربار به مجلس هفده از طريق دخالت‌هاي نارواي دربار در انتخابات برخي شهرستان‌ها اشاره نمي‌كند كه مجلس را به پايگاه مبارزه با جنبش ملي ساخته بودند. آقاي كاشاني دلايل و عوامل تصميم مصدق براي رفراندوم را مورد بحث قرار نمي‌دهد. مصدق با اين استدلال كه منبع مشروعيت دولت‌ها و قوانين و نهادهاي حكومتي مردم هستند و براي حل تضادهايي كه كشور را فلج كرده بود فقط مردم مرجع صالح داوري هستند و بايد نظر خويش را درباره ادامه كار دولت يا مجلس ابزار كنند رفراندم را مطرح ساخت و سرانجام اكثريت مردم خواستار انحلال مجلس هفدهم شدند اما آقاي كاشاني چنان از انحلال مجلس سخن مي‌گويندد كه گويي مصدق شخصا و با زور ارتش‌، يك مجلس ملي و مردمي را منحل كرده است‌. آيا اين تحريف تاريخ نيست‌؟ يادآوري مي‌شود كه يكي از موارد اتهامي در كيفرخواست كودتاچيان عليه مصدق در دادگاه نظامي همين موضوع رفراندم بود كه اگر سبب اطاله كلام نمي‌شد نقل پاسخ‌هاي مصدق بسيار خواندني بود. وي به مثابه يك حقوقدان زيردست‌. شرح كارشكني‌هاي مجلسيان فرمايشي و ادله حقوقي رفراندم را پيش از اجراي آن اعلام كرده بود. مي‌توانيد به دفتر سوم از جلد دوم كتاب نطق‌ها و مكتوب دكتر مصدق مراجعه كنيد كه مصدق پاسخ بسياري از مشكلات را كه امروز آقاي كاشاني هم تكرار مي‌كنند داده است‌. همچنين براي درك فتنه‌اي كه نمايندگان دربار در مجلس داشتند مطلوب است به كتاب اسناد سازمان سيا درباره كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دكتر مصدق ترجمه دكتر غلامرضا وطن دوست نيز بنگريد كه نشان مي‌دهد چگونه آنها مي‌خواستند با رشوه دادن و اقدامات ديگر، دولت مصدق را به وسيله اين مجلس سرنگون كنند. در عين حال هيچ مانعي ندارد كه كسي مخالف انحلال مجلس باشد و اين مخالفت ملازمه‌اي با مواضع آقاي كاشاني ندارد و مواضع ايشان عمدتاً خاستگاهي شخصي دارد و با منطق سياه و سفيد در هم تنيده شده است‌.
برخي دوستان مصدق مانند خليل ملكي و يا برخي محققان مانند محمدعلي كاتوزيان نيز اجراي رفراندم توسط دكتر مصدق را مورد انتقاد قرار داده‌اند اما نه حكم به خيانت او داده و نه كودتاي 28 مرداد را توجيه و تبرئه كرده و يا آنرا «قيام ملي‌» يا «اقدام قانوني‌» ناميده‌اند و نه از ارج مصدق كاسته‌اند زيرا با توجه به مجموعه شرايط و اطراف موضوع داوري كرده‌اند نه از زاويه شخصي و خويشاوندي‌.
7 ـ واعظ غير متعظ: آقاي كاشاني بارها از مدرك و سند سخن مي‌گويند و حتي در مواردي كه منبع و مأخذ نقل قول‌ها از آيت الله كاشاني ذكر گرديده‌اند آنرا كالعدم فرض مي‌كنند ولي خود بارها ادعاهايي را بدون دليل و مدرك مطرح مي‌سازند. و براي تقويت آن به قضايايي استناد مي‌كنند كه هيچ سندي ندارد و در نهايت يك تحليل و نظر به شمار مي‌آيد و همين اظهارات بي مدرك‌، مبناي مردود شمردن ديدگاه مخالف قرار مي‌گيرد. در برخي موارد از اين هم فراتر رفته و نه تنها سخن بي دليل كه ادعايي بدون دليل و مدرك عرضه مي‌نمايند همچون قضيه كودتا نبودن واقعه 28 مرداد. بكار بردن «رفراندوم قلابي‌» براي انحلال مجلس‌، اقدامات پنهاني مصدق در روزهاي 25 تا 28 مرداد براي تسليم نيروهاي نظامي و انتظامي به زاهدي‌.
8 ـ در چاه خويش افتادن‌: آقاي كاشاني از فرط اشتياق به انتساب اشتباه به ديگران در بند «مجلس‌» آورده‌اند كه «درباره مجلس نيز نويسنده مقاله ]باقي‌[ پس از آنكه اشتباه خود را پذيرفته است كه آيت الله كاشاني در 28 مرداد 32 رئيس مجلس نبود تا پس از آن همچنان در اين سمت باقي بماند در مقاله تازه خود نكات ديگري را آورده‌اند كه كاملا خلاف واقع است‌.»
هر چه نوشته را كاويدم اقرار به اشتباهي را در اين زمينه نيافتم بلكه در مدعاي قبلي را كه به اشاره و اجمال بود قدري گشوده بودم و براي تاييد آن مستنداتي را ذكر كرده بودم و همچنين اشاره كردم كه اين آيت الله كاشاني بود كه خود را هنوز رئيس مجلس مي‌دانست و با نمايندگان غير مستعفي تشكيل جلسه مي‌داد. يكي از مستندات من در مقاله‌، اظهارات يار غار و مراد ناقد محترم يعني آقاي مظفربقايي بود. بنابراين نه مدعاي قبلي خلاف واقع بود و نه نكات ديگري كه در تفصيل آن آمد. جالب اينكه من نوشته بودم صحن پارلمان به محل مصاف تماشاچيان مجلس به هواداري از مصدق و كاشاني تبديل شده بود. آقاي سيدمحمود كاشاني افزوده‌اند: «اين گفته‌ها به دور از حقيقت است و تماشاچيان در اين دوره از مجلس اخلالي در نظم مجلس نداشتند» اما بلافاصله به نقل اخبار و اقوالي درباره اخلال و تشنج در مجلس پرداخته‌اند. كه راز اين تناقض را در يك پاراگراف نفهميدم جز اينكه ناقد محترم اصل را بر اين نهاده‌اند كه هر چه از اين قلم تراويده است نارواست مگر اينكه خود آقاي كاشاني چند سطر بعد آنرا تصديق نمايند.
9 ـ زاهدي‌: سمپاتي نسبت به زاهدي يا سكوت معني دار درباره شاه و حوادث آن ايام در مقاله آقاي كاشاني هم نيازي به نقد و پاسخ ندارد.
دكتر كاشاني به نقل فقره‌اي از مقاله «دوبال جنبش ضد استعماري‌» پرداخته كه در آن گفته‌ام زاهدي پس از آنكه به اتهام مشاركت در قتل افشار طوس تحت تعقيب قرار گرفت به مجلس كه رياست آن با آيت الله كاشاني بود پناه برد و در اتاق هيات رئيسه ماوي گزيد و تحت حمايت ايشان قرار گرفت و اين روابط دوستانه تا پس از كودتاي 28 مرداد ادامه يافت‌.
آقاي محمود كاشاني پاسخ مفصلي به همين پاراگراف كوتاه داده‌اند و در آغاز نوشته‌اند اين نوشته سراپا كذب است‌.
بطور خلاصه در بند الف جوابيه آورده‌اند كه زاهدي هيچگاه به گونه‌اي متهم به ربودن و قتل افشار طوس نشد. و در بند ب آورده‌اند زاهدي بدون اطلاع قبلي از در پشت مجلس وارد شد و متحصن گرديد و آيت الله كاشاني كه در اين هنگام رئيس مجلس بود با تحصن او مخالفتي نكرد. و در بند پ آورده‌اند كه زاهدي در اتاق هيأت رئيسه ماوي نگزيد بلكه در ساختمان كارپردازي ساكن شد و نويسنده مقاله ]باقي‌[ گفته است زاهدي در اتاق هيئت رئيسه ماوي گزيد تا تحصن زاهدي را تحت حمايت آيت الله كاشاني قرار دهد.
اما واقعيت چيست‌؟ شهرت مشاركت زاهدي در ربايش و شكنجه و قتل افشار طوس چنان است كه نيازي به توضيح ندارد. من در عبارت كوتاهي گفته‌ام زاهدي در اتاق هيأت رئيسه ماوي گزيد ولي آقاي كاشاني گفته است در ساختمان كارپردازي بوده نه در اتاق هيأت رئيسه و من بخاطر اينكه نشان دهم زاهدي تحت حمايت آيت الله بوده چنين نوشته‌ام‌. در حالي كه من در عبارت كوتاه خود در مقام توضيح و تفصيل مكان استقرار زاهدي و اينكه او در اتاق هيأت رئيسه پذيرايي مي‌شد. ولي در اتاق ديگري مي‌خوابيده است نبوده‌ام و از كنار موضوع چنان گذر كرده‌ام كه رابطه آيت الله كاشاني و زاهدي را رقيق‌تر از آنچه بود جلوه مي‌دهد. تفصيل اندك ماجرا اين است كه زاهدي پس از اينكه به اتهام شركت در حادثه افشار طوس تحت پيگرد قرار گرفت به منظور فرار از بازداشت نامه تضرع‌آميزي به آيت‌الله نوشت و به وي پناه برد. آيت الله كاشاني نيز دستور داد در اتاق هيأت رئيسه از او پذيرايي كنند. من به جاي اين تفصيلات و پرداختن به جزئيات در كيفيت حمايت از زاهدي به همان عبارت كوتاه و سربسته بسنده كرده‌ام اما دكتر كاشاني گمان مي‌كند با بيان اينكه زاهدي در اتاق كارپردازي ماوي گزيد و آيت الله كاشاني هم آن موقع به مجلس نمي‌آمد و مسئله حمايت از زاهدي منتفي مي‌شود. چرا اينهمه طفره رفتن و پنهانكاري از خواننده‌اي مي‌شود كه با خواندن دو كتاب به همه اخبار و واقعيات دست مي‌يابد. آيت الله نه تنها دستور پذيرايي از سرلشگر زاهدي را در اتاق هيأت رئيسه داد بلكه در 14 ارديبهشت به همراه پانزده نفر از نمايندگان مجلس به ديدن زاهدي رفت و با او روبوسي كرد و گفت‌: «شما مهمان مجلس مي‌باشيد و به علاوه مورد احترام همه آقايان بوده و هستيد و از مزاحمت‌هايي كه تاكنون براي شما فراهم شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملي ايران فراموش نكرده‌ام و اميدوارم به خدمات بيشتري بتوانيد نايل شويد. اينجا هم خانه ملت است و شما مي‌توانيد تا هر وقت كه بخواهيد باشيد.»5
دكتر كاشاني در بخش ديگري از جوابيه‌اش با اشاره به نقل قول‌هاي مقاله دو بال جنبش ضد استعماري درباره حمايت آيت الله كاشاني از زاهدي گفته است‌.
سرلشگر زاهدي به خاطر كمك‌هايي كه به هدف‌هاي نهضت كرد پس از پيروزي نهضت از سوي مصدق به سمت وزير كشور تعيين شد و پس از بركناري از اين سمت هم كمترين اقدامي عليه نهضت ملي انجام نداد. دكتر كاشاني براي خنثي كردن قضيه حمايت آيت الله از زاهدي تا پس از كودتاي 28 مرداد به وزارت زاهدي در دولت مصدق اشاره كرده و عجيب‌تر آنكه گفته است زاهدي پس از بركناري هم اقدامي عليه نهضت انجام نداده‌.
توضيح اينكه نخست وزيري مصدق جمعا 2 سال و 4 ماه و شامل دو دوره بود. دوره اول از آغاز نخست‌وزير تا 25 تير 1331 و دوره دوم از 30 تير 31 تا كودتاي 28 مرداد 1332. سرلشگر زاهدي در دوره اول وزير كشور مصدق بود اما هنگامي كه دكتر مصدق از روابط پنهاني او با انگليسي‌ها مطلع شد بركنارش ساخت‌. زاهدي از آن پس به زير عباي رقيب خزيد و خود را به آيت الله كاشاني نزديك كرد كه به رياست مجلس انتخاب شده بود و از اين راه اهداف خويش را پيگيري مي‌كرد و در راستاي برنامه انگليس به نقار ميان كاشاني و مصدق دامن مي‌زد. دكتر مصدق پس از تعطيل كردن سفارت بريتانيا كه كانون برنامه‌ريزي عليه جنبش ملي شده بود اقدام به بازداشت زاهدي كرد اما زاهدي به مجلس پناه برد و تحت حمايت آيت الله كاشاني قرار گرفت كه از 30 تير به بعد به تدريج نشانه‌هاي نقار او با مصدق ظاهر مي‌شد و از 28 دي به بعد اوج گرفت‌.
دكتر كاشاني در بند ديگري از پاسخ خود مي‌خواهد به نحو طريقي القأ كند كه مصدق حتي پس از بركناري زاهدي از وزارت كشور از او حمايت مي‌كرد و در ادعايي حيرت‌آور گفته است‌: «اسناد و مدارك موجود نشان مي‌دهند كه مصدق در سال 32 زمينه‌چيني‌هايي براي به قدرت رسيدن زاهدي انجام داده است‌» او آدرس اين اسناد و مدارك را ذكر نكرده و گويي تاريخ را نه چنانكه هست بل چنانكه مي‌پسندد مي‌نويسد. مطابق اظهارات فوق مصدق زمينه چيني‌هايي را براي كودتا عليه خود به دست زاهدي انجام داده است‌.
برخي انتقادات ديگر آقاي دكتر محمود كاشاني نسبت به مقاله «دو بال جنبش ضد استعماري‌» نيز مانند اين است كه من بگويم ترتيب استفاده از الفبا در فقرات مقاله ايشان نادرست بوده و احتمالا حاكي از فراموشي الفباي فارسي است كه اين نوع انتقادات فاقد اهميت هستند و پاسخي نمي‌طلبند. برخي فقرات جوابيه آقاي كاشاني نيز شرح و تفصيل تاريخ آن ايام و مواضع مرحوم آيت الله كاشاني به بهانه پاسخ به مقاله من است و در فرازي از مقاله نيز كيفر اعدام براي دكتر مصدق را مورد تاييد قرار داده‌اند.
10 ـ مردي زودمهر و زود رنج‌: دكتر كاشاني در بخش ديگري از انتقاد خويش به نقل چند نامه از آيت الله كاشاني در اعتراض به زاهدي و انتساب القاب ديكتاتوري شديد و رفتار قرون وسطايي و غيره به زاهدي مي‌پردازد. در مقاله دو بال جنبش ضد استعماري نيز نگارنده همين نكته را يادآور شده بود اما تاكيد كرده بودم كه آيت الله تا چند ماه پس از كودتا نيز مدافع زاهدي بود و حتي در نيمه آبان ماه 1332 طي بيانيه‌اي گفت‌: «جاي مسرت است كه دولت جناب آقاي زاهدي كه خود يكي از طرفداران جبهه ملي بوده تصميم دارند كه شرافتمندانه از حيثيت و آبروي ملت ايران دفاع نموده و در راه اصلاح و وفاق ملت حداكثر فداكاري را نبمايند»6
اما مدت كوتاهي پس از آن انتقاد آغاز شد سپس شديداللحن‌تر گرديد. روانشناسي آيت الله كاشاني در برخورد با شاه و مصدق و زاهدي نشان مي‌دهد كه او مبارزي زودمهر و زودرنج بود. در مقاله پيشين اشاره كردم كه او چگونه در حالي كه پس از 30 تير نيز درباره مصدق با تعابيري ستايشگرانه سخن مي‌گويد اما ناگهان به موضع اعتراض افتاده و او را خائن و مستحق اعدام مي‌خواند. مشابه همين مواضع را درباره ديگران نيز مي‌توان از ايشان مشاهده كرد. از اين رو مي‌توان گفت برخي مواضع آيت الله كاشاني بيش از آنكه خاستگاه معرفتي داشته و ناشي از تحليل سياسي و اختلاف سياسي باشد جنبه روانشناختي داشته يا متاثر از اطرافيان وي بوده است‌. كما اينكه مصدق هم از اين مستثني نبود.
11 ـ پاياني بر يك آغاز: از آنجا كه اين قلم هر دو چهره نامدار نهضت ملي ايران را سزاوار هم «نقد» و هم «ستايش‌» مي‌انگارد و بر خلاف جناب دكتر محمود كاشاني رغبتي به دميدن در كوره جدال دو تن از مفاخر ملي ايران ندارد، انگيزه‌اي هم براي ادامه گفتگويي با مضمون تخريبي را در خود نمي‌يابد. گفتني‌ها در كتابهاي گوناگون آمده‌اند و در دسترس همگان قرار دارند. نگارنده نيز در كتابهاي «بررسي انقلاب ايران‌»، «تولد يك انقلاب‌» و ساير گفتارها ديدگاه خويش را روشن كرده است‌. جامعه امروز و اين نسل نگاه به آينده دارد. دامن ما را به نزاع‌هاي كهن نيالاييد. پهنه پهناور تاريخ را كه هزاران بازيگر و متغير دارد به دو تن محدود نسازيم و تاريخ را با كدورت‌هاي گاه شخصي دو تن تورق نكنيم‌. با تبديل منازعات كهنه به منازعات امروز، چرا امروزيان تاوان ديروزيان آنهم سه نسل پيش را بپردازند؟ نسل كنوني مي‌گويد به ما چه مربوط كه شما در گذشته كه به تاريخ پيوسته است چه كرده‌ايد ما مي‌خواهيم بدانيم فردا چه كنيم‌؟ گذشته چراغ راه آينده است نه باتلاق آينده‌. ما نمي‌خواهيم در گذشته در جا بزنيم‌. آنرا مي‌خوانيم‌، پند مي‌گيريم و عبور مي‌كنيم‌.
از آن رو كه باز هم محتمل است عباراتي از اين نوشتار بنا به مصلحت روزنامه محذوف گردد مراجعه به متن كامل آن روي سايت شخصي نگارنده خالي از فايده نخواهد بود.


1روزنامه شرق‌، 5شرق، 4 شنبه ؟؟ آذر 1383، شماره //3، ص 19.
.2 همان‌، ص 28 ـ كيهان 17 شهريور 1332.
.3 همان‌، ص 34 ـ كيهان 17 شهريور 1332.
.4 اطلاعات‌، 10 فروردين 1332 (به نقل از جلد 3 مجموعه پيام‌ها و مكتوبات‌).
.5 بنگريد به كيهان 5 ارديبهشت 1332 به نقل از كتاب مجموعه پيام‌ها و مكتوبات آيت الله كاشاني جلد
.6 كيهان‌، 12 آبان 1332


اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!

Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved