دوشنبه 24 اردیبهشت 1386

هم‌ميهنم آرزوست

روزنامه هم ميهن شماره اول شنبه22/2/1386

در انديشه استقبال از هم‌ميهن بودم و در اين پندار كه به يمن ولادتش چه بايد نوشت؟ هم‌ميهن چه بود، چيست و چه خواهد شد؟ چرا هم‌ميهن پس از چند سال توقيف مجوز نشر گرفت؟ آيا طرحي در پس آن نهفته است؟ و البته با نگاه‌هاي بدبينانه و خوش‌بينانه و حكيمانه؛ پاسخ‌هايي متفاوت مي‌توان جست. چه نيازي است به هم‌ميهن؟ چه گرهي را بايد گشود يا مي‌توان گشود و ده‌ها پرسش ديگر. كتاب «بهار ركن چهارم» را تورق كردم كه مجموعه گفتارها و نوشتارهايم در چند سال گذشته پيرامون مطبوعات و آزادي‌بيان بود. كتابي بود حاوي مروري بر جنبش مطبوعات اصلاح‌طلب. شايد از آن الهام گيرم و چند سخني تازه بنگارم. گويي مطالب آن همين امروز تحرير شده بود و مي‌توان همه آن را در حكم يادداشت امروز «هم‌ميهن» قرار داد اما در برابر انواع سوژه‌ها و پرسش‌هايي كه براي نوشتن در ذهن خلجان مي‌كرد، اين كتاب بختكي را بيدار كرد؛ زيرا آنچه پيوسته بر ذهن آدمي هجوم مي‌آورد و هر پرسش يا سخني را پس مي‌راند دلواپسي فرد است، چه، ناپايداري عمر روزنامه‌ها در اين ديار در ذهن‌ها نهادينه شده‌ است. هنگامي كه انسان با خود مي‌انديشد كه روزنامه شرق با سردبيري{نبوغ آميز}محمد قوچاني و نظارت {هوشمندانه}محمد عطريانفر و مديرمسوولي فعال مهدي رحمانيان به روزنامه‌اي در استاندارد مطلوب و مقبول همه جناح‌ها تبديل مي‌شود اما باز هم به محاق توقيف مي‌رود، نگراني‌اش در مورد هر روزنامه ديگري تعميم مي‌يابد. اينك{محمد قوچاني و عطريانفر سكان هم ميهن را در دست گرفته اند ودر آينده ديگران خواهند دانست چرا اين دو كه موسسان اصلي شرق بودند ناگزير از نقل مكان به هم ميهن شدند}اما چرا نبايد به آينده روشن و ماندگار و روبه پيشرفت روزنامه‌ها اميد ورزيد و آزادي‌بيان را گوهر ماندگار فرهنگ و سياست‌مان شمرد و آن را از زمره كالاهاي قاچاق فرهنگ و سياست به در آورد.
روزنامه «تايمز» لندن در 1785 تاسيس شد. «كوريه ره دلاسرا» در ايتاليا در 1876 بنيان نهاده شد. الاهرام مصر در 1799 و «نيويورك‌تايمز» در 1851 متولد شدند و «فاينشنال‌تايمز» بيش از 100 سال پيش تاسيس شد. اينها و ده‌ها روزنامه ديگر كه 150 و 200 سال عمر دارند، نمادي از پايداري يك نظام فرهنگي هستند كه در دل خود جدال‌ها و چالش‌هاي پرشوري را پشت‌سر نهاده‌اند اما مظهر آزادي‌بيان يعني مطبوعات آزاد را به قربانگاه جدال‌هاي خويش نبرده‌اند. روزنامه‌هاي ما از فقر مي‌نالند و ريسك اقتصادي را همراه ريسك سياسي تحمل مي‌كنند و در چند سال اخير، اخبار تراژيك تعطيلي خودخواسته برخي از آنها را خوانده‌ايم كه آخرين آن، تعطيلي روزنامه «آينده‌نو» بود؛ روزنامه‌اي كه مي‌توانست با نگاه به آينده‌اي نو و پويا به پيشرفت جامعه ياري رساند اما بدهي و زيان، آن را از پاي درآورد و ساختمان و تجهيزاتش را به دوستان هم‌ميهني‌اش واگذار كرد.
در چنين شرايطي هنگامي كه از سودآوري كلان روزنامه‌هاي معتبر جهان يا اشتغال بيش از سه هزار تن در نيويورك‌تايمز مي‌خوانيم، به جلوه‌اي ديگر از توسعه فرهنگي دولت و جامعه‌اي پي مي‌بريم كه روزنامه‌هاي پايدار، منتقد و سودآور، برآيند آنها هستند. هر يك از اين روزنامه‌ها تاريخي دراز و پرحادثه و جذاب در سينه خويش دارند كه جا دارد هم‌ميهن ستوني را براي بازگو كردن تاريخ خواندني مطبوعات بزرگ جهان يا كتاب‌هايي كه درباره مطبوعات نوشته شده‌اند، اختصاص دهد. هنگامي كه در تاريخ مطبوعات از زيست‌نگاري نخستين سردبير آن و حضورش در سكانداري روزنامه تا درگذشت، مي‌خوانيم سپس زيست‌نگاري سردبيران دوم و سوم و چهارم؛ چنانكه گويي تاريخ دولت‌ها و كشورهاي پايدار را مي‌خوانيم احساس خوش، اطمينان و ثبات در چنان جامعه‌اي به شهروندانش دست مي‌دهد.
هنگامي كه اين موقعيت با آثار شمارگان روزنامه‌ها درمي‌آميزد، رشك برانگيز مي‌شود. روزنامه «آساهي» ژاپن (كشوري با 120 ميليون نفر جمعيت) 35 ميليون خواننده دارد و از مجموع تيراژ روزنامه‌هاي اين كشور به هر ژاپني 5/1 روزنامه مي‌رسد.
تيراژ نيم ميليوني فاينشنال‌تايمز و حدود يك ميليون نيويورك‌تايمز و شمارگان سه ميليوني روزنامه سان كه همه آنها نيز روزنامه‌هايي آزاد، مستقل، سياسي و منتقد هستند، آزادي‌بيان را به زبان عدد و رقم و با شاخص‌هاي ملموس نمايش مي‌دهند. اما چرا ما با وجود تاريخي بلند از انتشار اولين روزنامه به نام «كاغذ اخبار» در 1253 و «وقايع‌اتفاقيه» در 1267 ه.ق، ناله آزادي مطبوعات سرمي‌دهيم و جز روزنامه‌هاي دولتي هيچ روزنامه‌اي دوام نيافته است؟ آيا جز اين است كه وضع مطبوعات آينه‌اي از شرايط سياسي و فرهنگي جامعه بوده است. با چنان تاريخي اما گويي عمر پروانه‌سان مطبوعات ما و سيطره دلواپسي براي آينده آنها، پاره‌اي شوم از فعاليت مطبوعاتي ما شده است. ما با معادله‌اي سخت تلخ و شگفتي‌ساز روبه‌رو هستيم؛ يعني نسبت معكوس موفقيت و تعطيلي، نسبت معكوس شمارگان و بقا يا مطلوبيت و بقا. تئوري بقاي اصلح اگر در طبيعت و جامعه به پالايش و تكامل منجر شده اما در اينجا فناي اصلح نقش مي‌آفريند و جايگزين بقاي اصلح شده است. در طبيعت آنچه نيرومندتر و شايسته‌تر است، مي‌ماند و نوع ضعيف فنا مي‌شود و در عالم مطبوعات غيردولتي، مادامي كه روزنامه‌اي معمولي و غيراقتصادي و كم‌اثر باشد به بقايش اميدي هست. از اين دست روزنامه‌ها هرچه بيشتر، بهتر؛ زيرا هم دكور تنوع مطبوعات و نمايش دموكراسي را تكميل مي‌كنند و هم خاصيت و اثرگذاري لازم را ندارند اما به ميزاني كه مخاطب و شمارگان افزايش مي‌يابد و روزنامه‌اي از لحاظ اقتصادي روي پاي خويش مي‌ايستد و اثرگذار مي‌شود، گويي با هر نفس به مرگ خود نزديك‌تر مي‌شود. اين در حالي است كه قدرت حقيقي از آن جامعه و نهادهاي مدني است و حكومت جز وكالت و تبعيت از آنها شأني ندارد.
اكنون هم‌ميهن در ادامه رشته‌اي از صدها نام و روزنامه‌ رنگي ديگر به عرصه آمده است. مديرمسوولي كرباسچي كه تاسيس بزرگ‌ترين روزنامه و اولين روزنامه كشور يعني همشهري را در كارنامه خويش دارد و با تحولات شهرداري به ديگرانش سپرد، حضور محمد عطريانفر كه تجربه 10 سال سردبيري همشهري را دارد و نيز سردبيري محمد قوچاني{كه مقالات پر خواننده اش در روزنامه هاي نشاط وعصرآزادگان وكتاب هايش كه در همان سال ها در عنفوان جواني جزو پر تيراژترين ها بود وتجربيات موفق سردبيري مجله گوناگون سپس همشهري جهان-ضميمه همشهري-و بعد از آن تجربه درخشان سه سال سردبيري شرق را در كارنامه خود دارد} همگي به هم پيوسته و انتظاري بزرگ را پديد آورده‌اند. اين انتظار، كه همشهري كه با رويكرد شهرمحور انتشار يافت و اكنون ميهن را در گستره خويش دارد به هم‌ميهن توسعه يابد كه تمام هم‌ميهنان را در زندگي خويش شريك سازد و اگر نيويورك‌تايمز كه براي نيويورك مي‌آمد، جهاني شد، هم‌ميهن نيز روزنامه‌اي ايراني در زمره مطبوعات بزرگ جهان شود. بدون شك اين رخداد مي‌تواند سيمايي تازه از نظام سياسي و جامعه ايراني را به جهان عرضه كند و احساس اعتماد و امنيت عمومي را فزوني بخشد. ايران با تاريخ و تمدن درخشان خود ظرفيت و شايستگي‌اي كمتر از ملل ديگر جهان ندارد و مي‌تواند به جاي آنكه هر روز با اخبار بد در رأس خبرهاي جهان باشد، با خبرهايي از اميد، بالندگي، آزادگي، رفاه و شكوه بر تارك رسانه‌هاي خبري بدرخشد. توسعه همشهري به هم‌ميهن آرزوي ماست و بالندگي هر روزنامه‌اي راه را براي موفقيت و توسعه روزنامه‌هاي ديگر حتي روزنامه‌هاي رقيب و رسانه‌هاي دولتي هموارتر مي‌سازد.جهان غرب استحكام نظام سياسي خويش را نه از طريق ناپايداري و تعطيلي مطبوعات كه از رهگذر دوام و بقاي اصلح آنها به كف آورده است.
-----------------------------------------------------
مطالب داخل { }در روزنامه حذف شده بود و در اينجا دوباره افزوده شده است.


اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!

Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved