سلسله درسهايي درباره حقوق بشر-قسمت سوم: ادوار حقوق بشرو شبهه غربی بودن آن
هفته نامه آسمان دوره جدید شماره9 شنبه 9اردیبهشت1391ص7
قسمت سوم
موضوع حقوق بشر همواره با يك اتهام از سوي مخالفانش روبهرو بوده است و آن اتهام غربي بودن است. نهتنها در سرزمينهاي اسلامی و آسيايي كه حتي در خود غرب، هنگامي كه ايتالياي موسوليني و آلمان نازي جنبش خود را آغاز كردهاند با همين اتهام غربي بودن حقوق بشر و مدلهاي دموكراسي به جنگ با آن برخاستندو از اين اتهام براي تضعيف جايگاه و اعتبار حقوق بشر بهره جستهاند و شايد تمركز اين رساله بر مقطع رنسانس به بعد در وهله نخست همين شبهه را فربهتر سازد اما همين جا لازم است دو مطلب مهم را يادآور شوم كه 1- برنامه و انديشه حقوق بشر را بايد در سه دوره پيگيري كرد. دوره نخست كه پيش از رنسانس است و قرون پيش از مسيح تا آغاز قرون وسطي را در برميگيرد. در اين دوره با دو رشته آبراه فكري مواجه هستيم. يكي انديشههاي يوناني كه مفاهيمی چون شهروندي، عدالت و دموکراسی به صورت جنيني و ابتدايي اما بسيار مهم و اثرگذار مطرح هستند و همان مفاهيم در دوره قرون وسطي پس از رنسانس هم مطرح بوده و دستخوش تغييرات كيفي ميشوند همانسان كه جنين تا دوران ولادت و كودكي و ميانسالي دستخوش تغييرات كيفي مهمي ميگردد. دومين رشته، عرفان مسيحي و اسلامي است كه پژوهشگران برآنند كه هستههاي نخستين انديشههاي انسانگرايي در غرب از عرفان مسيحي و در شرق از عرفان اسلامي و بودايي و هندي برآمده است. براي مثال همانطور كه در بخشهاي آينده مطالعه خواهيم كرد مفاهيم حقوق شهروندي و دموكراسي در يونان باستان و حتي پس از رنسانس و دوران نوزايي مبتني بر حق رأي اشراف و نجبا بود و جامعه را به دو طبقه وضيع و شريف تقسيم ميكردند و حق بشري را متعلق به طبقه شريف و اشراف ميپنداشتند و امپراطوري كليسا نيز در همين طبقه و پشتيبان آن بود اما جنبش عرفان مسيحي متشكل از كساني بود كه عقيده داشتند همه انسانها فرزند خدا و مخلوق او هستند و همه شريفاند و اين تقسيمبندي را خلاف تعاليم خداوند ميپنداشتند لذا آنان به جاي زيستن در كاخهاي كليسا با فقرا و محرومان ميزيستند و در محروميت آنان و غم آنان شريك بودند و مردماني ژندهپوش و رنجور. آنان به همين روي از سوي كليسا تكفير و مهدورالدم شناخته شده و كشته ميشدند. در عرفان اسلامي و ادبیات ایرانی نیز مفاهیم بلندی از انسانگرایی مشاهده می شود. نمونه های برجسته آن عبارت است از شعر معروف "بنی آدم اعضای یک پیکرند - که در آفرینش ز یک گوهرند" از سعدی در قرن هفتم هجری و شعر:" جوهر است انسان و چرخ او را عَرض - جمله فرع و سایه اند و او غرض" و بیت:" تاج كرمنا ست بر فرق سرت - طوق اعطيناك، آويز برت" از مولانا در قرن هفتم.
اما در اين دوره آنچه كانون توجه است تنها كرامت انسان است و برابري آنها نزد خداوند وبه هيچ نظامنامهاي كه به ساير حقوق ناشي از اين كرامت بپردازد اشارتي ندارد.
در دوره دوم، اين معنا در نظامهاي فكري نو در حوزه دين و جامعه و طبيعت حلول ميكند و داراي بنيادهاي فلسفي، كلامي و حقوقي معين ميشود و ابعاد گوناگوني يافته و حقوق ديگري از آن ناشي ميگردد. همانطور كه خواهيم ديد دوره دوم لنگيهايي در مفهوم حقوق بشر وجود دارد و مثلا بنيانگذاران مكتب حقوق طبيعي و حقوق بشر و روشنگري كساني هستند كه در عين دفاع از حقوق نظري و طبيعي به عنوان حقوق پيشيني،از برده داری دفاع می کنند. براي مثال گروسيوس هلندي كه در 1625 حقوق بشر را مطرح كرده و از شالودهسازان آن است فصلی كشاف در دفاع از بردهداري مينويسد و در قرن هفدهم جان لاك از برده داری دفاع می کند و منتسکیو در قرن 18 در عين حال كه از قانون و قانونگرايي و محدود كردن قدرت و دموكراسي سخن ميگويد بردگي را از حقوق طبيعي ميخواند و روسو كه نظريههايش همراه ولتر از پايههاي فكري انقلاب فرانسه بود كه دروازه تغييرات دنياي نو گرديد در عين حال فصلي از كتاب خويش را به اثبات عدم برابري حقوق زنان و مردان اختصاص ميدهد و لاك و منتسكيو بزهكاران را فاقد حقوق شهروندي دانسته اند.
بنابراين اگر حقوق بشر را غربي بدانيم حقوق بشر امروز با اين تاريخ در تعارض قرار دارد و تفاوتهاي وسيع حقوق بشر امروز با آنچه بنيانگذاران غربیاش ميگفتند نشان ميدهد كه چنين نيست.
در حقيقت اين تحقيق نشان ميدهد كه حقوق بشر چگونه باليد و چگونه مفاهيم ليبرالي و فردگرايانه آن تحت تاثير نقد راديكال بينشهاي سوسياليستي شرقي و غربي، نسل دوم حقوق بشر خصلت جمعگرايانه هم كسب كرد و چگونه به عنوان يك ارزش ملي در فرانسه و آمريكا تبديل به يك ارزش منطقهاي و سپس جهاني گرديد و در دوره سوم ديگر مفهوم حقوق بشر را فقط ميتوان يك دستاورد جهاني و بشري دانست.
داد و ستدهاي تاريخ و حقوق بشر
پرورش نوزایی(رنسانس) در جنین قرون وسطی و ضربه های تغییر
سده های میانه قرون قدیم و جدید را قرون وسطی مینامند. بعضی 476 بعد از میلاد را که تاریخ سقوط امپراطوری روم غربی است آغاز قرون وسطی نامیدهاند و سال 1450 یا 1500 را پایان آن. اما بیشترصاحبنظران از 900 یا 1000 بعد از میلاد تا 1453 که سال سقوط قسطنطنیه است را قرون وسطی میدانند.
اندیشه ها ناگهانی تحول نمی یابند. ممکن است در مقیاس فردی بارقه های ناگهانی، سبب تغییرات بزرگی در روحیه و تفکر فرد گردند اما در مقیاس اجتماعی و تفکر عمومی باید دیواره های فکری و فرهنگی دچار ترک ها و پرسش هاو ضربه ها و حادثه ها گردد تا تغییری رخ دهد. برای گذر از دوران قرون وسطی و اندیشه های جزمی حاکم چه حوادث و ضربه ها و پرسش هایی مطرح شدند تا سد ستبر آن دوران را نرم کرده یا بگسلد و راه اندیشه های تازه را هموار کند؟ باید نگاه به هستی و مذهب و جامعه و انسان و طبیعت، به گونه ای تغییر کند تا دنیای تازه ای شکل بگیرد. این نگاه ها و نظریه ها و ضربه ها و پرسش ها و رویدادها چه بودند؟ در اینجا به برخی از آنها به گونه گزینشی می پردازیم. 3 شوک بزرگ و ریشه ها و عوامل آن را که منجر به تغییرات گسترده اجتماعی و فنی و فکری و حقوقی شد به زبان اختصار می توان در این سه گزاره خلاصه کرد:
1- رنسانس: ناشی از قرون وسطی و جنگهای صلیبی
2- انقلاب اقتصادی : ناشی از گشایش اقیانوس اطلس و توسعه بازرگانی
3- انقلاب صنعتی: با کشف ماشین بخار و بعد از آن دستگاه چاپ زندگی و تمدن بشر زیر و زبر شد.
در فاصله قرون وسطی تا انقلاب صنعتی تحولات شگرفی در غرب رخ داد. در سده های 12و13 مردم اروپا در اثر جنگ های صلیبی با ملت های دیگر و دین و فرهنگ شان آشنا شدند وکتاب های یونانی مانند جمهوریت افلاطون توسط حنین ابن اسحاق (194-265 هـ ق) تحت عنوان السياسه به عربی ترجمه شده بود کتاب بعدی افلاطون به نام «نوموی» که تعدیل شده نظریات اشتراکی در جمهوریت و واقعبینانهتر است هم توسط حنين بن اسحاق تحت عنوان نوامیس (قوانین) ترجمه گردید (دایره المعارف مصاحب، مدخل جمهوریت) و همه اینها در سده های میانی از عربی به زبان های اروپایی برگردانده شد.
در سده14 طاعونی اروپا را فرا گرفت که به شدت از جمعیت آن که عمدتا نیروی کار نظام فئودالی بودند کاسته شد و نظام مزد بگیری پدید آمد.
در سده 15 کشف قطب نما و توسعه کشتیرانی و فتح اقیانوس ها و شور و شوق سفرهای دریایی سبب کشیده شدن به ماورای بحار و دگرگونی تصورات آنان از جهان شد ومنابع ثروت و نظام اقتصادی جدیدی شکل گرفت و بورژوازی پدید آمد.
در ادامه بحث به تعامل و پیوند این سه رویداد بزرگ با تحولات فکری،حقوقی و حقوق بشری می پردازیم.
اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!
Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved