دوشنبه 18 اردیبهشت 1396

حقوق مشركان در قرآن یا حقوق مخالفان عقیدتی و سیاسی

یکی از گفتارهایی است که در کتاب مجموعه مقالات «مدرسه اجتهاد» شماره 2 توسط انتشارات سرایی به چاپ رسیده است. موضوع و محور اصلی این جلد از مدرسه اجتهاد، کرامت انسان است. این کتاب زیر نظر عالم ارجمند حاج احمد منتظری و در راستای مکتب فقهیِ فقیه بزرگ، آیت الله منتظری تهیه و منتشر می شود. مقاله حقوق مشرکان نیز خود بخشی از یک کتاب مبسوط نگارنده در زمینه دین و حقوق بشر است که در دست آماده سازی برای انتشار است. در تمام سده های پیش تاکنون آنچه همواره گفته اند و شنیده ایم «قاتلو المشرکین» بوده و یا این که از نظر قرآن، شرک، تنها ذنب لایغفر است پس مشرک هیچگاه بخشوده شدنی و پاک شدنی نیست. در نتیجه، چیرگی این نگاه هیچگاه اجازه نداده است که حتی یک لحظه درباره اینکه مشرکان نیز واجد حق هستند تامل شود و در تفاسیر و فقه هزارساله اسلامی سخنی از حقوق مشرکان نرفته است حال آنکه در بازخوانی دقیق نص با کمال شگفتی در می یابیم که قران با وجود اینکه شرک را ذنب لایغفر می داند اما همین باورمندان شرک را نیز واجد حق می شناسد. این نکته از این جهت حائز اهمیت است که نشان می دهد عقاید انسان ها هرقدر هم که مردود باشد نمی تواند سالب حق آنها باشد از اینرو پیروان هیچیک از فرق را چه با عنوان ضاله و مضله بودن، چه غیر دینی یا غیر رسمی بودن و چه شرک آلود بودن نمی توان از حقوق انسانی و شهروندی شان محروم ساخت. در این مقاله پژوهشی که مبنای آن خود قرآن کریم است 15 حق صریح برای مشرکان احصاء شده است. در کتابی که در دست آماده سازی است حقوق بیشتری شناسایی شده اند. ضمنا در پایان بحثی نیز درباره نجاست مشرکان ارائه شده است.متن کامل این مقاله را در ادامه و یا در کانال تلگرامی عمادالدین باقی
https://t.me/emadbaghi مطالعه کنید:

اگر بحث حقوق بشر یا حقوق مومنان را پذیرفتیم این پذیرش، پیامدهای مهمی دارد. اگر انسان، واجد کرامت ذاتی باشد و انسان به ما هو انسان صاحب حق و کرامت باشد، آنگاه بحث حقوق مشرکان و کافران و مخالفان عقیدتی و سیاسی به میان می آید. در فقه اسلامی در تمام قرون گذشته بحث مستقیمی در این باب صورت نگرفته است زیرا «فقهای سنتی هیچ تصوری از مفهوم حقوق مخالف نداشتند چون حکومت دستشان نبوده و مخالف، آنگونه که برای صاحب قدرت مطرح است، برایشان معنا نداشته و به همین دلیل به مفاهیم بلند کرامت و انسان گرایی در قرآن توجه ویژه ای نداشتند. اما اكنون وقتی با نگاه امروزی به متن مقدس برمی گردیم چیز هایی که پیشینیان ما از کنارش عبور کردند برای مان برجسته می شود.»(شرق، یکشنبه29 اذر94)
در فهم فقهای سلف، اساس دین بر مرزبندی مؤمن و غیرمؤمن بوده است لذا در عرصه حقوقی هم بحث حقوق مؤمن و حقوق غیر مؤمن مطرح می شود و از دل آن، نظریه سنتی جواز سَبّ کافر بیرون می آید. بحث در همین جا متوقف نمی شود زیرا صاحبان قدرت، خودشان مرجع تعیین مصداق کافر می شوند و دامنه جواز سَبّ و دروغ بستن و تهمت زدن به غیر مؤمن را تعمیم می دهند. به همین دلیل است که در روزنامه های شان به سادگی آب خوردن دروغ می گویند و تهمت می زنند و حتی به کیفرخواست تبدیل می کنند. اما وقتی نظریه کرامت انسان و حقوق انسان به ماهو انسان، هضم شد در نگاهی دوباره به قرآن، گویی دوباره داریم آن را کشف می کنیم. حتی اگر کسی معتقد به وحیانی بودن قرآن نباشد و بخواهد به عنوان یک متن کهن به آن بنگرد و اندکی انصاف به خرج بدهد خواهد گفت، درست است که چیزی تحت عنوان مشخص حقوق مشرک و مخالف در قرآن وجود نداشته اما در آیات مختلف، حقوقی برای آنها منظور شده است که به هیچ وجه با سنت ها و رسوم آن روزگار بشر همخوانی ندارد، زیرا روزگاری بود که مرزبندی ها و تعصبات مذهبی و قومی اساس روابط آدمیان و نظامات حقوقی را تشکیل می داد. اما امروز هنگامی که دقت دوباره ای می افکنیم، می بینیم مرزبندی چنین نبوده است زیرا قرآن در آیه 8 سوره بقره از مدعیان ایمان سخن می گوید که کافرند:
«وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ».
و یا شرک خفی آن‌چنان گسترش دارد که می گوید: چه بسیار مؤمنانی که مشرکند: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ». اکثر مردم به خدا ایمان نمی آورند مگر اینکه مشرک هستند(یوسف، 106) و منظورش مؤمنی است که تعصب و لجاج می ورزد و در واقع کافر است.
یا ایهاالذین آمَنوا ، آمِنوا (نساء/136) هرچند علامه طباطبایی در المیزان می گوید: منظور از ایمان اول، ایمان اجمالی و ایمان دوم، ایمان تفصیلی است (نک: الميزان،ج 5: 113 – 112) و آقای مشکینی اینگونه ترجمه می کند: ای کسانی که ایمان آورده اید از ته دل ایمان بیاورید(مشکینی، ) اما نشان می دهد در قرآن، فقط کافران دعوت به ایمان نمی شوند بلکه مؤمنان هم دعوت می شوند.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا (احزاب/70) تقوا پیشه کنید و سخن حق بگویید. این آیه نیز نشان می دهد که مؤمن، ممکن است تقوا پیشه نباشد و سخن حق نگوید، همان کاری که کافران می کنند.
أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(هود17 / رعد13 / غافر 59).
ماکان اکثرهم مومنین: (شعرا آیات 8 ، 67، 103، 121، 139، 158، 174 و 190).
اکثر الناس الا کفورا: (اسراء 89 / فرقان 25).
اکثرهم لایومنون: (بقره 100 ).
اکثرهم کافرون:(نحل 83 ).
اکثرهم فاسقون: (مائده 49/ مائده 81 / آل عمران 110).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/ آیه2).
بنابر این، مرزبندی ها دقیقا مبتنی بر دو جبهه کفر و ایمان نیست و خود مؤمنان نیز مانند کافران، دعوت به ایمان، تقوا و حق گویی می شوند، پس آنچه در قرآن، موضوعیت دارد انسان ها با عقاید مختلف هستند نه فقط مؤمنان یا مشرکان. در این نگاه، هنگامی که انسان به عنوان انسان و شهروند واجد حق باشد، مشرک و مخالف عقیدتی هم واجد حق است.
هنگامی که سخن از حقوق پیروان مذاهب و فرق دیگر به میان می آید گاه چنان موجب حساسیت می شود که انسان با مروری بر قرآن می تواند به وضوح دریابد که این واکنش ها بیشتر از آنکه پایه در قرآن داشته باشند ریشه در عواطف و عادت ها و آموخته های برآمده از جدال ها دارند. هنگام دعوت برای یک سخنرانی در حسینیه ارشاد، گمان نگارنده این بود که به جای سخن گفتن از حقوق پیروان مذاهب و مسلک های دیگر، که ممکن است واکنش های عاطفی را نیز برانگیزد و مانع فهم درست موضوع گردد، از حقوق مشرکان در قرآن سخن بگوییم زیرا «چون که صدآید نود هم پیش ماست».از اینرو که قرآن می گوید: بالاترین گناه، شرک است: إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء (نسأ/ 116). خداوند هر كه را به او شرك بورزد نخواهد بخشيد ولى غير از شرك يعنى گناهان ديگر را براى هر كس بخواهد مى‏آمرزد.
حال اگر برای چنین کسانی، حقوقی وجود داشته باشد به طریق اولی این حقوق برای هر گروه دیگری وجود خواهد داشت.
بحث حقوق مخالفان وآزادى و مدارا، را مى‏توان از منظرى برون دينى بررسى كرد يا از منظرى درون دينى كاويد و با مبانى قرآنى تبيین كرد و نيز می توان الگويى تلفيقى و انطباقى را به كار گرفت. هر چند نگارنده روش سوم را مطلوب خویش دانسته و از آن پيروى مى‏كند اما در اينجا از منظرى درون دينى هم نظر مى‏ نماید.
اختلاف و سلب حقوق و آزادى‏هاى يكديگر، علل گوناگون اجتماعى، تاريخى، فرهنگى، سياسى و غيره دارد اما بخشى از جدال‏هاى امروز جامعه ايرانى در ميان اهل اسلام را مى‏توان معلول دور افتادگى از معارف دينى خود و يا گرفتار شدن در چنبره تفسيرهاى خودخواسته متوليان دين و عدم مراجعه مستقيم به منابع دانست. دانش اعتقادى بسيار سست است و غلظت مدعاهاى دينى بسيار شديد. اگر هم از آيه و روايتى استشهاد مى‏كنند، در واقع براى منازعات سياسى خود از قرآن تأييديه مى‏گيرند.
يكى از صدها مثال آن، يك اعلام‏نظر درباره مبحث اعدام و قصاص در روزنامه نشاط(شهریور1378) بود كه با سرمقاله‏ها و نوشته‏هايى تحت عنوان اهانت به قرآن روبه‏رو شد و بعضا مستند به آيات قرآن هم بود، اما همان آيات، خلاف مدعاى آن‏ها بود. اين روش‏ها يادآور رويكرد «مجاهدين خلق دوم» است. آن‏ها هم يا در آثارشان بوى معارف دينى استشمام نمى‏شد يا اگر جايى ارجاعى به قرآن داده بودند در واقع از آن براى مواضع خود تاييديه مى‏گرفتند. برخى از نيروهاى ضد مجاهدين خلق هم داراى همين روش هستند.
يكى ديگر از نمونه‏هاى مهم بيگانگى رفتار اجتماعى و سياسى با کتابی که قرار است قانون اساسی مسلمانان باشد، چگونگی رویارویی با حقوق مخالفان است. در اينجا از مخالفان عقيدتى سخن مى‏گوييم كه موضوعى اعم است زيرا مخالفان سياسى يا همان مخالفان اعتقادى‏اند، يا اين كه از نظر اعتقادى هم انديش‏اند ولى از لحاظ سياسى مخالف‏اند. لذا در تحمل مخالف عقيدتى، به طريق اولى مخالف سياسى هم تحمل مى‏شود. در جامعه دین باوران سنتی، در بالاترین حد تسامح، ادب و حقوق (قرينه مدارا و آزادى) را در ميان اهل اسلام واجب‏الرعايه مى‏دانند ولی گويى ادب و حقوق در مورد غير اهل اسلام ساقط است. هر چند در حيطه مسلمين هم عملا به رعايت ادب و حقوق پايبند نمی مانند و با قيدها و تخصيص‏هاى گوناگون مانند موافق انقلاب يا موافق نظام و يا موافق ولايت فقيه بودن، و....، قلمرو اهل اسلام هم بسيار محدود مى‏شود. به هر حال از همان نقطه كه قايل به نوعى از انحصار و محدوديت مى‏شويم، رخنه و فروريختگى در ادب و حقوق حتى ميان خود مسلمين هم آغاز مى‏شود.
اگر در قرآن، ژرف بنگريم درمى‏يابيم كه ملاطفت و حقوق در مورد همه انسان‏ها واجب‏الرعايه است زيرا اگر حقوق مخالفان تضمين شد براى موافقان هم به طريق اولى مراعات خواهد شد. گويى ما در قرآن هم فقط در پى كشف مقام و حرمت اهل اسلام بوده‏ايم. حال آن كه اگر حقوق مشركين را در قرآن هم مورد توجه قرار داده و نشان دهيم، حقوق مخالفان عقيدتى نیز بايد رعايت شوند ديگر نيازى به بحث از خودى و غير خودى در عرصه حقوقى و در چارچوب آزادى و مدارا نداريم.
هر چند از تاريخ اسلام نيز دو روايت رحمانى و قهرآميز ساخته‏اند اما در روايت رحمانى كه محققانه‏تر است مى‏توان به اين پرسش، پاسخ داد كه چرا و چگونه على‏رغم ممانعت‏ها و مقاومت‏هاى سخت در برابر پيامبر اسلام او توانست بر فرهنگ جامعه سنتى عرب چيره شود و پس از او اسلام در دو سه قرن نخست، نيمى از عالم را بگيرد؟ زيرا پيامبر اگر فقط بر حقوق مؤمنان تاكيد مى‏كرد، غير مؤمنان كه اكثريت داشتند مجال موفقيت نمى‏دادند و جذب نمى‏شدند. پيامبر نشان داد كه در مقامِ حذفِ هيچ كس نيست. تكثر را مى‏پذيرد و بر حقوق مشركان نيز تاكيد دارد. در سايه تضمين و دفاع از حقوق همگانى اعم از مؤمنان و مشركان بود كه اسلام رشد كرد. نگاه حداقلى، فقط اهل اسلام را در نظر مى‏گيرد و حتى محدودتر از آن دسته‌ای از اهل اسلام را كه با يك تفكر خاص همدلى دارند.
رویکرد حداكثرى و تام گرايانه، «انسان» را مى‏ نگرد. در اولى حتى حقوق اهل اسلام هم به تمامى لحاظ نمى ‏شود و فقط در نگاه دوم است كه همه مسلمانان هم از حقوق خود برخوردار مى‏ شوند. بنابراين دفاع از حقوق مخالفان از لحاظ استراتژيك متضمن منافع و امنيت خود مسلمانان بود.
برخى مى‏گويند قرآن به دليل اين كه دين اسلام را «حق» مى‏داند و گفته مى‏شود «الاسلام يَعلوا و لايُعلى عليه» چنين دينى نمى‏تواند متضمن دمكراسى و آزادى باشد. اما مى‏دانيم كه هر مكتبى بايد خود را حق و محق بداند وگرنه نمى‏تواند به عنوان يك مكتب قوام بگيرد و راه بنماياند. اسلام نيز موضع درونى‏اش نسبت به خودش حقانيت است. اما دموكراتيك بودن يك دين از روى موضع آن نسبت به خودش (كه بايد باور به حقانيت خود باشد) مشخص نمى‏شود بلكه از روى موضع آن نسبت به دگرانديشان و افراد خارج از آن دين شناخته مى‏شود. اسلام، حق بودن خود را مرادف با طرد و تحقير غير اهل اسلام و ساير اديان و حتى مكاتب غيرالهى نمى‏داند و سوره کافرون شاهدی بر این سخن است.

15حق برای مشرکان
برای بحث حقوق مشرکان و کافران و به زبان امروزی، حقوق مخالفان عقیدتی و سیاسی، دو دسته دلایل مستقیم و صریح و دلایل کلی در قرآن وجود دارد. برخی از این دلایل کلی را که در بحث کرامت انسان نیز به نوع دیگری مورد استفاده قرار داده ام این است که می گوید؛ اگر می خواهی حقوق تو رعایت شود حقوق مخالفت را رعایت کن. آیه «لاتسبوالذین الذین یدعون من دون الله» که پیشتر مورد بحث قرار گرفته است نمونه ای از آن است. نمونه دیگر اینکه در قرآن می گوید:
هر چه کنی به خود کنی گر چه که نیک و بد کنی
.«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»(اسراء/ 7). اگر به دیگران نیکی کنی به خود نیکی کرده ای و اگر به دیگران بدی کنی به خویشتن بدی کرده ای. این سخن، دارای منطق نیرومندی است برای دفاع از حقوق مخالفان. اگر شما می خواهید حقوق خودتان رعایت شود، باید حقوق مخالف تان را رعایت کنید. رعایت حقوق مخالفان، نیکی در حق خودتان است و عدم رعایت آن، بدی کردن در حق دیگری و خودتان است.
این معنا در آیات دیگر نیز به بیان های مختلف تکرار شده است:«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ»(فصلت/ 46) هر كه كار شايسته كند به سود خود اوست و هر كه بدى كند به زيان خود اوست و باز در آیه ای دیگر:«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»(جاثیه/ 15) و «وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ»(قصص/ 77) همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن.
بنابراین اگر مى‏خواهيد از حقوق مؤمنان دفاع كنيد و قدرت بر دفاع پيدا كنيد بايد نخست از حقوق غير مؤمنان دفاع كنيد. در غير اين صورت با پايمال كردن ديگران، مؤمنان هم پايمال خواهند شد. در اين رابطه شواهد فراوانى در كتاب و سنت وجود دارد. در این فراز از بیان ادله نامستقیم خودداری ورزیده و فقط به ذکر دلایل مستقیم قرآن مبنی بر حقوق کافران و مشرکان یا همان مخالفان سیاسی و عقیدتی و به طریق اولی، حقوق منتقدان می پردازیم. بیان 15 حق استخراج شده از قرآن به معنای حصر حقوق نیست و فقط نشانه واجد حق بودن دگراندیشان بطور کلی است یعنی حصر آن حقوق، حصرِ مثالی است.

1- حق برابری حقوقی یا استقلال حقوق از عقاید
یکی از منایع خلیدن اشتباه در سنت فکری اسلامی، عدم تفکیک و تمایز میان عقیده و حقوق انسان ها بود به نحوی که که گویی حقوق انسان ها تایعی است از عقیده آنها(برای تفصیل بحث نک: باقی،فلسفه سیاسی اجتماعی...ص90-87 و100-99، گفتمان های دینی معاصر104-102 و136-135 ) و از درون این در آمیختگی حق و عقیده بود که نظریات جوار غیبت یا تهمت یا سب کافر و هدر بودن خون او در آمد و شالوده های ستیزه های فرقه ای را بنا نهاد. این در حالی است که قرآن با به رسمیت شناختن ادیان دیگر و تصدیق کتاب های آنان و پذیرفتن تکثر شرایع و همچنین حقوق مشرکان، روحی ضد فرقه ای داشت. بجز آیات «لااکراه فی الدین»(بقره/255 ) و « لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»(مائده/48) و غیره، سوره «کافرون» دلالت واضحی دارد که بنا به ضرب المثل عامیانه می گوید عیسی به دین خود، موسی به دین خود و مسلم به دین خود.
خداوند در سوره كافرون به رسول خويش مى‏گويد: قل يا ايهاالكافرون، لااعبدما تعبدون، و لا انتم عابدون ما اعبد، ولا انا عابد ما عبدتم، و لا انتم عابدون ما اعبد، لكم دينكم ولى دين.
بگو اى گروه كافران من آنچه را شما مى‏پرستيد نمى‏پرستم. شما نيز آنچه را من مى‏پرستم نمى‏پرستيد. براى شما دين شما و براى من دين من يعنى هركس به دين خويش.
آيت‏الله طالقانى در تفسير اين سوره مى‏گويد:«كافران مورد ندا همان‏ها بودند كه در كفر خود آن چنان پايدار ماندند كه به ايمان آوردن و بازگشت‏شان از كفر اميدى نبود».

2- حق احترام و نفی توهین به مشرکان در قرآن
در اين رابطه شواهد فراوانى در كتاب و سنت وجود دارد. براى مثال در حالى كه خداوند تنها ذنب لايغفر را شرك مى‏داند و ساير گناهان را قابل بخشش مى‏خواند، اما در آيه ديگرى مى‏فرمايد: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام/ 108).
به آنان كه به غير از خدا دعوت مى‏كنند (مشركان) اهانت و ناسزا نگوييد كه اگر چنين كرديد يعنى حق آن‏ها را پايمال كرديد، آنان نيز به خداى شما اهانت مى‏كنند و حق شما را پايمال مى‏كنند. از دشنام دادن به مشركان نهى مى‏كند آن هم مشركانى كه فعال هستند و دعوت به غير خدا مى‏كنند. اين آيه در زمینه و زمانه بیان خود، يكى از عبارات حكيمانه و شگفت‏انگيز قرآن است؛ مى‏گويد: اگر حرمت مى‏خواهيد، حرمت نگه داريد.
اما چگونه مى‏شود كه در مطبوعات وابسته به نهادهای قدرت مذهبی، به شهروندان و به برخی از مراجع تقليد آن همه هتاكى مى‏شود و زشت‏ترين دشنام‏ها روا مى‏شود و برخی سكوت؛ يا در خفا تشويق مى‏كنند اما اگر در جايى حرمت خودشان را شكستند فرياد برمی آورند که به مقدسات اهانت شد. كمتر از گل گفتن يا يك پرسش و انتقاد به برخى بزرگان را مصداق توهين و جرم مى‏دانند. قرآن مى‏گويد اگر به مشركين اهانت كنيد آن‏ها هم به خداى شما اهانت مى‏كنند پس شما چنين نكنيد.
آزادى يك حق است و همه مى‏توانند مطالبه كنند اما مدارا يك رابطه است، يك رابطه دَوَرانى است. اگر حرمت مى‏خواهيد بايد حرمت نگه داريد. مى‏فرمايد اگر هتاكى كنيد، طرف مقابل هم هتاكى مى‏كند زیرا اين روش موجب تحريك احساسات مى‏گردد: «فيسبوالله عدواً بغير» يعنى آن‏ها هم در مقابل، از روى دشمنى (نه خردورزى) و بدون علم و آگاهى (و نه از روى عقلانيت) به مقابله مى‏پردازند و خداوند را سَبّ مى‏كنند. يعنى اگر شما دشنام دهيد حتى به مشركان، اين رفتار موجب مى‏شود كه كنش عقلانى از جامعه رخت بربندد و كنش‏هاى عاطفى غلبه كند و عقلانيت و علم‏ورزى تعطيل شود و افراد، موضع دشمنى و تجاوزگرى نسبت به هم بيابند. پس اگر مى‏خواهيد حقوق شما پايمال نشود حقوق مخالفان خود و حتى مشركان را پاس بداريد.

3- حق امنیت برای مشرکان
در سوره توبه که در مدینه نازل شده است پناه دادن به مشرك، اجاره دادن به مشرك و رعايت حق همسايگي و پناه دادن و همچنين رساندن او به جاي امن اگر در خطر باشد جزو وظایف مؤمنان شمرده شده است.« وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ »(توبه/ 6). در این آيه می‏گويد: « اى پيامبر اگر يكى از مشركين از تو پناه خواست او را پناه بده تا كلام خدا را بشنود سپس(در صورتى هم كه اسلام را نپذيرفت) او را به محل امنى كه از خطر دور باشد (در محل زندگى خودش يا بستگانش و محيط دلخواه او) برسان كه توسط متعصبان آسيب نبيند».
در پیمان نامه پیامبر با اهل نجران و اطراف آن آمده است:«اهالی نجران و اطراف آن و متعلقات آنان اعم از مال، جان، زمین، عقیده، غایب، حاضر، قبیله وکنیسه و هر آنچه در اختیارشان است، کم یا زیاد، در پناه خدا و امان رسول خدا هستند ...»(منتظری، نظام الحکم ص 645).

4- حق عدالت و مدارا درباره مخالفان عقیدتی و سیاسی
عدالت و مدارا درباره کافران و مشرکان نیز از اصول رفتاری مؤمنان شمرده شده است: وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِّلصابرِينَ. واصبر ما صبرک الا بالله (نحل،126 و127).
اگر شما خواستید کفار را بخاطر اینکه شما را عقاب کردند عقاب کنید انصاف را رعایت کنید و بیش از آنچه بر شما کردند روا مدارید هرچند بهتر است صبر پیشه کنید و بگذرید و در مقام تلافی بر نیایید که در اینصورت خداوند به شما پاداش می دهد. یعنی اگر عقاب کنید دیگر پاداش ندارید چون تلافی کرده اید.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(مائده/ 8).
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى خدا، به داد برخيزيد [و] به عدالت شهادت دهيد، و البتّه نبايد دشمنىِ گروهى، شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است، و از خدا پروا داريد، كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.

5- حسن سلوک و مَودَّت با مشرکان (مخالفان عقیدتی و عملی)
برخی آموزه ها را چنان در مغز و جان ما فرو کرده و نهادینه ساخته اند که سخن گفتن از موَدَّت با مشرکان، جرم و گناه پنداشته می شود و آن را در تضاد با «تولی» و «تبری»، دو اصل از فروع دین می دانند. تولی و تبری در دوستی و دشمنی قلبی است و ارتباطی با موضوع مدارا ندارد. از باب مثال می توان گفت مانند رابطه محترمانه در درون خانواده و با اعضای خانه با بیرون خانواده است. هر دو احترام است اما در یکی احترام با محرمیت توام است و در دیگری چنین نیست. در سطور پسین، مفهوم تولی و تبری روشن تر خواهد شد.
اصل دوستى و مودّت با بيگانگانی که دشمن بالفعل نیستند گرچه پیشینه دشمنی دارند، حتی اگر از مشرکان باشند، یکی از اصول مطرح در قرآن است.
«عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِنْهُم مَوَدَّةً». اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركين كه با شما دشمنى كردند، پيوند محبت برقرار كند(ممتحنه/آیه7).
برخلاف هراس از سخن گفتن درباره مودَّت با دشمنان و مشرکان، اما قرآن به صراحت، تعبیر مودَّت را به کار برده است. با این کلمات روشن در قرآن باید مفهوم تولی و تبری را یکبار دیگر بازخوانی کرد.
شاید گفته شود چرا با وجود صراحت آیه اما تاکنون پندار دیگری وجود داشته است؟ بدون شک در میان توده مردم ترجمه هایی که مورد اعتماد قرار گرفته اند یکی از دلایل آن هستند اما خواص با تحمیل حدس و گمان های خود به ترجمه یا فهم قرآن، هم خود دچار اشتباه شده و هم دیگران را دچار اشتباه کرده اند. آنان تحت تاثیر رسوم و باورهای رایج و تعصبات رسوبی شده مبنی بر ضرورت دشمنی با دگراندیشان، که از کودکی آموخته و بدان خو کرده اند به تصور خود برای اینکه توده دچار اشتباه نشوند در میان ترجمه خود کلمات و عباراتی افزوده اند. برای مثال در ترجمه این آیه آورده اند:« اميد است خدا ميان شما و کساني از کافران که با آنان دشمني داشتيد [به وسيله اسلام آوردنشان] دوستي قرار دهد، و خدا تواناست، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است». با افزودن عبارت داخل کروشه، اصل مودت را منحصر به مشرکانی می کنند که اسلام آورده اند اما توضیح نمی دهند که بر چه مبنایی این عبارت را به معنای قرآن تحمیل کرده اند زیرا آیات قبل و بعد، این تعلیقه را تصدیق نمی کنند. در ادامه آیه هفتم ممتحنه آیه دیگری آمده که آنهم خود دلیل مستقل دیگری بر اصل مودت است:
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(ممتحنه/8).
ترجمه:[امّا] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند، باز نمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.
این حکم صریح را مقایسه کنید با احکامی که به سهولت، ارتداد و کشتن را تجویز می کنند.

6- تحبیب قلوب و کمک مالی
اصل مَوَدَّت و دوستی در روابط انسانی از چنان جایگاهی برخوردار است که حتی یکی از مصارف هشتگانه مالیات ها( زکوات) پول دادن به کافران برای تحبیب قلوب و جذب آنهاست.
انَّما الصدقاتُ لِلفُقَرآءِ و المَساکینِ و العامِلینَ عَلَیها و المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و فِی الرِّقابِ و الغَارِمینَ و فی سَبیل اللّه و ابْنِ السَّبِیلِ، فَریضَةً مِنَ اللّه و اللّه ُ عَلیمٌ حَکیمٌ.
این است و جز این نیست که صدقه های واجب(مالیات ها)، مخصوصِ فقیران است و مسکینان و سعی کنندگان در اخذ صدقات(مأموران مالیاتی) و کافران به جهت اُلفت دادن دل های ایشان و قرض داران و بنده ها برای رهایی ایشان از بندگی و برای مصالح مسلمانان و محتاجان و در راه ماندگان(مسافرانی که توشه نداشته و در راه مانده اند) اگرچه در شهر خود توانگر باشند. این موارد هشتگانه از نظر خدای تعالی بر مکلفان واجب است و خدای تعالی داناست به استحقاق این جماعت و همه کارهای او به مقتضای حکمت است(توبه/ 60).
آنچه می تواند این مورد را در حد یک حق برای مشرکان و مخالفان مطرح کند این است که در شمار واجبات برای مؤمنان قرار گرفته است.
7- وفای به پیمان با مشرکان
امروز وفای به عهد یک اصل پایه ای حقوق بین الملل و حقوق بشر است. تاکید بر آن در متون کهن نشان می دهد اصل وفای به عهد یک نهاد بشری بلکه غریزی است و بدون آن سنگ روی سنگ بند نمی شود. در قرآن اصل وفای به عهد یکبار به طور کلی آمده است مانند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ(مائده/ 1) یا در جایی متقابل بودن وفای به عهد را متذکر می شود: «أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» یعنی به پیمانى كه با من بسته اید وفا كنید، تا من نیز به پیمان شما وفا كنم.
افزون بر دستور کلی وفای به عهد، در خصوص وفای به عهد با مشرکان هم قانون خاص وضع کرده است. اصل وفاي به پيمان با مشركان نیز یکی دیگر از اصول قرآن است و در سوره توبه که در مدینه نازل شده آمده است:
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ.
چگونه براى مشركين در نزد خدا و نزد رسولش عهدى باشد؟ مگر آن مشركينى كه شما با ايشان نزد مسجد الحرام عهد بستيد، پس ‍ مادام كه پايدار بر عهد شما بودند شما نيز پايدار بر تعهداتى كه به ايشان سپرده ايد باشيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد(توبه/ 7).
البته آیات پیش از آن، همان آیاتی است که برای اثبات خشونت مذهبی مورد استفاده می گیرد مانند: فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم(توبه/5) اما هنگامی که آیات نخست تا هفتم سوره توبه با هم خوانده شود آشکار می شود که سخن درباره مشرکانی است که پیمان شکسته و وارد جنگ شده اند لذا تا زمانی که قرار بر مدار است، نهایت مدارا سفارش شده است اما اگر علیرغم اینهمه مدارا بازهم آنان خیانت کرده و پیمان شکستند با شدت تمام با آنها مواجه می شود اما نه بخاطر عقیده شان بلکه بخاطر جرمی که مرتکب شده اند. اگر عقیده، ملاک رفتار با آنها بود، آنهمه توصیه به مدارا معنی نداشت.

8- حق برخورداری از صلح حداکثری
یکی از نکات مغفول مانده این است که خداوند، «عقيده» و «حق» يا «ايدئولوژى» و «حقوق» را تفكيك كرده است. عقيده آن‏ها باطل است اما تلازمى بين عقيده آن‏ها و حقوق‏شان نيست. آنجا كه خداوند از قتال با مشركان سخن گفته جايى است كه آن‏ها اقدام به جنگ و تجاوز عليه مسلمانان مى‏كنند و دفاع در برابر تجاوز نه تنها در برابر مشركان كه حتى در برابر مسلمان هم واجب است. اگر مسلمانى هم به مسلمانان ديگر تجاوز كرد بايد با آن مقابله كرد: فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ (بقره/ 194).
در آیه دیگری به گونه روشن تر می گوید: وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ.
و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ميان آن دو را اصلاح دهيد و اگر [باز] يكى از آن دو بر ديگرى تعدى كرد با آن [طايفه‏اى] كه تعدى مى‏كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست مى‏دارد(حجرات/9).
دلیل اینکه تعبیر حق برخورداری از صلح حداکثری را در این فراز به میان آورده ایم این است که مؤمنان در شرایط قدرت داشتن از مبادرت به جنگ ممنوع شده اند مگر آنکه آنان پیمان شکنی کرده یا جنگ را آغاز کنند. چنانکه در آیه 8 سوره ممتحنه نیز فقط دو شرط آمده است: کسانی که وارد جتگ شده اند(یقاتلونکم) و افراد را از خانه و کاشانه شان بیرون کرده اند( ولم یخرجوکم من دیارکم) و در غیر این دو مورد، سفارش به نیکی و عدالت نسبت به آنان کرده است. حتی هنگامی که آنها آغازگر جنگ و پیمان شکنی شده اند، اگر دست از جنگ شستند و مؤمنان قدرت بر ادامه جنگ داشتند موظف شده اند صلح را بپذیرند و به جنگ ادامه ندهند. این سخن بیانگر حق صلح حداکثری است.
ممكن است برخى جزم گرایان مذهبی، بخواهند بيان حقوق مخالفان عقيدتى كه در آن زمان مشركان و كفار بودند را به دوره مكى نسبت دهند و بگويند در آيات مدنى فتواى آيات به گونه‏اى ديگر است.
نخست آنکه: اين سخن هتك پيامبر است و گويى وى پايبند به اصول خود نبوده و همواره تاكتيكى اعلام موضع مى‏كرده است و اين مدعا تنقيص اخلاقى پيامبر خواهد بود. پيامبر پس از پيروزى بر مشركان و فتح مكه چون اكثريت هم با مسلمانان بود ديگر دليلى نداشت سيماى جامعه را تغيير ندهد و بت‏ها را فرو ريخت، اما كسى را به خاطر كافر ماندن مجازات نكرد مگر اين كه دست به محاربه مى‏زدند.
دوم آنکه: در علوم قرآنى مى‏گويند شأن نزول، مُخَصِص نيست. مفسِر هست اما مُخَصِص نيست.
سوم اینکه: در دوره مدنى هم آيات مدارا فراوان است که در این گفتار به آنها اشاره شده است.

9- رعایت حقوق کافران حربی در خلال جنگ
گرچه در این گفتار، منبع اصلی سخن، آیات قرآن هستند اما در مورد رعایت حقوق آنان روایات بسیاری وارد شده است که به منابع دیگر ارجاع می دهم(نک: باقی، مریم، زنان در مخاصمات مسلحانه ) از جمله روایات این است که: «اگر جنگى روى داد: آب به روى دشمن نبنديد، زنان و كودكان را نكشيد، درختان را قطع نكنيد، زراعتی را آتش نزنید، حیوان حلال گوشتی را پی نکنید،‌ مردگان را مثله نکنید، به هیچ خانه‌ای بدون اذن صاحب آن وارد نشوید،‌ مال آنان را به یغما مبرید، هیچ زنی را آزار ندهید، حتی اگر به مقدسات شما اهانت کرد.» این‌ها نشانه‌ی اوج مروت و انسانیت در برخورد با دشمن است.

10- اصل تقدم در صلح با مشرکان
در رابطه با مشرکان و کافران حربی، اصل بر صلح است نه جنگ، مگر آنکه آنان جنگی را آغاز کنند از اینرو مى‏گويد در جنگ: « وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا (انفال / 61). اگر كافران تمايل به سازش نشان دادند شما هم صلح كنيد و جنگ را ادامه ندهيد.

11- مدارا در برابر مزاحمت آنان
اما بالاتر از آن، مؤمنان حتى در برابر مزاحمت كافران نیز دعوت به مدارا مى‏شوند:
وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (فرقان /72) اگر بر شما عبور كردند و رفتار لغو و باطلى انجام دادند شما با آنان با بزرگوارى و كرامت برخورد كنيد.
إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (فرقان/63). بندگان خاص خداى رحمان آنانند كه به تواضع روى زمين راه مى‏روند و هرگاه مردم جاهل به آنان خطاب و عتابى كنند با سلامت نفس و زبان خوش پاسخ گويند.
این آیات، مبانى كلام ارجمند شهيد بهشتى بود كه مى‏گفت:«جاذبه در نهايت و دافعه در حد ضرورت».

12- عفو خیانت
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». و اهل کتاب جز اندکی از آنها چون پيمان شان را شکستند، لعنت شان کرديم ودلهاي شان را سخت گردانيديم سخنان را تحریف می سازند و از آن پند که به ايشان داده شده بود بهره خويش فراموش کرده اند و همواره از کارهای خائنانه شان آگاه می شوی، عفوشان کن و از گناهشان در گذر که خدا نيکو کاران را دوست می دارد(مائده،13).

13- حق عفو کلی و حسن سلوک با آنان
وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ. خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ. و اگر آنها را به سوى هدايت فرا خوانيد نمى‏شنوند، و (اى پيامبر) آنها را (مشركان را) مى‏بينى كه به سوى تو مى‏نگرند ولى (در حقيقت) نمى‏ بينند (اعراف/ 198)، عفو را پيشه کن و به نيکی فرمان ده و از جاهلان اعراض کن(اعراف/199).

14- حق آزادی انجام مراسم و مناسک
در سوره كافرون على رغم اين كه شرك، ذنب لا يغفر است باز بر حقوق آن‏ها تاكيد شده و گفته است:« لكم دينكم ولى دين» يعنى در عمل به دين خود و حتى نشر آن آزادند و لو آن كه قرآن آن را باطل مى‏داند.

15- حق مورد مشورت قرار گرفتن منتقدان و ناراضیان
نه تنها عفو و گذشت بلکه مشورت با منتقدان هم در فقه نبوی مشاهده می شود. چنان كه خداوند در مورد پيامبر گفت: « فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ و شاورهم فی الامر فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ »(آل‏عمران /159). به مرحمت خدا تو با آنان نرمخو شده‏اى و اگر خشن و سخت‏دل يا بدزبان بودى از دور تو پراكنده مى‏شدند پس آنان را ببخش و برايشان آمرزش بخواه اگر زبان نرم نداشتى و با خشونت سخن مى‏گفتى مردم از گرد تو پراكنده مى‏شدند.
بخش اول آیه درباره نرمخویی است اما بخش دوم آن در امتداد نرمخویی از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا می گوید آنها را عفو کن. نه تنها عفو که برای شان استغفار کن و بالاتر از آن اینکه می گوید با آنان مشورت کن. در چه چیزی؟ در امر. مفسرین غالبا گفته اند امر یعنی حکومت. معنای آیه این است که در امر حکومت هم آنان را نادیده نگیر و طرف شور قرار بده شاید آنها هم حرف مفیدی برای گفتن داشته باشند.
گرچه ظاهراً آيه 159 سوره آل عمران، در جريان جنگ احد نازل شده و اشاره‏اش به رابطه مسلمانان با پيامبر است نه درباره مشرکان، و برای مسلمانان متمرد، طلب عفو و استغفار و مشارکت دادن در حکومت می نماید، اما رفتار پيامبر(ص) فقط با مؤمنان اینگونه نبود. رفتار او با مشركان نیز ‏چنين بود. اگر امروز يك پرسش، انتقاد و خيرخواهى نسبت به صاحب‏منصبان را اهانت به مقدسات مى‏خوانيم، پيامبر اسلام وقتى مردى كه هر روز مزاحم او مى‏شد و خاك به صورتش مى‏پاشيد بيمار مى‏شود، به عيادتش مى‏رود. در دوره حكومتش نيز چنين است و در آخرين روزهاى عمر به مردم اعلام مى‏كند هركس حقى به وسيله پيامبر از او ضايع شده، آن را مطالبه كند و در برابر مردى كه مى‏گويد ضربتى از عصاى پيامبر خورده است لباس خود را بالا مى‏زند تا جلوى ديدگان مردم پيامبر را قصاص كند.
اگر هیچ دلیل و آیه و خبر دیگری هم وجود نداشت همین یک آیه برای اثبات دفاع از حقوق مخالفان و نرمخویی و مهرورزی با آنان که مخالف هستند،‌کفایت می‌کرد.


اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!

Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved