دوشنبه 7 مهر 1399

سپاه از چشم «ایستاده در غبار»‏

فیلم ایستاده در غبار روایت زندگی و اسارت شهید حاج احمد متوسلیان است
سخنرانی عمادالدین باقی پس از اکران فیلم در تالار شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران شنبه25 ‏اردیبهشت1395‏
این نشست با سخنرانی عمادالدین باقی و غلامرضا ظریفیان برگزار شد
منتشر شده در روزنامه سازندگی، ش764 دوشنبه7مهر1399ص1و2 مطلب اصلی صفحه یک با تیتر مکتب سپاه: تحلیل ‏عمادالدین باقی از تحولات سپاه در دهه60 با تمرکز بر زندگی شهید حاج حمد متوسلیان

گرچه متن زیر یک سخنرانی متعلق به نزدیک به 4سال و نیم پیش است اما مربوط است به بحث هایی که این روزها در پی پخش مستندی ‏از بی بی سی درباره برخی مشاجرات اوایل دهه 60 در سپاه مطرح شده است. فایل صوتی ان مشاجرات که از بی بی سی پخش شد ابتدا ‏گمان کردم اقای گنجی نوار آن را در اختیار بی بی سی گذاشته اما وقتی مطلع شدم یک روز پیشتر این فایل صوتی در پایگاه خبری ‏تسنیم منتشر شده تردید کردم. به هرحال هرکدام که در انتشار ان تقدم داشته باشند مسئله ای را عوض نمی کند زیرا سال ها بود که در ‏خاطره کنشگران ذیربط مانده بود و سرانجام زمانی گشوده می شد. نزدیک به5سال پیش که این سخنرانی ایراد شد مباحث آن نشر عمومی ‏پیدا نکرد و مسایلی که در فیلم ایستاده در غبار مطرح گردیده بود دیده نشد تا امروز. متن زیر البته در روزنامه سازندگی با اصلاح چند ‏کلمه منتشر شده و عبارت داخل هلال هم در نسخه ارائه شده به روزنامه نبود. ‏

با سلام به عزیزانی که به مجلس قدم رنجه فرمودند و با تبریک و تشکری بزرگ به جناب مهدویان ‏کارگردان محترم فیلم و همکاران شان آقایان گوهری و آقایی و دیگران و با اجازه دکتر ظریفیان دوست ‏قدیمی ام من سخنان خو را با دو انکار آغاز می کنم. این مجلس بهانه ای شد که پس از سال ها من و ‏آقای ظریفیان به گذشته مان بازگردیم. ایشان همکار من در دفتر سیاسی سپاه بودند و از نادر کسانی بودند ‏که آن زمان پیرامون برخی بدرفتاری ها با او درددل می کردم. و اما اینکه گفتم با دو انکار آغاز می کنم: ‏انکار اول اینکه در پلاکاردها و تبلیغات برنامه و در سخنان مجری محترم از من به عنوان دکتر یاد شد. ‏من دکتر نیستم. گرچه همدوره ای ها و همقطاران من وارد مقطع دکتری شدند عضو هیأت علمی یا ‏رئیس دانشگده هم شدند اما من به دلیل محدودیت ها و موانعی که کم و بیش بدان آگاه هستید موفق به ‏طی این مرحله نشدم و ترجیح دادم در حوزه پژوهش و نویسندگی که دیگران قادر به جلوگیری کردن ‏نیستند ادامه دهم. انکار دوم اینکه مرا یک رزمنده دوران دفاع مقدس معرفی کردند. من رزمنده نبودم. در ‏برابر کسانی که عمری را در جبهه گذرانده اند و سه باز سُک سُک کردن در منطقه جنگی رزمندگی ‏محسوب نمی شود. در همان سُک سُک هم کار ما رزم نبود و بیش از آنکه از جنگ بگویم درباره صلح ‏حرف می زدم. من بجز دوسه سالی که اول انقلاب در سپاه و فقط در بخش های مطالعاتی و تحقیقاتی ‏بودم 35 سال است دیگر در شغل دولتی نبودم حتی 8سالی که در دانشگاه تدریس می کردم حق ‏التدریسی بودم و رسمی نشدم و از 1384 که اخراج شدم همان اندازه پیوندم هم قطع شد. من بدون اینکه ‏بخواهم از آن مقطع دفاع همه جانبه کنم که دوره مطلق گویی ها و مطلق نگری ها گذشته است، آن مقطع ‏را جزو افتخارات خود می دانم ولی آن سپاه این سپاه و حتی سپاه سال های 65 به بعد نبود که تصادفا در ‏این فیلم آنجاکه به اختلافات سپاه پرداخته به این نکته هم اشاره ای دارد.‏
درباره فیلم ایستاده در غبار از سه زاویه سخن گفت. یکی از زاویه هنری. دوم از زاویه تاریخی و سوم ‏جامعه شناختی. از زاویه هنری چون من تخصصی ندارم سخنی هم ندارم و تنها می توانم به عنوان یک ‏بیننده بگویم این فیلم برخلاف فیلم های مر.بط به جنگ، غلو کردن نکرده و در پی ساختن چهره ای ‏ماورای طبیعی و مافوق انسان از شهید نبوده است و حتی ابا نداشته از اینکه نشان دهد حاج احمد ‏متوسلیان فردی تندخو بوده است. اما از زاویه تاریخی و جامعه شناختی نکاتی را می توان برشمرد. ‏
ممکن است قیل و قال هایی درباره شهادت متوسلیان مطرح شود چنانکه در خود فیلم هم اشاره دارد. ‏آنجایی که حاج احمد با عده ای ازافراد سپاه برای مقابله با اسراییل به لبنان می روند و فیلم می گوید امام ‏ابهاماتی داشت و می گفت اولویت با جنگ در مقابل عراق است و در نتیجه قرار شد نیروهای اعزامی از ‏لبنان برگردند و حاج احمد عده ای را گذاشت و خودش با عده دیگری برگشت. این جمله معروف امام ‏خمینی که گفت «راه قدس از کربلا می گذرد» سال ها به عنوان استراتژی عملیاتی فتح قدس مطرح شد ‏اما واقعیت این بود که در زمانی که تفکر انترناسیونالسیم اسلامی غلبه داشت و می گفتند در هرجای ‏جهان مبازره با استبدا و استعمار و استعمار باشد ما هم هستیم و برای این منظور لشگر فرستادند آقای ‏خمینی با این شعار به مقابله با آن استراتژی رفت و می خواست اعزام نیرو به لبنان را منتفی کند و بگوید ‏اولویت ما جنگ با عراق است و مانع بازکردن جبهه درگیری دیگری شود. ضمن اینکه ایشان بطور کلی ‏نسبت به جنبش های آزادیبخش از جمله جنبش های فلسطینی خوش بین نبود. من نمی دانم سازندگان ‏فیلم خبر پشت پرده این جمله معروف راه قدس از کربلا می گذرد را داشته اند که در فیلم به ابهامات ‏امام اشاره کرده اند یا نه؟ اما مقصود امام خمینی برعکس برداشتی بود که از شعار او شد. ‏
ممکن است کسی بگوید اصلا حاج احمد متوسلیان در لبنان چه می کرد؟ اصلا چرا باید ما در جای ‏دیگری مداخله کنیم؟ کسی هم می گوید به همان دلیل که امریکا و روسیه و انگلیس در ماورای مرزهای ‏خود عمل می کنند دیگری بگوید پس فرق ما با آنها که سلطه طلب هستند چیست و کس دیگری بگوید ‏ما وظیفه کمک به همه جنبش های آزادیبخش دا داریم. هر دیدگاهی که داشته باشیم حاج احمد متوسلیان ‏یکی از نیروهای برجسته سپاه و از شهدای نامدار ایران بوده است و حق بود درباره او مستندی ساخته ‏شود. این مستند دو بخش دارد یک بخش درباره سپاه آن زمان و بخش دیگر درباره متوسلیان.‏
درباره سپاه
فیلم با نمایش صحنه هایی از وداع حزن آلود مردم کرد پاوه با متوسلیان و عواطف مردم نسبت به او، به ‏خوبی نشان می دهد تصوری که ازسپاه ان زمان و این زمان است قطعا یکی نیست و این به مجموعه ای ‏از عملکردها بر می گردد. پاره ای اقدامات قضایی، سیاسی، و اقتصادی امروز تصور دیگری از سپاه ‏ساخته است و نیروهای اصیل و با درایت سپاه از این موضوع رنجورند و میل به بازیابی همان جایگاه ‏پیشین را دارند. (مثلا وقتی بعضی از افراد شناخته شده این نهاد در خبرگزاری های جناحی رسما از یک ‏دوره ای کردن ریاست جمهوری روحانی می نویسند و کاری که به تصمیم ملت مربوط می شود را به ‏جای ملت تصمیم می گیرند و متوجه نمی شوند که چه ضربه ای به جایگاه یک نهاد ملی وارد می کنند).‏
‏ سه نوع مشروعیت را نام می برند. مشروعیت سنتی ، کاریزماتیک و دموکراتیک. مشروعیت دموکراتیک ‏پایدارترین نوع آنهاست. اما من مشروعیت کاریزماتیک را به سه نوع دیگر تقسیم می کنم. کاریزمای ‏ایدئولوژیک( و خاص تر: مذهبی)، کاریزمای ملی و کاریزمای اخلاقی. ایدئولوژیک مثل مارکس و لنین، ‏ملی مثل جمال عبدالناصر و اخلاقی مثل بهجت. حال ممکن اشخاص یا نهادهایی واجد یک یا دو یا ‏هرسه نوع باشند مانند پیامبر اسلام. در مقیاس های خردتر کاریزمای فردی و خانوادگی و غیره هم می ‏توان تعریف کرد.‏
وجه مشترک همه اقسام کاریزما این است که وبر می گوید کاریزما روتینه می می شود اما به بیان دقیق ‏تر در معرض فروپاشی هم قرار دارند. مشروعیت کاریزماتیک بر خلاف مشروعیت دموکراتیک شکننده ‏است و دنیویت و منفعت طلبی یکی از مهم ترین عوامل فروریختگی آن است. سپاه در اوایل انقلاب ‏کاریزمای ملی داشت. کاریزمای ملی رمزحیات نیروی نظامی است چون قوی ترین ارتش های دنیا و ‏مجهز ترین به توپ و تانک و موشک هم اگر حمایت ملی را نداشته باشند به یک قدرت پوشالی بدل می ‏شوند و اگر این حمایت فقط از یک جناح باشد از عدم حمایت ملی هم خطرناک تر است. سپاه در ‏ابتدای انقلاب حمایت ملی را داشت.حتی گرو های بیرون از حاکمیت برایش احترام قایل بودند. من ‏داستانی را تاکنون چندبار گفته ام که چون جنبه نمادین دارد بازهم تکرار می کنم. ما ساکن علی آباد از ‏توابع نازی آباد در جنوب تهران بودیم و همسر من ساکن سه راه آذری بودند. اوایل انقلاب و تشکیل ‏سپاه در محله آنها در سه راه آذری من به یک مغازه رفته بودم. شخصی از پشت به من دست کشید ‏برگشتم دیدم او دارد به لباس من دست می کشد و به عنوان تبرک به صورت خود می مالد. او مرا نمی ‏شناخت و نمی دانست کسی که در این لباس است فاسق و فاجر است یا نیست؟ صالح است یا ناصالح؟ ‏اما لباس سبز سپاه برای مردم چنان قداستی داشت که از این اتفاقات زیاد رخ می داد و نمونه اش در ‏فیلم، صحنه خداحافظی کردها با متوسلیان است. امروز شرایط چگونه است؟
‏ اما در آن زمان اختلافات داخلی سپاه نقش زیادی در شکست کاریزمای درونی این نیرو داشت. یعنی ‏در درون خود نیروها مسئله ایجاد کرد چون رفتارهای نامنتظره ای ایجاد می کرد. این خودش نیازمند یک ‏مطالعه جامعه شناختی است و اگر امکان طرح مسائل وجود داشت و تبدیل به سوژه تحقیق می شد امکان ‏آسیب شناسی و پیشگیری فراهم می شد اما چنین نشد. اختلافات در سپاه دو منشاء داشت. یکی جنبه ‏حرفه ای داشت یعنی انضباط نظامی متعارف در ارتش های جهان و دیسیپلینی که در ارتش ایران بود در ‏سپاه وجود نداشت و هرکس به اجتهاد خودش عمل می کرد و مسئله تمرکز فرماندهی و اطاعت از ‏فرماندهی مانند ارتش نبود. این مشکل را در قسمتی از مستند که حاج احمد با یکی از فرماندهان خود ‏درگیر می شود و سیلی به او می زند و او قهر می کند و حاج احمد با وساطت دیگران در ملاء عام از او ‏دلجویی می کند مشاهده می کنید. دومین منشاء اختلاف، سیاسی بود. در سپاه چند گروه به وجود آمده ‏بود. 1-آقایان طاهری خرم آبادی و بعد فاکر - 2- جمعی که شهید داوود کریمی نمایندگی شان می ‏کرد- 3- آقایان محسن رضایی و شمخانی و نجات- 4- مجموعه دفتر سیاسی و آقای محمد زاده –5- ‏مستقل ها در بدنه.‏
یکی از اختلافات این گروه ها به نوع نگاه شان به جنگ و استراتژی ها بر می گشت. در قسمتی از فیلم ‏عبارتی از متوسلیان می شنویم که به نظر من عبارت کلیدی فیلم است. در ابتدای انقلاب برخی افراد ‏استراتژی بسیج امواج انسانی و گوشت دم توپ را اتخاذ کرده بودند و آن را فوز شهادت برای دیگران ‏می دانستتند اما متوسلیان در جایی که با یکی از فرماندهانش اختلاف پیدا کرده بود بعد درباره دلیل ‏سخت گیری اش می گوید:« من دوست ندارم تو عملیات شهید بدهیم» این جمله خیلی کلیدی است و ‏نشان می دهد او برای نیروی انسانی، ارزش قایل بود و اصل را بر این می گذاشت که نباید شهید بدهیم ‏و به همین خاطر سختگیری می کرد و در نتیجه با بعضی های دیگر درگیر می شد. در ادامه همین ‏اختلاف دیدگاه بود که نمادین ترین صحنه این فیلم ساخته شده است. صحنه ای که یکی از ریشه های ‏اختلافات را هم نشان می دهد. صحنه ای که فیلم با آن شروع می شود و در اواخر فیلم در جای خودش ‏تکرار شده این است که حاج احمد با مسئولان قرارگاه که دائم به او دستوراتی می دهند بگومگو می کند. ‏وقتی می بیند آنها حرف اور ا نمی فهمند گوشی بیسیم را در هوا گرفته از سنگر بیرون می آید و در میان ‏دود و غبار و صدای انفجار توپ و زوزه گلوله ها در میدان پر از خطر به حرکت در می آید تا قرار گاه ‏نشینان شاید صدای واقعی و مهیب جنگ را بشنوند. نام فیلم هم به احتمال زیاد برگرفته از همین صحنه ‏است که در اینصورت از دید کارگردان هم این صحنه مهم ترین صحنه است. این جا نشان می دهد کسی ‏که در متن جنگ تکه و پاره شدن افراد را به چشم خود می بیند با کسی که پشت جبهه یا در قرارگاه ‏نشسته دیدگاه مشابهی ندارند و دغدغه های شان فرق می کند.‏
فیلم ایستاده در غبار به صورت ملایم تری از کنار موضوع اختلافات سیاسی می گذرد اما شاید نخستین ‏اثری است که باب بحث درباره اختلافات را می گشاید و می شود وارد این شد که چرا در ابتدای ‏انقلاب چند جریان پیدا شد. اینکه سرنوشت آنها چه شد؟ چرا متوسلیان وقتی اسیر شد یکی از مسئولان ‏گفت او دندان چرکین سپاه بود که کنده شد و... چرا شهید بهمنی و رستگار که فرمانده گردان بودند در ‏اعتراض به خط بازی در سپاه به عنوان بسیجی به جبهه رفتند و شهید شدند؟ منصور کوچک محسنی ‏کجاست؟ حاج گردانی و پاکدل و صدها فرمانده و رزمنده مؤثر که عمری را خالصانه در جبهه گذراندند ‏و دنبال نام و نان نبودند کجا هستند؟ چرا نامی از آنها نیست؟ چرا داوود کریمی کنج عزلت گزید و دهها ‏چرای دیگر؟ اگر به این پرسش ها جواب داده می شد امروز برخی مشکلات وجود نداشت. گرچه پاسخ ‏به این پرسش ها نیازمند تحقیقی وسیع و بیان شبکه علل و دلایل است اما برای اینکه مبهم گویی نکرده ‏باشم و برای خالی نوبدن عریضه می توان گفت در این تحقیق بدون شک یکی از دلایلی که به آن ‏خواهیم رسید سیاست است و نسبت نیروی مسلح با سیاست. این مسئله که سپاه مثل ارتش نیست که ‏فقط وظیفه اش دفاع از مرزها است و نباید در سیاست دخالت کند و سپاه وظیفه اش دفاع از انقلاب ‏است و نهادی است سیاسی- نظامی- ایدئولوژیک منشاء این مسائل بود و هنوز هست و چون سپاه ‏متشکل از سیاسی ترین نیروها و برخاسته از انقلاب بود نتوانست میان وظیفه حرفه ای و سیاست مرز ‏روشنی ترسیم کند بخصوص که همین ویژگی در همان فضا اساسنامه سپاه تدوین شد و هین فضا تبدیل ‏شد به یکی از اصول اساسنامه اش و با وجود اینکه برساخته انسانی بود نه وحی و قابل اصلاح بود اما ‏همان تصورات را تثبیت و نهادینه کرد.‏
یکی از تفاوت های سپاه نسل اول با بعد این بود که سپاه از نیروهای سیاسی، دانشجویان و برخی ‏افرادروشنفکر تشکیل شد. در فیلم ایستاده در غبار مشاهده می کنید که حاج احمد متوسلیان در مدت40 ‏روزی که قبل از انقلاب در بیمارستان بستری بود دائما کتاب می خواند و به خانواده اش می گفت برایش ‏کتاب بیاورند. این نسل کتابخوان بود اما امروز در سپاه چقدر افراد کتاب می خوانند؟ در سپاه لمپنیزم ‏راهی نداشت. گرچه یکی از کسانی که خودش نماینده همان گروه بود فیلمی ساخته که در آن لمپن ها را ‏خیلی برجسته می کند. لمپن ها وجود داشتند اما چون در سپاه دو مقوله اخلاق و فرزانگی ارزش بود به ‏لمپنیزم اجازه نمی داد رشد کند و لمپن ها در حاشیه می ماندند. در سپاه مجلات مختلف مانند «پیام ‏انقلاب»،« مکتب انقلاب»، «بولتن رویدادها و تحلیل»دفتر سیاسی که من و جناب ظریفیان همانجا بودیم ‏در شمارگان زیاد منتشر می شد و خوانده می شد. کتاب های زیادی هم در سپاه چاپ می شد اما مشکل ‏این بود که به تدریج این نشریات به سوی کانالیزه کردن افکار پرسنل سپاه پیش رفت اما نیروهای نسل ‏اول این را نمی خواستند. ما در سپاه مرکز تحقیقات عقیدتی و سیاسی داشتیم. اتفاقا چون ما معتقد بودیم ‏سپاه یک حزب بسته سیاسی نیست که نیروهایش را کانالیزه می کند و باید فرا حزبی باشد پروپوزال ‏هایی که برای تدوین متون آموزشی می دادیم با همین دیدگاه بود و منجر به برخورد و اخراج از سپاه ‏شد. صحنه کتابخوانی متوسلیان صحنه اختصاصی او نبود بلکه نشانگر فرهنگ کتابخوانی بود. اگر زندگی ‏برخی از شهدا مانند باکری شناخته شود خواهید دید که او از بعضی روشنفکران امروز هم آوانگاردتر بود.‏
از نظر اخلاقی هم کسی در قید بند رانت نبود. مخلصانه کار می کردند. افراد بدون توقع اضافه کاری تا ‏زمانی که کار بود می ماندند و انجام می دادند. کسی دنبال امتیاز نبود. فضا به گونه ای بود که خود من که ‏یک بار که گذری به جبهه داشتم وقتی در هنگام برگشت برگه ای صادر کردند و تحویل من دادند که ‏سندی باشد برای حضور در جبهه همانجا جلوی چشم شان پاره کردم چون کسی برای نان خوردن از این ‏سوابق به جبهه نمی رفت اما پس از جنگ در یک دوره چندساله مسابقه بود برای سابقه تراشی آنهم از ‏سوی کسانی که سابقه چندانی نداشتند. حتی بعضی ها با رابطه، درصد جانبازی را تغییر می دادند و کسی ‏با 15 درصد جانبازی 70درصد می گرفت و کسی با 70 درصد جانبازی 40 درصد می گرفت. ‏
متوسلیان
فیلم از متوسلیان یک انسان عادی ترسیم می کند و این یکی دیگر از ویژگی های فیلم است. با دوری ‏گزیدن از ایدئویوژی اندیشی و کاریزما سازی راه را برای شناخت طبیعی تر از شهدا باز می کند. شهدا در ‏همه جای دنیا مورد احترام همه ملت از هرگروه و جناحی هستند و ارزش ملی دارند بگذریم که در ایران ‏شهدا وجه المعامله سیاست شدند و با تبدیل شدن به ابزار مشروعیت بخشی گروهی خاص آنهم گروهی ‏که تصادفا معروف به بداخلاقی بودند چنان قداست ملی شان خدشه پیدا کرد که وقتی می خواستند ‏شهدای گمنام را در دانشگاه ها دفن کنند با مقاومت و درگیری عده ای از دانشجویان روبرو شدند چون ‏احساس می شد قصد بهره برداری سیاسی از شهدا وجود دارد. وقتی شهدا قداست ملی دارند در ‏بزرگداشت های انها باید از همه شخصیت ها حتی دگراندیشان دعوت شود اما مجالس بزرگداشت به ‏تریبون اختصاصی افراد خاصی با گرایش خاص تبدیل شد. حتی شهدای پس از جنگ مانند شهید آوینی ‏را هم با مصادره به مطلوب کردن تصویر غیرمنصفانه ای از او ارائه دادند. این فیلم که ادامه و تکامل سبک ‏کار آوینی است در این جهت هم متفاوت است و دعوت از دکتر ظریفیان و بنده که خارج از ان گفتمان ‏هستیم نمونه ای از سبک بزرگداشت متفاوت است چون دست اندرکاران فیلم باور دارند که شهدا سرمایه ‏های معنوی و ملی هستند. ‏
اصالت صلح
در پایان متذکر می شوم که این فیلم و فیلم های مشابه انسان را متاثر می کند و برنگیزاننده است. البته ‏برای نسل ما که جنگ نوستالژیک است برانگیزاننده تر است اما یک لحظه هم نباید غفلت کنیم که جنگ ‏شوم است. بخاطر معرفی قهرمانان جنگ نباید فکر کنیم که اصل جنگ ارزشمند است. البته ما نباید بخاطر ‏ضد جنگ بودن چنان رمانتیک و متوهم شویم که ضرورت داشتن نیروی دفاعی را انکار کنیم. جامعه ‏همیشه برای دفاع در برابر تهدید نیاز به هزاران باکری و همت و متوسلیان و داوود کریمی و... دارد نه ‏برای توسعه طلبی و نه برای کاربرد آن در درون مرزها بلکه برای حفظ مرزها. در عین حال آنچه در همه ‏موقعیت های صلح و جنگ نیاز است متوسلیان های علمی و فرهنگی است. در دنیای امروز با ما مزیت ‏های فرهنگی مان می توانیم هماوردی کنیم نه صرفا با مزیت نظامی. حتی در تاریخ گذشته هم در برابر ‏مغولی که ایران ر ا ویران کرد مزیت فرهنگی ما بود که مغول را در عین مسلط شدن بر ایران به زانو در ‏آورد و فرهنگ ایرانی و اسلامی را نه فقط در آنها حتی به درون مرزهای آنها برد و میلیون ها مسلمان در ‏چین و مغولستان و زبان فارسی و اشعار سعدی در آنجا از مظاهر آن است.‏
فقط جنگ دفاعی است که شرافت دارد و جنگ توسعه طلبانه و ستیزه جویانه جز انهدام نیروها و نابودی ‏کرامت انسان ها ثمری ندارد. من در خود جنگ هم از صلح می گفتم. جنگ همیشه ویرانگر است هم در ‏دوره جنگ و هم پس از ان. درست است که جنگ میدان کشف استعداد است. کسانی در جنگ نبوغی ‏نشان می دهند که شاید اگر جنگ نمی شد کودن شناخته می شدند چون استعداد آنها فقط در جنگ امکان ‏ظهور دشاته است اما لزومی ندارد حتما جنگ و خونریزی برپا شود تا این استعدادها شناخته شوند. می ‏توان میدان های مصنوعی رزم و تمرین یا رزمایش داشت و استعدادها را شناخت. اما با وجود درستی ‏اینکه جوهر انسان در جنگ شناخته می شود اصل بر صلح استت نه جنگ . این هم حکم عقل است و هم ‏حقوق بشر و هم حکم صریح قران است. اصل صلح از نادر اموری است که عقل و دین و اخلاق و ‏حقوق بشر همگی در اینجا به هم می رسند و اجماع دارند. مطالعه همه جنگ ها نشان در طول تاریخ ‏نشان می دهد جنگ ماهیتا چنین است که تا وقتی جریان دارد ویران می کند و پس از جنگ هم رزم ‏آوران دیگر به خانه برنمی گردند و اگر در جنگ پیروز شده باشند حفظ تمامیت ارضی را مدیون ‏فداکاری خود دانسته و امتیازات ویژه می خواهند و اگر شکست خورده باشند برای جبران آن باید تجدید ‏قوا کنند و در هر صورت به قدرت طمع می کنند( یادداشت قبلی ام) جنگ روند طبعی امور را بهم می ‏ریزد، نیروی جسمانی را برتر یا همعرض نیروی عقلانی می سازد، مکانیسم طبیعی بازار را بهم می زند و ‏اقتصاد دولتی و رانتی شکل می گیرد. دولت به ویژه نظامیان قدرت می گیرند و ممکن است تا سال ها ‏پس از پایان جنگ این شرایط ادامه داشته باشد در حالی که باید نهاد نظامی و نهاد سیاسی در محدوده ‏کارکرد ذاتی خود عمل کنند و اگر غیر از این باشد تعادل کل سیستم بهم می خورد.‏

کانال گفتار های عمادالدین باقی
https://t.me/emadbaghi

اینستاگرام
https://instagram.com/emadeddinbaghi

وبسایت
www.emadbaghi.com

فیس بوک
https://facebook.com/Emadbaqi/



اين مطلب از سايت شخصي عمادالدين باقي چاپ شده است!

Copyright © 2004 emadbaghi.com All rights reserved